دين حق

دين حق

فصل اول

شناختن خداوند بزرگ وآفريدگار:

بدان اى انسان خردمند كه پروردگارت تو را از عدم آفريده، اين پروردگار خدا ومربى همه مخلوقات است، ومؤمنان خردمند خداوند تعالى را به چشم نديده اند، اما بوسيله دلائل به وجود آنذات، وخالق بودن او وبه اينكه آنذات تدبير كننده تمام مخلوقات است ايمان دارند.

واز جمله دلائل به معرفت خداوند:

دليل اول :

جهان، انسان، وحيات است. واين همه حادث بوده آغاز وانجام دارند، محتاج بغير اند واين حقيقت روشن است كه محتاج بغير حتماً مخلوق ميباشد، ومخلوق حتماً خالقى وآفريدگارى دارد، واين خالق بزرگ الله تعالى است، والله همان ذات است كه خود فرموده است: اوخالق ومدبر همه كائنات است، واين را خداوند در آن كتابهاى كه به پيغمبران خود فرستاده ذكر نموده است، وپيغمبران عليهم السلام كلام خداوند را براى مردم رسانيده است، وآنهارا به ايمان وعبادت يگانگى خداوند دعوت كرده اند، خداوند در قرآنكريم ميفرمايد:

آيه 54 سوره الأعراف

ترجمه: هرآينه پروردگارتان همان الله است كه آفريده است آسمانها وزمين را در شش روز سپس استوا نمود برعرش، پنهان ميكند شب را در روز كه مى طلبد شب را به سرعت، وآفريده آفتاب ومهتاب وستاره گان همگى فرمانبردار خداوند است، آگاه شوكه اورا است آفريدن وفرمان، وبه غايت بزرگ خداوند پروردگار عالميان.

معناى اجمالى آيه مباركه:

مفهوم اجمالى اين أيه مباركه، بيانگر اين حقيقت است كه الله تعالى پروردگار عالميان است، آنذاتيكه آنها را آفريده، وزمين وآسمانها را در شش روز پيدا نموده. سپس اوتعالى خبر ميدهد كه او برعرش استوا دارد وعرش بالاى آسمانها قرار دارد، وعاليترين ووسيعترين مخلوقات استوا او تعالى بالاى عرش قرار دارد وبوسيله علم وسمع ورويت خويش با همه مخلوقات است، وهيچ امرى از امورشان ازخداوند پوشيده نيست، والله تعالى روز را به ظلمت شب پوشيده است كه بسرعت بدنبال روز شب فرا ميرسد، آفتاب ومهتاب وستاره ها همه در مدار هاى خويش به امر وفرمان خداوند سير وحركت ميكنند، وآفريدن وفرمان روائى تنها خداوند را است، وعظمت وكمال مر خدا را است كه خير كثير عنايت ميفرمايد، واو تعالى پروردگار عالميان است كه آنها را از عدم بوجود آورد، وبرنعمتها آنانرا تربيت داد والله در ذات وصفات خود كامل است، وهيچ كس با اوشريك نيست، وصفات اومثل صفات مخلوق نيست. درين جا دومطلب را بايد متذكر شد:

آفرينش بصورت تدريجى در شش روز كه ضمن آيه قرآنى بيان شد بر اساس حكمت خداى بزرگ است كه آنرا ارداه كرده بود،واگر نه خداوند قادر وتوانا بود كه اين همه را در يك دم (ظرف يك پلك چشم) بيافريد، چنانكه فرموده: هرگاه چيزى را اراده كند ميگويد شو پس ميشود.

استوا در زبان عرب كه لسان قرآن بيان شده است به معناى علو وارتفاع است، واستواى خداوند برعرش علو وارتفاع اوست، كه كيفيت وچگونگى آن را خداوند ميداند، واستوا بمعنى استيلا برملك نيست طوريكه گروهى چنين گمان كرده اند، اينها تصور كرده اند هرگاه اين صفات را بصورت حقيقى آن برخداوند اطلاق نماييم تشبيه خداوند به مخلوق ميآيد، اما اين دليل صحيح نيست، زيرا تشبيه عبارت از ين است كه گفته شود اين چيز مشابه آن است، اما اگر وصفى را به وجه كه لائق شان وجلال خداوند است به اوتعالى اطلاق نماييم بدون اينكه در آن تشبيه ويا تمثيل وتكييف وتعطيل وتأويل بيايد، اين همه نه تنها هيچ حرجى در آن نيست، بلكه طريقه انبياء وسلف صالح ميباشد بايد كه مؤمن به آن تمسك جويد.

خداوند تعالىميفرمايد

سوره (فصلت) آيه 37

معناى اجمالى:

درين آيه مباركه خداوند خبر ميدهد كه آفتاب ومهتاب، وروز وشب اينها همه از جمله آيات الهى ميباشند، پس به آفتاب ومهتاب سجده نكنيد زيرا اين جمله مخلوقات خداوند بوده، وهيچ مخلوق سزاوار عبادت وپرستش را ندارد، وتنها ذات قابل پرستش خداى واحد لاشريك است زيرا اوتعالى خالق ومدبر ومستحق عبادت است.

دليل دوم:

از جمله دلائل كه بروجود خداوند دلالت ميكنند، اينست كه خداوند ذكر وأنثى ( نر وماده ) را خلق كرده است واين دوجنس متقابل از دلائل وجود خداوند است.

دليل سوم:

همچنان اختلاف زبانها وچهره ها ورنگها از جمله دلائل وجود خداوند است، آواز ورنگ دونفر باهم متحد نيست بلكه حتماً در ميان آنها اختلاف موجود است.

دليل چهارم:

اختلاف در مورد نصيب وبهره زندگى دليل ديگرى بروجود خداوند متعال است. چنانچه همه ميدانيم كه مردم همگى با هم برابر نبوده، گروهى فقير وديگرى غنى ودولتمند، يكى رئيس ديگرى مرؤس، در حاليكه هر كدام از ينها عقل وخرد داشته وآرزومند آن است كه سرمايه وعزت وخانم زيبا داشته باشد، اما در مقدور همگى اينها نيستند، وتنها آنچه را بدست ميآوردند كه خداوند آنرا برايشان مقدر كرده است، البته درآن حكمت بزرگى است كه خداوند مردم را بوسيله يكديگر امتحان ميكند، وتا خدمت يكديگر را كنند، ومصالح همه ايشان ضايع نگردد، وبدين وسيله نظام حيات اجتماعى را حفظ كند، وبراى آنانكه در زندگى دنيا بهره كمتر دارند خداوند نصيب بيشترى در آخرت ودر جنت برايشان تعيين نموده، مشروط باينكه با ايمان بيميرند،پس از نعيم فراوان در آخرت (جنت) بهرمند ميگردند، وچه بسا كه درين جهان هم فقراء از صحت وقوت جسمى وسعادت داخلى برخوردار اند كه توانگران وعده زيادى از ثروتمندان فاقد آن ميباشند، واين همه دليل بر عدل وحكمت خداوند است.

دليل پنجم:

خواب شدن، وخواب ديدن ورؤياى صادقة كه خداوند متعال بنده را در خوابش از بعضى غيبيات با خبر ميسازد چه مژده وبشارت باشد، چه اخطار.

دليل ششم:

مسئله روح كه حقيقت آنرا بجز خداوند كسى ديگرى نمىداند.

دليل هفتم:

آفريدن پر اسرار انسان وقواى مختلف جسمى ودماغى آن، جهاز هاضمه ومغز وغيره… اين همه دليل آشكاره بر عظمت وجود خالق است.

دليل هشتم:

نزول باران بر زمين خشك ومرده، وروئيدن نبات، درختها، گلها، ميوه هاى گوناگون وغيره آثار قدرت در جهان نبات. اينها همه برخى از دلائل وبراهينى اند كه خداوند در قرآن كريم از آنها نام برده است، اين همه دلالت بر اين ميكند كه اين كائنات مدبر وآفرينده دارد، كه اين همه مظاهرگوناگون را آفريده است.

دليل نهم:

فطرت انسانى خود گواه ومعترف بوجود ذات اقدس خداوند است، كسيكه منكر اين حقيقت ميگردد، وى خود را فريب ميدهد، وموجب شقاء وبدبختى خود ميگردد

كمونستها درين جهان بد بخت بوده، وبعد از مرگ بسبب انكار وتكذيب ايشان به فرمان پروردگار عالميان بسوى جهنم مى شتابند، مگر اينكه از كفر توبه بكشند وبه خداوند وپيغمبر او ايمان آورند.

دليل دهم:

بركت وتكاثر در بعضى مخلوقات مانند گوسفند وعدم بركت در بعضى ديگرى مانند سگ وگربه.

از صفات خداوند اينست كه اوتعالى اول بوده وابتداء يا آغاز ندارد، حي دائم ولايموت است ( يعنى زنده است نميميرد ) انتهاء نمىپذيرد، غنى وقائم بذات خود است، به كسى نياز ندارد، يكتا ولاشريك است.

خداوند ميفرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم

سوره اخلاص

معنى آيات:

چون كفار از سيد المرسلين راجع به صفات خداوند سوال كردند، او تعالى اين سوره را نازل كرد. وامر نمود تابرايشان گفته شود كه الله تعالى واحد بوده شريك ندارد، حي دائم مدبر بوده وسيادت مطلق بر جهان دارد، انسان وهمه چيز از آن خداوند است، وبايد مردم در قضاى نيازمنديها واحتياجات خويش فقط به خدا رجوع كنند. خدا را پدر وپسر نيست، مادر ودختر ندارد، واينهارا درين صورت وديگر صورتها بشدت رد كرده است زيرا ولادت ونسل داشتن از جمله صفات مخلوق است وخداوند سخن نصارى را كه مسيح را ابن الله ميخوانند، وكلام يهود را كه عزير ابن الله ميناميدند، ودعواى غير اينها را كه فرشتگان را دختران خدا ميگفتند به شدت رد ميكند وبيان ميكند كه مسيح بدون پدر آفريده شده، چنانكه آدم عيه السلام از خاك آفريده شده بود، وحواء از پهلوى آدم پيدا واز منى مرد وزن ساير انسانها پيداشده وميشوند وهر چيز را خداوند در اول از عدم پيدا كرده وبعداً براى ادامه خلق قانون ونظام را آفريده هيچگاه اين قانون را كسى تغير داده نميتواند وتنها ذات اقدس الهى قادر به تغير اين قانون است چنانكه عيسى عليه السلام را بدون پدر پيدا كرد كه در گهواره حرف ميزد، وعصاى موسى عليه السلام را به ازده هاى هولناك تبديل كرد، وتوسط آن دريا را دوشق ساخت كه او وقومش از آن عبور كردند، ورسول (صلى الله عليه وسلم) را قدرت داد تا بدست مباركش مهتاب را دوشق كند، ودرخت به اوسلام ميداد وحيوانات با آوازيكه همه مردم شنيدند بر سالت اوگواهى دادند. ودرحادثه اسراء ومعراج از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى واز آنجا تا ملكوت سموات همراه با جبرئيل عليه السلام عروج نمود، ودر اين سفر بر براق سوار شد. چون بر فراز آسمانها عروج كرد با خداوند همسخن شد ودر اين سفر نماز بر او فرض شد،وسپس به مسجد الحرام بركشت، ودر راه سفر خويش اهل آسمانها را ديد وهمه اين چيز ها دريك شب واقع شد وتا هنوز صبح ندميده بود كه اين سفر طولانى انجام يافت، وقصه اسرا ومعراج در قرآن كريم واحاديث وكتب تاريخ بيان شده است.

از صفات خداوند سمع، بصر، علم، قدرت واراده است. خداوند همه چيز را ميبيند وهيچ چيزى از سمع او دور مانده نميتواند آنچه در ارحام وسينه ها قرار دارد وآنچه گذشته وآنچه بعداً مىآيد همه را خداوند ميداند او صاحب اراده بوده چون چيزى را بگويد شو ميشود.

از صفات اوتعالى كلام است، كلام به آنچه ميخواهد ووقتيكه ميخواهد، خداوند با موسى وبا رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) سخن زده وقرآن با حروف ومعانى اش كلام الله است. خداوند آنرا بر رسول (صلى الله عليه وسلم) نازل كرده وقرآن مخلوق نيست طوريكه معتزله چنين عقيده دارد.

واز جمله آنچه كه خداوند خود را به آن متصف ساخته وپيامبران اينها را بخدا اطلاق كرده اند: وجه، يدين، استوا، نزول، رضا وغضب است. اوتعالى از مؤمنان راضى ميشود وبر كافران وآنانكه نافرمانى اورا ميكنند غضب مى نمايد، رضا وغضب، وجه ويد، استوا ونزول امثال اينها صفاتى اند كه لايق شان وجلال خداوند است. وبه صفات مخلوقين شباهت ندارد، ودر قرآن وسنت آمده است كه مؤمنان در قيامت ودر بهشت خداى متعال را ميبينند، وتفصيل وشرح اين مطلب وساير صفات در قرآن كريم واحاديث ذكر شده است به آنها مراجعه صورت بگيرد.

حكمت آفرينش انسان وجن:

اى عاقل وقتيكه به اين حقيقت آشنا شدى كه الله تعالى پروردگار تو است پس اينرا بدان كه خداوند ترا عبث نيافريده بلكه جهت پرستش وعبادت خود ترا آفريده چنانكه در قرآنكريم ميفرمايد:

سوره الذاريات آيات 56 _ 58

معنى اجمالى آيات:

در اول اين آيات بيان شده كه خداوند انس وجن را غرض اينكه عبادت اورا ادا نمايند آفريده است. ( )

ودرآيه دوم وسوم خداوند ميفرمايدكه اوتعالى از بندگان غنى بوده محتاج رزق واطعام آنها نيست، چه اوتعالى خود رزاق قوى وقدرتمند است، وروزى همه مخلوقات از طرف خداوند بوده وجز او كسى ديگرى قادر به آن نيست چه همه منابع ووسايل رزق چون باران واخراج رزق از زمين به خداوند مربوط است.

مخلوقات غير عاقل كه خداوند آنهارا پيدا كرده است چنانچه قرآن بيان ميكند، همه در خدمت انسان وجهت منافع او آفريده شده اند تا در راه اطاعت وعبادت خداوند از آنها استفاده كند ومطابق شريعت در آنها تصرف نمايد، همه مخلوقات متحرك وساكن در جهان مخلوق خداوند بوده وبخاطر حكمت ومصلحتى خلق شده اند، دانشمندان وعلماى دين اين حقيقت را ميدانند وحتى زياتى وكمى در اعمار وارزاق حوادث ومصائب همه به امر خداوند صورت ميكيرند. وخداوند انسانها را ازين راه مورد امتحان واختبار قرار ميدهد، پس آنكه به تقدير خداوتد تسليم شد ودر طاعت جديت نمود رضاى خداوند را كسب كرد، پس در دنيا وآخرت خوشبخت وسعادتمند ميگردد وكسيكه در برابر تقدير الهى اظهار نا رضائى نمود، اطاعت وانقياد را پيشه خود نساخت، مورد غضب الهى قرار ميگيرد ودر هر دو جهان بدبخت وشقى ميگردد. از خداوند پناه ميخوا هيم ودعا ميكنيم كه رضاى الهى نصيب ما گردد واز قهرش پناه ميجوئيم.

زنده شـدن بعـد از مـرگ وپـاداش اعمال، بهشت ودوزخ:

چون اين مطلب روشن شد كه خداوند انسان را غرض عبادت خود آفريده است، پس فراموش نبايد كرد كه جميع كتاب هاى آسمانى كه بر انبياء نازل شده است بيانگر اين حقيقت ميباشد كه بعد از مرگ انسان دوباره زنده ميشود، وخداوند هركس را مطابق اعمال او برايش اجر وپاداش ميدهد. زيرا انسان با مرگ از دنياى عمل وفنا به جهان پاداش وجاودان انتقال ميكند، چون انسان ميعاد معين عمر را ميگذراند خداوند به ملك الموت دستور ميدهد تا روح اورا قبض نمايد چون روح از جسد بيرون شد، اگر مؤمن ومطيع بود در بهشت مسكن گزين ميشود واگر كافر بود به جهنم ميرود، واين حال تا قيامت ميماند آنگاه خداوند همه را زنده ميسازد وارواح را به اجساد بر ميگرداند ومخلوقات همه مثل حالت اولى خويش در ميآيند. واين هم براى آنست كه تا حساب از آنها گرفته شود وهر كس مطابق عملش پاداش در يابد مرد وزن، توانگر وفقير، شاه ورعيت همه جزاء اعمال خود را در ميابند، مظلوم قصاص خود را از ظالم ميگيرد، وحتى حيوانات از كسانيكه بر آنها ظلم كرده واز همديگر خود قصاص ميگيرند وآنگاه خاك ميگردند، حيوانات داخل بهشت ودوزخ نميشوند، وانسانها وجنيان مطابق به اعمال شان پاداش وجزا دريافت ميدارند، مؤمنان داخل بهشت ميگردند ولو فقير باشند، وگنهكاران داخل جهنم ميشوند گرچه ثروتمند وصاحب قدرت باشند، چنانچه خداوند ميفرمايد:

سوره حجرات آيه 13

بهشت:

بهشت دار النعم است، در آنجا نعمت ها به اشكال گوناگون پيدا ميشود كه كسى نميتواند آنرا شرح نمايد، در آن صد مرتبه ودرجه وجود دارد ودر هر مرتبه آن باشندگانى مطابق قوت ايمان وكثرت اعمال صالحه شان مسكن گزين اند پائين ترين درجه آن هفتاد مرتبه بالاتر از مرتبه وشكوه ترين جلال ونعمت پادشاه روى زمين است.

دوزخ

دوزخ ـ خداوند مارا از آن دور نگه دارد ـ جاى عذاب است عذابهاى مختلف كه از نام بردن آنها لرزه در دلها، واشك بر چشمها توليد ميشود واگر در قيامت مرگ ميبود انسان دوزخى بمحض ديدن دوزخ جان ميداد قرآنكريم بصورت مكمل مرگ وزندگى بعد از مرگ پاداش عمل، دوزخ وبهشت را شرح كرده وما مختصراً به آن اشاره كرديم، دلائل زندگى بعد از مرگ وحساب وجزاء زياد است خداوند جل جلاله ميفرمايد:

سوره طه آيه 55

يعنى از خاك شما را آفريديم، ودر آن شمارا برميگردانيم واز آن بار ديگر شما را بيرون ميآوريم.

ونيز ميفرمايد:

سوره يس آيات 78_79

يعنى براى ما مثال زد، وآ فرينش خود را فراموش كرد گفت اين استخوانها را درين حال كه بوسيده اند چه كسى زنده ميكند؟ بگوزنده ميگرداند آنرا آنكه پيدا كرد باراول واو برحال هر مخلوقى دانا وآگاه است ونيز ميفرمايد:

سوره تغابن آيه 7

معناى اجمالى آيات:

در آيه اول خداوند بيان ميدارد كه اوتعالى انسان را از زمين پيدا كرده چنانچه ابوالبشر را از خاك پيدا كرده، وباز آنها را به خاك عودت ميدهد، وسپس آنها را از قبور شان بر انگيخته وآنها را در برابر اعمال شان اجر وپاداش ميدهد.

در آيه دوم خداوند عقيده كافر مكذب را كه تعجب نمود چطور خداوند انسان را بعد از اينكه استخوانهايش خاك ميگردد زنده ميكند؟ اين گمان را چنين رد ميكند، خدائيكه اين انسا ن را از عدم آفريده اين كار ميكند واين چيز نسبت به اول آسانتر است ودر آيه سوم خداوند زعم كافرانى را كه تكذيب بعث بعد الموت را مينمايند رد نموده وبه پيغمبر خويش خبر ميدهد كه به تاكيد به آنها بيان نما كه خواه مخواه اوتعالى آنهارا مبعوث ميگرداند، وبه كارى كه كرده اند آنها را خبر ميدهد، ودر برابر آن برايشان جزاء ميدهد، واين كار نزد خداوند آسان است.

ودر آيه ديگرى خبر ميدهد چون قيامت فرا رسد منكرين بعث ودوزخ بعذاب دوزخ مبتلا ميگردند تا حقيقت را دريابند، ودر آنوقت برايشان گفته ميشود:

سورة سجده آيه 20

ثبت اعمال واقوال انسان:

خداوند خبر داده كه اوتعالى به آنچه كه انسان ميكند ويا ميگويد چه آشكارا باشد وچه پنهان ميداند، واين همه را پيش ازينكه انسان وكائنات را پيدا كرده باشد در لوح محفوظ نوشته است وبراى هرانسان دو فرشته مقرر فرموده، كه يكى در جانب راست قرار داشته ونيكى ها را ثبت ميكند، وديگر در جانب چپ قرار دارد وبدى ها را مى نويسد وهيچ چيزى از آنها فوت نميشود، وهر انسان در روز قيامت اعمال نامه خود را دريافت ميكند وبه همه آنچه كه نوشته شده اعتراف ميكند، واگر كسى از آن انكار نمايد چشم، كوش، پاى ودستش عليه اوشهادت ميدهند. وقرآنكريم اين حقائق رابه تفصيل بيان فرموده است خداوند ميفرمايد:

سوره ق آيه 18

ونيز ميفرمايد:

سوره الانفطار آ يه 10 – 12

شرح آيات: خداوند طى اين آيات خبر ميدهد كه اوتعالى براى هر انسان دو فرشته مقرر نموده كه يكى از آنها حسنات (نيكىها) را مينويسد، وديگرش سيئات (بدىها) را قيد ميكند ودر دو آيه آخرى بيان مينمايد كه الله تعالى فرشتگان مقربى را وظيفه داده كه همه اعمال را مينويسند، وبه آنها قدرت داده كه اعمال بندگان ونوشته آنانرا مطابق به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده درج كنند.

شهادت (گواهى دادن ):

گواهى ميدهم كه خداى جز الله نيست، ومحمد رسول خدا است وشهادت ميدهم كه بهشت ودوزخ حق است، وروز قيامت بدون شك آمدنى است، وخداوند همه را از قبر هايشان دوباره زنده ميكند تا حساب وپاداش خود را ببينند وهمه آنچه كه خداوند دركتاب وبزبان پيامبران بيان كرده حق اند.

واز تو اى انسان خردمند تقاضا دارم كه چنين گواهى را بدهى، وآنرا اعلان كنى، وبه آن عمل كنى زيرا اين يگانه راه نجات است.

فصل دوم

معرفت وشناختن پيغمبر صلى الله عليه وسلم:

چون اين مطلب روشن شد كه خداوند پروردگار وآفريدگار تو است، وبزودى بعد از مرگ ترا زنده ميسازد، در برابر اعمالت ترا پاداش ميدهد، پس اين را بايد بدانى كه خداوند براى هدايت تو وهمه بشريت پيغمبرى فرستاده، وبرايت امر نموده تا از اوامرش اطاعت نمائى، وراهى براى معرفت وشناسائي عبادت صحيح در ميان نيست جز از راه اطاعت پيغمبر.

واين پيامبر گرامى كه پيروى او برهمه لازم وواجب است همانا خاتم المرسلين رسول الله حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) است اين پيغمبر كه عيسى وموسى بيشتر از چهل مرتبه در توراة وانجيل به بعثت او بشارت ومژده داده اند، ويهود ونصارى پيش ازينكه دست به تحريف بزنند اين آيات را تلاوت ميكردند. ( )

اين پيغمبر گرامى محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب كه در شريفترين خانواده وشريفترين قبيله قريش از اولاده اسماعيل فرزند ابراهيم عليهما السلام بتاريخ 570 ميلادى در شهر مكه متولد شد.

در آن شب كه آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) از بطن مادر به دنيا آمد همه كائنات روشن ونورانى شد، حتى مردم حيران شدند، بتان قريش در كعبه شريفه بزانوافتادند، ايوان كسرى لرزيد، وكنگره هاى آن بزمين فروريخت، وبعد از دوهزار سال آتش زردشتيان خاموش شد، واينها همه اعلان خداوند متعال به اهل روى زمين بود كه خاتم المرسلين بدنيا آمده وبزودى بتان را درهم مىشكند، وفارس وروم را به عبادت خداى واحد ويكتا دعوت ميكند، واگر آنها قبول نكنند با ايشان جهاد خواهد كرد. پس خداوند اوراپيروز ميگرداند ودين او در روى زمين منتشر ميگردد وچنين واقع شد.

خداوند متعال رسول اكرم را نسبت به انبياء ديگر امتيازاتى بخشيده است:

اول اينكه آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) خاتم المرسلين است وبعد از او ديگر پيغمبرى نميآيد.

دوم اينكه رسالت او عمومى بوده همه مردم امت آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) اند، كسيكه فرمان برد داخل بهشت ميگردد، وكسيكه عصيان نمايد داخل جهنم ميشود وحتى يهود ونصارى هم امت آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) بوده ومكلف اند به او ايمان بياورند، وآنهائيكه برسول (صلى الله عليه وسلم) ايمان نمى آورند، ايمان آنها به موسى وعيسى عليهما السلام صحيح نمى باشد همه انبياء از انسانيكه پيرو حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) نباشد بيزار اند؛ زيرا خداوند به آنها هدايت داده بود كه به بعثت او بشارت دهند، وامم خود را به پيروى او دعوت كنند ودين او همانا دين همه انبياء بود، منتهى اينكه در عهد رسالت اين رسول گرامى اين دين بكمال خود رسيده است، وبعد از بعثت رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) بهيچ انسانى مجاز نيست دين ديگرى را قبول كند زيرا اين دين كامل بوده واز تحريف محفوظ است، هر چه يهوديت ونصرانيت دچار تحريف گرديده وآنطور كه نازل شده بودند باقى نمانده اند. پس هر مسلمان كه پيروحضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) ميباشد پيرو حضرت موسى وعيسى عليهما السلام وهمه انبياء نيز ميباشد، وهركسيكه اسلام را نمى پذيرد اگرچه دعواى پيروى موسى عيسى را كند، منكر همه انبياء ميباشد. روى همين حقيقت است ديده ميشود گروهى از علماء ودانشمندان يهود به شتاب اسلام را قبول نموده واطاعت خود را به رسول خدا اعلان كردند.

معجزه هاى رسول اكـرم (صلى الله عليه وسلم):

نويسندگان تاريخ وسيرت رسول (صلى الله عليه وسلم) معجزات آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) را كه بر صدق پيامبرى او دلالت ميكند شمار كردند وتعداد آنرا بيش از هزار رسانيده اند، از جمله:

خاتم نبوت (مهر نبوت)كه در ميان دوشانه آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) جا داشت.

وسايه كردن ابر بر آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) هنگام شدت گرمى تابستان.

تسبيح گفتن سنگريزه ها دردست مباركش، وسلام گفتن درخت بر وى.

خبر دادن او از غيبيات كه در آخر الزمان بوقوع مىپيوندد، وهمه اين امور جسته جسته بوقوع مى آيد.

وتا روز قيامت همه آنها واقع ميشود در كتابهاى احاديث وكتابهاى علامات قيامت آمده واين معجزات به معجزات انبياء سابقه شباهت دارند. اما معجزه كه تنها مخصوص آنحضرت بوده وتا قيام الساعة باقى مىماند همانا قرآن كريم است، اين كتابيكه خداوند متعهد حفظ آن بوده دست تحريف به او دراز شده نميتواند، واكنون ميليونها نسخه قرآنكريم كه در ميان مسلمانان وجود دارد يكى از ديگر دريك حرف باهم اختلاف ندارند، اما نسخه هاى توراة وانجيل تحريف شده وازين لحاظ نسخه هاى آن باهم تفاوت دارند، اما چون خداوند خود حافظ قرآن است تحريفي در آن صورت گرفته نميتواند خداوند ميفرمايد:

سورة الحجر آيه 9

دلائل نقلى وعقلى براينكه قرآن كتاب خدا است، ومحمد رسول اوست:

از جمله براهين ودلائل عقلى ومنطقى بر اينكه قرآن كلام خدا، وحضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) رسول اوست، اينست كه چون كفار قريش پيغمبر را تكذيب كردند از طرف خداوند به آنها چلنچ داده شد: اگر آنها گمان دارند كه قرآن كلام خدا نيست پس مانند اوكتابى بياورند اما آنها از اينكار عاجز ماندند با آنكه قرآن بزبان شان بود وآنها فصيحترين عرب بودند ودر ميان شان مشهور ترين بلغا وفصحاء قرار داشت وسپس از آنها خواسته شد اگر بحجم قرآن كتابى را آورده نمى تواند اقلاً ده سوره مانند قرآنكريم بياورند، چون عاجز شدند از آنها مطالبه شد كه يك سوره مانند آن بياورند واز اينكار نيز عاجز ماندند. سپس خداوند عجز ايشانرا اعلان نمود وفومود:

سوره اسراء آيه 88

پس اگر قرآن كلام آنحضرت ويا سخن غير او ميبود هرگز از اتيان مثل آن عاجز نمى شدند، اما چون كلام خداوند است وكلام خداوند نظر به كلام بشر طورى برترى دارد كه خداوند بر بشر دارد، وچون خداوند شبيه ومثل ندارد پس كلام اوهم مانند ندارد وازينجا دانسته ميشود كه قرآن كلام خداوند ومحمد رسول خدا است زيرا كلام خداوند را جز رسول او ديگرى آورده نميتواند.

خداوند ميفرمايد:

سوره احزاب آيه 40

ونيز فرموده است: (وما أرسلنك إلا رحمة للعلمين ) سوره انبياء آيه 107

معنى اجمالى آيت:

درآيه اول خداوند خبر داده است كه حضرت محمد رسول خدا براى همه مردم بوده وخا تم الانبياء ميباشد وبعد از او پيامبرى نميباشد واين رسالت عظيم را به او سپرده است زيرا او جود مقدسش صالحترين همه بوده ودر آيه ديگر بيان نموده كه خداوند حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) را بهمه مردم عرب وعجم سياه وسفيد فرستاده. اما بسيارى اين حقيقت را درك نكرده پس گمراه شده اند. در آيه سومى بيان شده كه اورا رحمة للعلمين قرار داده ووجود گرامى اش مردم را عزت بخشيده، پس كسيكه به او ايمان آرد، پس رحمت حق را پذيرفته وداخل بهشت ميگردد وكسيكه به او ايمان نياورد پس رحمت خداوند را قبول نكرده لذا مستحق دوزخ وعذاب دردناك ميگردد.

پيام جهت ايمان بخداوند وبرسالت محمد (صلى الله عليه وسلم) :

بناءً از تو اى انسان خردمند دعوت ميكنيم تا خداوند را پروردگار خود ومحمد عليه السلام را پيغمبر خويش بدانى از او پيروى نمائى، واين همانا دين اسلام است كه منبع عظيم آن قرآن كريم واحاديث رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميباشد، بلى خداوند پيغمبر را درپناه وعصمت خود نگاه داشته، پس اوصلى الله عليه وسلم جز به آنچه كه خداوند ميخواهد به چيزى ديگرى امر نميكند. وبغير از نهى خداوند از چيزى ديگرى باز نميدارد لذا از اعماق دل مخلصانه اين آواز را بلندكن: بخداوند پروردگار واحد ولا شريك وبه پيامبرش محمد صلىالله عليه وسلم ايمان آوردم واز اوپيروى ميكنم زيراكه بدون اين ديگر راه نجات نيست.

فصل سوم

شناختن دين حق اسلام:

چون اين مطلب روشن گرديد ودانستيد كه خداوند جل جلاله پروردگار تو، خالق ورازق تو است، واو تعالى خداى واحد ولا شريك است، وپرستش وعبادت او واجب است، ونيز دريافتيد كه محمد (صلى الله عليه وسلم) رسول خداوند پيغبر ورسول براى تو وهمه عالميان است. پس اين را بايد بدانيد كه ايمان توصحيح ودرست نميباشد مگر اينكه دين اسلام را بشناسيد وبه آن ايمان بياوريد، وعمل نماييد، زيرا اين همان دينى است كه خداوند آنرا برگزيده وپيغمبران را به تبليغ آن مأمور ساخته، وهمه مردم را مكلف كرده تا به آن عمل كنند.

تعريف اسلام:

خاتم المرسلين حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) فرموده اند: (الإِسْلامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتُقِيمَ الصَّلاةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلا).

يعنى اسلام گواهى دادن است بر اينكه خدائي نيست مگر يك خدا، واينكه محمد رسول خداست، واينكه برپا داريد نماز را بصورت كامل، وبدهيد زكات را، وروزه ماه رمضان را بگيريد، وحج خانه خدا را انجام دهيد اگر به آن قدرت داشته باشيد.

پس اسلام همان دين جهانى است كه همه مردم را به قبول آن مأمور ساخته وپيغمبران به آن ايمان آورده واسلام خود را اعلان كرده اند، وخداوند به كمال وضوح بيان مينمايد كه اسلام دين حق بوده واو تعالى از هيچ كس بجز از اسلام دينى ديگرى را نميپذيرد، وخداوند ميفرمايد:

سوره آل عمران آيه 19

ونيز ميفرمايد:

سوره آل عمران آيه 85

معانى اجمالى آيات:

در ين آيات خداوند ميفرمايد كه دين اسلام تنها دين حق بوده وبغير از اسلام دينى ديگرى را از كسى نميپذيرد وبعد از مرگ آنهائى سعادتمند وخوشبخت خواهند بود كه مسلمان ازدنيا رفتند وآنهائيكه به دينى ديگرى غير از اسلام ايمان آوردند ومردند، پس در آتش دوزخ تعذيب ميشوند لذا همه پيامبران اسلام خويش را اعلان داشتند، واز آنانكه مسلمان نيستند براءت خويش را اعلان كردند، پس اگر كسى از يهود ونصارى بخواهد نجات يابد وخوشبخت باشد، از رسول خدا محمد (صلى الله عليه وسلم) اطاعت وپيروى نمايد تا حقيقتاً پيرو موسى وعيسى عليهما السلام شناخته شوند، زيرا همه انبياء خود مسلمان بوده وپيروان خويش را به اسلام دعوت ميكردند، وكسيكه بعد از بعثت رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) به دنيا آمده ايمان او درست نميشود مگر اينكه به محمد (صلى الله عليه وسلم) ايمان آورد وبه قرآن كريم عمل نمايد خداوند در قرآنكريم فرموده است:

سوره آل عمران آيه 31

معناى اجمالى:

خداوند به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) امر ميكند هرگاه كسى ادعا نمايد كه خدا را دوست ميدارد برايش بگو: اگر واقعاً خدا را دوست داريد پس پيروى مرا نماييد زيرا خداوند شما را دوست نميدارد وگناهان تانرا نميبخشد مگر اين كه به محمد (صلى الله عليه وسلم) ايمان آورده ومتابعت اورا كنيد.

واسلام اين دينى كه خداوند به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) فرستاده مظهركامل اديان بوده وخداوند براى بندگان خويش بغير ازين دين ديگرى را نپذيرفته، واين همان دينى است كه انبياء عليهم السلام هركدام در عهد خود به آن بشارت ومژده ميدادند خداوند ميفرمايد:

سوره المائده آيه 3

معنى اجمالى:

خداوند درين آيه كه در هنگام حجة الوداع درآنوقت كه رسول عليه السلام در ميل عرفات بودند نازل شده ميفرمايد: خداوند اكنون براى مسلمانان دين شانرا مكمل ساخته ونعمت خودرا براى آنها اتمام نموده است، واين نعمت به همانا بعثت رسول (صلى الله عليه وسلم) ونازل نمودن قرآنكريم است، وميفرمايد كه اسلام همان پسنديده خدا است وجز اين دين ديگرى را از هيچ كس قبول نميكند، واين دين شامل وكامل وصالح براى هر عصر وزمان است، دين علم، آسانى خير، وعدل است، وبرنامه كامل براى همه شؤون حيات بوده اين هم دين وهم دولت است، حكومت قضاء وسياست، هم اجتماع واقتصاد، سر انجام يگانه راه سعادت انسان در دنيا وآخرت است.

اركان اســــلام:

اسلام كامل كه خداوند آنرا به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) فرستاده مبنى بر پنج اركان است، خداوند ايمان هيچكسى را نميپذيرد مگر اينكه به اينها ايمان بياورد، اين اركان عبارت اند از:

گواهى براينكه خداى نيست مگر خداى واحد، ومحمد رسول خدا است.

برپا داشتن نماز.

پرداختن زكات.

روزه ماه رمضان.

حج بيت الله در حال داشتن قدرت.

حديث مبارك رسول عليه السلام (بني الإسلام على خمس..) مبين اين حقيقت است. هر مسلمان بايد بداند كه معنى شهادت لاإله إلا الله تنها اين نيست كه انسان آنرا بزبان تكرار كند بلكه بايد به مقتضاى آن عمل كند هرچه كسيكه آنرا بزبان تكرار وبه آن عمل نميكند از گفتن وتكرار زبانى كدام بهره كافى نميبردارد.

معنى لا إله إلاالله اينست: هيچ معبود حقيقى بغير از خداوند واحد ولا يزال در زمين وآسمان وجود ندارد، وخداوند همان إله بوده وغير از او ديگران همه باطل اند، ومعنى إله معبود است، وكسيكه بغير از الله ديگرى را عبادت كند كافر ومشرك است، اگرچه اين معبود نبى يا ولى باشد، واگرچه بقصد تقرب وتوسل هم باشد؛ زيرا مشركين به اساس محبت معبودان خويش را ميپرستيدند، واين چنين استدلال غلط ومردود است زيرا قربت وتوسل به خداوند از راه پرستش ديگران صورت نميگيرد بلكه اين قربت از راه انجام اعمال نيك مانند نماز، صدقه، ذكر، روزه، جهاد، حج، نيكى با والدين ومانند آنها كه خداوند بآن امركرده است حاصل ميشود ويا دعاى مؤمن براى برادرش.

انواع عبادت:

عبادت انواع واشكال مختلف دارد ودرينجا به برخى ازين اشكال اشاره ميكنيم:

دعا كردن يكى از انواع عبادت است، وآن عبارت از طلب قضاى حاجات از خداوند است آن حاجات ونيازمندى هائيكه بغير از خداوند كسى ديگرى قادر به قضاى آن نباشد، از قبيل انزال باران، شفاى بيماران، سعادت، كوشندن مشكل، طلب بهشت نجات از دوزخ، مطالبه اولاد، وروزى وطلب سعادت وامثال اينها..

اين همه بغير از خداوند از كسى ديگرى مطالبه نميشود خداوند ميفرمايد دعا عبادت است، وكسيكه آنرا بغير از خداوند متوجه ميسازد عاصى واز اهل دوزخ است.

سوره غافر آيه 60

يعنى مرا بطلبيد دعاى تانرا قبول ميكنم، هرآينه كسانيكه از عبات من سركشى مينمايد زود است كه درآيند دوزخ را ذلت زده، ودرمورد عدم قدرت وناتوانى به نفع وضرر ازطرف غيرخداوند قرآن ميفرمايد:

سوره اسراء آيه 56

يعنى به كسانيكه بغير از خداوند زعم وگمان دارند برايشان بگو: بخواهيد آنهائي را كه بغير از خداوند به قدرت او زعم كرديد پس قدرت از بين بردن ودور كردن ضرر از شما را ندارند ونميتواند كه اين ضرر راتغير يا تحويل بدهند ودرجاى ديگر ميفرمايد:

سوره الجن آيه 18

يعنى مساجد خاص خدا را است پس هيچ كسى را با خداوند نخوانيد.

ذبح نذر وتقديم قرابين ونذور بغرض تقرب از جمله عبادت بوده وبغير از خداوند بنام هيچ مخلوق ديگرى روا نميباشد.

وكسيكه بنام غير خداوند بنام قبر ويا جن ذبح ونذر تقد يم ميدارد مستحق لعنت ميگردد.

خداوند ميفرمايد:

سوره انعام آيات 162 – 163

ورسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) فرموده اند: (لعن الله من ذبح لغيرالله) (حديث مسلم). لعنت كرده خداوند كسى راكه بنام غير خدا ذبح ميكند. هرگاه كسى بگويد بنام فلانى بالاى من نذر باشد، كه اگر كسى چنين وچنان شد اين چيز را صدقه ميكنم، وچنان كارى را مينمايم، اين چنين نذر گرفتن ناروا بوده وشرك است؛ زيرا نذر عبادت است وعبادت بغير از خداوند درست نميباشد. ونذر مشروع چنين است كه شخص بگويد: بنا م خداوند برخود نذر گردانيدم كه اين چيزى را صدقه ميكنم، ويا چنان كارى مينمايم.

وديگر از جمله عبادت استغاثه واستعانت خواستن است وهمچنان طلبيدن است، اين امور سه گانه بغير از خدوند از كس ديگرى مطالبه نميشود خداوند در قراگريم ميفرما يد:

سوره فاتحه آيه 5

يعنى خاص ترا عبادت ميكنيم وخاص از تو يارى مىطلبيم. ونيزميفرمايد:

سوره فلق آيه 1-2

يعنى بگو: پناه ميبآورم به پروردگار صبح، از شر آنچه آفريده است. ورسول (صلى الله عليه وسلم) فرموده اند: (إنه لا يستغاث بى وإنما يستغاث بالله) يعنى بمن پناه خواسته نميشود بلكه به خداوند پناه خواسته ميشود. ونيز فرموده اند:

(إذا سألت فاسأل الله وإذا استعنت فاستعن بالله) حديث الترميزى.

هرگاه چيزى طلب كني پس از خداوند بخواه، وچون مدد خواهى پس از خدا يار ى طلب.

مگر ناگفته نماند كه ميتوان از انسان زنده وحاضر درآنچه كه قادر به اجراى آن باشد كمك خوا ست. اما استغانت بغير از خداوند از ديگرى جواز ندارد واز مرده استعانت ومدد خواسته نميشود ولوكه نبى ويا ولى هم باشد زيرا قدرت به انجام دادن چيزى ندارد.

علم غيب خاصه خداوند است هركه مدعى آن گردد كافر ميشود واگر چيزى را كسى ييش گوئى كند ومطابق آن صورت بگيرد اين چيز بصورت تصادق وتوافق حاصل شده است رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: (من آتى كاهناً اوعرا فاً فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل على محمد) رواه الامام احمدوالحاكم.

كسيكه نـزد كا هن ويا كف شناس بيايد وهر آنچه را كه اوميكويد تصديق نمايد پس به آنچه كه به محمد (صلى الله عليه وسلم) فرود آمده كافر شده است.

از جمله انواع عبادت توكل، خشوع ورجاء است: وانسان بغير از خدا بر كسى توكل نمى نمايد، وجز از خدا از كسى اميد نمىكند، وبغير از خداوند از كسى نمى ترسد. مگر جاى تأسف است كه گروهى از پيروانان اسلام مرتكب اعمال شرك آميز شده، وبراى رسيدن به آرمانهاى خويش دعا ورجاء خود را متوجه غير خدا ساخته به اطرا ف قبور طوا ف ميكنند، وحاجات خود را از آنها مطالبه مينمايند، وچنين عملى يك كار غير اسلامى بوده وانسان را از حدود اسلا م بيرون ميآورد، ولو اينكه كلمه شهادت را بر زبان تكرار نمايد، نمازخواند، روزه بگيرد وحج نمايد. خداوند ميفرمايد:

سوره الزمر آيه 65

به تحقيق وحى شد به تو وبه كسانيكه پيش از تو بودند، اگر شرك آورى حتماً عملت باطل ميگردد وهر آينه از زيانكاران ميشوى. وفرموده:

سوره مائده آيه 72

هر آينه كسيكه بخدا شريك مىآورد، پس به تحقيق بهشت را برخود حرام گردانيده، وجايگاه او دوزخ است، وستمكاران را مدد گارى نيست. وخداوند به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) امركرده كه بمردم اعلان نمايد كه:

سوره كهف آيه 110

ترجمه: بگو همانا كه من بشرى مانند شما هستم كه بمن وحى نازل شد، هر آينه خداى شما خداى يكتا وواحد است، پس كسيكه آرزومند ديدار پروردگار خود باشد پس بايد عمل نيك انجام دهد ودر پرستش پروردگار هيچ كسى را شريك نگرداند، اما اين جاهلانيكه علماء سوء آنها را منحرف ساخته بنام طلب وسيله وشفاعت اعمالى را مرتكب ميشوند كه بوى شرك از آن برميآيد، تمسك ودليل اينها تأويلات بىفائده بعضى نصوص واحاديث غير صحيحه وقصه ها وخوابها نيست كه هيچكدام آنها سند واقع شده نميتوانند، اين علماء سوء در كتب ومؤلفات خويش چنين دلائلى را جمع كرده اند كه جز گمراهى ومتابعت هوى وتقليد كوركورانه چيزى ديگر را در بر ندارند، ناگفته نماند وسيله كه خداوند در قرآنكريم طى آيه 35 سوره مائده از آن نام برده فرموده:

مراد ازين وسيله همان اعمال صالحه ميباشد از قبيل توحيد خداوند، نماز، صدقه، روزه، حج، جهاد، امر بالمعروف ونهى عن المنكر، صله رحم ومانند اينها..

اما طلب از مردگان واستعانت خواستن از آنها در وقت سختى ومشكلات اينها يك نوع عبادت غير الله اند.

هرچه شفاعت انبياء واولياء وسائر مسلمانان يك حقيقت است كه به آن ايمان داريم والبته اين در آنوقت ميباشد كه خداوند به آنها إذن واجازه ميدهد مگر مستقيماً از اموات سؤال نميشود زيرا اين كار حق خدا است واز اوتعالى مطالبه نميگردد، وانسان موحد باين ترتيب از خداوند مطالبه ميكند:(خدا يا پيغمبر وبندگان صالح ات را در حق من شفيع بگردان ونميگويد كه اى فلان ولى برايم شفاعت كن زيرا او مرده است و از مرده سؤال صورت نميگيرد خداوند ميفرمايد:

سوره زمر آيه 44

ترجمه: بگو خاص مرخدا را است شفاعت مر اوراست ملك آسمانها وزمين سپس بسوى او برگردانيده ميشويد.

ويكى از جمله بدعت هاى محرم كه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) از آن ممانعت نموده است، واحاديث صحيحه ممنوعيت آنرا بيان ميكند، مسجد ساختن، چراغ روشن كردن، خانه تيار كردن وپرده انداختن و گجكارى وسينگارى مقبره ها ونماز خواندن بر آنها است، واينها را رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) به علت اين نهى فرموده اند كه اين اعمال از اسباب عبادت وپرستش اصحاب قبور است.

وبناءً همه آن اعماليكه در برخى از كشورهاى اسلامى صورت ميگيرد از قبيل مولد وطواف بر قبر بى بى زينب وبدوى در مصر، وقبر عبدالقادر در بغداد وقبور منسوب به آل بيت در نجف وكربلا درعراق وطلب حاجت وغيره از آنها اينها همه اعمال شركى بوده وناروا ميباشد.

وآنها كه باين عمل مبتلا اند گمراه اند؛ زيرا آنها كه بغير از خداوند بكسى ديگرى عقيده نمايند كه قدرت نفع وضرر رساندن را دارد ولوكه نماز وروزه را نيز بگيرند، وكلمه شهادت را بزبان آورند موحد شناخته نميشوند تا آنكه مفهوم توحيد را شناخته وبه مقتضاى آن عمل كند، اما كسيكه تازه در اسلام داخل گرديده همين كه شهاتين را تكرار نمود مسلمان بوده وتا آن زمان كه كدام چيزى منافى اسلام از او سر نزده به اسلام خود باقى ميماند واگر بعد از نطق به شهادتين به دين ومسلكى اظهار وپيروى نموده كه مخالف دين اسلام انبياء واولياء بود البته در آن حال صفت اسلام را از دست ميدهد درين جا از اولياء نام برديم بايد متذكر شد كه (اولياء عبارت از آن اشخاص موحد ومطيع خداوند ميباشند كه از اوامر پيغمبر پيروى كرده وبرخى از آنان از راه علم وجهادىكه ميكنند شناخته ميشوند وگروه غير معروف باقى ميمانند وآنهائيكه معروف اند از مردم مطالبه ندارند كه آنهارا تقديس نمايند، اولياء حقيقى مدعى ولايت نبوده بلكه آنها خود را مقصر ميخوانند وآنها كدام لباس مخصوص را بر تن نميكنند وهيئت خاصى ندارند، صفت بارز آنها پيروى از پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) وتعاليم اسلام است، وهر مسلمان موحد وپيرو اوامر پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) مطابق به تقوى وصلاح اش بهره از ولايت دارد ازين جا برمىآيد آنها كه با لباس وهيئت مخصوص مدعى ولايت اند ولي نبوده ودروغگو هستند).

انبياء واولياء بيزار اند از آنهائيكه از غير خدا استعانت وكمك ميخواهند زيرا انبياء بخاطر آن مبعوث شدند اند كه مردم را به عبادت خداى واحد دعوت كنند، محبت انبياء واولياء اين نيست كه آنها عبادت شوند، بخاطريكه اين طور عبادت در حقيقت با آنها دشمنى است، بلكه محبت آنها پيروى آنها در آنچه امر ميكنند مى باشند، مسلمان واقعى انبياء واولياء را دوست دارد مگر آنها را پرستش نميكنند، ما عقيده داريم كه محبت پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) بر ماواجب است واين محبت قويتر وبالا تر از محبت جان، اهل واولاد وهمه مردم است.

گـروه ناجيـه

مسلمانان از لحاظ عدد زياد اند، مگر در حقيقت تعداد شان كم است، گروه هاى منسوب به اسلام تا به هفتاد وسه ميرسد، وتعداد آنها به هزار ها ميليون ميرسند، (البته هنگام تأليف اين كتاب) اما گروه مسلمانان واقعى فقط يك گروه بوده واين همان گروه موحدين اند كه طريقه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وسلم) را اختيار نموده ودر عقيده وعمل ازآن پيروى ميكنند رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) در حديثى كه بخارى ومسلم آنرا روايت كرده فرموده اند: يهود به هفتاد ويك گروه تقسيم شد، ونصارى به هفتاد ودوگروه منقسم شدند، اما اين امت به هفتاد وسه فرقه تقسيم خواهد شد، كه همه در دوزخ اند مگر يك گروه در دوزخ نيستند، صحابه پرسيدند: اين گروه كدام است؟ فرمود: كسيكه به طريقهء باشد كه من واصحابم امروز قرار داريم.

وطريقهء كه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) واصحابش بودند همان اعتقاد به كلمه شهادت وعمل به آن است، طوريكه خداوند را به وحدانيت بشناسد، ذبح ونذر را تنها بنام خداوند جل جلاله بنمايد واستعانت وپناه خواستن تنها از اوبخواهد ونفع وضرر را خاصه خداوند جل جلاله بداند، اركان اسلام را به اخلاص ادا نمايد، به فرشتگان وكتب آسمانى، پيغمبران، زنده شدن بعد از مرگ، حساب وكتاب، بهشت ودوزخ، تقدير خير وشر از طرف خداوند جل جلاله عقيده واعتراف نمايد، قرآن وسنت را در همه امور حاكم گشتانده وبه حكم آن راضى شدن، دوستان خدا را دوست دارد وبادشمنان خدا عداوت داشته باشد، به راه خداوند دعوت كند ودر جهت اعلاء كلمة الله جهاد نمايد، واوامر ولى امر مسلمان را كه به معروف ونيكى امر مينمايد اطاعت كند، وحق را در هر جاكه باشد اظهار نمايد، به ازواج واهل بيت رسول عليه السلام واصحاب كرام او احترام ومحبت داشته باشد، واز لحاظ فضائل آنها را بر يكديگرشان مقدم دارد وبه بدى هيچكدام زبان نكشايد، واختلافاتيكه در ميان آنها صورت گرفته مورد نقد قرار ندهد، واز آنچه كه منافقين در مورد آنها ميگويند پرهيز نمايد، چه اين گفته ها اكثراً به منظور تفرقه افگنى در ميان مسلمانان بوده وبرخى از علماء ونويسندگان مسلمان بناء بر حسن نيت آنها اين اقوال را در كتب وآثار خويش آورده اند، واين عمل درست نيست.

اما آنانكه مدعى نسبت به آل بيت را دارند، بايد اين موضوع را درست مورد تحقيق قرار بدهند؛ زيراكه خداوند آنهائي را كه خود را بغير پدر خويش نسبت ميدهند ملعون خوانده، وچون نسبت آنها ثابت گردد پس بايد سيرت رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) را پيروى كنند، وتوحيد واخلاص بعمل آرند از معاصى بپرهيزند، وبه مردم اجازه ندهند كه پاى ودست شانرا ببوسند، ودر برابر شان خم شوند، ولباس مخصوص را بر تن نكنند، بخاطريكه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) چنين كارى نكرده بودند، ومكرم كسى است كه پرهيزگار باشد،

حكومت وقانون گذارى تنها حق خداوند جل جلاله است:

وهرجاكه شريعت نافذ بود آنجا عدالت، رحمت وفضيلت ميباشد، از جمله معانى لا إله إلا الله آنست كه حكم وقانون گذارى تنها حق خداوند جل جلاله است، پس براى هيچكس مجاز نيست كه قانونى را مخالف شريعت الهى وضع نمايد، وبه مسلمان مجاز نيست كه بغير از شريعت اسلام حكم نمايد در قضائيت به حكمىكه مخالف شريعت خداوند بوده باشد جائز نپست وهيچ كس نمى تواند آنچه را كه خداوند حرام گفته حلال گرداند، ويا بر عكس حكم نمايد. وكسيكه قصداً چنين عملى را انجام دهد وبه چنين كارى رضا مندى داشته باشد كافر است؛ زيرا خداوند ميفرمايد:

سوره المائده آيه 44

وكسيكه بما انزل الله (به شريعت اسلامى) حكم نكند پس آن گروه از جمله كافران اند.

وظيفه انبياء عليهم السلام:

انبياء مكلف بودند كه مردم را به قبول كلمه توحيد وعمل به آن دعوت نمايند، يعنى به عبادت خداى واحد، وقبول شريعت الهى، وعدم پرستش غير خداوند وقبول نكردن قانون بغير از شريعت الهى دعوت نمايند.

واگركسى قرآنكريم را به دقت تلاوت كند درمىآبد آنچه را كه ما درين كتاب نوشتيم حق بوده واين مطلب را درك خواهد كرد كه خداوند حدود روابط انسان را با پروردگار وبا بنى نوعش تعين نموده است روابط مسلمان چنبن تنظيم گرديده كه مسلمان نبايد بغير از خداوند ديگرى را پرستش كند، ورابطه اوبا انبياء واولياء ازين قرار باشد كه با آنها محبت كند وطريقه وروش آنها را پيروى كند، وبا دشمنان خداوند عداوت ودشمنى نمايد زيرا خداوند آنها را بد مى بيند، وبا اين حال آنهارا به اسلام دعوت كند تا شود كه براه راست بيايند، وچون دشمنان اسلام از قبول حق سر پيچى نمايند در آنحال با يد با آنها جهاد كرد تا ريشه فتنه وفساد قطع گردد، واين است معنى كلمه توحيد، وبايد مسلمان واقعى آنرا درك نموده به آن عمل كند.

معنى شهادت به اينكه محمد (صلى الله عليه وسلم) رسـول خدا است:

بايد بدانى وعقيده داشته باشىكه محمد (صلى الله عليه وسلم) پيغمبريست كه براى نجات ودعوت همه بشريت مبعوث شده است، او بنده خدا است، معبود نيست، پيغمبر است دروغ نميگويد، اطاعتش لازم وپيروى اش ضروريست، آنكه اطاعت اورا بنمايد داخل بهشت ميگردد، وكسيكه عصيان ونافرمانى اش را بنمايد داخل دوزخ ميگردد، تشريع وقانون گذارى چه در ساحه عبادات باشد ويا نظام تنفيذى وتقنينى در مورد تحليل وتحريم باشد، ويا در امور ديگرى صورت گرفته نمى تواند مگر از طريق رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) زيرا آنحضرت رسول خدا است شريعت توسط او تبيلغ ميگردد، پس درست نيست كه تشريعى از طريق ديگرى غير از او پذيرفته شود.

خداوند ميفرمايد:

سوره الحشر آيه 7

ونيز خداوند ميفرمايد:

سوره النساء آيه 65

ترجمه: در آيه اول خداوند مسلمانان را مأمور ميسازد كه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) را اطاعت نموده وبهر آنچه امر ميكند عمل كنند واز هر آنچه كه نهى نموده امتناع ورزند زيرا امر او امر خدا ونهي او نهي خداوند تعالى است.

ودر آيه ديگر خداوند به ذات مقدسش قسم ياد ميكند كه ايمان انسان به خداوند صحيح نميشود تا آنكه درهمه اختلافات خود پيغمبر را حاكم قرار ندهد، وبه حكم او راضى نگردد، رسول (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: (… مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ) رواه مسلم

كسيكه كارى انجام دهد كه بر آن دستور ما نباشد پس آن مردود است.

پيـغام:

هرگاه معنى لا إله إلا الله را فهميديد، وپي برديد كه اين چيز كليد واساس اسلام است پس از خلوص قلب بگو: (أشهد أن لا إله الاالله وأن محمداً رسول الله) وبه مقتضاى آن عمل كن تا به سعادت دنيا وآخرت نايل گرديد، واز غذاب آخرت نجات يابيد، وحقيقت را بايد بدانيد از مقتضيات كلمه شهادت اين است كه به بقيه اركان اسلام عمل نمايد چه خداوند اين اركان را به بخاطر آن فرض نموده تا از راه اداء آنها به صدق واخلاص عبادت اورا بنمايد. وكسيكه يكى ازين اركان را ترك نمايد در مفهوم كلمه شهادت خلل وارد نموده است وشهادت اوصحيح نميباشد.

نماز يا ركن دوم از اركان اسلام:

بدانكه نماز ركن دوم اسلام است، ودر يك شبانه روز پنج بار نماز بر مسلمان فرض است، تا بدينوسيله ارتباط مسلمان با پروردگارش بصورت مستمر دوام داشته، وبا خداى خويش راز ونياز نمايد وتا اينكه بوسيله آن از ارتكاب فحشاء ومنكر مصئون ومحفوظ بماند، وراحت نفسى وسعادت دنيوى واخروى نصيبش گردد.

براى اداى نماز خداوند طهارت را فرض گشتانده تا مسلمان بدن، لباس ومكان نماز را پاك سازد ونه تنها جسم خود را پاك نمايد بلكه دل ودماغ خود را از همه پليديهاى غيرحسى پاك سازد، نماز ركن دين وبعد از كلمه شهادت از اركان مهم ميباشد وبر مسلمان لازم است كه از ابتداى بلوغ تا وقت مرگ آنرا بصورت مستمر انجام دهد. وبايد كه اولاد خود را هنگاميكه به سن هفت سالگى برسند به اداى نماز عادت دهند خداوند ميفرمايد:

سوره النساء آيه 103

هر آينه نماز بر مسلمانان فرض در وقت معين شده. والله تعالى مى فرمايد:

سوره البينه آيه 5

يعنى مأمور نشده ايشان مگر اينكه عبادت كنند خدائى را خالص ساخته براى او پرستش را متدين بدين ابراهيم شده وبرپا دارند نماز را وبدهند زكات را، واينست احكام ملت درست.

معناى اجمالى آيات:

آيه اول اين مطلب را ميرساند كه نماز فريضه حتمى بوده وبر مؤمنان لازم است كه آنرا ادا نمايند، ودر آيه دوم آمده است كه خداوند مردم را براى اين آفريده است تا آنها اورا عبادت نمايند وفقط به عبادت اومشغول باشند ودر عمل خويش اخلاص نمايند، وزكات را به مستحقين بدهند، ونماز در همه احوال وحتى درحال خوف ومرض نيز واجب بود، ومطابق به توان واستطاعت خويش آنرا ادا مينمايد ايستاده يانشسته ويا به پهلو، اگر قدرت اينرا هم نداشت به اشاره نماز ميخواند رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: كسيكه نماز نميخواند مسلمان نيست (العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر).

پيمان ميان ما وآنها نماز است، پس كسيكه آنرا ترك مينمايد به تحقيق كافر شده است.

ونماز هاى پنجگانه عبارت اند از:

نماز بامداد (فجر)، ظهر، عصر، شام وخفتن، وقت نماز صبح از پديدار شدن صبح صادق آغاز تا طلوع أفتاب ادامه مييابد، ونماز ظهر از زوال آفتاب شروع تا امتداد سايه هر چيز دو برابرش ادامه مى يابد، ونماز عصر از نهايت وقت ظهر شروع وتا زرد شدن وغروب آفتاب ادمه مى يابد ونماز شام از غروب آفتاب آغاز وتا پنهان شدن شفق دوم ميكند وبه اداى آن تا آخر وقت به تأخير انداخته نميشود، ونماز خفتن مسلمانىكه بدون كدام مانع يا عذر شرعي وقت نماز

خود را از وقت معين آن به تعويق مىاندازد مرتكب گناه شده بايد توچه نمايد؛ زيرا خداوند ميفرمايد:

سوره الماعون آيه4-5

واى برآن نماز گذاران كه آنها از نماز خود غفلت مىورزند.

احــكام نمــاز

اول: طهارت:

هنگاميكه مسلمان به نماز نيت مينمايد ضرور اينست كه نخست طهارت نمايد، اول مقعد خود را پاك سازد اگر بولى (ادرار يا غائط ) از آن خارج شده باشد، سپس وضوء نمايد، نيت وضوء را در دل نموده وضرور نيست كه آنرا تلفظ نمايد؛ زيرا خداوند به دلها آگاه است ورسول (صلى الله عليه وسلم) نيت را تلفظ نكرده اند، وبعد از شستن دستها مضمضه واستنشاق مى نمايد وآنگاه روى خود را شسته ودستهاى خودرا تا آرنجها مىشويد، واز طرف راست شروع مينمايد، سپس سر را مسح وهمچنان گوشهاى خود را مسح ميكند، وآنگاه پاهاى خود را تا كعبين (بجلك) مىشويد، وبه همين شكل وضوء تكميل ميگردد.

وضوء با خروج بول يا ريح از مخرجين وزوال عقل وبيهوشى ميشكند، واگر از جسم انسان منى به شهوت در حالت بيدارى خارج گردد، ويا در خواب محتلم گردد غسل بروى واجب ميگردد، وبر زن بعد از انقطاع دوره حيض (قاعدگى) ونفاس نماز بر آن واجب نيست وچون از حيض پاك گردد نماز بر او واجب ميگردد، وقضاء نماز دوران حيض ونفاس واجب نيست، اما قضاى نماز غير ازين دوحالت واجب است وهرگاه آب پيدا نشود، ويا اينكه استعمال آب موجب مرض گردد تيمم صورت ميگيرد، وتيمم ازين قرار است:

نخست نيت طهارت را مينمايد، وبعداً دستهاى خود را بر زمين برده وروى خود را مسح وآنگاه پشت دست راست را به كف دست چپ واز چپ را به راست مسح ميكند، وبدين صورت طهارت او صورت ميگيرد. براى طهارت از جنابت وحيض ونفاس عين همين نوع تيمم را مينماييد كه در حالت عدم وجود آب ويا خوف شخص بجاى وضوء مينماييد.

دوم: وصـف وكيفيت اداى نمـاز:

1- نماز بامداد دو ركعت فرض است، مسلمان چه مرد باشد ويا زن رو به طرف قبله ايستاده ودر قلب(دل) نيت نماز را مينمايد، وبر زبان تلفظ نميكنيد بعداً الله اكبر گفته نماز

را آغاز (افتتاح) ميكنيد، وسپس (سبحانك اللهم وبحمدك وتبارك اسمك وتعالى جدك ولا إله غيرك) را ميخوانيد، وبعداً (أعوذ بالله من الشيطان الرجيم) و(بسم الله الرحمن الرحيم) را خوانده فاتحه

را تلاوت مينماييد، وقرآن كريم را بايد به لسان عربى تلاوت كنيد( )

وسپس سوره ئي را با آن نيز تلاوت مينماييد، بعد ازآن الله أكبر گويان ركوع ميكنيد، سروكمر خود را در ركوع خم كرده كف ها ودست هاى خود را بر زانوهاى خود ميگذاريد، وسبحان ربي العظيم را سه بار تكرار مينماييد، وآنگاه سمع الله لمن حمده گفته از ركوع بالا ميشويد، ودر هنگام قيام ربنا لك الحمد ميگوييد، وسپس الله اكبر گفته به سجده مى رويد ودر حال سجده كف دستها وپيشانى بينى وانگشتان پاهاى خود را بر زمين تماس ميدهيد، وسبحان ربي الأعلى را تكرار مينماييد، وسپس الله اكبر گفته مينشينيد، ودر جلسه ربي اغفرلي را ميخوانيد، باز تكبير گفته سجده دوم را مينماييد، وبعداً تكبير گفته برمى خيزيد، وسپس در حالت قيام فاتحه وسوره ئي را ميخواند، وسپس مانند ركعت اول ركوع وسجده ها را به جا مىآوريد، وآنگاه بعد از تمام دو سجده مىنيشينيد و(التحيات واللهم صل) "درود" را ميخوانيد، وبه طرف راست باز به طرف چپ سلام ميگردانيد وقبل از آن دو ركعت نماز سنت را ادا مينمايد.

2- نماز ظهر وعصر وخفتن چهار ركعتى فرض است، دو ركعت اول را مانند دو ركعت فجر ادا نموده وسپس به تشهد مينشينيد، وبعد از خواندن تشهد براى تكميل دوركعت ديگر بقيام بر ميخيزيد ودو ركعت ديگر را ادا نموده وسلام ميگردانيد.

3- اما نماز شام سه ركعت است دو ركعت اول را خوانده وبعد از تشهد به ركعت سوم بالا مىشويد وبعد از تكميل ركعت سوم سلام ميگردانيد.

مردان نماز هاى خويش را در جماعت در مساجد اداء مينمايد، وشخصيكه از لحاظ علم قرائت وصلاح وپرهيزگارى برترى داشته باشد امامت ميكند، ودر نماز فجر امام قرائت را جهراً ميخواند، در دوركعت اول شام وخفتن مقتديان به قرائت گوش ميدهند، هر چه زنان نماز هاى خويش را در خانه ميخوانند، وهنگام اداى نماز همه اعضاى جسم خويش را بجز چهره ميپوشانند، واگر زنان بخواهند در مسجد نماز هاى خويش را ادا نمايند هيچ مانعى وجود ندارد اما مشروط بر اينكه ستر شرعى را رعايت نمايند، وخوشبوى را كه باعث جلب توجه ميشود استعمال نكنند تا موجب ايجاد فتنه نگردد، وبر مسلمان لازم است كه نماز خود را با خشوع وخضوع ادا نمايد، ودر اداى اركان نماز سخن نزند، اما اگر بخواهد كسى را تنبيه كند با گفتن سبحان الله اينكار را انجام بدهد، (مثلاً اگر امام مرتكب سهوى ميگردد مقتدى او را با اين جمله كه ذكر شد متوجه گرداند، اما زنان از راه بهم زدن دستان خويش اين كار ار انجام ميدهند وسخن نميزنند، زيراكه آواز ايشان فتنه را به بار ميآرد).

ودر روز جمعه مسلمانان دوركعت نماز جمعه را پشت امام ادا مينمايند، وامام قراءت را به جهر ميخواند ودر ضمن دو خطبه دينى را بيان ميكند، حضور مردان با امام ضرور وواجب است.

زكـات:

سومين ركن از اركان اسلام اخراج زكات مال است خداوند بر هر مسلمان كه مالك نصاب زكات باشد زكات را واجب گردانيده است تا هر سال زكات اموال خود را بيرون نموده وبه مستحقين آن بپردازد، نصاب ومقداريكه كه در مورد طلا تعين شده بيست مثقال است، نصاب نقره دوصد درهم ويا معادل آن از بانكها واموال تجارتى كه قيمت آن دوصد درهم را پوره كند، وچون يكسال برآن ميگذرد زكات واجب ميگردد، ونصاب زكات در غله سه صد (300) پيمانه است، زمينكه آماده فروش باشد از قيمت آن وآنچه را كه به ايجاره وكرايه داده شده باشد از اجره آن زكات پرداخته ميشود، مقدار زكاتيكه از طلا ونقره واموال تجارتى پرداخته ميشود ربع عشر 2.5 % در هر سال است، ودر غله ودانه 10% است مشروط بر اينكه آبيارى آن بدون تكليف ومشقت صورت گرفتهباشد از قبيل اينكه توسط انهار ويا چشمه ها ويا آب آبيارى شده باشد، واگر به تكليف آبيارى گردد چون توسط چاه هاى عميق آبيارى گردد نصف عشر 5 % زكات لازم ميگردد.

وقت پرداخت زكات حبوب وميوه جات وقت دور كردن كشت وچيدن ميوه ميباشد، چه سال يكبار صورت بگيرد ويا چندين بار، ونصاب زكات اشتر، گوسفند وگاو در كتب فقه به تفصيل شرح شده است وبايد به اين كتاب غرض زيادت معلومات مراجعه گردد. خداوند ميفرمايد:

سوره البينة آيه 5

زكات در حاليكه يكى از اركان اسلام است در زندگى وحيات اجتماعى حكمت وفلسفه هاى زيادى دارد، واز جمله خوش ساختن بينوايان محروم، ومرفوع ساختن نيازمندى هاى آنها واستحكام روابط در ميان اغنياء وفقراء است.

اسلام تعاون اجتماعى را در جامعه اسلامى قاصر بر زكات نساخته وبر مسلمانان واجب گشتانده در حال گرسنگى واحتياج با برادر مسلمان خود كمك ومساعدت نمايد، وبه نص حديث بر مسلمان حرام است كه خودش سير باشد ودر در خانه همسايه اش مسلمانى گرسنه بسر برد، علاوه بر زكات كمك هاى مالى ديگرى از قبيل صدقه فطر كه در عيد فطر لازم ميگردد، ازهمه افراد فاميل خويش حتى از اطفال ونوكرها هم لازم گشتانده شده است كفاره قسم،( ) ونذرهاى مشروع وتشويق به صدقات نفلى از جمله وسائل تعاون اجتماعى در اسلام است خداوند به آنهايكه در راه خدا مال خود را انفاق ميكنند جند برابر اجر ميدهد كه تا ده برابروهفتصد برابر اضافه مينمايد.

روزه:

چهارمين ركن اسلام روزه ماه ميارك رمضان در ماههاى هجرى نهمين ماه سال است.

صفت روزه:

روزه عبارت است از پرهيز خوردن ونوشيدن وجماع (همبستر شدن با همسر) به نيت روزه از پديدن آمدن صبح تا غروب آفتاب در طول ماه مبارك رمضان.

روزه منافع فراوانى دارد واز جمله اينكه: روزه عباديست كه در آن فرمانبردارى وامتثال اوامر خداوند در مظهر عالى خود ميباشد، واين يكى از بزرگترين اسباب تقوى ويرهيزگارى ميباشد، هر چه منافع اجتماعى، اقتصادى وصحى فروان دارد، روزه را جز روزه داران ديگران درك كرده نميتواند خداوند ميفرمايد:

سوره البقره آيه 183

يعنى اى مؤمنان روزه بر شما فرض شده چنانچه بر امم پيش از شما فرض شده بود، تا شما تقوى وپرهيزگارى نماييد، وبدنبال آن ميفرمايد:

سوره البقرة آيه 185

ترجمه: ماه رمضان كه درآن قرآن نازل شده أين كتابيكه وسيله هدايت بمردم است ودر آن دلائل روشن وجدا كننده ميان حق وباطل وجود دارد پس كسيكه ماه را ببيند پس بايد آنرا روزه بگيرد، وآنانكه بيمار ويا مسافر باشد در ميعاد ديگرى روزه بگيرد، خداوند بر شما آسانى ميخواهد، واراده سختى را برشما ندارد، تا شما تكميل كنيد ميعاد را، وخدا را به بزرگى ياد كنيد بخاطر اينكه شما را هدايت نموده تا شكرگذار شويد. از احكام روزه كه در قرآن وسنت بيان شده يكى هم اينست:

مسافر ومريض روزه خويش را افطار مينمايد، وبعد از سفر وصحت در وقت ديگر قضاء آنرا بجا ميآورند.

همچنان زنيكه در دوره حيض ونفاس باشد روزه را خورده سپس قضاى آنرا بجا ميآورد.

زن باردار (حامله دار) وشير دهنده هم اگر احساس خطر بخود ويا اولاد خود ميكرد روزه خود را ميخورد سپس قضاى آنرا ادا مينمايد، اگر روزه دار سهواً روزه را بخورد، ويا بنوشد وبعداً بيادش آيد روزه اش صحيح ودرست است زيرا خداوند سهو ونسيان وحالت اكراه را بر امت محمد (صلى الله عليه وسلم) بخشيده است مگر آنچه كه در دهنش مانده بعد از بياد آوردن آنرا بيرون بيندازد

حـج

پنجمين ركن اسلام حج بيت الله است كه در عمر يكبار فرض بوده واضافه از يكبار فرض نبوده بلكه نفل است، وحج منافع بىشمارى دارد، از جمله:

اول: اينكه عبادت خداوند توسط روح، نفس و مال است.

دوم: چون در حج مسلمانان از گوشه وكنار مختلف جهان در يكجا جمع ميشوند وهمه داراى يك نوع لباس كه هيچ فرق رئيس ومرؤس، فقير وغنى ديده نميشود، سياه وسفيد همگى بعنوان بندگان خدا يكجا جمع ميشوند، ودر حال اينكه با همديگر آشنائى ومعرفت پيدا ميكنند بياد روزى مىافتند كه همه بشريت بعد از سپرى شدن اين زندگى در ميدان عرفات در برابر خداوند راه گرفته ومنتظر حساب اعمال خويش ميباشند.

مقصود از طواف به اطراف خانه كعبه ووقوف در مواقف از قبيل عرفات ومزدلفه، مقصود ازينها همه پرستش خداوند ميباشد، اما اين اماكن مقدسه در ذات خود قابل عبادت وتقديس نيستند؛ زيرا اينها نه نفع رسانده ميتوانند ونه ضرر، ونفع وضرر خاص از طرف خداوند ميباشد واگر خداوند مسلمانان را مأمور به حج نميساخت، آنها نميتوانستند به اطراف بيت الله طواف كنند، زيرا عبادت از راه هوا وهوس صورت نميگيرد، بلكه توسط امر خداوندى كه در كتاب خدا ويا سنت پيغمبر بيان شده باشد عبادت مشروع ميگردد.

خداوند در موضوع فرضيت حج در قرآن كريم ميفرمايد:

سوره آل عمران آيه 97

ترجمه: وحق خدا ست بر مردمان حج بيت الله هركه توانائي وقدر ت دارد رفتن بسوى آن، از جهت اسباب راه، وهركه كافر شود، پس هرآينه خدا بى نياز است از علم ها.

(پس حج تنها به خانه كعبه صورت ميگيرد، وحج قبور اولياء كه بعضى مسلمانان نادان مرتكب آن ميشوند ناروا است؛ زيرا رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: قصد سفر كردن بجز به سه مساجد صورت نميگيرد: يكى مسجد الحرام، مسجد من (مسجد نبوى ) ومسجد الأقصى (كه در فلسطين است).

عمره در تمام عمر يكبار واجب است، چه اينكه همراه باحج آنرا ادا نمايد ويا اينكه تنها آنرا انجام دهد هر چه زيارت قب قبر رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) در مدينه منوره همراه با حج ويا در ديگر وقت واجب نميباشد بلكه كار مستحب است وكسيكه به اين عمل نيك مبادرت مىورزد ثواب حاصل ميكند ولى شخصيكه آنرا ترك ميكند گنهكار نميباشد، هر چه حديثى كه روايت است (من حج فلم يزرني فقد جفاني) حديث موضوعى (ساخته شده) ميباشد.

(همچنان احاديث ديگرى مانند حديث (توسلوا بجاهي فإن جاهي عند الله عريض) يعنى به مقام ومنزلت من توسل جوئيد زيرا جاه ومنزلت من به نزد خداوند پنهاور است. وحديث كه ميگويد: (من حسن ظنه في مجر نفعه) اينها همه از جمله احاديث موضوعى يا ساخته شده ميباشد، ودر كتب معتبر وجود ندارند وبعضى از بدعتيان اينگونه اقوال را بنام احاديث ذكر ميكنند).

وزيارتيكه به مسجد نبوى صورت ميگيرد بنام زيارت مسجد ميباشد وچون زائر به مسجد رسيد ودو ركعت نماز تحية المسجد را ادا كرد آنگاه زيارت قبر نبى اكرم (صلى الله عليه وسلم) برايش مشروع ميگردد، ودر برابر پيشواى محبوب ايستاده چنين سلام ميدهد: السلام عليك يا رسول الله، واين كلمات را به آواز بسيار متواضعانه وباكمال ادب واحترام ادا ميكند، وبعد از انجام سلام بدون اينكه از روضه مباركه چيزى در دعاى خود بخواند روضه مباركه را ترك مينمايد، رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) به اين شكل زيارت امت خود را امر نموده است، واصحاب كرام اين روش را پيروى كردند.

وآنهائيكه به شكل نماز در برابر روضه مطهره ايستاده وحاجات خود را از آن مطالبه ميكنند، اين عمل آنها ناجائز بوده وموجب عدم رضايت رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميگردد، پس مسلمان بايد خود را از آنچه كه رسول خدا رهنمائى نكرده دور نگهدارد، وبعد ازآن قبر هاى حضرت ابوبكر صديق وعمر الفاروق رضي الله عنهما را زيارت ميكند.

وبعد از زيارت روضه مباركه بزيارت بقيع وشهداء مى رود ومطابق سنت آنها را زيارت نموده ودر حق شان دعا ميكند وبرايشان سلام تقديم ميدارد ودر وقت زيارت قبور مرگ را در نظر خود مجسم مى سازد، بعد از آن منصرف ميشود.

صفت حج وعمره:

حاجى بايد متوجه باشد مالى را كه در سفر حج مصرف مينمايد مال حلال وپاك باشد، چه نفقه از مال حرام موجب عدم قبولى حج ميگردد، ودر حديث شريف آمده است:گوشتيكه از حرام تشكيل ميگردد دوزخ به آن أولى وشايسته تر است، همراهان صالح ونيكو با ايمان را در سفر حج با خود انتخاب نمايد، واگر از راه زمين مسافرت كند احرام خود را از ميقات در بر ميكند واگر از طريق هوا سفر ميكند در برابرى ميقات احرام را ببسته كند.

ميقاتهائيكه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وسلم) آنها را تعيين كرده قرار ذيل است:

ذوالحليفة ( آبيار علي) براى اهل مدينه منوره.

الجحفة (نزديك رابغ)براى اهل كشورهاى شام ومصر ومغرب.

قرن المنازل (يا سيل يا وادى محرم) براى مردم نجد وطائف وآنانكه در آن جهت قرار دارند.

ذات عرق براى مردم عراق.

يلملم براى مردم يمن.

كسيكه ازين ميقاتگاه ها ميگذرد ولوكه از اهل اين مواقيت نباشد احرام را بايد ببندد، هر چه اهل مكه مكرمه وآنانكه خانه هاى شان بعد از ميقاتگاه قرار دارند آنها از خانه هايشان احرام ميبندند.

صفت وچگونگى بستن احـرام:

كسيكه نيت احرام را مينمايد نخست بايد بدن خود را پاك سازد وخوشبوى استعمال كند وسپس در ميقات لباس احرام را بپوشد، وكسيكه توسط هوا پيما (طياره) سفر ميكند قبلاً آمادگى گرفته وهنگاميكه در برابر ميقات نزديك ميشود احرام را نيت كند وتلبيه را آغاز ميكند واحرام مرد عبارت است از ازار وچادريكه دوخته نشده باشد آنها را پوشيده وكمر خود را برهنه نگه ميدارد.

وبراى زنان كدام لباسى معينى احرام تعيين نشده، وهر لباس وسيع تر كه فتنه انگيز نباشد جهت احرام درست است، ودر حال احرام چادر وبرقعه را كه روى او را نميپوشاند برتن نميكند، وزن محرم در وقتيكه با مرد روبرو ميشود چهره خود را از اوپنهان ميكند البته آنرا توسط گوشه چادر خود پنهان ميكند چنانچه امهات المؤمنين ميكردند. وچون حاجى لباس احرام را درتن نمود نيت عمره را مينمايد، وتلبيه را با كلمات ذيل آغاز ميكند: (اللهم لبيك عمرة) وبعداً بخاطر حج خود را حلال نمود، وتمتع مينمايد،واين نوع حج (حج تمتع) بهترين انواع حج است زيرا رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) اصحاب خود را به آن امر نموده وبالاى كسيكه در تنفيذ امر از خود تردد نشان ميداد اظهار غضب ونگرانى نمودند.

اما اگر حاجى با خود هدى را سوق داده باشد در حالت قران باقى ميماند طوريكه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) انجام دادند، وحاجى قارن در تلبيه خود ميگويد: (اللهم لبيك عمرة وحجاً) وخود را بعد از اداى عمره حلال نميكند يعنى در احرام خود باقى ميماند تا آنكه روز نحر يا روز عيد قربانى خود را ذبح كند، وحاجى مفرد تنها نيت حج را كرده ميگويد: (اللهم لبيك حجاً).

وچون محرم نيت احرام را مينمايد اعمال ذيل بر اوحرام است:

جماع يا يكجا شدن با همسرش ودواعى واسبابيكه به آن ميكشاند: از قبيل بوسه كردن به شهوت، ويا كلام به شهوت خواستگارى وعقد يا بستن نكاح، ومحرم نه كسى را نكاح ميكند وبه نكاح ميگيرد.

تراشيدن موى سر يا كوتا كردن قسمت از آن.

گرفتن يا كوتاه كردن ناخن ها.

پوشانيدن مرد سرش را توسط كلاه وامثال آن كه متصل سر باشد، اما قرار گرفتن زير سايه خيمه، يا چترى، ويا ميان موتر (ماشين) هيچ ممانعت نيست.

استعمال خوشبوئىوبوكردن آن.

شكار زمينى (خشكه) نه خود حاجى شكار ميكند ونه كسى را به شكار رهنمائى ميكنتد.

پوشيدن كالاي دوخته شده مطلقا براي مرد، اما زن بروى ودستهاي خويش نمى پوشد، مرد پاى پوش مانند نعلين مى پوشد واگر پيدا نه كرد موزه وامثال آنرا مي پوشد، چون محرم به كعبه شريفة برسد به طواف قدوم مى پردازد، وهفت مرتبه به اطرا ف خانه كعبه طوا ف ميكند، آغاز طواف را از مقابل حجر الأسود شروع ميكند، واين طواف عمره ميباشد در طواف كدام دعاى مخصوص واجب نيست، حاجى ميتواند در طواف در حاليكه نام خداوند را بزبان مى آورد وهر دعائى را كه قادر به آن باشد تكرار ميكند ( ).

وبعد از ختم طواف، در مقام ابراهيم عليه السلام در صورت امكان واگر ازدحام بود در هر جائى ديگرى از حرم كه امكان داشته باشد دو ركعت نماز ميخواند، وآنگاه غرض سعى به مسعى ميرود، ودر سعى از تپه صفا آغاز مينمايد، به صفا بالا شده وروبه قبله نموده تكبير وتهليل ميگويد، ودعا مينمايد وآنكه بطـرف تپه مروه سعى ميكند وبر مـروه بالا شده روبه قبله نموده وتكبير وتهليل مىگويد ودعا مينمايد، وآنگاه بطرف صفا روان ميشود، وبهمين شكل هفت دوره را تكميل ميكند، وآنگاه به كوتاه كردن موى سر مى پردازد، زن از اطراف موهاى خويش به اندازه سر انگشت قيچى ميكند، وبه اين شكل متمع عمره خويش را تكميل مينمايد، واحرام خود را دور ميكند، ودرين حال همه آنچيزهائيكه هنگام احرام حرام بود حلال ميگردد، اگر زن در دوران احرام ويا بعد از آن دچار دوره حيض (قاعدگى)شود ويا ولادت كند حج قران را بجا مىآورد، ونيت حج وعمره هر دورا مينمايد، وحيض ونفاس مانع احرام ووقوف در عرفات نميگردد، وفقط درآن حالت طواف صحيح نيست وهمه اعمال حج را انجام ميدهد اما طواف خود را به تأخير مى اندازد وتا اينكه پاك شود اگر پيش از رفتن حجاج به منى پاك شده بود پس غسل نموده طواف وسعى را بجا آورده وخود را حلال مينمايد، وبا حجاج ديگر احرام ميبندد، واگر پيش از طهارت او حجاج احرام بسته بودند، و او هنوز در حالت حيض بود مانند ساير حجاج همه اعمال حج را چون خروج به منى، وقوف در عرفات ومزدلفه، رمى جمرات سه گانه، قربانى، وكوتاه كردن موها را در روز نحر بجا مى آورد، وچون پاك گردد، غسل كرده طواف وسعى را بجا مى آورد اين طواف وسعى او براى حج وعمره هردوكفايت ميكند، مثليكه به أم المؤمنين عائشة رضي الله عنها پيش شده بود، وپيامبر عليه السلام برايش خبر داد كه طواف وسعي شان بعد از طهارت براى حج شان كافى است؛ زيرا براى حج قران يك طواف كفايت ميكند.

واين به احاديث قولى وفعلى هردو ثابت شده است، چون روز هشتم ذى حجة فرا رسيد، حجاج از منازل شان در مكه مكرمه احرام ميبندند، وغسل ميكنند، وبدن خود را پاك كرده سپس لباس احرام را بر تن ميكنند، ونيت حج را ميكنند وتلبييه حج را باين شرح ادا مينمايند: (اللهم لبيك حجاً) واز همه محظورات احرام پرهيز ميكنند تا كه از مزدلفه در روز قربانى به منى برگردد وجمره عقبه را بزند، ومرد حلق، وزن قصر نمايند، همراه با حجاج، چون حاجى در روز هشتم احرام ميبندد همراه با حجاج به منى رفته وشب را در آنجا مىگذراند، ونمازهاى خود را قصرأ (مسافرانه) ميخواند، اما درميان آنها جمع نميكند وبعد از طلوع آفتاب روز عرفه بسوى مسجد نمره مىروند وتا وقت نماز ظهر در آنجا ياقى ميمانند ونمازهاى ظهر وعصر را با امام در جماعت قصراً وجمعاً (مسافرانه وهردونماز ها را به يك آذان ودو اقامت) ادا ميكند، وبعد از زوال آفتاب بطرف عرفه روان ميشود واگر از منى به عرفات برود ودر آنجا توقف نمايد جواز دارد وعرفات همه جاهاى آن موقف است.

در دوران توقف در عرفات حاجى ذكر خدا را زياد نموده دعا واستغفار بيشتر ميكند، وروى خود را بطرف قبله ميگرداند، نه بسوى جبل رحمة؛ زيرا كه جبل رحمة جزئي از عرفات است كدام خاصيت وبرترى بر ديگر مواقف ندارد. برآمدن بر جبل رحمة در عرفات بعنوان تعبد وبوسه گردسنگهاى آن بدعت (ويك چيز نوپيدا)، وناروا است واگر بالاى آن برآمد بتصور اينكه جزئي از عرفات است به اينكه يك عبادت وفضيلت جداگانه دارد.

وتا غروب آفتاب حاجى در عرفات باقى ميماند، وبعد از غروب آفتاب رو بطرف مزدلفه حركت ميكند وچون در مزدلفه برسد بين نمازهاى شام وخفتن جمع كرده آنرا قصراً ادا مينمايد، واين جمع تأخير بوده يعنى نماز شام را دروقت نماز خفتن ادا ميكند، وشب را در مزدلفه ميگذراند، ونماز بامداد يا فجر را خوانده وچون به منى برسد به رمى جمره عقبه مى پردازند، واين عمل را بعد از طلوع آفتاب آغاز ميكنند رمى توسط هفت سنگريزه كه باندازه دانه نخود باشد صورت ميگيرد، ورمى توسط چپلى ويا بوت وغيره چيزها روا نيست، وبعد از انجام رمى قربانى را ذبح نموده سپس مردان موها را تراشيده وزنان قصر يا كوتاه مينمايند، واگر مرد قصر وياكوتاه هم كند جائز است مگر تراشيدن بهتر است، وآنگاه لباسهاى خويش را ميپوشند، ودرين حال ممنوعات احرام برايشان حلال ميگردد، ولى به خانمان خويش نزديك نميشوند، وآنگاه جهت اداى طواف افاضه به مكه مكرمه مىآيند، وطواف وسعى حج را ادا ميكنند، ودرين جا همه چيزها برايشان بشمول يكجا شدن با خانم يا همسر حلال ميشود، وسپس بسوى منى برگشته روزهاى باقيمانده (روز عيد ودو روز هاى بعد از عيد) را در آنجا سپرى ميكند، وبقاء در منى درين ايام واجب است، در طى اين ايام روز يازدهم ودوازدهم زدن جمرات سه گانه را انجام ميدهد، ورمى را از جمره صغرى يا كوچك آغاز نموده سپس به جمره آمده آنرا رمى نموده واخيراً جمره كبرى را ميزند، ودر هر بار با هفت سنگريزه كه باندازه دانه نخود باشد رمى ميكند، وهنگام رمى جمرات تكبير ميكويد، وسنگريزهاى رمى را از جاى اقامتگاهش در منى باخود مىبردارد، وبعد ازاينكه روز دوازدهم رمى نمود، اگرخواسته باشد در همان روز منى را ترك ميكويد، واگر تا روز سيزدهم باقى ميماند اين برايش بهتر است، وچون ارداه سفر مى نمايد طواف وداع را بجا مىآرد وآنگاه متصلاً سفر مينمايد.

زن حائض وآنكه دچار دوره نفاس است اگر طواف وسعى حج را قبلاً انجام داده باشد بر آنان طواف وداع واجب نيست، واگر حاجى ذبح را تا روز دوازدهم وسيزدهم به تعويق اندازد فرقى ندارد، واگر طواف حج وسعى را تأخير نمايد تا آنكه از منى برگردد جواز دارد، اما بهتر است كه اين عمل را طوربكه پيشتر ذكر كرديم انجام دهد، خدا دانا تر است، درود بر پيغمبر ما حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم).

ايـمـان

خداوند جل جلاله بر مسلمان واجب گردانيده تا در حال ايمان به ذات اقدس او تعالى به رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) وساير انبياء وبه فرشتگان ( ) وكتابهاى آسمانى ( ) كه ختام مسك آن به قرآن كريم صورت گرفته ايمان بياورد.

مسلمان مكلف است به همه پيغمبران ايمان بياورد زيرا رسالت آنها واحد ودين ايشان يكى است كه عبارت از دين اسلام است ومرسل آنها يكى است وآن ذات اقدس الهى است، پس بر هر مسلمان واجب است كه به همه آنها وخاتم المرسلين حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) ايمان بياورد، وآنانكه بعد از رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) آمده اند همگى از امت آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) اند، برابر است كه مسيحى باشد ويا يهودى ويا از اهل ديانات ديگر بر همه آنها ايمان بر رسول خدا ورسالت او واجب است.

حضرت موسى وعيسى عليهما السلام وديگر انبياء بيزارند از آن مردميكه به آنها ايمان آوردند، واما به رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ايمان نميآورند، وكسيكه دعواى اسلام را نمايد اما به انبياء پيشين ايمان نياورد مسلمان گفته نميشود، وهمچنين كسيكه به رسول عليه السلام ايمان نياورد وخود را پيرو انبياء سابق بداند كافر است ورسول عليه السلام در حديث شريف فرمودند: (والذي نفسي بيده لا يسمع بي أحد من هذه الأمة يهودي أونصراني ثم يموت ولم يؤمن بالذي أرسلت به إلا كان من أصحاب النار) روايت مسلم.

ترجمه: قسم بذاتيكه نفسم در يد اوست هيچ كس ازين امت چه يهودى باشد چه نصرانى وجود ندارد كه رسالت من وبعثت من به اوبرسد اما ايمان نياورد وبه اين حال بميرد مگر اينكه از اهل آتش باشد.

ايمان به زنده شدن بعد از مرگ وحساب وپاداش اعمال دوزخ وبهشت وايمان به قدر بر مسلمان واجب است.

ايمان به قدر عبارت است از اعتقاد مسلمان به اينكه خداوند تعالى عالم به همه اشيا است، اعمال بندگان را ميدانست قبل ازآنكه آسمانها وزمين را بيافريدد، واين همه را در لوح محفوظ نوشته، ومسلمان ميداند آنچه خدا خواهد مى شود، وچيزى را كه نخواهد واقع نميشود، او تعالى بندگان خود را غرض عبادت وطاعت خود آفريده، احكام را به آنها بيان، اوامرى به آنها داده است واز بعض چيزها ايشانرا منع نموده است وبه آنها قدرت بخشيده است تا توسط آن اوامر الهى را بجا آورند، ومستحق ثواب گردند، واگر عصيان وسركشى نمودند تعذيب ميشوند، ومشيئت بنده تابع مشيئت خداوند جل جلاله است، هر چه آن مقدراتيكه در آنها بنده هيچگونه اراده ومشيئتى ندارد واز قبيل خطا ونسيان وحالات اكراه واضطرار، فقر ومرض، مصائب وآلام ومانند آنها بنده در برابر اينها هيچكدام مسؤليتى ندارد، ودر مقابل جزاء وسزا نمى بيند، وحتى در برابر مصائب، فقر ومرض اگر صبر كند ثواب ميبيند بهمه آنچه گذشت ايمان آوردن واجب است.

عاليترين مسلمانان وقريبترين آنان از لحاظ درجه وقرب به خداوند جل جلاله صاحبان درجه برتر در بهشت نيكو كاران اند، ومحسنين كسانى اند كه خداوند را قسمى تعظيم وعبادت مى كنند، واز معاصى مىيرهيزند گويا كه خداوند جل جلاله شاهد احوال آنهاست وعقيده دارند كه در همه احوال هيچ فعل وقول ونيت آنان از خداوند پنهان نميماند، وچون از آنهاكدام گناه ومعصيتى سر زند كه مخالف اوامر الهى با شد به توبه صادقانه مبادرت ورزيده واز آنچه كه از او سر زده است اظهار ندامت ميكند، واز خداوند مغفرت مىطلبد وديگر به آن رجوع نميكند.

خداوند ميفرمايد:

آيه 128 سوره نحل

كمال دين اسلام:

خداوند در قرآنكريم ميفرمايد:

سور ه مائده آيه 3

ونيز ميفرمايد:

سوره الإسراء آيه 9

ودر حديث صحيح از رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) روايت است كه: (تركتكم على المحجة البيضاء ليلها كنهارها لا يزيغ عنها إلا هالك).

شما را بر دليل روشن گذاشتم كه شب آ ن مانند روز آن است از آن راه هيچكس جز آنكه هلاك شونده باشد كج ومنحرف نميشود.

ونيز فرموده اند: (تركت فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا أبداً كتاب الله وسنتي)

يعنى در ميان شما چيزى گذاشتم كه اگر به آن عمل كنيد هرگز گمراه نميشويد، كتاب خدا وسنت من. آياتيكه گذشت آيت اول بيانگر اين مطلب است كه خداوند اسلام را بحيث يك دين كامل براى مسلمانان نازل كرده ودر آن هيچ نقص موجود نيست، وبزيادت نياز مندى واحتياج ندارد، وصلاحيت آن محدود بزمان ومكان معين نيست، براى هر وقت ودر ميان همه امم صلاحيت تطبيق را دارد، وخداوند توسط اين دين بزرگ وبه غلبه اسلام بر اديان ديگر وپيروز ساختن مسلمانان بر ملل ديگر ودشمنانيكه در صبح ظهور اين دين سرسختانه عناد ودشمنى ميكردند، وبنـزول رسالت جهانى پيغمبر بزرگ اسلام نعمت خود را كامل ساخته واسلام را به عنوان دين مورد پسند خود براى بشريت نازل كرده وبغير ازآن دين ديگرى را نمى پذيرد.

وآيه دومى اين مطلب را مى رساند كه قرآن كريم منهج كامل وبيان شافى وكافى بوده آنچه حق است درين كتاب بزرگ شرح شده هيچ موضوعى خير وحقى مربوط به دنيا وآخرت وجود ندارد مگر اينكه در آن آمده است آنچه را كه قرآن خير خوانده همانا خير است وآنچه راكه از نظر قرآن شر گفته شده همانا شر است، حل هر موضوعى بصورت صحيح وواقعى آن در قرآن وجود دارد، چه اينكه اين مسئله در گذشته واقع شده ويا در آينده بميان آيد، راه حل همه آن در قرآن كريم وجود دارد، وهر حل وتفسيرىكه غير از قرآن باشد جهل وظلم ودور از حقيقت است.

همه وسايل زندگى بشمول علم وعقيده، سياست ونظام حكومت، سياست وقضاء، علم النفس (روان شناسى)، اجتماع، اقتصاد نظام جنائى وسائر قضايا كه انسان در حيات خويش به آن نياز واحتياج دارد در قرآنكريم موجود است، ورسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) با بيان معجزه خويش اينها را شرح فرموده است، در فصل ذيل اينكه قرآنكريم دستوركامل است به تفصيل بيشتر بيان خواهد شد.

فصل چهارم

منهاج اسلام

اول: در مورد علم:

اولين چيزيكه خداوند انسان را به آن مكلف ساخته آموزش علم است خداوند در قرآنكريم ميفرمايد:

سوره محمد آيه 19

يعنى بدان كه هر آينه خدائى نيست مگر يك خدا وآمورزش طلب كن براى گناه خود، ومردان وزنان مسلمان والله تعالى ميداند جاى رفت وآمد شما وقرارگاه شما را.

وميفرمايد:

سوره المجادله آيه 11

ونيز ميفرمايد:

سوره طه آيه 114

ونيز هدايت ميدهد كه

سوره النحل آيه 43

ورسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) در حديث صحيح مىفرمايد: (طلب العلم فريضة على كل مسلم) ونيز مى فرمايد: (فضل العالم على الجاهل كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب).

يعنى برترى عالم برجاهل چون برترى ومزيت قمر در شب بدر (شب چهادرهم) است بر ساير ستارگان.

علم از رهگذر وجوب ولزوم آن برانسان به چندين قسم تقسيم ميشود:

قسم اول: فرض لازم بر هر انسان مرد باشد ويا زن، وآن عبارت است از معرفت خداوند جل جلاله وپيغمبر اكرم (صلى الله عليه وسلم) ومعرفت دين اسلام.

قسم دوم: فرض كفائى ميباشد وهرگاه جمعى از مردم بياموزند فرضيت آن از ديگران ساقط ميگردد، وآموزش براى ديگران واجب نبوده ومستحب ميباشد، واين علم همانا علم به احكام شرعى مى باشد كه شخص را اهليت قضاء وافتاء بخشد، وهمچنان علوميكه مسلمانان براى بيشتر وصنائع ووسائل وشؤون اجتماعى زندگى خويش ضرورت دارند، واگر چنين علماء واشخاص موجود نباشد حكومت ومسؤلين مكلف اند كه براى بميان آمدن علماء سعى ومجاهدت ورزند.

دوم: در رابطه به عقيده:

خداوند به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) هدايت ميدهد تا به همه مردم اعلان نمايد كه همه بندگان خداوند بوده وعبادت پرستش خداوند واحد برآنان واجب است، وبايد تنها او را پرستش نمايند، ورابطه ايشان با خداوند جل جلاله بايد بصورت مستقيم وبدون واسطه صورت بگيرد، وبر خداوندجل جلاله توكل كنند فقط از او بترسند، وتنها به او اميد داشته باشند زيرا كه نفع وضرر تنها در يد بلا كيف اواست اوتعالى را متصف به صفات كماليه بدانند.

سوم: در مورد رابطه با مردم:

خداوند امر ميكند انسان بايد صالح بوده وبراى نجات بشريت از تاريكى كفر به نور اسلام سعى ومجاهدت ورزد، ومن روى همين هدف به تأليف اين كتاب پرداختم تا قسمتى از وجيبه خود را انجام داده باشم.

خداوند امر فرموده كه رابطه بين مسلمان وديگران بايد به اساس رابطه ايمان به خداوند جل جلاله باشد، پس دوست داشته باشد بندگانى را صالح هستند، واطاعت خدوند ورسولش را ميكنند، ولو اگر از اقاربش نيز نباشند، وبا كفار وآنانكه نافرمانى خدا ورسولش را ميكنند بغض داشته باشد ولو اگر از جمله اقاربش نيز باشند، بى شك رابطه ايمان قويتر است بر رابطه نسب ومليت، ومصلحت هاى مادى. خداوند تعالى ميفرمايد:

سوره المجادله آيه 22

ونيز ميفرمايد:

سوره الحجرات آيه 13

در آيه اول خداوند تعالى خبر ميدهد كه انسان مسلمان دشمنان خدا را دوست نميداشته باشد، ولو از جمله اقاربش باشد، ودر آيه دوم ميفرمايد بهترين بندگان نزد خداوند تعالى ومحبوب ترين آنها انست كه اطاعت او تعالى را ميكند از هر جنس ورنگى كه باشد.

همچنان خداوند تعالى امر فرموده كه مسلمان بايد با دوست ودشمن عادل باشد، وظلم را بر نفس وبين بندگان حرام ساخته، وبه امانت دارى وصدق وراستى امر نموده، از خيانت نهى نموده است، به نيكى با والدين وصله رحم، ونيكى با فقراء، وشركت در كارهاى خير امر كرده حتى به نيكى با حيوانات امر ميكند، (وتعذيب حيوان در اسلام ناروا است رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) امر ميكند چون حيواني را ذبح ميكنيد كارد وآله ذبح را خوب تيز نماييد، درين جا بخاطر بايد داشت كه ذبح شرعى در اسلام همان ذبحى است كه از راه قطع مرىء باشد، واز اشتر بطور مخصوص آن، اما كشتن حيوان بواسطه شوك برقى، وامثال آن ذبح شرعى نبوده گوشت حيوان حرام ميگردد)

تعذيب حيوان در شريعت طوريكه اشاره كرديم روا نميباشد اما اگر حيوان مضر بوده باشد از قبيل سگ درنده، مار، گزدم، موش، وغيره درين حال كشتن اين حيوانات رواست اما تعذيب نبايد شوند.

چهارم: نظارت وجدانى وقلبى مؤمن:

آيات متعددى قرآنى بيانگر اين مطلب است كه خداوند حاضر وناظر اعمال وحركات انسان بوده نيات اعمال واقوال او ازخداوند پوشيده نميماند، وچنانچه اين موضوع را همه ميدانيم كه فرشتگان ملازم بنده بوده، هر آنچه كه از او سر ميزند همه را مينويسند، وخداوند در مقابل اين همه بنده را محاسبه ميكند، وبر اساس آن برايش پاداش ميدهد اين چيزها قويترين مانع در بربر ارتكاب معاصى بوده ومسلمان را از وقوع در فساد نگاه ميدارد واين نظارت وجدانى انسان را از معاصى دور نگاه ميدارد، واما كسيكه ضمير خودرا كشته ومرتكب معاصى ميگردد براى جلوگيرى از او اسلام چاره در دنيا سنجيده وآن اينكه هر مسلمان را خداوند مكلف ساخته كه به امر بالمعروف ونهى عن المنكر بپردازند، پس هر مسلمان در برابر خداوند احساس مسؤليت مىكند، وچون منكرى را ببيند براى ازاله ورفع آن مجاهدت ميكند بدست وبزبان آنرا منع ميكند.

اسلام به ولى الامر دستور ميدهد كه مجرمين را در پنجه قانون گرفته آنها را جزاء دهد، در قرآن وسنت جرائم وجزا هاى مقرره آن توضيح وبيان شده است.

پنجم: در مورد تكافل وتعاون اجتماعى:

اسلام مسلمانان را به تعاون وتكافل اجتماعى در ميان شان دعوت كرده، وآنهارا امر ميكند تا از لحاظ مادى ومعنوى بكمك ومعاونت همديگر بپردازند. اسلام ضرر وايذاء يك مسلمان را توسط مسلمان ديگر حرام ساخته وحتى اشيائي را كه باعث آزار واذيت مسلمانى در طريق ويا سايه كه مسلمانان از آن استفاده مىكنند گردد، ازاله آن حتمى وضرورى است، وچون مسلمانى آنرا از راه دور سازد در برابرش اجر وپاداش ميبيند، همچنان كسانيكه اين ضرر وايذاء را توليد نموده سزاوار عقاب ميگردد.

مسلمان چيزى را كه به خود مى پسندد براى برادر مسلمان خود نيز بپسندد، وآنچه را كه براى خود نمى پسندد براى برادر مسلمان خود نيز نميپسندد، قرآنكريم هدايت ميدهد:

سوره المائده آيه 2

يعنى در راه نيك وتقوى باهم كمك كنيد، ودر راه گناه وتجاوز باهمديگر يارى ننماييد، وهمچنان ميفرمايد:

سوره الحجرات آيه 10

سوره النساء آيه 114

يعنى هيچ خيرى در بسيارى از سرگوشى آنها نيست مگر كسيكه امر به صدقه ويا نيكى ويا اصلاح ميان مردم بپردازد، وكسيكه اين عمل را بخاطر رضاى خداوند جل جلاله بنمايد، پس زود است كه براى او پاداش عظيم بدهيم.

ورسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) مى فرمايد: (لا يؤمن أحدكم حتى يحب لأخيه ما يحب لنفسه)

مؤمن كامل نميـباشد يكى از شما تا آنكه آنچه را براى خود دوست دارد براى برادر مسلمان خود نيز دوست داشته باشد.

وآنحضرت (صلى الله عليه وسلم) در خطبه عظيم خويش حجة الوداع در آخر حيات خويش ايراد فرموده بودند چنين ارشاد نمودند.

(يا أيها الناس إن ربكم واحد وأباكم واحد، ألا لا فضل لعربي على عجمي، ولا لعجمي على عربي، ولا لأسود على أحمر، ولا لأحمر على أسود إلا بالتقوى، أبلغت؟ قالوا بلغ رسول الله)

ونيز فرمودند: (إن دماءكم وأموالكم وأعراضكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا في شهركم هذا، وفي بلدكم هذا، ألا هل بلغت؟ قالوا نعم، فرفع اصبعه إلى السماء وقال: اللهم فاشهد)

يعنى اى مردم! هر آئينه پروردگار شما واحد است وپدر شما يكى است آگاه باشيد كه هيچ برترى ندارد عربى بر عجمى، وعجمى بر عربى، وسياه را برسرخ، وسرخ را بر سياه، مگر بنا بر تقوى، آيا رسانيديم؟ أصحاب جواب دادند آرى رسانيد رسول خدا.

هر آئينه خونهاى شما، اموال شما، شرف تان بر يكديگر تان حرام است مانند حرمت امروز ودرين ماه ودرين شهر آيا رسانيدم؟ گفتند آرى، سپس دست مبارك خود را به طرف آسمان بلند كرد وفرمود: خدايا گواه باش.

ششم: در مورد سياست داخلى:

‏خداوند به مسلمانان امر نموده كه براى تنظيم امور خود امام وخليفه انتخاب كرده، وبه بيعت كنند، ومتحد گردند، وتفرقه وجدائى را كنار گذارند، واطاعت امير يا امام خود را كنند، تا كه امير يا امام مخالف امر خدا امر نكرده باشد.

وهدايت داده، هرگاه مسلمان در سرزمين بسر برد كه در آنجا قادر به اظهار اسلام ودعوت به اسلام نباشد، بايد به كشورى هجرت كند كه شريعت خداوند جل جلاله در آنجا حاكم بوده، وامام وخليفه مسلمان در آنجا قدرت را بدست دارد.

اسلام به حدود جغرافى، وسياسى، وقوميتها، ونژاد ها اهميت نگذاشته واعتراف نميكند، جنسيت مسلمان اسلام است بندگان خداوند جل جلاله حق دارند بدون اينكه مانعى در برابر شان قرار بگيرد، هر جاكه خواهند مسافرت كنند مشروط بر اينكه به شريعت اسلام متعهد وپايند باشند، واگر مخالف شريعت عملى از او سر زند محكوم به سزا مىگردد. تطبيق وانفاذ شريعت باعث امنيت، ورخاء، وسلامتى اموال واعراض، وارواح بوده، وعدم تطبيق آن مايه توليد فساد وبى امنيتى مىگردد،

اسلام بغرض صيانت وحفظ عقول تناول ونوشيدن مواد مخدره ونوشيدنيها نشه آور را حرام قرار داده، وجزاء شارب ماده نشه آور را جلد تعيين كرده كه از چهل دره تا هشتاد دره بر وى نافذ مىگردد، تا عقلها سالم ماند، ومردم از شر اين اعمال در امن باشند.

وجهت حفظ جانهاى مردم قصاص را مشروع ساخته پس اگر كسى انسانى را كه محقون الدم است به قتل مى رساند، دربرابر جرمش قصاص ميشود، اگر كسى را زخمى رساند در برابر آن هم از او قصاص گرفته ميشود وبراى مسلمان حق داده كه از جان مال وشرف خود دفاع نمايد.

خداوند جلّ جلاله ميفرمايد:

سوره البقره آيه 179

يعنى در مشروعيت قصاص براى شما حيات وزندگى است، اى صاحبان خرد تا شود كه شما پرهيزگار گرديد.

وپيغمبر اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: (مَنْ قُتِلَ دون نَفْسِه فهو شهيد، ومَنْ قُتِلَ دُونَ أهلهِ فهو شهيد، ومن قُتِلَ دُونَ ماله فهو شهيد)

وبه خاطر دفاع از شرف وحيثيت مسلمان اسلام غيبت وپس گوئى را ناروا ساخته وكسى را كه مسلمانى را متهم به گناهى مى سازد ونمى تواند كه شرعاً آنرا ثابت كند بجرم قذف سزاء داده شود.

وبراى اينكه اختلاط غير مشروع در انساب صورت نگيرد وشرف مسلمان پايمال نگردد، جرم زنا را عنوان بزرگترين جرائم داده، ومرتكب آنرا جزاى سنگين ميدهد.

وبراى اينكه اموال مسلمانان محفوظ بوده واز دستبرد وتجاوز در حفظ باشد دزدى، تقلب كارى، قمار ورشوت، وديگر مكاسب وپيشه هاى غلط را حرام ساخته وبراى سارق وقطاع الطريق (رهزنان) جزاهاى سنگين تعين فرموده اين جزاها كه در حق سارق وغيره تعين شده كاملاً عادلانه مى باشد؛ زيراكه خداوندىكه بحال مردم از خود آنها مهربانتر است، خوب ميداند كه براى اصلاح جامعه چه نوع احكامى سزاوار تر است. اين عقوبتها در حاليكه باعث كفاره گناه مجرمين مسلمان ميگردد، جامعه را از انتشار فساد ورذيلت نجات ميدهد، دشمنان اسلام ومدعيان غلط آن قطع دست دزد، قصاص قاتل را مورد انتقاد قرار داده اند، در حاليكه هر عاقلى اين حقيقت را ميداند كه قطع عضو مريض كه موجب سرايت مرض به ساير جسم گردد بهتر وضروريست، ازينكه گذاشته شود تا همه جسم را مبتلا به مرض نمايد، اينها اين جزاى ير از حكمت را اعتراض ميكنند، در حاليكه خود شان به خاطر رسيدن به مقاصد شوم وظالمانه خويش كشتن مردم بىگناه را يك عمل پسنديده ميدانند.

هفتم: در سياست خارجى:

خداوند جل جلاله حكام اسلام وعموم مسلمانان را مأمور ساخته تا از غير مسلمانان دعوت كنند كه دين اسلام را بپذيرند، وبايذيرش اين دين نجات بخش از ظلمات كفر وشرك نجات يابند، وبه سعادت حقيقى برسند، اسلام به مسلمانان دستور ميدهد تا بحيث يك عضوصالح جامعهء انسانى گشته ودر راه نجات واصلاح بشريت از هيچگونه سعى ومجاهدت دريغ نكند، بر خلاف نظامهاى ديگرى كه از انسان ميخواهد كه كه فقط مطابق خواست هاى آن نظام يك شهرى خوب باشد، وبه فكر آن نيست كه به ديگران مفيد باشد يا خير، واين خود دليل قاطع بركمال اسلام وناقص بودن مكتب هاى ديگر است.

اسلام به مسلمانان امر ميكند تا خود را قوى ونيرومند بسازند، تا بتوانند از تجاوز دشمنان خود را در امن گردانند، وبه آنها حق داده شده كه با دشمنان اسلام كه فكر تجاوز را بر اسلام ندارند ييمان ومعاهده عدم تعرض ويا سائر معاهداتيكه منافى شريعت نيست ببندد، اسلام نقض عهد را بر مسلمان حرام نموده ولواگر اين عهد با دشمن بسته شده باشد، مگر اينكه دشمن آنرا نقض كند درين حال براى مسلمانان رواست كه خود را يايند باين عهد ندانند، پيش از شروع جنگ مسلمانان مكلف اند دشمنان خود را بقبول اسلام دعوت كنند، واگر نپذيرفتند از آنها دعوت كنند تا جزيه بپردازند، واگر اين را هم قبول ننمايند در آن حال با آنها قتال صورت ميگيرد، تا ريشه فتنه وفساد قطع كردد وپرجم اسلام در هر طرف به اهتزاز بيايد.

دروقت جنگ اسلام كشتن اطفال، وموسفيدان، وزنان وزاهدانى را كه بر پرستشگاه هاى خود قرار داشته وبا جنگاوران يارى نمى كنند ناروا ساخته است، واما آن كسانى كه به مشوره ويا عمل كرد با مقاتلين در جنگ شركت ميكنند البته حساب آنها جدا است. وبا اسيران جنگ رويه خوب وانسانى صورت بگيرد، ازين همه واضح ميگردد كه در جنگ هدف اسلام پخش نفوذ واستثمار وكشور گشائى نبوده، بلكه از آن انتشار حق وپخش رحمت ميان بشريت ونجات آنان از پنچه استبداد مخلوق ودعوت به پرستش حق است.

هشتم: در مورد حريت وآزادى:

(ا) آزادى عقيده :ـ

اسلام به آنهائيكه پيرو اديان ديگر اند حكومت وسلطه سياسى اسلام را برخود مى پذيرند به آنها اجازه ميدهد كه در پناه رحمت ولطف اين دين بزرگ شعاير دينى خويش را بجا آورند اما ناگفته نماند نخست ضروريست كه دين اسلام به او تقديم شود اگر آنرا پذيرفت پس در آن نجات وسعادت اوست، واگر بعد از شنيدن دعوت حق باز هم در كفر وظلمت خويش باقى ماند وآتش دوزخ را بر بهشت ترجيح داد اسلام اورا بر حالش ترك نموده ولى مكلف است بحكومت اسلامى جزيه بپردازد، وشعاير كفرى خويش را پيشروى مسلمانان ابراز نكند.

اما حساب مسلمان جدا است چون شخصى اسلام را پذيرفت ديگر نميتواند به ميل خويش آنرا ترك دهد، واگر مرتد شد واجب القتل ميگردد، مگر اينكه توبه كند زيرا مسلمانى كه اسلام را ترك مى دهد صيانت وصلاحيت بقاى خود را از دست مى دهد، واگر فعل ارتداد وى محصول نقض وترك بعض از شعاير اسلام باشد بايد توبه كند، وبه انجام دادن عمل بپردازد.

نواقض اسلام زياد است ومشهورترين آنها عبارتند از:

1- شرك بخداوند جل جلاله: شرك عبارت است از شريك ساختن ديگران در الوهيت، خواه بعنوان واسطه قرار دادن درميان خداوند جل جلاله اين شريك باشد ويا بنام تقرب بخدا صورت بگيرد، ويا هر عنوان ديگرى، اما همينكه مفهوم الوهيت وعبادت را دارا باشد شرك صورت ميگيرد، چنانچه كه مشركين در ايام جاهليت بتان واشخاص صالح را عبادت ميكردند تا نزد خداوند جل جلاله از آنها شفاعت كنند، ويا اينكه اعتراف به الوهيت او نداشته باشد، اما فكر كنند كه پرستش او از غير الله بخاطر خداوند ج است، وتصور كنند كه شرك فقط در حالتى صورت ميگيرد كه بتان عبادت شود، پس اينها مشرك اند، ولو اينكه در تعبيرات واصطلاحات اختلاف داشته باشند، براى خود بهانه مى تراشند مانند كسيكه شراب را بنوشند مگر نام آنرا تغير دهد.

خداوند جل جلاله ميفرمايد:

سوره الزمر آيه 2-3

يعنى پس عبادت كن خدا را خالص كرده براى او پرستش را آگاه باش مر خداراست كردن دين خالص، وآنانكه دوستان گرفتند غير از خدا وگفتند عبادت نميكنيم ايشان را مگر براى آنكه نزديك سازند مارا به خدا، هر آئينه خدا حكم ميكند ميان ايشان هر آئينه خداوند ج هدايت نميكند كسى را كه دروغكو وناسياس است.

ونيز ميفرمايد:

سوره فاطر آيه 13-14

يعنى اينست خدا پروردگار شما مراوراست پادشاهى آنانكه مى پرستند جز وى مالك نمى شوند مقدار پوست خسته اگر بخواهيد ايشانرا نشنوند خواندن شما را وفرضاً بشنوند قبول نكنند گفته شما را وروز قيامت منكر شوند شريك مقرر كردن شمار او خبر ندهد ترا هيچكس مانند خداى دانا.

2- عدم اعتراف به كفر مشركين وكفار چون يهود، نصارى، ملحدين آتش پرستان وجباران وطواغيتكه آنچه نازل كرده خداوند حكم نميكنند، واز تطبيق حكم خداوند جل جلاله اعراض ميكنند پس با اين حال كه كفر آنها واضح گرديده اگر مسلمانى از اصدارحكم كفر بر آنان اجتناب مىورزد اين عمل اومنافى با اسلام است.

3- جادو وعقيده كردن به آن: جادو مستلزم شرك اكبر است پس اگر كسى به كردن آن مبادرت مىورزد ويا آنرا مى پسندد كافر مى شود.

4- عقيده كردن به اينكه نظام ديگرى بغير از اسلام بهتر است ويا حكم غير پيغمبر نسبت به اوامر اوبهتر مى باشد.

5- بغض وبد بينى رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ويا حكمى از احكام او.

6- استهزاء به حكمى از احكام اسلام.

7- نا راحت شدن به پيروزى اسلام، وخوشىومسرت بخاطر شكست اسلام

8- دوستى كفار محبت ورزيدن وتمايل قلبى آنها وكوشش براى پيروزى آنان باوجود معرفت اينكه كسيكه آنها را دوست ميدارد از جمله آنهاست.

9- عقيده داشتن به اينكه ميتوان از شريعت حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) خارج شد در حاليكه ميداند كه بر آمدن ازين شريعت وقبول نظام وشريعت ديگرى ناروا است.

10- اعراض از دين خدا كسيكه از اسلام اعراض مىكند وپند را نمى يذيرد نمى خواهد كه اسلام را بداند، ويا به آن عمل كند كافر ميشود.

11- انكار يكى از احكام معروف اسلام وادعاء اينكه اين حكم اسلام نيست.

(ب): حريت رأى ونظر:

اسلام براى مسلمانان حريت رأى وآزادى تعبير بخشيده مشروط بر اينكه عملى آزاد صادر نگردد كه منافى شريعت اسلام باشد وحتى اسلام به مسلمان امر ميكند با كمال شجاعت حق را در برابر هر كسيكه باشد بيان كند ودرين راه از هيچكس برترى وبيم نداشته باشد اظهار در برابر جبار وظالم از نظر اسلام از بهترين انواع جهاد خوانده شده، مسلمان مكلف است حكام وولاة امور را توجيه ونصيحت كند از خلاف رفتارى وسرپيچى در تطبيق احكام آنها را جلوگيرى نمايد، واين خود عاليترين شكل حريت رأى است، اما اظهار آن آراء ونظريات كه مخالف اسلام باشد جائز نميباشد زيرا اين كار تخريب وجنگيدن با حق است وآزادى در ويران كردن حق وازبين بردن فضيلت نيست.

(ج ): اسلام مسلمان را در تصرفات شخصى اش در چوكات شريعت آزاد گذاشته، وبراى انسان مرد باشد ويا زن، حق داده كه اعمال وتصرفاتى از قبيل خريد وفروش، هبه وقف، عفو وغيره اقدام نمايد، مرد وزن هر كدام در انتخاب همسرخويش آزاد بوده هيچ كس نميتواند آنها را مجبور گرداند كه مخالف نظر خويش همسر بگيرد، اما اگر زنى شوهرى را كه از لحاظ دين اهل اونيست بخواهد وآرزوى ازدواج كند برايش اجازه داده نميشود، واين كار بخاطر اينست كه دين وعقيده اودر امان باقى ماند، وشرف او پايمال نگردد، واين چيز مانع حريت اونبوده بلكه به خاطر مصلحت عقيده وشرف وحيثيت او وفاميل اوست.

‏ولى امر زن متولى امور زواج اومىباشد، وخود زن به اين كار مبادرت نمىورزد تا شباهت به زانيه پيدا نكند، ولى زن كسيست از نزديكترين وقريبترين مردان از لحاظ نسب ويا وكيل او، ولى ويا وكيل براى مرد مىگويد برايت فلان زن را به نكاح دادم، ومرد در جواب مىگويد پذيرفتم، ودو نفر شاهد در مجلس حاضر مى شود، واسلام به مسلمان اجازه نميدهد كه مسلمان در تصرف خويش از حدود مقرره شريعت تجاوز كند، زيراكه او وآنچه كه در تصرفش قرار دارد ملك خدا بوده پس واجب است كه تصرفش در حدود شريعت صورت بگيرد، كسيكه به شريعت تمسك نمايد براه هدايت سوق ميگردد، وبه سعادت نائل مىشود وكسيكه از آن اعراض مينمايد شقى وبد بخت ميگردد. بناءً اسلام زنا ولواطت را حرام قرار داده وانتحار (خودكشى) را ناروا مىداند، وكسى گفته نمىتواند شرف وجانم مربوط خود من است مىتوانم طوريكه دلم مى خواهد در آن تصرف نمايم.

وشباهت به دشمنان اسلام از نگاه ظاهر ناروا است زيرا كسيكه از لحاظ ظاهرى مى خواهد با آنها مشابهت پيدا كند، بيم آن ميرود كه قلباً به آنان تمايل ومحبت ورزد، اسلام مسلمان را مكلف ميسازد كه مصدر اشعاع فكر وعقيده اسلام گشته ومستورد افكار ونظريات نظامهاى جاهلى نگردد. اسلام ميخواهد كه مسلمان پيشتاز وييش آهنگ نيكى وفضيلت باشد نه مقلد دنباله رو، ودر ساحه علوم وتكنولوژى، وفنون وصنايع مفيده اسلام به مسلمان هدايت ميدهد كه اين علوم وتجارب را بياموزد، ولواينكه در ميان كفار ودشمنان اسلام بوده باشد زيراكه معلم همه امور الله تعالى است وخداوند جل جلاله ميفرمايد:

سوره العلق آيه 5

آموخت انسان را آنچه را كه نميدانست.

اينها خود عاليترين مرحله آزادى وحريت رأى، وطريق حفظ كرامت وحيثيت از شرور نفس وراه اصلاح جامعه انسانى است.

(د) مصؤنيت در منـزل وحريت انتخاب در اسلام مصؤن ومحفوظ است هيچكس حق ندارد كه بدون اجازه داخل منـزل كسى شود.

(هـ) اسلام به مسلمان آزادى بخشيده كه مطابق ميل خود كسب نمايد وبه رضاى خويش مصرف نمايد البته در حدود شريعت، اسلام به مسلمان دستور ميدهد كه به كسب وعمل حلال مبادرت ورزيده واز مكاسب خويش بخود وعيال خويش ودر راه اعمال نيك ووجوه خير مصرف نمايد، بر خلاف پيشه هاى چون سود خورى، رشوت، قمار، دزدى، اجره ومزد گرفتن در مقابل جادو، زنا، لواطت وغيره مكاسب دنى را حرام قرار داده است.

همچنان پول وقيمت تصويرهاى جاندار، شراب، خوگ ووسائل لهو حرام، ومزد گرفتن در رقص، آواز خوانى را حرام قرار داده است. وطوريكه مزد گرفتن وكسب اين پيشه ها را اسلام حرام قرار داده است مصرف كردن در برابر آنرا نيز حرام قرار داده است.

پس مسلمان نمىتواند پول خود را مصرف كند مگر در راه مشروع، واين عاليترين دستوريست در مورد رهبرى انسان در قسمت طرز كسب ومصرف اموال خود، وبا تطبيق آن مسلمان زندگى خويش را سعادتمند وثروتمند بسر مى برد.

نهم: در مورد فاميل:

خداوند جل جلاله نظام فاميل را به كامل ترين وعاليترين شكلى تنظيم كرده، وكسيكه به آن عمل ميكند سعادتمند ميگردد، حكمت وفلسفه ازدواج را قرآن وسنت در نكات ذيل خلاصه مينمايد:

ازدواج قويترين عامل عفت وپاكدامنى، دورى از گناه است.

ازدواج براى زن وشوهر هرد وسكون مىبخشد، زيرا خداوند تعالى بوسيله ازدواج درميان شان دوستى ومحبت پيدا ميكند.

ازدواج وسيله كثرت تعداد مسلمانان وقوت شان مىگردد.

بوسيله ازدواج محيط تعاون وهمكارى جدى جانبين در ميان مرد وزن ايجاد شده، هركدام از مرد وزن در حدود استعداد طبيعى خويش كار ميكنند، مرد در بيرون از منـزل كار كرده مال بدست مى آورد، وآنرا در خانه بمصرف زن واولاد خود مى رساند، وزن بار برمىبردارد، طفل مى زايد اورا تربيه ميكند، ونان تهيه ميكند، وساير امور خانه را تنظيم ميكند، وچون شوهر بعد از نا راحتى وخستگى داخل منـزل ميگردد، با ديدن همسر اولاد وتنظيم وترتيب خانه آرام ومستريح ميگردد، ودرفضاى خوشى فاميل همه احساس سعادت ميكنند، ‏والبته نه تنها مانعى در ميان نيست، بلكه بهتر است كه شوهر هم در برخى از اعمال منـزلى همسر خود را كمك وهمكارى نمايد، وزن هم ميتواند بخاطر كسب مال در پهلوى شوهر خود قرار گرفته دست بيك سلسله كارهاى توليدى بزند مگر مشروط به اين شروط:

كاريكه زن انجام ميدهد ‏از محيط كار مرد ها دور واقع ميباشد، قسميكه در ميان آنها اختلاط صورت نگيرد، مثلاً در خانه خود اين كار را بكند، ويا در فارم ويا در محل كار شوهرش ويا اقاربش ويا در جائيكه مرد ها در آنجا كار نميكنند، اما كار كردن زنان در ميان مردان وبصورت مختلط جائز نيست، ونبايد شوهر، پدر ومادر ويا اقارب زن برايش اجازه كار دهند كه به چنين كارى مبادرت ورزد؛ زيرا اين نوع كار زن وجامعه را بسوى فساد وتباهى سوق ميدهد.

زن تا وقتيكه در منـزل خود است ويا در محل دور از مرد ها باشد، شرف وكرامت اومحفوظ باقى ميماند، چشمهاى عصيانگر اورا تعقيب نمى كند، ودستهاى گنهكار بطرف او دراز نمىشود، اما وقتيكه در ميان مردها مسكن گزين مى شود، مانند گوسفندى در ميان گله هاى گرك قرار ميگيرد، وديرى نميگذرد كه ازهر طرف بر اوتاخته شرف وكرامت اورا پاره ميكنند.

وهرگاه مرد بيك زن اكتفا كرده نميتواند در صورتيكه قدرت به عدل در ميان زنان داشته وقادر به نفقه ومسكن آنها باشد شريعت برايش اجازه ميدهد كه تا چهار زن را به نكاح خود در آورد، وعدالت در ميان زنان از لحاظ نفقه ومسكن وفراش بوده وشامل محبت قلبى كه خارج از اختيار شوهر باشد نمى شود. وعدليكه قرآن وجود آنرا در ميان زنان نفى كرده همان محبت قلبى، وملحقات آن مى باشد، زيرا كه انسان قادر به آن نيست خداوند جل جلاله ميفرمايد:

سورة النساء آيه 129

وهرگز نمىتوانيد در ميان زنان عدالت را برپا داريد اگر چه حرص نماييد، واين عدل كه قرآن كريم آنرا نفى ميكند عدل ازلحاظ محبت قلبى مىباشد.

خداوند جل جلاله به كسانيكه قدرت عدالت را در ميان زنان خود داشته باشد حق داده است كه تا چهار زن را در حباله نكاح خود در آورد،وخداوند ج كه چنين حكم را صادر فرموده اوخود بر احوال مردان وزنان دانا تر است. آرى‍! مرديكه از لحاظ جسم صحت داشته باشد ميتواند احتياجات جنسى چهار زن را رفع سازد، وآنها را عفيف گرداند، واگر بيك زن اكتفا شود چنانچه در نصارى وجود دارد، وعده مدعيان اسلام خواهان آن اند، اگر چنين شود مفاسد ذيل در جامعه بروز ميكند:

اول: اگر مرد مؤمن فرمانبردار وخدا ترس باشد اكتفاء بيك زن باعث كبت ومحروميت او از حلال مىگردد؛ زيرا حيض ونفاس مانع تمتع وبهره بردارى مىگردد پس قسمتى از زندگى مرد قسمى ميگذرد گويا هيچ زن نداشته باشد، والبته اين حالت در صورتيست كه مرد زن خود را دوست داشته باشد، واگر دوست نداشته باشد پس محروميت تنها در وقت مرض وعذر نمىباشد بلكه تمام عمر دوام ميكند ومنجر به مفاسدى ميگردد.

دوم: واگر شوهر شخص پرهيزگار نباشد، وگنهكار وخائن باشد پرواى همسر خود را نكرده مرتكب زنا وفحشاء ميگردد، وچه بسا ديده شده آنهائيكه از تعدد مشروع وحلال انكار ميكنند به تعدد بلا حدود حرام مبادرت مىورزند، وبد تر وخطرناكتر ازينكه كسيكه منكر تعدد است كه منكر مشروعيت آن شود وعليه آن مبارزه كند كافر مىگردد.

سوم: واگر تعدد منع قرار داده شود بر زنان ظلم وتجاوز صورت ميگيرد، چه درينحال زنان عفيفه محروم از همسر واولاد مسكين وبيوه مىمانند، وزنان بىپروا به فساد وفحشاء دست ميزنند، وچنانچه احصائيه آنها ثابت ساخته كه تعداد زنان نسبت به مردان در اكثر جامعه ها بيشتر ميباشد. زيراكه مرد ها معمولاً در جنگها وبعلت انجام اعمال سخت ومشكل تلف مىشوند، وزنان متصل بلوغ آماده شوهر گرفتن مىباشند، اما مردها متصل بلوغ چنين آمادگى را ندارند زيرا تكليف مهر وساير تكاليف وزندگى به آنها موقع نميدهد كه بزودى ازدواج كنند، ازينجا ثابت مى شود كه تعدد زوجات ترحم ولطف بر زنان است، وآنهائيكه مانع تعدد ميگردند آنها دشمنان زنان ودشمنان فضيلت وانبياء هستند؛ زيرا انبياء عليهم السلام عروسى ميكردند وآنها را درچوكات شريعت الهى جمع مى نمودند، اما موضوع غيرت وحزن واندوهيكه زن با وجود همسر دومى براى شوهر خود احساس ميكند اين مسئله عاطفى بوده ونمىتوان عاطفه را بر شريعت ترجيح داد، وزن ميتواند در اول ازدواج بالاى شوهر خود شرط بگذارد كه با اونكاح نميكنم مگر اينكه قبول نمايد كه زن دومى را نكاح نميكند، وچون شوهر اراده ازدواج ديگرى بنمايد حق دارد اعتراض نمايد، واگر شوهر نپذيرد حق دارد نكاح را فسخ نمايد. وشوهر حق ندارد از او مطالبه نمايد كه آنچه برايش بعنوان مهر زوجيت داده واپس بپردازد.

طلاق در اسلام بخاطر اين مشروع شده تا نفرتيكه در ميان شوهر وزن پيدا مىشود، وامكان از بين رفتن آن منقطع ميگردد منجر به فساد وبد بختى طرفين نگرديده، وبوسيله طلاق هر دو طرف خود را از رنج وعذاب نجات بدهد تا هر كدام مطابق ميل ورغبت خويش شريك زندگى خود را انتخاب كند، وزندگى سعاتمندى را در پيش گيرند.

نا گفته نماند زنان مسلمان وصالحه را كه خداوند جل جلاله داخل بهشت ميگرداند برايشان اختيار ميدهد كه از جمله مسلمانان كسى را كه بخواهد بنكاح بگيرد، وهر گاه يك زن مسلمان وصالحه در دنيا چندين شوهر كرده باشد در بهشت از جمله آنها محبوبترين شانرا مىگيرد.

دهم: در امور صحى:

اسلام مبادى واصول طب را به ارمغان آورده است در قرآن كريم واحاديث رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) آيات واحاديث متعددى وجود دارد كه راجع به امراض جسمى وروحى وراه علاج آن وتداوى آنها بحث ميكند، خداوند جل جلاله ميفرمايد:

سوره الإسراء آيه 82

وفرود آورديم از قرآن آنچه را كه شفاء ورحمت براى مؤمنان است.

ورسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) ميفرمايد: (مَا أَنْزَلَ الله مِنْ دَاء إِلا وَأَنْزَلَ لَه دَوَاء عَلِمَه مَنْ عَلِم وجَهِلَه مَنْ جَهِل)

يعنى مرضى يا دردى را خداوند جل جلاله پيدا نكرده مگر اينكه براى آن داروى ودوائي را آفريده است، ميداند آنرا كسيكه دانست آنرا، وندانست آنرا آنكه نداند.

ونيز ميفرمايد: ( تداوا عبادالله ولا تداوا بحرام )

اى بندگان خداوند تداوى كنيد وبه چيز حرام تداوى نكنيد.

كتاب زاد المعاد في هدي خير العباد اثر ابن القيم كه از مهمترين كتاب در بيان اسلام وسيرة خاتم النبيين حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) است در ين با مطالب جالبى دارد.

يازدهم: در مورد اقتصاد وتجارت وزراعت:

وآنچه كه انسانها در حيات خويش در شهر ها وقريه ها خود احتياج دارند از قبيل آب ونان احتياجات اجتماعى، وتنظيمى اينها همه در قرآن كريم وسنت مطهره بيان شده وطورى كامل ومفصل آمده كه هيچ مشكلى درين باره باقى نيست.

دوازدهم: در مورد دشمنان پنهانى وراه خلاصى از آنها:

خداوند در قرآن كريم دشمنان مسلمان را كه باعث تباهى او در دنيا وآخرت مىگردند بيان نموده، وراه خلاص ونجات از آنها را نيز شرح كرده است، از جملهء اين دشمنانان يكى هم شيطان است، شيطان ديگر دشمنان مسلمان را تحريك مى كند، اين ملعون دشمن پدر ما آدم، ومادر ما حواء عليهما السلام بود كه ايشانرا از بهشت خارج ساخت، واين دشمن اولاد آدم تا پايان جهان است، مىكوشد آنها را در كفر اندازد تا خداوند آنها را به عذاب دوزخ معذب گرداند.

وچون از كافر ساختن او عاجز گردد، سعى ميكند تا مرتكب گناهى گردد تا مورد غضب خداوند جل جلاله قرار گيرد.

شيطان روحى است كه جسد ندارد، ودر انسان مانند خون حركت ميكند، ودردل وسوسه مى اندازد، وشر وفساد را زيبا جلوه ميدهد تا سر انجام در دام آن افتد، وراه خلاصى از آن طوريكه خداوند جل جلاله فرموده است اينست چون مسلمان دچار خشم وغضب گردد، ويا قصد ارتكاب گناهى داشته باشد بايد اين جمله را تكرار كند: (أعوذ بالله من اليشطان الرجيم) وغضب خود را ترك دهد، ومعصيت را مرتكب نگردد، وبايد مسلمان به يقين بداند كه عامل تحريك او به ارتكاب معصيت شيطان است وچون شيطان انسان را در معصيتى بيندازد آنوقت از پيش اورفته واز او اظهار بيزارى مى كند.

خداوند جل جلاله ميفرمايد:

سوره فاطر آيه 6

هر آئينه شيطان دشمن شما است پس اورا دشمن بگيريد، هر آئينه شيطان مىخواهد از پيروان خويش تا از اصحاب دوزخ شوند.

دومين دشمن عمده انسان هوى است، هوى انسان را دعوت به ترك حق وپيروى باطل وعصيان از حكم الهى مينمايد، تقدم عاطفه برحق وعدل يكى از انواع هوى مىباشد، وراه نجات از اين دشمن اين است كه بنده بخداوند پناه بخواهد وهوى را كنار بكذارد واز حق پيروى كند واواينكه برايش تلخ ودشوار هم تمام شود.

دشمن سوم نفس اماره باسوء است از جمله اوامر زشت ونارواى نفس اماره بالسوء مثلاً اينست كه انسان در نفس خود ميل ورغبت به گناهى پيدا ميكند، مثلاً دلش مى خواهد زنا كند، ويا شراب بنوشد وامثال آن وراه خلاصى از آن

اينست كه انسان از شر نفس وشيطان بخداوند جل جلاله پناه بخواهد، واز ارتكاب عمل ناروا صبر نمايد، چنانچه كه انسانى دروقت مرض از خوردن ونوشيدن چيزهائيكه دلش ميخواهد آنرا بخورد ويا بنوشد پرهيز ميكند؛ زيرا ميداند كه خوردن ونوشيدن آنها برايش ضرر دارد، اگر بخورد وبنوشد تكليف زياد ميگردد، لذا از آن پرهيز مينمايد.

دشمن چهارم: شيطان انس است، اينها همان بندگان عصيانگر اند كه بازيچه دست شيطان قرار گرفته ومرتكب منكرات ميشوند، واين عمل منكر را به هر كسيكه با آنها مجالست نمايد انتقال ميدهند، راه خلاصى ازين دشمن جستن از آنها وعدم نشست وبرخاست با آنها است.

سيزدهم: در مورد اهداف عالى وحيات سعاتمند:

هدف عالى مسلمان در زندگى حيات اين دنيا وبهره مند شدن از مغريات فانى آن نيست، بلكه هدف عالى زندگى در اسلام آماده گيرى براى سعادت حقيقى وحيات جاودانى است، وآن همان زندگى بعد از مرگ وحيات آخرت است، مسلمان صادق دنيا را بعنوان وسيله مورد استفاده قرار ميدهد، وآنرا مزرعه آخرت ميداند كه غايه وهدف مسلمان نميباشد. مسلمان هميشه اين قول خداوند جل جلاله را بياد آورد كه:

سوره الذاريات آيه 65

واين هدايت خداوندى را تكرار ميكند كه:

سوره الحشر ايات 18-20

يعنى اى مؤمنان از خدا بترسيد، وهر نفس فكركند، وبيبيند كه براى فردا چه تقديم كرده است، واز خدا بترسد هر آئينه خداوند جل جلاله آگاه است به آنچه شما ميكنيد، ونشويد مانند آنهائيكه خدا را فراموش كردند پس فراموش ساخت براى آنها نفس هايشانرا، آنها فاسقان اند، اهل دوزخ با اهل بهشت برابر نيستند، اهل بهشت همانا پيروز شده گانند.

ودر آيه ديگرى ميفرمايد:

سوره الزلزله آيه 7-8

مسلمان چون آيات امثال آنرا ميخواند در مىيابد كه هدف او در اين زندگى چيست لذا بخاطر آينده وحياتيكه در انتظار اوست آماده گيرى نموده وخداوند جل جلاله را به اخلاص عبادت ميكند، وعملى را انجام ميدهد تا موجب رضاى اوگردد تا در فضاى پر فيض وبركت عبادت درين جهان احساس راحت نموده در دنياى ديگرى فضل واكرام خداوندى شامل حالش گردد، همانست كه خداوند جل جلاله اورا درين جهان در پناه لطف خود ورعايت خود قرار ميدهد، پس عبادات مفروضه را مطابق اوامر خداوند جل جلاله انجام ميدهد، واز آن احساس لذت ميكند، مناجات خداوند دل اورا منور ميسازد، وبا ذكر خدا اطمئنان قلبى برايش حاصل ميگردد، به مردم نيكى ميكند ومردم از او راضى شده در حقش دعاى خير ميكنند، وچون دعاى آنها را ميشنود انشراح صدر ومسرت برايش حاصل ميگردد، وچون با پستان ودونان برخورد كند كه قيمت نيكى واحسان را نشناخته كفران نعمت ميكنند احساس ناراحتى نمىكند؛ زيرا نيكى را او بخاطر رضاى خداوند جل جلاله انجام داده است پس مردم از او خوش باشند ويا نباشند براى او تفاوت نميكند، واين مسلمان چون سخن گمراهان وعناصر فاسد را بشنود كه عليه دين تاخت وتاز ميكنند، وبه متدينين توهين واستهزاء مىكنند اين چيزها هنوز هم عشق وعلاقه اورا در تمسك بدين قوت مىبخشد، اودر اداره ويا مزرعه ويا فابريكه ويا تجارتخانه كار مىكند تا مسلمانان از ثمره عمل او نفع بردارند، ودر عين حال مايه اجر اخروى او مىگردد، وخودش هم از ثمره كسب وعمل خويش حيات آبرومندانه را كمائي ميكند.

او كار مىكند وزحمت ميكشد، وميخواهد آبرومند با وقار زندگى كند زيراكه ميداند خداوندجل جلاله مؤمن قوى وصاحب كار وييشه را نسبت به مؤمن ضعيف وناتوان دوست دارد مسلمان در خورد ونوش، خواب وبيدارى خويش جانب وسط را رعايت مىكند تا در اطاعت خداوند قوت ونيرو پيدا نمايد، با همسر خود معاشرت مى نمايد تا عفيف بماند اولاد ميخواهد تا خداوند جل جلاله را پرستش كنند در مرگ وزندگى برايش دعاء كنند، وباوجود آنها وامثال شان مسلمانان صالح زياد كردند، وبدينوسيله از هم اين چيزها برايش اجر وپاداش داده مى شود ودر برابر هر نعمت ازين نعمت ها شكر خدا را بجا مى آرد، وبلطف خداوند جل جلاله معترف گشته به يقين ميداند كه اينها همه اثر لطف ونعمت خداوند جل جلاله است ودر برابر اين شكرآن بار ديگر مستحق اجر وپاداش ميگردد، وچون برايش كدام تكليفى چون بيمارى، گرسنگى، خوف ومصائب ديگرى عايد گردد ناقرارى از خود نشان نداده ومعتقد مى شود كه اينهم از طرف خداوند جل جلاله است لذا در برابر تقديرات الهى رضا مندى نشان داده وصبر كند وحمد خدا را بجا آورده عقيده مينمايد كه اين مصائب يك امتحان خداوندى است. پس در برابر اينها صبر واستقامت را از دست ندهد، اينجاست كه حمد خدا را بجا مىآرد، ومشكل برايش آسان ميگردد، وطورى آنرا استقبال ميكند قسميكه مريض داروى تلخ را ميخورد زيرا او ميداند كه دواء وسيله شفاى اوميگردد، وچون مسلمان با اين روحيهء عالى در زندگى بسر برد بخاطر نيل سعادت حقيقى وجاودان كدورت هاى زندگى باعث ملامت خاطر اونمى كردد، او بدون شك درين زندگى احساس سعادت مىكند وسعادت جاودان در دنياى ديگر هم به انتظار اوست. خداوند ميفرمايد:

سوره القصص آيـه 83

يعنى زندگى آخرت را براى آنهائي قرار داده ايم كه اراده سركشى وفساد را در روى زمين ندارند وعاقبت از پرهيزگاران است.

ونيز مى فرمايد:

سوره النحل آيه 97

درين آيه كريمه وامثال آن خداوند خبر ميدهد مرد وزن مسلمانيكه بخاطر كسب رضاى خداوند عمل صالحى را انجام ميدهد خداوند آنها را هم در اين دنيا وهم در جهان ديگر سعادتمند، وخوشبخت مىگرداند، ودرين مورد رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) چه خوش فرموده اند: (عَجَباً لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ خَيْرٌ وَلَيْسَ ذَاكَ لأَحَدٍ إِلا لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ).

تعجب است بر مسلمان كه كارش همه خير است، چون خوشى برايش برسد شكر مىكند پس برايش خير ميشود وچون ضررى برايش برسد صبر ميكند پس اين ضرر هم برايش بخير تمام ميشود.

از آنچه تا اينجا آمديم به اين نتيجه ميرسيم كه اسلام تنها مقياس (معيار) صحيح براى نيك وبد بوده، واين يگانه برنامه نيك وعادلانه است وديگر هر چه مذاهب فكرى ومكتبهاى بشرى وجود دارد چه در ساحه علم روانشناسى، واجتماع، وتربيه باشد، وچه در ساحه سياست واقتصاد، اينها همه بايد در روشنائي اسلام تصحيح شوند، وحقائق خود را از اسلام فراگيرند، واگر نه ناممكن است كه اينها مايه سعادتى گردند، بلكه بر عكس باعث بد بختى درين جهان ودر آخرت ميگردند.

فصل پنجم

آشكاره نمودن برخى از اشتباهات:

آنهائيكه اسلام را متضرر مىسازند:

مردميكه اسلام را بد نام ومتضرر مىسازند بدو دسته تقسيم ميشوند:

اول: آنهائيكه مدعى اسلام اند اما در قول وعمل خود مخالف اسلام رفتار مىكنند، ومرتكب اعمالى ميگردند كه اسلام از آن بيزار است، اينها ممثل اسلام نيستند، ونبايد اعمال اينها را به اسلام نسبت داد.

واين طبقه مردم عبارت اند از:

الف: آنهائيكه از لحاظ معتقدات دچار انحراف شده اند، از قبيل آن عده از مردم كه به اطراف قبرها طواف كرده واحتياجات خويش را از صاحبان اين قبرها مطالبه ميكنند، وآنها را قادر بر نفع وضرر ميدانند.

ب: اباحيون ومنحرفينيكه دچار انحراف در اخلاق ودين شده اند فرائض را ترك مىكنند، ومحرماتى را چون زنا ونوشيدن شراب مرتكب مىگردند دشمنان خدا را دوست ميدارند، وخود را به آنها مشابه ميگردانند.

ج: وگروه ديگري كه به اسلام ضرر ميرسانند مسلمانانى اند كه ايمان شان بخداوند جل جلاله ضعيف بوده، تعاليم اسلام را بصورت ناقص تطبيق مىكنند، اينها در اداى برخى از واجبات مقصر اند، اما واجبات را ترك نمىكنند، مرتكب برخى از اعمال حرام ميگردند كه اسلام آنها را گناهان كبيره ميشمرد، چون دروغ گفتن، خلاف ورزى دروعده، خيانت وتقلب كارى، حسد وغيره.. اينها همگى اسلام را متضرر وبد نام مىسازند، زيرا كسانيكه اسلام را نمىشناسند چون اعمال اينها را مىبينند فكر مىكنند اسلام خود به كردن اين چنين كارها اجازه ميدهد.

دوم: دسته دوم آنانى اند كه كمر را به بدنام ساختن اسلام بسته اند، وعبارتند از دشمنان اسلام واينها به گروپهاى مختلفى تقسيم ميشوند ازقبيل مستشرقين، مبشرين، مسيحيين ويهود وديگر آن هم كسانيكه نقش قدم اينها را تعقيب كرده كمال سماحت وانتشار اسلام آنها را به غيض آورده است.

بلى! اسلام چون دين فطرت است پس طبيعت انسان آنرا مىپذيرد( )

پيروان اديان ومذاهب ديگر در تشويش وناراحتى وجدانى بسر مىبرند زيرا ديني راكه پيروان آن بافطرت خود موافق نمىيابند، وفقط مسلمان است كه از دين خويش راضى ومطمئن مىباشد، زيرا دينى كه به آن معتقد وپاپند است مطابق طبيعت وفطرت اوست پس احساس تشويش وناراحتى نمىكند.

اين مستشرقين در حملات خود عليه اسلام گاهى دست به تكذيب رسالت آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) ميزنند، وگاهى جناب آنحضرت (صلى الله عليه وسلم) را به عيوبى منسوب مىكنند كه از همه آن برئ است، وزمانى هم بتشويش برخى از احكام وهدايات اسلام مىپردازند تا مردم را از قبول وفرمان بردارى متنفر گردانند، وبا هم تلاشهاى شان عبث وبى نتيچه مىماند زيرا آنها با حق مىجنكند،وباطل توان ويارى مقامت طولانى در برابر حق را ندارد. خداوند جل جلاله مىفرمايد:

سوره الصف آيه 8-9

ترجمه: ميخواهند نور خدا را بدهن هاى خويش خاموش سازند، خداوند تمام كننده نور خود است اگرچه كافران بد بينند، خداوند همانا ذاتيست كه فرو فرستاده پيغمبرش را به هدايت ودين حق، تا غالب سازد آنرا بر همه اديان اگرچه مشركان نخواهند.

منابع اســلام:

چون بخواهيد اسلام را به چهره حقيقى آن بشناسيد پس قرآن كريم وكتب واحاديث چون صحيح بخارى، صحيح مسلم، موطأ امام مالك، مسند امام احمد بن حنبل سنن ابى داود، سنن ترمذى، وسنن ابن ماجه سنن دارمى را مطالعه كنيد، وسيرت ابن هشام را، وتفسير ابن كثير علامه اسماعيل ابن كثير، وكتاب زاد المعاد في هدي خير العباد از علامه ابن القيم، وكتب آن پيشوايان اسلام را كه به راه حق وتوحيد دعوت مىكردند از نظر بگذرانيد

اما كتب مستشرقين وآن كتابهاى كه به امور مخالف اسلام دعوت ميكند، واصحاب بزرگان دين وداعيانى چون ابن تيميه ابن قيم را مورد طعن ولعن افتراء وبهتان قرار ميدهند، ازخواندن اين كتابها بپرهيزيد؛ زيرا اينها گمراه كننده اند.

مذاهب اســلامى:

همه مسلمانان بر يك مذهب واحد اند، وآن عبارت از اسلام است ومرجع ومنبع همه قرآن واحاديث رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) است، اما آنچه كه بنام مذاهب مالكى وحنبلى وحنفى وشافعى ياد مىشود منظور از آنها مدارس مختلفه فقهى است كه اين ائمه به شاگردان خويش مطالب فقهى را درس ميدادند، وشاگرد هر امام آن قواعد ومسائل را كه از آيات قرآن واحاديث رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) استنباط ميكردند گرد آورده، واين مسائل به هر امام منسوب شده ونام مذهب را گرفته است، واين مذاهب در اصول ومبناى خويش كه عبارت از قرآن كريم وسنت پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) است همه متفق اند، واختلافات در مسائل فرعى مىباشد، وهر يك ازين ائمه به شاگردان خويش هدايت داده بودند كه چون قولى را دريابند كه مؤيد قرآن وسنت باشد به آن عمل كنند وقول استاذ وامام خويش را بگذارند، ومسلمان ملزم نيست كه بيكى ازين مذاهب خوا نخواه عمل كند او فقط دربرابر حكم قرآن وسنت ملزم است، پس مىتواند حق را با هركه بيابد به آن عمل كند.

انحرافاتيكه در پيروان اين مذاهب ديده ميشود از قبيل طواف قبور واستعانت به اهل قبور وتأويل در صفات خداوندى وغيره اين مسائل مخالف نظر ائمه اين مذاهب است

فرقه هائيكه از اسلام خارج اند:

در جهان گروه هاى پيدا ميشود كه خود را مسلمان ميدانند، مگر مسلمان نيستند؛ زيرا عقائد شان مخالف اسلام ومنكر وحدانيت اند، از جمله اين گروه ها:

يكى هم طائفه باطنيه است كه معتقد به حلول وتناسخ ميباشد، آنها ميگويند نصوص دينى از خود دوپهلو ودو معنى دارد، ومعنى ظاهر كه رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) به مسلمانان آنرا بيان فرموده، ومسلمانان برآن اجماع دارند، ديگر معنى باطنى كه آنها مطابق هوا وخواهشات خويش آنرا وضع ميكنند، (ناگفته نماند كه باطنيه بنام هاى مختلف ياد مىشوند، وبدسته هاى متعدد تقسيم ميشوند كه در هند، شام، ايران عراق وسائر كشور هاى اسلامى پراگنده اند، برخى از متقدمين از جمله شهرستانى در كتاب خويش بنام (الملل والنحل) آنها را بتفصيل بيان كرده است. وبعضى از علماء متأخرين هم راجع به به آنها بحثهاى مفيدى نوشته وفرقه هاى جديدى از آنها را از جمله قاديانى وبهائي وغيره شرح نموده اند، محمد سعيد كيلانى در تعليقات الملل والنحل وشيخ عبدالقادر شيبة الحمد استاد در دانشگاه اسلامى مدينه منوره در كتاب ( الأديان والفرق والمذاهب المعاصرة ) از آنها نام برده اند.

علت پيدائش باطنيه اينست كه گروهى از يهود وآتش پرستان وملحدان بعد ازينكه سرعت انتشار اسلام را ديدند بغرض انتقام جوئي در ايران گرد هم جمع شده ودر فكر انشاء مسلكى شدند تا باعث تشتت وپراگندگى مسلمانان شوند، ودر فهم معانى قرآن كريم تشويش وقلق فكرى ايجاد كنند همان بود كه اين مذهب فاسد وتباه كن را پايه گذارى كردند، وبخاطر جلب عوام مدعى شدند كه آنها از آل علي ومنسوب به خاندان نبوت واز شيعه وپشتى بانان اهل بيت اند، وبه اين وسيله گروهى عظيمى از جهانرا از راه حق منحرف ساختند.

از جمله اين گروه منحرف وگمراه يكى هم غلام احمد قاديانى است كه بنام او مسلك فاسدش قاديانى مسمى گرديد، اين شخص در هند بميان آمد دعواى پيغمبرى كرد گروهى از مردم بگردش جمع شدند، انگليس ها كه او را روى كار آورده بود در اختيار ودر اغراض شوم خود استخدامش كرد، انگليسها مال فراوانى را در اختيار اوگذاشته وصلاحيت هاى برايش دادند، وبدينوسيله گروهى از مردم گمراه وجاهل از اوپيروى كردند.

كتابى بنام او نشر شد كه ( تصديق براهين احمديه) نام داشت، او درين كتاب دعواى نبوت كرده واصول اسلام را تحريف كرده است، از جمله تحريفات او نسخ جهاد است او ميگويد: مسلمانان بايد با انگليسها از راه نرمى ومسالمت آميز پيش آمد كنند، وبا آنها نجنگند.

كتابى ديگرى بنام ( ترياق القلوب ) انتشار داد، وبالآخرة درسال 1908م اين گمراه هلاك شد بعد ازينكه گروهى زيادى از جاهلان را گمراه ساخت، وبراى سرپرستى مسلك فاسد خود شخصى را بنام حكيم نورالدين قائم مقام خود ساخت.

واز جمله فرقه هاى باطنيه يكى هم گروه بهائي است، مؤسس اين مسلك شخص است بنام محمد على شيرازى كه در قرن نوزدهم در ايران اين مسلك گمراه كن را پايه گذارى نمود، ميگويند اين شخص در ابتداء شيعهء اثنا عشرى بود، اما بعدها از مسلك شيعه جدا شد وبراى خود مدعى مسلكى شد، واظهار كرد كه مهدى منتظر است، سپس دعوا نمود كه الله تعالى در وجود اوحلول كرده واو اكنون اله شده است، تعالى الله عما يقوله الكافرون.

وانكار بعث، حساب، بهشت ودوزخ را نموده ودرين مورد ازبراهم وبودائى ها پيروى نمود، ميان اسلام، يهوديت ومسيحيت جمع كرد، واظهار ميكرد كه در ميان اين اديان كدام فرقى وجود ندارد، منكر نبوت خاتم المرسلين گرديد، وبسيارى از احكام اسلام را رد كرد، بعد ازينكه هلاك شد، شخصى ديگرى بنام بها جاى او را گرفت، وعده زيادى از مردم از او پيروى كردند، ونام مسلك خود را بهائيه گذاشت.

اين فرقه ها در حاليكه ادعاى اسلام را دارند كافر مىباشند، زيرا اينها دشمنان اسلام اند، وكمر به هدم وويران ساختن اسلام بسته اند.

پس بر تو انسان عاقل لازم است تا بدانى كه اسلام محض ادعاى زبانى نيست، بلكه اسلام معرفت قرآن وحديث وعمل كردن به آن است، پس در قرآن واحاديث پيغمبر (صلى الله عليه وسلم) تعمق كنيد، نور وهدايت وراه راست را پيدا ميكنيد، وسرانجام سعادت ابدى در بهشت براين حاصل ميشود.

دعوت بسوى نجات:

اى انسان عاقل! اى آنكه تا هنوز از شرف اسلام بىنصيب مانده ئى اين ييغام را كه بخاطر نجات وسعادت تو است برايت ييش ميدارم:

از عذاب سخت الهى در قبر وجهنم كه بعد از مرگ در انتظار تو است خود را نجات ده.

واين كار چندان مسئله مشكل نيست، فقط خداوند جل جلاله را بصفت پروردگار، محمد (صلى الله عليه وسلم) را بعنوان پيغمبر، واسلام را بصفت دين خود قبول كنيد، وبصدق اين كلمه مباركه را تكرار كنيد: لا إله إلا الله محمد رسول الله، نمازهاى پنجگانه را اداء كنيد، زكات مال خود را بپردازيد، ماه مبارك رمضان را روزه بگيريد، واگر قدرت داشتيد حج بيت الله را اداء كنيد.

اسلام خود را برملا وآشكاره كنيد؛ زيرا نجات وسعادتى وجود ندارد مگر به اسلام.

ومن به خداى بزرگ وبا عظمت قسم ياد ميكنم كه اسلام دين حق است وخداوند بغير از آن دين ديگرى را نمىپذيرد.

ومن خدا، فرشتگان، وهمه مخلوقات را گواه ميسازم، واعتراف ميكنم كه: لاإله إلا الله محمد رسول الله، واعتراف ميكنم كه اسلام حق است ومن از جمله مسلمانان هستم، واز خداوند ميخواهم كه اولاد وهمه برادران مرا در حالت مسلمان بودن ازين جهان بسوى آخرت انتقال دهد، وهمه مارا در بهشت با صحبت حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) جمع كند، واز خداوند متعال مسألت ميجويم كه هر كسيكه اين كتاب را بخواند، ويا بشنود نفعى ببيند، آيا ابلاغ كردم؟ خدايا گواه باشيد.

والله أعلم وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه، والحمد لله رب العالمين.

پايان،،

Ayman Abu Saleh

أيمن أبو صالح – معسكر دير البلح

قطاع غزة - فلسطين

Phone: +358 44 290 9535

E-Mail: absayman (at) gmail.com

Skype: absayman

Google Talk: absayman