فعلت فاعلن فعلت فاعلن
منِ دربدر
شرر نگه به دیدهی تر او نگر
خطرِ سفر به کوی دل خوشش بخر
زِ گُنَه سوز تیرِ نگهِ او گذر
تو نه اگر از نظرزده نکنی حذر
تو که ز تو عالمی همه شده پر هنر
چه شود اگر کشد نظر توام به بر
همه لحظات با تو نَبُدَنم ضرر
همه رهِ جز به کوی تو شدنم هدر
چه شود اگر دهی تو به منِ در بدر
به بَرِ تو بودنم به سفر از این گذر