فاعلات فاعلاتن
وسیعِ غم
ناگهان میان شادی - رفتی و خبر ندادی
نوشکفته در بهاری - پرپر از جفای بادی
آه چون مرا تو تنها - در وسیعِ غم نهادی
یک کویر و یک مسافر - همرهی نِی و نه زادی
یک کویر پر ز غربت - نِی ز دور یک سوادی
کاش مینبودم هرگز - مادری مرا نزادی
دست من بگیر و برکش - زعمق این سیاه وادی
گاه از غریب یاری - شاید ار کنی تو یادی
ای کبوتر روانم - گرچه در قفس فتادی
گرچه منجلاب دنیا - میندادهات مرادی
شاید آید آن زمانی - کز قفس رهی به شادی