مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن
راهی به سوی خدا
مشحون از آب حیات رودی عظیم و رها
جاری کنار تو دارد بَه چه زمزمهها
چون ابر در کف باد غلتان به روی هوا
آیم ز منشأ هو من جاریم چو صدا
هستم به ظلمت تو تابان ز چشمهی نور
زِ اقلیم بود و نبود چون روحِ گشته جدا
ای قطره آمدهام با من یکی بشوی
با هم رویم و رسیم تا بحر عشق و صفا
ریزیم در دل اقیانوس رحمت او
ما او شویم و کنیم نابود فاصلهها