مفاعلن مفتعلن فعولن

چرا نگوییم از او دمادم

از آن زمانی که زِ مام زادم

چه باورم شد که چقدر شادم

چقدر خوردم به زمین به سختی

وَ باز هم پا شده ایستادم

چقدر با نیت پاکِ رستن

به دام دنیا طلبان فتادم

بگیر دیگر تو به بر من اینک

ز شیطنت خسته شده است آدم

ز دیگران خسته، ز شرک رسته

فقط فقط می‌زند از خدا دم