مستفعلن مفتعلن

آدم بدو خوانده شده

آدم چه وامانده شده

وحدت چه پاشانده شده

وقتی خدا راند وِرا

از جنتی خوانده شده

از وصلت یار قدیم

آدم چرا رانده شده

گردد ولی باز عیان

زو نور تابانده شده

با وعده‌ی وصل نگار

شیطان هراسانده شده

شوید غم غربت دل

اشکی که افشانده شده