فعلاتن فعلاتن فعلاتن

قرآن

ز تو دلها همه آرام بگیرد

سخنت را ز کتابت که نیوشیم

که خدا این همه نزدیک به عبد است

ارنی ای شده پنهان ز خلایق

که چه جانها که به سویت ز سرِ دار

به جهانهای تو پرواز نموده است

دگر از تو و زِ قرآن عزیزی

که کلامی ز کبیری به حقیر است

به خداییِ خدایت نکشم دست

چو ز تن‌ها دلِ تنها ز فراقت

به تو تنها بشود شاد، غمی نیست

دگر از شیطنت دهر که پست است

ملکا ذکر تو گویم که خدایی

که کتابی همه آیینه‌ی رویت

به خداییت مرا بر سر دست است