من از آن چه نیست دل میکندم
من از آن ز دیگران ببریدم
که جدا نمانم از تو یک دم
به برت عزیز دل در این جا
چه بخواهد از دو عالم آدم
به امید وصل شادان هستم
ز فراق گر چه میگرییدم
قطرات بارش عشقت را
به درون تفته میباریدم
همه عالم است زنجیر دل
چو چنین به بند تو آزادم
مسیر برگشت
من از او نمیتوانم بگذشت
و یقین بدان که خواهم برگشت
ز چه میکنی تو منعم واعظ
که ز بام ما فتاده است آن تشت
من و ترکِ مِی پرستی هیهات
چو منم وَ آن صنم در گلگشت
تو بمان کنار من ای یوسف
چو که جُستمت ز چاهی در دشت
من و عشقِ جستنِ راهی تا
به خدا که زآدمی پنهان گشت