مفاعیلن فاعلن مفاعیلن فاعلن
اذا زلزلت الارض زلزالها
زلزال
به زلزال آید جهان، غضب گیرد تا خدا
بهاران گردد خزان، و یاران از هم جدا
همه رو بر آشیان ولی کو دیگر پناه
طپان گشته سینهها هراسان رخسارهها
سپاهی از دشمنان مقابل گشته به ما
و بیم از پشت است با دهان بازان درهها
در این تیره ورطهها کند او بر ما نگاه
نگار طناز ما به لبخندی پر صفا
خرامان گردد روان نهد رو در روی ما
بگیرد تا دست ما نگارین محبوب ما