مستفعل مفعولاتن فعلن

تنها ره او

شالوده‌ی هستی عشق است به او

او نیست که باشد خواهانِ جز او

بر فطرت خود ما هستیم اگر

در ما نشکوفد جز شوق بدو

در سختی رهپیـــمایی منما

ای خسته‌ی راهش جز تکیه بر او

ساکت شو و بشنو با گوش درون

این نغمه‌ی خوش وآن آواز از او

ای بنده‌ی خوبم برگرد بیا

اندر بر او شو ای دلبر او