مفتعلن فعولن مفتعلن فعولن
گشته چه مست امشب
داده زمین و افلاک دست به دست امشب
فرصت عشق ورزی مغتنم است امشب
روزِ شلوغ طی شد وان همهاش تلاطم
در برِ یارِ آرام طرف نبست امشب
عشق چو باده میداد قاعدهها به هم ریخت
عقل مآل اندیش خورد شکست امشب
مسند دین خراب از شوق وصال محبوب
زاهد شهر گشته باده پرست امشب
این همه خود بزرگی وان همه قد و قامت
پیش بلندِ سَروَش هست چه پست امشب
آنچه کنند احرار
تا چه زمان شوی در چرخهی مرگ تکرار
هین به خروج و عروج عزم نما تو این بار
در قفس تنت در زیستنی پر انگار
تا به کِی آخر دهی روح بلندت آزار
خسته نهای تو آیا از شب و روزت انکار
تا به کجا توانی دادن ادامه این کار
عشق شبانه میورز تا که رود شب تار
صبح سعادت آید لحظهی دیدن یار
گر که کنی توجه بشنوی این ز دادار
نیست رهی به سویم جز ره عشق ابرار