مفاعلن مفاعلن فعولن
برهان قاطع
و من برای بودنِ نگارم
دلیل قاطعی ز عشق دارم
که هر چه بر فرار از او بکوشم
و هر چه راه دیگری سپارم
و آنچه رویِ خود از او بگیرم
که با وِیَم نباشد هیچ کارم
به راههای گونه گون بیاید
سراغ من به دیدنم کنارم
و میشود به عینه او هویدا
نشانههای خود کند نثارم
چه گویدم به هر زبانِ ممکن؟
«مکن فرار از من ای تو یارم»
ببینمش مقابلم نشسته
میان دیدگان اشکبارم
چگونه یابم اوی بهتر از این
منوری در این شبان تارم
مرا نگارِ خوبِ نازنینم
مران ز خلوتی که با تو دارم