عشق عریان
یار کند جلوهها به مجمع یاران
گرچه ز ناعاشقان خود شده پنهان
خواهمت ای عشق رفته در بُنِ جانم
تنگ به آغوش خود تو را همه عریان
زین همه تنهای گشته از تو جدا دوست
کرده به تنهائیت چه خو دلم آسان
ای همهی بود چنگت آورم آخر
تا همهی گنج مال من شود اینسان
من چو نبینم به جز تو در همه عالم
پس به چسان آورم به غیر تو ایمان