پیرِ مُراد
ترک کنی تو نیز عاقبت ای روان
جایگهِ زمین گاهگهِ زمان
مضطربِ قضا منتظر قَدَر
تنگ اسیرِ بند دیده بر آسمان
بادهی باقی آر ساقیِ خوشخرام
شوی به مِی درون دِه تو به مرده جان
راه بسی خطیر خانهی دوست دور
پُر ز امید وصل رهرو ناتوان
دیده به راه دور خیره به انتظار
دوست کِی آید آه پیرِ مرادمان