فاعلاتن فاعلاتن
ای پری رو
میکنم از دل سلامت
مینیوشم هر کلامت
حال مسکینم نپرسی
ای بلندای کرامت
با گدایان همنشین شو
با سلوک با مرامت
بند بر پای دل من
علقههای با دوامت
من نپویم غیر کویت
مرغ دل ساکن به بامت
تا تو شاهی ای پری رو
بیگمان هستم غلامت
چون تو صیاد دل استی
میشتابم سوی دامت
بر تو ای سرو خرامان
میسزد آن قد و قامت
بهر پیوستن به تو خوب
عزمها سازم به نامت
مست گردیدم زِ عشقت
تا ز تو آمد علامت
راه و رسم شوخ و شنگت
میکند دنیا قیامت
میکنم تکمیل یارا
نقص خود را با تمامت