مفعولاتن مستفعلن مفعولاتن مستفعلن
تنها خواهم اکنون تو را
زیبا رویم دنیای من گشتی دیدم من چون تو را
میسازم ای عشق برین بر درد خود معجون تو را
خندیدی بر اندوه من گرییدم بر لبخند تو
لیلای من مجنونتری گردیدم از مجنون تو را
افسردم از بس جای تو دیدم بسیاری مدعی
خواهم تنها بی واسطه اِی محبوبم اکنون تو را
عشقت شیرین شیرینِ ما در بطن تلخِ زندگی
احساس گرم عاشقی گردیدهایم افسون تو را
جان از تن بیرون میکشم تا یابم دُر عشق تو
گردون چون کرده این چنین در کُنه جان مکنون تو را