مفاعیل مستفعلن مفاعیل مستفعلن
به جز من مخواه
علی رغم طغیانگری، و هر آن چه کردی گناه
تو را بندهی خوب من نه بنهادهام بی پناه
میان شیاطین به تو سپر ز عشق خود دادهام
عزیزش بدار عشق را چو اویت نشان داد راه
گر از اوج جنت به خاک فتادی ز نخوت ولی
بدان باز گردی اگر به خاک افتی از حب جاه
ز دریای حظی تمام در آغوش من ای بشر
مبادا که غافل شوی به این دنیی بس تباه
به جز خویش از خود مروب مکن یاد جز یاد یار
به جز عشق با من مگو به جز من تو از من مخواه
هماره گشا چشم خود هماره بمان منتظر
که تا خویش خود ای رفیق نشانت دهم گاه گاه