فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

هنوز

روزها بگذرد و خسته دلی در پی یار است هنوز

دردها به شود و دردنوائیّ نزار است هنوز

راه‌ها طی شود و رهگذری پای به راه است هنوز

مست‌ها بر سر عقل آمده خَمّار خُمار است هنوز

گورها پرشود و مامِ کسی پای به ماه است هنوز

دارها بگسلد و پرگنهی زنده به دار است هنوز

پرده‌ها افتد و بازیگر ما غرق مزاح است هنوز

ورق دفتر ما گردد و گردون به گذار است هنوز

عمرها می‌رود و هیچ ندانیم چه کار است هنوز

اندرون‌ها ز خود و غیر خدا پر ز جدار است هنوز