مستفعلن مفتعلن مفتعلن

حبیب

در عشق بنشسته به دل تیر حبیب

مُردیم زانفاس نفس گیر حبیب

مغروقِ تنهایی خود در دل غم

دیری است گشتیم همه پیر حبیب

رفتیم و ماندن همه دادیم به خلق

تا زنده گردیم به اکسیر حبیب

در عمق جان می‌شنوم نغمه‌ی دوست

از جمع ارواحِ به تکثیر حبیب

هر کس که دارد به خدا باورِ عشق

تنها خدا بیند و تصویر حبیب