فعلات فاعلاتن فعلن

مگذر ز غیب مجهول تنت

چه کنی تو زنده در پیرهنت

و به مرگ می‌بری در کفنت

ز خدا و شیطنت خلق شدی

ز دروغ و صدق معجون سخنت

ز جهالت و ز دانایی خود

تو دو حجمی ای بشر در بدنت

منشین به حجم دانایی خویش

وَ غرورِ دیدن ما و منت

مگذر ز حجم مجهول خودت

و تلاش کن به روشن شدنت