ضربالمثل (ن - ه)
ضربالمثل (ن - ه)
ن
نابرده رنج، گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار آرد
ناخوانده به خانهی خدا نتوان رفت
ناز عروس به جهاز است
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای
نخود توی شلهزرد
نخودچی توی جیبم میکنی، آنوقت سرم را میشکنی؟
نخود همه آش است
نردبان، پله به پله
نردبان دزدها
نزدیك شتر نخواب تا خواب آشفته نبینی
نزن در کسی را تا نزنند درت را
نشسته، پاک است
نفسش از جای گرم درمیآید (اشاره به آسان در نظر گرفتن مشکلات)
نوشدارو بعد از مرگ سهراب است
نو که آمد به بازار، کهنه میشه دلآزار
نان بدو، آب بدو، تو به دنبالش بدو
نان بده، فرمان بده
نان به همهکس بده، اما نان همهکس مخور
نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نكش
نان خودت را میخوری، حرف مردم را چرا میزنی؟
نان خودت را میخوری، حلیم حاج عباس را چرا هم میزنی؟
نان را به اشتهای مردم نمیشود خورد
نان را باید جوید و توی دهانش گذاشت
نانش توی روغن است (اشاره به کسب موفقیت)
نانش را پشت شیشه میمالد (اشاره به صرفهجویی زیاد یا تنگدستی)
نان گدائی را گاو خورد، دیگر به كار نرفت
نان نامردی توی شكم مرد نمیماند
نان ندارد بخورد، پیاز میخورد اشتهایش باز بشود
نه آب و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی
نه به آن خمیری، نه به این فطیری
نه به آن شوری شور و نه به این بینمكی
نه به بار است، نه به دار است
نه پسر دنیاییم، نه دختر آخرت
نه پشت دارم، نه مشت
نه پیر را برای خرخریدن بفرست، نه جوان را برای زن گرفتن
نه خانی آمده، نه خانی رفته است
نه چك زدم نه چانه، عروس آمد به خانه
نه خود خوری نه کس دهی، گنده کنی به سگ دهی
نه دزد باش، نه دزدزده
نه راه پس دارم، نه راه پیش
نه سر پیازم، نه ته پیاز (اشاره به هیچکاره بودن)
نه سر کرباسم، نه ته کرباس (اشاره به هیچکاره بودن)
نه سرم را بشكن، نه گردو توی دامنم کن
کاری بكن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب
نه عروس دنیا، نه داماد آخرت
نه مال دارم دیوان ببرد، نه ایمان دارم شیطان ببرد
نه نماز شبگیر کن، نه آب توی شیر کن
نه هر که سر نتراشد قلندری داند
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
نیكی و پرسش؟
و
وای به خونی که یکشب از زمانش بگذرد
وای به کاری که نسازد خدا
وای به مرگی که مردهشور هم عزا بگیرد
وای به وقتیکه بگندد نمك
وای به وقتیکه چاروادار، راهدار بشود
وای به وقتیکه قاچاقچی، گمرکچی بشود
وعدهی سر خرمن دادن
وقت خوردن، خاله، خواهرزاده را نمیشناسد
وقت مواجب سرهنگ است، وقت کار کردن، سرباز است
وقتیکه جیكجیك مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟
ه
هر جا که آش است، کَل، فراش است (اشاره به آدم فضول)
هر جا خرس است، جای ترس است
هر جا سنگ است، به پای لنگ است
هر جا که پریرخی است دیوی با اوست
هر جا که گندومند است، مال من دردمند است
هر جا که نمك خوری، نمکدان نشكن
هرچه به خود نپسندی، به دیگران نپسند
هرچه بگندد نمكش میزنند وای به وقتیکه بگندد نمك
هرچه به هم بزنی، گندش زیادتر میشود
هرچه پول بدی، آش میخوری
هرچه پیش آید، خوش آید
هر چه دلم خواست نه آن شد هرچه خدا خواست همان شد
هرچه در دیگ است، به کمچه میآید
هرچه دیر نپاید، دلبستگی را نشاید
هرچه رشته بودم، پنبه شد
هرچه سر، بزرگتر، درد بزرگتر
هرچه عوض دارد، گله ندارد
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیك و بد کنی
هرچه که پیدا میكند، خرج اتینا میكند (اشاره به بیهوده خرج کردن)
هرچه مار از پونه بدش میآید، بیشتر در لانهاش سبز میشود
هرچه میگویم نر است، بازهم میگوید بدوش
هرچه نصیب است نه کم میدهند ور نستانی به ستم میدهند
هر چیز که خوار آید یك روز به کار آید
هر دودی از کباب نیست
هر رفتی، آمدی دارد
هر سخن جایی و هر نكته مقامی دارد
هر سرازیری، یك سربالائی دارد
هر سرکهای از آب ترشتر است
هر سگی در خانهی صاحبش شیر است
هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی
هرکس از هر جا رونده است، با ما برادرخوانده است
هرکسی پنجروزه نوبت اوست
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر
هرکه به یك کار، به همه کار هر که به همه کار به هیچ کار
هرکه به امید همسایه نشست، گرسنه میخوابد
هرکه تنها قاضی رفت، خوشحال برمیگردد
هرکه خربزه میخورد، پای لرزش هم مینشیند
هرکه خری ندارد، غمی ندارد
هر که خیانت ورزد، دستش در حساب بلرزد
هرکه دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد گوید
هرکه را زر در ترازوست، زور در بازوست
هرکه را طاووس باید، جور هندوستان کشد
هر که را میخواهی بشناسی، یا باهاش معامله کن یا سفر کن
هر که شیرینی فروش مشتری بروی بجوشد
هرکه نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد
هرکی که زن ندارد، آرام تن ندارد
هر گردی گردو نیست
هر گلی زدی، سر خودت زدی
هزارتا چاقو بسازد، یكیاش دسته ندارد (اشاره به فرد دروغگو)
هزار دوست کم است، یك دشمن بسیار
هزار قورباغه جای یک ماهی را نمیگیرد
هزار وعدهی خوبان یكی وفا نكند
هشتش گرو نه است
هلو برو توی گلو (اشاره به امتیاز خوب و آماده)
هم از توبره میخورد، هم از آخور
هم از شوربای قم افتادیم، هم از حلیم کاشان
همان آش است و همان کاسه
هم چوب را خوردیم، هم پیاز را
هم حلوای مرده است، هم خورش زندهها
هم خدا را میخواهد، هم خرما را
همسایهی نزدیك، بهتر از برادر دور
همسایهها یاری کنند تا من شوهرداری کنم
هم فال است و هم تماشا
همكار، همكار را نمیتواند ببیند
هم لحاف است و هم تشك
همنشینم به بود تا من از او بهتر شوم
همه ابری هم باران ندارد
همه سروته یک کرباسند
همه قافلهی پس و پیشیم
همه ماهی خطر دارد بدنامیاش را صفر دارد
هر مرغی انجیر نمیخورد
همیشه آب در جوی آقا رفیع نمیرود، یک دفعه هم در جوی آقا شفیع میرود
همیشه روزگار به انسان رو نمیكند
همیشه شعبان، یك بار هم رمضان
همیشه ما میدیدیم، یک دفعه هم تو ببین
همین را که زائیدی بزرگش کن
هنوز باد به زخمش نخورده است
هنوز دهانش بوی شیر میدهد
هنوز سر از تخم درنیاورده است
هنوز غوره نشده، مویز شده است
هوو هوو را خوشگل میكند، جاری جاری را کدبانو
هیچ ارزانی بیعلت نیست
هیچ انگوری دو بار غوره نمیشود
هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترش است
هیچ تقلبی بهتر از راستی نیست
هیچ چراغی تا به صبح نمیسوزد
هیچ دویی نیست که سه نشود
هیچ دودی بی آتش نیست
هیچکاره و همهکاره
هیچکس در پیش خود چیزی نشد
هیچکس را توی گور دیگری نمیگذارند
هیچکس روزی دیگری را نمیخورد
هیچکس نمیگوید ماست من ترش است
هیچ گرانی بیحکمت نیست