شعر و تصویر - 12

تصاویر اسفندماه 1396 و تصاویر دیگر

روز درختکاری، گرامی باد

نگهداری از محیط زیست

گفتی از تنهایی

خاطرم آوردی

كه منم تنهایم

عشق هم تنها است

من او تنهاییم

و در این تنهایی

محفلی، بزمی ناب

تا دل خلوت شب‌ها داریم

در غریبانگی یك دل پاك

با غروری معصوم

سر به بالا داریم

شهرام سورتجی

چه می‌تواند باشد درخت

جز اینکه خانه‌ی فصل‌ها باشد

جز اینکه

برگ و بر دهد

به آفتاب

به باران

به باد!

مهدی مظفری ساوجی

به استقبال روز زن

سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ی زهرا (س)، روز زن و روز مادر، مبارک باد

روز جهانی زنان، گرامی باد

انتقادی نیست

به یاد مادران زحمتکش روستایی

پیشاپیش، با چند شعر، فرارسیدن سال نو، بهار طبیعت و عید نوروز را تبریک می‌گوییم

با امید و آرزوی داشتن محیط زیستی بهتر در سال آینده

شب آرامی بود

می‌روم در ایوان

تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید،

هدیه‌اش داد به من

خواهرم، تکه‌نانی آورد،

آمد آنجا لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد،

تکیه‌ بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند

و مرا برد به آرامش زیبای یقین

با خودم می‌گفتم:

زندگی، راز بزرگیست که در ما جاریست

زندگی فاصله‌ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی

که به هنگام ورود آمده‌ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟

هیچ!

زندگی وزن نگاهیست که در خاطره‌ها می‌ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله‌ی گرمی امید تو را خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست

که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با امید است

زندگی یاد غریبیست که در سینه‌ی خاک

برجا می‌ماند

زندگی، سبزترین آیه در اندیشه‌ی برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر

زندگی باور دریاست در اندیشه‌ی ماهی در تنگ

زندگی ترجمه‌ی روشن خاک است در آیینه‌ی عشق

زندگی، پنجره‌ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور

در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره با شوق، سلامی بکنیم

زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست

زندگی شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر که مرا گرم نمود

نان خواهر که به ماهی‌ها داد

زندگی شاید آن لبخندیست که دریغش کردیم

زندگی زمزمه‌ی پاک حیات است، میان دو سکوت

زندگی خاطره‌ی آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهاییست

دل من می‌خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

سهراب سپهری