نظریه‌ی شرطی‌سازی کلاسیک

نظریه‌ی شرطی‌سازی کلاسیک

یادگیری از طریق شرطی‌سازی به روشی که کلاسیک[1] نامیده می‌شود، اولین بار در سال ۱۹۰۴، توسط فیزیولوژیست روسی، ایوان پاولف‌[2] (۱۸۴۹–۱۹۳۶)، مطرح شد. وی که دانشمندی عصب‌شناس بود، در مشاهدات آزمایشی و آزمایشگاهی، متوجه شد که بزاق دهان سگ‌ها صرفاً با دیدن شخصی که قبلاً چند بار به آن‌ها غذا داده است، ترشح می‌شود؛ حتی اگر آن شخص، غذایی با خود نداشته باشد.

ترشح بزاق، نوعی پاسخ طبیعی حیوان به غذا است. هرگاه پاولف، پودر گوشت (محرک طبیعی) را به سگ گرسنه می‌داد، بزاق سگ (پاسخ طبیعی) ترشح می‌شد.

پاولف بر این اساس، آزمایشی را طراحی کرد. او چند ثانیه قبل از دادن غذا (پودر گوشت) به سگ گرسنه‌ی مورد آزمایشش، زنگی را به صدا درمی‌آورد و تکرار این کار در هر وعده غذا‌ دادن به حیوان، باعث شد که سگ بتواند بین صدایزنگ و غذا ارتباط برقرار کند، به‌طوری‌که حتی بدون وجود غذا و فقط با شنیدن صدای زنگ، ترشح بزاق می‌کرد.

پاولف در توضیح این اتفاق، بیان کرد که سگ نسبت به همزمانی تقریبی ارائه‌ی صدای زنگ و پودر گوشت، شرطی شده است و یاد گرفته است که به صدای زنگ، همان پاسخی را بدهد که به غذا می‌دهد.

در این نوع یادگیری، هرگاه یک محرک خنثی مثل صدای زنگ، به همراه یک محرک طبیعی مثل غذا به‌صورت مکرر به حیوان عرضه شود، پس از مدتی، محرک خنثی به‌تنهایی سبب بروز پاسخ، مثلاً پاسخ ترشح بزاق در حیوان می‌شود. بهاین محرک، محرک شرطی[3] می‌گویند؛ زیرا به شرطی می‌تواند سبب بروز رفتار شود که پیش از آن با یک محرک طبیعی همراه شده باشد. به محرک طبیعی، محرک غیرشرطی[4] گفته می‌شود. به پاسخی که حیوان به یک محرک طبیعی می‌دهد، مثل ترشح بزاق در مقابل غذا، پاسخ غیرشرطی[5] و به پاسخ حیوان به محرک شرطی، مثل ترشح بزاق در مقابل صدای زنگ، پاسخ شرطی[6] گفته می‌شود.

پس بر طبق توضیحات بالا می‌توان گفت هرگاه یک محرک شرطی (CS) با یک محرک غیرشرطی (UCS) با فاصله‌ی زمانی کم و به‌دفعات مکرر به حیوان ارائه گردد، سبب خواهد شد که حیوان به محرک شرطی، پاسخ شرطی (UCR) بدهد. پاسخ شرطی همان پاسخ غیرشرطی (CR) است که این پاسخ در ابتدا فقط به محرک غیرشرطی داده می‌شد.

محرک شرطی، در بعضی توضیحات، محرک بی‌اثر و خنثی نیز نامیده شده است و به نظر می‌رسد که منظور از محرک بی‌اثر، محرک‌هایی هستند که با سائق‌ها و نیازهای فیزیولوژیکی اساسی حیوان از قبیل رفع گرسنگی و تشنگی یا کسب لذت و اجتناب از درد و حفظ حیات مرتبط نبوده و پاسخ‌های مربوط به این سائق‌ها را بر‌نمی‌انگیزانند؛ مثلاً، صدای زنگ به‌صورت غریزی و طبیعی با سائق گرسنگی حیوان ارتباطی ندارد اما محرک غذا، به‌طور طبیعی، احساس گرسنگی حیوان را تحریک نموده و رفع‌کننده‌‌ی این انگیزه است؛ اما در مثال‌ها گاهی مشاهده می‌شود که از همراهی دو محرک مرتبط با سائق‌های فیزیولوژیکی، مثلاً غذا و شوک الکتریکی، یکی به‌عنوان محرک غیرشرطی و دیگری به‌عنوان محرک شرطی، نام برده شده است.

در شرطی‌سازی کلاسیک، در مورد سه اصل، تعمیم محرک[7] و تمیز محرک[8] و شرطی شدن در سطح بالاتر‌‌‌‌‌‌‌‌[9] نیز بحث گردیده است. هرگاه حیوان به محرک‌های مشابه محرک شرطی نیز پاسخ شرطی بدهد، تعمیم محرک صورت گرفته است و این موضوع درمورد سگ مورد آزمایش، هنگامی اتفاق می‌افتد که به صداهای مشابه صدای زنگ مخصوص آزمایش با ترشح بزاق، پاسخ می‌دهد. هرگاه حیوان فقط نسبت به یک محرک از بین محرک‌های مشابه، شرطی شده و به آن پاسخ شرطی بدهد، تمیز محرک صورت گرفته است. هنگامی که سگ مورد آزمایش، صدای زنگ مخصوص آزمایش را از صداهای مشابه تشخیص می‌دهد و فقط با آن صدا ترشح بزاق می‌کند، نمونه‌ای از تمیز محرک است.

شرطی شدن در سطح بالاتر به این صورت است که محرکی خنثی ممکن است پس از همراه شدن با محرک شرطی، به محرک شرطی تبدیل شود و پاسخ شرطی که محرک شرطی اولی ایجاد می‌کرد را ایجاد نماید. برای مثال، همراه شدن نور لامپ با صدای زنگ، باعث خواهد شد که حیوان شرطی‌شده با صدای زنگ، به نور لامپ نیز شرطی شده و واکنش ترشح بزاق، نشان بدهد.

یادگیری از طریق شرطی‌شدن، مخصوص حیوانات نیست و در انسان نیز در موارد متعدد، رخ می‌دهد. همزمان با پاولف، در سال ۱۹۰۴، شخصی به نام «ای بی تویت‌مایر» از دانش‌آموختگان دانشگاه پنسیلوانیا با انجام آزمایشی، شرطی‌سازی به روش انجام‌شده توسط پاولف را نشان داد. وی در این آزمایش، با چکش طبی به کشکک زانوی فرد آزمودنی، ضربه می‌زد که به‌صورت بازتابی، باعث پرت شدن پای او به جلو می‌شد و هر بار، قبل از واردکردن ضربه، زنگی را به صدا درمی‌آورد. پس از چندین بار تکرار این عمل، به‌محض شنیده شدن صدای زنگ توسط آزمودنی، واکنش پرتاب‌شدن پای او به جلو، بدون ضربه، اتفاق می‌افتاد.

به‌این‌ترتیب و بر اساس آزمایش‌ها و مشاهدات متعدد، می‌توان گفت که تعداد زیادی از نگرش‌ها، ترس‌ها، تنفرها، علاقه‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی انسان‌ها که ممکن است پیچیده به نظر برسند، به روش ساده‌ی، محرک – پاسخ[10] به وجود آمده‌اند.

در یک آزمایش، دردهان دانشجویان، چند قطره لیموناد می‌ریختند و آنان بر طبق دستورالعمل آزمایش باید قبل از وارد شدن لیموناد به دهانشان و چشیدن مزه‌ی آن، نام پاولف را ادا می‌کردند. بعد از چندین بار تکرار این عمل، نتیجه‌ی به‌دست‌آمده نشان داد که دانشجویان فقط با گفتن نام پاولف، ترشح بزاق می‌کردند. (کوگان و کوگان، ۱۹۸۴). در همین رابطه و بر اساس مواردی که مشاهده گردیده است، گاهی معتادانی که ترک‌ اعتیاد‌ کرده‌اند، به‌محض این‌که صحبتی درباره‌ی مواد مخدر می‌شود، به خمیازه کشیدن می‌افتند و بعضی علائم خماری را نشان می‌دهند که واکنشی شرطی‌شده به محرک شرطی را آشکار می‌سازد.

یکی از تفاوت‌های مربوط به پاسخ‌ها و رفتارهای شرطی‌شده در حیوان و انسان این است که خاموش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[11] نمودن چنین پاسخ‌هایی در حیوانات، زیاد دشوار نیست و اگر برای مدتی محرک شرطی و غیرشرطی (طبیعی) باهم همراه نشوند، پاسخ شرطی حیوان کم‌کم از بین خواهد رفت، اما رفتارهای شرطی شده‌ی انسان، معمولاً به‌راحتی خاموش نمی‌گردند و ممکن است برای مدت طولانی پابرجا بمانند و تداوم یابند.

در ادامه مطالب این نوشتار، سعی بر این بوده است که با استفاده از ارائه‌ی مثال‌های عینی، ملموس و متعدد، فهم بهتری از نظریه‌‌ی مورد بحث حاصل گردد و جنبه‌های کارکردی نظریه، بیشتر مشخص گردد.

بر اساس آزمایش‌های دیگر که از گذشته تا حال انجام شده است و بر اساس مواردی که به آن اشاره گردید، شرطی‌سازی به روش پاولف، در تعداد زیادی از واکنش‌های بدنی، روانی و رفتاری انسان، قابل ‌مطالعه و اثبات است. برای مثال، انجام یک آزمایش دیگر در گذشته، نشان داده است که وقتی دست آزمودنی‌ها با فاصله‌ی زمانی منظم (چند دقیقه یک‌بار) در آب یخ فروبرده می‌شود و قبل ازهر بار فروبردن دست در آب یخ، زنگی به صدا درآورده می‌شود و این کار در حدود ۲۰ تا ۳۰ بار تکرار می‌گردد، صدای زنگ به‌تنهایی موجب کاهش دما در دست آزمودنی‌ها خواهد شد.

بعضی از واکنش‌های بدنی و بروز بعضی از نشانه‌های جسمی‌ شبیه به علائم بیماری در اشخاص، ممکن است نشان از یک واکنش شرطی‌‌‌‌‌ داشته باشد. ‌حساسیت تنفسی بعضی افراد نسبت به بوهای خاص یا ناخوشنودی از حضور در برخی مکان‌ها و یا ناراحتی از مصاحبت با بعضی از اشخاص، ممکن است واکنش‌های شرطی‌شده‌ای باشند که معمولاً نیز افراد از طریقه‌ی به وجود آمدن آن‌ها آگاه نیستند. برای مثال، یکی از واکنش‌های روان‌تنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[12] بعضی اشخاص به گرفتاری‌ها و اتفاقات رنج‌آور زندگی، ابتلا به مشکلات تنفسی عصبی است. این مسئله باعث می‌شود که بعضی از این افراد پس از رفع مصائب زندگی و بهبود بیماری، در آینده نیز به‌صورت شرطی‌شده، به‌محض وارد شدن به مکانی که آزردگی‌های قبلی‌شان را در آنجا تجربه کرده‌اند و یا حتی استشمام بوی خاصی که در آن دوران سخت، در محیط آنان وجود داشته است، به علائم حساسیت تنفسی، برگشت کنند.

شرطی‌سازی به روش کلاسیک، در ایجاد تمایلات و ترجیحات فردی و اجتماعی نیز نقش مؤثری دارد. در برنامه‌های تبلیغی تلویزیونی، کالاهایی مانند پودر لباس‌شویی، شامپو، صابون، اتومبیل و ... را با ویژگی‌های مطلوبی مانند جوانی، زیبایی، ثروت، سلامتی، موقعیت اجتماعی و شادمانی همراه می‌سازند و تکرار نمایش آن باعث می‌شود که بینندگان، احساس خوب خود نسبت به آن ویژگی‌های مطلوب را به کالاهای تبلیغ‌شده انتقال دهند و به خرید و مصرف آن‌ها تمایل پیدا کنند. البته از طریق تلویزیون و با همین روش ساده می‌توان در جهت تأمین اهداف بلندمدت ملی، مثلاً، اهداف زیست‌محیطی از قبیل حفظ جنگل‌ها، کاهش آلودگی محیط زیست، کاهش مصرف آب و... اقدامات مؤثری انجام داد.

ذائقه نیز مستعد قرار گرفتن در تحت تأثیر فرآیند شرطی‌سازی است. ایجاد «بیزاری از مزه[13]» در کایوت‌ها با استفاده از اصول شرطی‌سازی کلاسیک به‌منظور جلوگیری از شکار گوسفند‌های روستاییان، از مواردی است که در گذشته تجربه گردیده است. در این روش، گوشت گوسفند، آغشته به یک ماده تهوع زا ‌گردیده و در محیط زندگی کایوت‌ها قرار داده می‌شده است. این عمل باعث می‌گردیده که کایوت‌ها با چند بار خوردن گوشت تهوع‌زا، کمتر به خوردن گوشت گوسفند، تمایل داشته باشند (گوستاوسون و دیگران، ۱۹۷۴).

در آزمایشی دیگر، موش‌ها را در داخل قفس‌هایی در معرض تشعشع هسته‌ای قراردادند و تشعشع، سبب حالت تهوع در آن‌ها می‌شد؛ همچنین، ظروف آب پلاستیکی داخل این قفس‌ها طعم خاصی را به آب می‌داد که با حالت تهوع ناشی از تشعشع همراه می‌گردید. مشاهدات و یافته‌های این آزمایش نشان داد که موش‌ها در یک فرآیند شرطی‌‌شده، از نوشیدن آب در این ظروف و ظروف مشابه آن حتی در حالت عادی و در خارج از قفس، اجتناب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند‌ (گارسیا و دیگران، ۱۹۵۶).

مثال دیگر، مربوط به وضعیت بیماران سرطانی است که باید تحت شیمی‌درمانی قرار بگیرند و در این روش درمانی، موادی به بدن بیمار تزریق می‌شود که تهوع‌زا است. مشاهدات نشان میدهد که بعضی از این بیماران پس از چند جلسه که شیمی‌درمانی شدند، از آن پس به محض ورود به اتاق درمان و قبل از دریافت دارو، حالت تهوع پیدا می‌کنند. وقتی در بعضی مواقع، به بچه‌های مبتلا به سرطان، قبل از شیمی‌درمانی، بستنی می‌دهند تا از ناراحتی آنان بکاهند، واکنش شرطی‌شده‌ی بیزاری از بستنی در این بچه‌ها به وجود خواهد آمد (بنشتاین، ۱۹۷۸ و ۱۹۹۹).

بر اساس اصول شرطی‌سازی کلاسیک، اولین تجربیات خوشایند و یا ناخوشایند اشخاص در مصرف مواد مخدر می‌تواند پیش‌بینی کننده‌ی گرایش یا عدم گرایش آنان به مصرف این مواد در آینده باشد؛ به‌این‌ترتیب که اگر فردی برای تجربه و تفریح، ماده‌ی مخدری را چند‌بار مصرف کرده باشد و هر بار پس از مصرف، به حال بد تهوع و سرگیجه افتاده باشد، به‌احتمال‌زیاد، در آینده، احساس خوشایند و گرایش مثبتی نسبت به مواد مخدر نخواهد داشت و عکس آن نیز صادق است.

در رفتارهای اجتماعی و واکنش‌های انسان‌ها به روابط و تعاملات اجتماعی نیز می‌توان تأثیرات یادگیری این رفتار‌ها و پاسخ‌ها به روش شرطی‌سازی کلاسیک را پیدا نمود.

اگر در قلمرو موضوعات مورد مطالعه‌ی روان‌شناسی اجتماعی به جستجوی نقش یادگیری به روش شرطی‌سازی کلاسیک بپردازیم، در بسیاری از تعاملات و واکنش‌های اجتماعی مردم، نقش مشهود پاسخ‌های شرطی‌شده را می‌یابیم.

همان‌طور که ذکر شد، بر اساس روش یادگیری از طریق شرطی‌سازی کلاسیک، شرطی‌شدن نسبت به محرک‌های اجتماعی، در همه‌جا متداول است؛‌ یعنی در خیلی موارد، وجود یک محرک اجتماعی و ارائه‌ی پاسخ‌هایی چون ترس، خشم، نفرت، محبت و... نسبت به آن محرک، صورتی از شرطی‌سازی کلاسیک را به نمایش می‌گذارد.

واتسون ([14] ،(۱۸۷۸–۱۹۸۵ برای اولین بار در آزمایشی با یک کودک، نشان داد که ترس می‌تواند یک واکنش شرطی‌شده باشد. در آزمایش واتسون، اسباب‌بازی عروسکی را در معرض دید و در دسترس کودک مورد آزمایش قرار می‌دادند و به‌محض اینکه کودک به اسباب‌بازی نزدیک می‌‌‌‌‌شد تا با آن بازی کند، صدای بلند و ترسناکی را ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. چند بار تکرار این عمل سبب شد که ترس کودک از صدای مهیب به عروسک اسباب‌بازی انتقال پیدا کند و ازاین‌پس، کودک حتی اگر صدای ترسناکی هم وجود نداشت، به‌محض مشاهده‌ی عروسک، ترس خود را آشکار می‌کرد.

این نوع از ترس در کودکان را گاهی می‌توان در بیرون از آزمایشگاه و در محیط واقعی زندگی و در ارتباطات اجتماعی نیز مشاهده کرد. برای مثال، ترس و تنفر بعضی کودکان از افرادی که لباس سفید بر تن دارند، معمولاً به این دلیل است که کودک در گذشته هر بار که بیمار شده است، با پرستاری سفیدپوش‌ ملاقات کرده است که به او آمپول تزریق نموده است و به‌این‌ترتیب، ترس و احساس ناخوشایند از تزریق آمپول دردآور، به روش شرطی‌سازی پاولفی به هر شخصی با لباس سفید، انتقال و تعمیم یافته است.

به همین دلیل است که سرود‌ها و شعارها‌ی ارزشی، معمولاً با تنبیهات مجاز مربوط به آموزش‌های سربازی یا با تمرینات خیلی سخت و طاقت‌فرسا در آموزش‌های رزمی، همزمان و همراه نمی‌گردد تا ناخوشایندی آن تمرینات، به روش شرطی‌سازی به مفاهیم ارزشی انتقال پیدا نکند.

پیش‌داوری‌های[15] منفی قومی و نژادی در خیلی از موارد از واکنش‌های شرطی‌شده‌ی دوران کودکی سرچشمه می‌گیرند. در دوران کودکی که کودکان به‌طور طبیعی از گروه‌های اجتماعی و مردم پیرامون خود، دانش و اطلاعات دقیقی ندارند، واکنش‌های منفی که از والدین خود در ارتباط با اقوام یا نژادها مشاهده می‌کنند یا آنچه حتی به‌صورت جوک و طنز در مورد جمعیت‌های مختلف از اطرافیان به‌صورت مکرر می‌شنوند، به شکل شرطی‌سازی‌شده و بی‌اختیار، زمینه‌های نگرش منفی آنان را نسبت به اقوام یا نژادها و گروه‌های اجتماعی، فراهم می‌آورد. به همین صورت، انعکاس و مشاهده‌ی اخبار و تصاویر ناخوشایند مربوط به اختلافات دارای مظاهر دینی یا مذهبی در رسانه‌ها و فضای مجازی، ممکن است بر اساس ایجاد واکنش شرطی‌شده‌، احساسات و نگرش‌های اعتقادی را تحت تأثیر قرار دهد.

احساس دوستی و احترام نسبت به شخصیت‌های جهانی و شخصیت‌های ملی یا مذهبی در کودکان نیز از تکرار ابراز احساسات مثبت والدین و مربیان نسبت به آن شخصیت‌ها و به روش شرطی‌سازی به وجود می‌آید و معمولاً تا دوره‌های بعدی زندگی نیز ثابت مانده و تداوم می‌یابد.

همان‌طور که ذکر شد، واکنش مردم نسبت به یکدگر در روابط و تعاملات اجتماعی، ممکن است تحت تأثیر احساسات شرطی‌شده‌ی برآمده از خاطرات و تجربیات قبلی باشد. در توضیح مثالی دیگر، می‌توان گفت، خیلی از مردم به‌محض مشاهده‌ی یک بازیگر برنامه‌های طنز، بی‌اختیار لبخند می‌زنند یا احساس شادی می‌کنند؛ درحالی‌که ممکن است آن بازیگر در آن لحظه، رفتار خنده‌دار و شادی‌آوری نداشته باشد. دلیل چنین واکنشی این است که در گذشته، همیشه حضور آن بازیگر و مشاهده‌ی وی به‌عنوان یک محرک شرطی، با محرک‌های خنده‌آور همراه بوده است؛ بنابراین، حضور و مشاهده‌ی وی، محرک شرطی است که پاسخ شرطی مربوط به خود را به دنبال خواهد داشت.

برای حسن ختام این بحث، به ذکر این موضوع پرداخته می‌شود که تحقیقات و مطالعات، تا حد زیاد تأیید می‌کنند که داشتن ظاهری آراسته، خوشرویی و اخلاق و آداب معاشرت نیکو در مراودات اجتماعی، بر طبق اصول شرطی‌سازی کلاسیک، تأثیر فوق‌العاده‌ای بر ایجاد احساسات خوشایند افراد نسبت به یکدیگر دارد که در آموزه‌های دینی نیز به رعایت این موارد در معاشرت مردم با همدیگر توصیه گردیده است. در این مثال نیز همراهی دو محرک شرطی و غیرشرطی و پاسخ شرطی ایجادشده توسط آن، کاملاً روشن و واضح است.

گردآورنده: س. شایسته

[1]. Classical conditioning

[2] .Ivan Petrovitch Pavlov

[3]. Conditioned stimulus

[4]. Unconditioned stimulus

[5]. Conditioned response

[6]. Unconditioned response.

[7]. Stimulus generailzation

[8]. Stimulus discrimination

[9]. Higher – order conditoining

[10]. Stimulus -response

[11]. extinction

[12]. Psychosomatic

[13]. Conditioned taste avertion

[14]. Watson, J. B.

[15]. prejudice