شناخت، نماد، نقش

نظریه‌ و رویکرد شناختی

رویکرد شناختی[1] با روانشناسی گشتالت[2] در دهه‌ی ۱۹۳۰ و با کارهای ماکس ورتهایمر[3]، کورت کافکا[4] و ولفگانگ کهلر[5] مطرح گردیده است. بیشتر مطالعات گشتالتی‌ها در مورد نحوه‌ی تشکیل ادراک بوده است. از دیدگاه این نظریه‌پردازان، مردم، رویدادها و موقعیت‌ها را که حاصل جمع تعداد زیادی از عناصر است، به‌صورت یک کل واحد درک می‌کنند و در ابتدا به اجزای تشکیل‌دهنده‌ی آنان توجه کافی ندارند؛ مثلاً، ادراک ما از شنیدن یک آهنگ یا از تماشای یک تابلوی نقاشی به‌صورت درک تک‌تک اجزای به‌وجود‌آورنده‌ی آن‌ها نیست؛ بلکه ادراک کل، باعث می‌شود که ما یک ‌آهنگ یا یک منظره‌ی نقاشی‌شده را ادراک کنیم.

ازنظر گشتالتی‌ها، برای ادراک هرآن چیزی که ما به‌صورت یک مجموعه و کل می‌بینیم، اصول و قواعد ادراکی وجود دارد. وقتی‌که به محیط پیرامون و به اشیاء اطرافمان توجه می‌کنیم، دستگاه ادراکی ما، برای ادراک، از اصل گروه‌بندی یا مقوله‌بندی استفاده می‌کند تا یک‌سری از اجزا و عناصر مجزا از یکدیگر را در یک گروه قرار دهد و برای این کار از اصول ادراکی مشابهت، مجاورت، تضاد و تجربیات گذشته استفاده می‌کند. برای مثال، تعدادی نقطه‌ی مشابه و مجاور یکدیگر، ادراک یک شکل خاص از این نقطه‌ها را به وجود ‌می‌آورد و ادراک اینکه شکل درک‌شده، شبیه چه چیزی است، به تجربیات ادراکی ما از شکل‌های قبلاً ادراک‌شده برمی‌گردد. اصل تضاد و تفاوت نیز در ادراک یک شکل از این نقطه‌ها دخالت دارد؛ مثلاً نقطه‌هایی به رنگ مشکی که بر روی کاغذ سفید قرار دارند، متن مجزا از زمینه را به وجود می‌آورند و درنهایت، یک کل متفاوت از اجزای تشکیل‌دهنده‌ی آن در ذهن ما ادراک می‌شود. اصل پیوستگی، اصل سادگی، اصل بافت از نام‌های دیگر اصول مربوط به ادراک در روانشناسی گشتالت هستند.

در موضوع احساس و ادراک، یکی از بررسی‌ها، مربوط به اثر محرومیت حسی بر ادراک و شناخت فرد است. وضعیت محرومیت حسی را می‌توان در آزمایشگاه با ایجاد اتاق‌های انفرادی و کنترل و حذف محرک‌های حواس پنج‌گانه ایجاد کرد. در این نوع آزمایش‌ها روان‌شناسان، مثلاً، اثر محرومیت حسی را بر آنچه اصطلاحاً شستشوی مغزی نامیده شده است، مورد بررسی قرار داده‌اند و یا در یک نمونه‌ی مثالی دیگر، آزمایش‌ها نشان داده‌اند کسانی که ظرفیت تحمل و تطابق زیادتری نسبت به وضعیت‌های محرومیت حسی و بخصوص محرومیت از محرک‌های محیط اجتماعی دارند، از این بابت، گزینه‌های مناسبی برای سفرهای پژوهشی به قطب شمال یا سفرهای فضایی و اقامت طولانی‌مدت در ایستگاه‌های فضایی هستند (رات بلام، ۱۹۹۰).

اصول ادراکی، فقط در مورد ادراک محیط فیزیکی به کار نمی‌رود؛ بلکه ادراک مردم از محیط و رویدادها و روابط اجتماعی را نیز شامل می‌شود؛ مثلاً تفسیر هر فرد از یک رویداد اجتماعی، به گروه‌بندی ادراکی او از آن رویداد مربوط است و این‌که یک‌سری از عوامل مشابه و مجاور و متضاد و عوامل شاخص و برجسته برای رساندن فرد به درکی خاصی از آن رویداد، ایفای نقش می‌کنند.

در دهه‌های اخیر، روان‌شناسی، شاهد یک انقلاب شناختی بوده است (گاردنر، ۱۹۸۵). دیدگاه شناختی، جنبه‌های مختلف روانشناسی گشتالت و دیدگاه رفتاری را با هم درآمیخته است (سیمون، ۱۹۹۵).

در نظریه‌های شناختی، این ادعا مطرح می‌شود که همه‌ی مردم، دارای درک واحد و مشابهی از محرک‌ها و واقعیت‌ها نیستند؛ بلکه هرکس به شناختی از اشیا، افراد، رفتارها و رویدادها دست می‌یابد که ممکن است با شناخت دیگری کاملاً متفاوت باشد. عقاید، باورها، سلیقه‌ها و علایق مختلف و متفاوت مردم، تحت تأثیر نظام شناختی آنان شکل می‌گیرد.

انسان با الگوها و قالب‌های مشخصی که خلق کرده است، به دنیای خویش می‌نگرد؛ این الگوها، الگوهای استنباطی نامیده می‌شوند (کلی، ۱۹۵۵).

امروزه پیشرفت‌های زیادی در مطالعات حوزه‌ی شناختی حاصل گردیده است و روانشناسی اجتماعی نیز از دستاوردهای دیدگاه شناختی در مطالعه و تحلیل رفتار‌های اجتماعی استفاده می‌کند. در این زمینه می‌توان به موارد و موضوعات زیر اشاره کرد.

قضاوت اجتماعی[6] یکی از موضوعات مورد مطالعه در روان‌شناسی اجتماعی بر اساس یافته‌های دیدگاه شناختی است. مثلاً، روان‌شناسی اجتماعی، علاقه‌مند است که به این سؤال جواب دهد که مردم چگونه و بر اساس چه سازوکاری در مورد یکدیگر قضاوت می‌کنند؟ مثلاً وقتی مردم خصوصیات نامزد‌های مختلف انتخاباتی را جمع‌آوری می‌کنند، قضاوت‌های خود را چگونه شکل می‌دهند یا چگونه به قضاوت در انتخاب یکی از بین دیگران می‌رسند؟

برای نمونه و در همین رابطه، یافته‌ها نشان داده است که قضاوت شناختی مردم در مورد یک نامزد انتخاباتی، تحت تأثیر پیچیدگی یا سادگی نظام شناختی آنان است؛ به این صورت که اشخاص دارای پیچیدگی شناختی، دیگران را به‌عنوان کسانی که خصوصیات متنوع دارند، (مثلاً، خط ‌مشی، نیت، توانایی، تلاش، دستاورد، نقش‌آفرینی، فایده‌بخشی، صداقت، ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی و ...)، در نظر می‌گیرند و در مورد آنان قضاوت می‌کنند؛ درحالی‌که افراد دارای سادگی شناختی، در ارزیابی دیگران فقط از یک خصوصیت (مثلاً خوب یا بد) استفاده می‌کنند. قضاوت شناختی، تحت تأثیر تعلق به طبقه‌ی اجتماعی نیز قرار می‌گیرد؛ یعنی استنباط‌هایی در بین اعضای یک فرهنگ یا طبقه‌ی اجتماعی، مشترک است که با استنباط‌های اعضای فرهنگ و طبقه‌ی اجتماعی دیگر، متفاوت است؛ مثلاً، استنباط‌ها در ارزیابی ارجحیت انتخاب یک نامزد، در نزد طبقات پایین تا متوسط جامعه، معمولاً تحت تأثیر پیش‌بینی توسعه‌ی اقتصادی و معاش قرار می‌گیرد؛ درحالی‌که در بین طبقات متوسط رو به بالا و طبقات بالای جامعه، توسعه‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز به‌اندازه‌ی توسعه‌ی اقتصادی، دارای اثرگذاری بر قضاوت شناختی است.

یکی دیگر از موضوعات مورد مطالعه‌ی روان‌شناسان اجتماعی با رویکرد شناختی، پیش‌داوری[7] است. پیش‌داوری نوعی قضاوت اجتماعی معمولاً منفی یک نفر یا تعداد زیادی از انسان‌ها در مورد افراد متعلق به گروه‌های محلی، قومی، نژادی، مذهبی است، بدون آنکه به تفاوت‌های فردی تک‌تک آنان توجه بشود و این نوع از قضاوت، واکنش‌ها و رفتارهای تبعیض‌آمیز خیلی از مردم و گروه‌ها در قبال یکدیگر را شکل‌ می‌دهد؛ برای مثال، ما در ابتدای آشنایی با هرکسی معمولاً در مورد ملیت، قومیت، دین و مذهب یا نژاد یا حتی شغل وی می‌پرسیم و اگر در این موارد پیش‌داوری‌هایی داشته باشیم، یک قسمت از فرآیند تکمیل شناخت ما از آن فرد را همین پیش‌داوری‌ها تشکیل می‌دهند.

در موضوع اسناد[8] نیز که همان ربط‌‌ دادن علل مختلف به رفتارهای فردی یا اجتماعی خود یا دیگران است، مطالعات روان‌شناسان اجتماعی با رویکرد شناختی، به یافته‌های بسیار جالب و مهمی رسیده است؛ برای مثال، فریتز هایدر[9] (۱۹۴۴) در نظریه‌ی اسنادی خود مطرح نموده است که مردم درباره علت‌های رفتار خود و دیگران به اسناد علی[10] می‌پردازند؛ یعنی بررسی می‌کنند که عمل انجام‌گرفته تا چه حد از عوامل شخصیتی فرد یا از عوامل بیرونی ناشی شده است؛ مثلاً تحقیقات نشان داده‌اند که تقریباً همه‌ی مردم، تمایل دارند که موفقیت‌هایشان را به توانایی خود نسبت دهند و شکست‌ها را به عوامل دیگر مرتبط سازند و یا اینکه، اکثر مردم، معمولاً رفتار نامطلوب دیگران را به عوامل شخصیتی آنان نسبت می‌دهند و در مورد رفتار نادرست خودشان، عوامل محیطی را بیشتر، دخیل می‌دانند.

تحقیقات نشان می‌دهد که مردم، ساعات زیادی را صرف قضاوت در مورد خصوصیات و رفتار یکدیگر می‌کنند و این قضاوت‌ها نیز اغلب بر اساس ویژگی‌های سطحی و ظاهری افراد است. مثلاً تصور و قضاوت افراد ممکن است به این صورت باشد که افراد عینکی را باهوش‌تر به‌حساب آورند (هلستروم و تکل، ۱۹۹۴).

حافظه‌ی اجتماعی[11] نیز مورد مطالعه‌ی ‌دیدگاه شناختی و روان‌شناسی اجتماعی است؛ مثلاً، روان‌شناسان مایل بوده‌اند بدانند چگونه بعضی خاطرات در حافظه به‌صورت خاطرات زنده[12] ثبت می‌شوند؟ برای مثال، در یک بررسی در سال ۱۸۹۸ از ۱۷۹ نفر سؤال شد که آیا به یاد می‌آورند که در زمان مرگ لینکلن، کجا بودند؟ در این تحقیق، ۱۲۷ نفر از افراد مورد بررسی، پاسخ دادند که دقیقاً به یاد می‌آورند که در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ کجا بودند و چه کاری انجام می‌دادند (کالگروو، ۱۸۹۹). تحقیق دیگری روی دانشجویان بریتانیایی نشان داد که ۸۶ درصد این افراد دارای خاطره‌ی زنده‌ای از استعفای غیرمنتظره‌ی مارگارت تاچر بودند (کانوی و دیگران، ۱۹۹۴) و به دنبال این یافته‌ها، مطالعات دیگری نیز در خصوص چگونگی و چرایی شکل‌گیری این‌گونه خاطرات، صورت گرفته است.

تحقیقات دیگر، مربوط به اثر طرح‌واره‌های ذهنی[13] بر حافظه است. تحقیقات نشان داده است که ما برای شناسایی افراد یا محیط پیرامون خود، دارای طرح‌واره‌های ذهنی (روان‌بٌنه) هستیم. بازنمایی‌های ذهنی که مردم از دیگران یا از محیط و موقعیت‌های مختلف اجتماعی در ذهن خود دارند، طرح‌واره نامیده می‌شود. طرح‌واره‌ها بر به‌خاطرسپاری و یادآوری رویدادها تأثیرات قابل‌ملاحظه دارند و حتی گاهی باعث می‌شوند که در یادآوری رویداد‌ها تحریفات اساسی صورت بگیرد. یک قسمت از شایعه‌سازی از طرح‌واره‌های ذهنی ناشی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و یک قسمت از باور به شایعات نیز به همین طرح‌واره‌ها برمی‌گردد. برای مثال، مدتی قبل در یکی از شبکه‌های اجتماعی، نوشته‌ای ارسال شده بود و شرح ماجرایی تقریباً به این صورت بود که خانمی سوار تاکسی می‌شود و راننده‌ی تاکسی، در حضور مسافران دیگر، از زیبایی و آرایش و رنگ موهای او تعریف و تمجید می‌کند و تا آخر ماجرا، طرح‌واره‌ی ذهنی خیلی از کسانی که این متن را می‌خواندند این خطای ادراکی را به وجود می‌آورد که راننده تاکسی را به اشتباه، یک مرد، تصور می‌کردند.

بر طبق دیدگاه شناختی، ما گاهی افراد یا پدیده‌ها را به همان صورتی می‌بینیم که دلمان می‌خواهد ببینیم؛ برای نمونه، در یک نوشتار ارسالی در شبکه‌های اجتماعی، ماجرایی دیگر تقریباً به این صورت شرح داده شده بود که دهقانی تبر خود را گم می‌کند و با گمان اینکه کسی آن را دزدیده است، به همسایه‌ی خود ظنین می‌گردد؛ مدتی همسایه را تحت نظر می‌گیرد و متوجه می‌شود که او رفتارها و مهارت‌هایی شبیه دزدها دارد؛ اما مدتی بعد، آن وسیله را که همسرش در انباری قرار داده بود، پیدا می‌کند و پس از آن، هربار که همسایه‌اش را مشاهده می‌کند، به نظرش می‌رسد که رفتارهای او چقدر شبیه به آدم‌های درستکار است.

تعامل نمادین

دیدگاه و نظریه‌ی تعامل نمادین[14] بیان می‌دارد که مهم‌ترین توانایی انسان این است که با استفاده از تفکر انتزاعی‌اش قادر است در ارتباطات اجتماعی از ساختن و کاربرد نمادها استفاده کند. استفاده از زبان و تکلم و توانایی خواندن و نوشتن از توانایی‌های بزرگ انسان در به کاربردن نمادها برای تعامل است که دنیای ارتباطات او با همنوعانش را از دنیای حیوانات جدا نموده‌ است. مردم در تعاملات اجتماعی، معانی درون ذهن خود و آنچه می‌اندیشند را به دیگران انتقال می‌دهند. تعامل نمادین، فقط به تکلم و نوشتن محدود نمی‌گردد؛ بلکه مردم زبان بدن را نیز در تعاملات خود به‌صورت سمبولیک به کار می‌گیرند تا امکان و سهولت بیشتری را برای ارتباط اجتماعی و انتقال معنی و مفهوم به یکدیگر، فراهم کنند؛ مثلاً یک نگاه تبسم‌آمیز یا یک چهره‌ی غمگین، نمادی از معنای خوشحالی و ناراحتی را منتقل می‌سازد. زبان بدن در انتقال معانی و احساسات، آن‌قدر قوی عمل می‌کند که بسیاری از مردم بدون اینکه با یکدیگر حرفی بزنند، به احساسات یکدیگر در مورد خودشان پی می‌برند.

در فرهنگ‌های مختلف، بعضی از حرکات و وضعیت‌های بدنی، منتقل‌کننده‌ی معانی ذهنی مردم به یکدیگر به‌صورت نمادین هستند. در بعضی از فرهنگ‌ها وقتی بدن فرد، رو به دیگری است، معمولاً نشانه‌ی دوستی است و پشت به دیگری کردن، نشانه‌ی دوست‌نداشتن اوست. در فرهنگ جامعه‌ی ما، پشت به دیگران نشستن، نماد بی‌اعتنایی و بی‌احترامی بوده و هست، به صورتی که به‌طور مثال، گاهی حتی بعضی‌ها برای نشستن در صندلی ردیف جلو در کلاس درس یا سالن‌های سخنرانی، از نفرات ردیف پشتی عذر‌خواهی‌ ‌می‌کنند. نشستن درحالی‌که یک‌پا روی پای دیگر انداخته شود، ممکن است بر حسب خصوصیات فرهنگی، در یک موقعیت، نشانه‌ی استراحت و در موقعیت دیگر، رفتاری ناپسند محسوب گردد و یا اینکه، لمس کردن یکدیگر، به نشانه‌ی دوست داشتن، در همه‌ی فرهنگ‌ها رایج نیست؛ مثلاً بوسه‌زدن مردان به چهره‌ی یکدیگر، ممکن است در بعضی فرهنگ‌ها، دارای معنایی فراتر از روابط دوستانه باشد.

در برخی فرهنگ‌ها، تکیه دادن به صندلی به حالتی که اصطلاحاً لم‌دادن نامیده می‌شود و یا نشستن روی صندلی درحالی‌که دیگران ایستاده‌اند، نوعی برتری‌طلبی را القا می‌کند.

مردم در تعاملات اجتماعی، سعی می‌کنند که به درک مشترکی از مفاهیم ذهنی یکدیگر برسند و این کار در ارتباطات بین فرهنگی و بین ملت‌ها بسیار مشکل است و گاه با سوء‌ تفاهم‌های جدی مواجه می‌گردد. یکی از فایده‌های تعامل نمادین این است که در روابط اجتماعی با دیگران می‌توانیم به تماشای خود در آینه‌ی ذهن آنان بپردازیم. اصطلاح خود ‌آینه‌ای[15] در سال ۱۹۶۴ توسط چارلز هورتون کولی[16] مطرح گردید. وی معتقد بود که قسمتی از شناخت هر فردی در مورد خودش به این طریق حاصل می‌گردد که به خود از چشم دیگران نگاه می‌کند و تعامل، این امکان را فراهم می‌کند که شخص، چنانچه برایش مهم باشد، با آگاهی از نظر دیگران در مورد خودش به اصلاح معایب و نواقص رفتاری و فکری‌اش بپردازد. در تعاملات اجتماعی، به‌صورت نمادین از اشیاء نیز استفاده می‌شود؛ مثلاً مردم در شادی و غم دوستانشان با چند شاخه‌گل، مراتب هم‌حسی خود را منتقل می‌کنند. گاهی معانی ذهنی با استفاده از رنگ‌ها منتقل می‌شوند؛ مثلاً، رنگ آبی، معمولاً نماد آرامش، اعتدال و تنش‌زدایی است و یا شخصی که در ایام سوگواری مذهبی، لباس مشکی پوشیده است، دیگر خیلی لازم نیست که در مورد احساس خود، برای دیگران که معنی این نماد را می‌فهمند، توضیح کلامی بدهد.

مردم در تعاملات اجتماعی، هر رفتاری را از نظر این که چه معنی و مفهومی را با خود دارد، مورد تفسیر و ارزیابی قرار می‌دهند؛ مثلاً نحوه‌ی پذیرایی در یک میهمانی، معنای میزان ارزشمند بودن میهمانان برای میزبان را به آنان منتقل می‌کند و یا تلاش و کوشش والدین برای فراهم نمودن امکانات رفاهی زندگی، مفهوم عزیز بودن را به فرزندان انتقال می‌دهد؛ البته به‌طورجدی، لازم به ذکر است، بر طبق آنچه در دیدگاه شناختی توضیح داده شد، امکان دارد گاهی رفتارهای اجتماعی نمادین ما، به‌اشتباه، معنا و تفسیر شوند و ایجاد سوء تفاهم نمایند.

نشستن یا ایستادن در نزدیک یا دور از دیگران در هنگام صحبت کردن، می‌تواند مفاهیم متفاوتی از آشنایی و دوستی را منتقل سازد.

روان‌شناسان، همچنین، فاصله‌ی افراد با یکدیگر در هنگام صحبت کردن را به فاصله‌ی صمیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[17]، شخصی[18]، اجتماعی[19]،‌ و عمومی[20] تقسیم کرده‌اند که می‌تواند دارای معانی متفاوتی باشد؛ مثلاً، فاصله‌ی ۴۶ سانتی متری تا بدن، فاصله‌ی صمیمیت نامیده می‌شود که معمولاً همسر و فرزند در این فاصله از بدن فرد قرار می‌گیرند؛ البته، در کنار هم نشستن مردم در مجالس مختلف، معمولاً به دلیل شیوه‌ی مرسوم، گنجایش مکان یا چیدمان صندلی‌ها است که در این مکان‌ها و مواقع نیز بعضی سعی می‌کنند که در کنار بعضی دیگر، قرار نگیرند.

نشستن در بالا یا پایین مجالس نیز نماد میزان احترام و منزلت اجتماعی افراد است.

برقراری تماس چشمی، نشانه‌ی علاقه است و نگاه چشم در چشم دو نفر که با همدیگر قهرند، ممکن است خصومت را انتقال دهد؛ مثلاً، تماس چشمی بازیکنان دو تیم دلخور از یکدیگر در زمین بازی، ممکن است خصمانه تلقی شود و به درگیری بینجامد.

لمس کردن، از قبیل دست گذاشتن بر شانه‌ی دیگری و فشردن دست همدیگر، نشانه‌ی احترام است؛ مثلاً، تماس بدنی در بین بازیکنان تیم‌های ورزشی، نظیر والیبال، بعد از هر بار بازی موفق، مکرر به کار می‌رود.

تماس چشمی آقایان با خانم‌های نامحرم در جامعه‌ی ما ممکن است مفهوم نمادینی از یک صفت ناپسند را منتقل کند.

بازبینی چندین تحقیق، نشان داده است، خدمتکاران رستوران‌هایی که مشتریان خود را لمس می‌کنند، پاداش بیشتری دریافت می‌کنند (آذر، ۲۰۰۷).

تحقیقات در خصوص تعامل نمادین، نشان داده است که زنان و مردان از نظر تعامل غیرکلامی با یکدیگر متفاوتند (باک، میلر و کاول، ۱۹۷۴). زنان در تعاملات غیرکلامی، فرستنده‌های بهتری هستند. تحقیقات دیگر نشان می‌دهد که زنان هنگام صحبت کردن، از حرکات چهره، بیشتر از مردان استفاده می‌کنند؛ همچنین صدای زنان خوش‌آهنگ‌تر از صدای مردان است. زنان طنین صدای خود را تغییر می‌دهند و دامنه‌ی تغییر طنین صدای زنان، بیشتر از مردان است و به این وسیله، به‌صورت نمادین، مفاهیم عاطفی و هیجانی خود را به مخاطبان خود، بهتر منتقل می‌سازند؛ همچنین، زنان خیلی بهتر از مردان می‌توانند از حرکات بدن و حالات چهره‌ی دیگران، به احساسات آنان پی ببرند.

تحقیقات دیگر، نشان داده است که مردان بیش از زنان در لمس دیگران، پیش‌دستی می‌کنند (میجر، اشمیدلین و ویلیامز، ۱۹۹۰). مشاهدات دیگر نشان می‌دهد که شوخی‌های بدنی مردان با یکدیگر بیشتر از زنان است.

عوامل دیگر مربوط به تعامل نمادین عبارتند از: امکانات، وسایل، تجهیزات و آنچه به عنوان متعلقات[21] فرد تعریف می‌شود؛ مثلاً، تجهیزات و نوع تزئینات دفتر کار، امکانات و نوع تزئینات منزل، خدمتکار، نوع اتومبیل، نوع لباس و... دارای معانی خاصی نظیر ساده‌زیستی و یا مرتبه‌ی اجتماعی در قالب نمادهای خودشان هستند.

حیوانات نیز علاوه بر ایجاد آواهای مختلف، برای نشان‌دادن هیجانات خود و ارتباط با یکدیگر و با انسان‌ها، از حرکات بدنی نیز استفاده می‌کنند و تفاوت آن‌ها با انسان در ایجاد نماد‌ها این است که حیوانات این کار را نه به‌صورت خلاقانه، بلکه به‌طور غریزی انجام می‌دهند؛ مثلاً نشان دادن دندان‌های نیش در گرگ‌ها به علامت خشم یا انجام حرکات موزون بعضی پرندگان برای اعلام جفت‌جویی، نمونه‌هایی از تعامل نمادین غریزی هستند؛ البته یادگیری مشاهده‌ای حیوانات از همنوعانشان یا از انسان، در استفاده از نمادها توسط آن‌ها دخالت دارد؛ اما این یادگیری نیز بیشتر در حیطه‌ی رفتارها و ظرفیت‌های غریزی آن‌ها است؛ مثلاً به پرندگانی نظیر طوطی، می‌توان فقط صحبت ‌کردن چند‌کلمه‌ای را آموخت یا میمون‌های تحت ‌آموزش، معمولاً به‌اندازه‌ی یک کودک دوسه‌ساله‌ هم توانایی فهم نمادهای کلامی و بخصوص توانایی به‌کاربردن این نمادها را پیدا نمی‌کنند.

در بعضی فعالیت‌های شغلی نیز از نمادهای خاص کلامی و نماد‌های تعریف‌شده‌ی غیرکلامی برای ارتباط و انتقال مفاهیم، استفاده می‌شود؛ مثلاً نمادهای خاص احترام، مرتبه و ارتباطات در بین نظامیان، دارای کاربرد زیاد است. در آخر، به این موضوع اشاره می‌شود که در تعالیم دینی به رعایت ادب و اخلاق در کاربرد نمادهای کلامی و غیرکلامی، سفارش زیاد شده است.

ایفای نقش

در دیدگاه و نظریه‌ی نقش اجتماعی[22] این عقیده مطرح است که نقش‌های اجتماعی که برآمده از الزامات زندگی اجتماعی هستند، پیش‌بینی‌کننده‌ی رفتار اجتماعی مردمند. همه‌ی اشخاص در نقش‌هایی از قبیل پدر، مادر، همسر، دانشجو، معلم، رئیس و... مشغول فعالیت و گذران زندگی هستند. هریک از ما معمولاً و به‌صورت هم‌زمان، چند نقش اجتماعی را بر عهده داریم. طبق این دیدگاه، در خیلی از موارد، این خود شخص نیست که تصمیم می‌گیرد چه رفتار اجتماعی داشته باشد بلکه نقش اجتماعی، او را ملزم به رفتار خاصی می‌کند؛ مثلاً، رئیس یک اداره که بر اساس نقش ریاست خود به صدها نفر دستور می‌دهد و کسی نمی‌تواند بدون هماهنگی قبلی به ملاقات او برود، در منزل، نقش پدری را دارد که این نقش را گاهی با سوار نمودن کودک خردسالش بر پشت خود، ایفا می‌نماید.

در هر نظام اجتماعی[23] که افراد آن در تعامل با یکدیگر به فعالیت‌های مختلف مشغولند، هنجارهای اجتماعی وجود دارند که عبارتند از قواعد و رسوم و اصولی که مورد انتظار و قبول آن نظام اجتماعی است؛ همچنین، در هر نظام اجتماعی سِمَت‌هایی برای افراد وجود دارد که هرکدام از آن سمت‌ها از نظر پایگاه و مقام با یکدیگر فرق دارند و نقش اجتماعی درواقع به مجموعه‌ای از هنجارهای اجتماعی مربوط به یک سِمَت خاص در یک نظام اجتماعی اطلاق می‌گردد.

گاهی نقش‌های متعددی که بر عهده‌ی افراد است رفتارهای متضادی را طلب می‌کند که سبب ایجاد تعارض در نقش می‌شود. مثلاً داشتن نقش مأمور بازرسی و نقش یک همکار، ممکن است در موقعیت‌هایی خاص، تحت ‌تأثیر انتظار نقش، رفتارهای تعارض‌برانگیزی را سبب شود.

گرد‌آورنده: س. شایسته

[1]. cognition

[2]. Gestalt psychology

[3]. Wertheimer, M.

[4]. Koffka, K.

[5]. Kohler, W.

[6]. social judgment

[7]. prejudice

[8]. attribution

[9]. Heider, F.

[10]. causal attribution

[11]. social memory

[12]. flashbulb memories

[13]. shema

[14]. symbolic interaction

[15]. looking glass self

[16] .Charles, H. C.

[17]. Intimacy zone

[18]. Personal distance zone

[19]. social distance zone

[20]. public distance zone

[21]. artifact

[22]. social roles

[23]. social system