نیاز، انتخاب، تبادل
نیازها
بر طبق نظریهی ارضای نیاز[1]، چنین مطرح میشود که انسانها دارای نیازهای متعددی هستند که باعث میشود هر فردی برای رفع و ارضای آن نیازها به تلاش و تکاپو بیفتد و به رفتارهای فردی و جمعی مختلفی مبادرت نماید. برای مثال، نیاز به تشکیل خانواده، گرایش به سمت ارتباطات مربوط به همسرگزینی را فراهم میآورد و یا نیاز به رفع تنهایی و نیاز به تفریح، گرایش به شرکت در مجالس و مهمانیها و مسافرت را سبب میشود. بنابراین، هرکدام از نیازها، با رفتارها و فعالیتهای فردی یا اجتماعی مخصوص خود، به ارضاء میرسند. همچنین، نیاز به قدرت با رفتارهای سیاسی و فعالیتهای حزبی، نیاز به شهرت با فعالیتهای ورزشی، هنری یا نمایشی و نیاز به ثروت با ارتباطات و فعالیتهای مشارکتی و رقابتی اقتصادی، متجلی شده و زمینههای متعددی از روابط اجتماعی را طلب نموده و سبب میشوند.
در ارائهی مثالها و شواهد دیگر، میتوان به تعاملات گروهی مردم شهر و روستا اشاره کرد. در نظام اجتماعی روستایی که فعالیتهای کشاورزی و دامداری سنتی به همکاری و مشارکت روستاییان نیاز دارد، روابط صمیمانه و همنوایی اجتماعی بیشتری نیز در آنجا نسبت به جوامع دیگر، مشاهده میگردد.
مثالی از یک پدیدهی نوظهور نیز میتواند تبیینکنندهی نقش آشکار نیازها در ارتباطات اجتماعی باشد. علاقهی حال حاضر بسیاری از مردم به حضور و فعالیت در شبکههای اجتماعی مجازی، معمولاً به این دلیل است که این شبکهها نیاز به گروهگرایی، دوستیابی، اطلاع و آگاهی از دوستان مقیم مناطق دور و نزدیک و تفریح و وقتگذرانی و نیاز به ابراز و تبادل نظر را فراهم میکنند؛ بخصوص که ویژگی اقتصادی و اجتماعی زندگی امروزی، محدودیتهای قابل توجهی را برای برطرفکردن کردن بعضی از اینگونه نیازها در محیط واقعی به وجود آوردهاند.
مردم و بخصوص جوانان هر جامعه با نیازهای متعددی برای گذران زندگی مواجه هستند و نیازها بر حسب شدتی که دارند و یا امکانی که برای رفع آنها وجود دارد، تقدم و تأخر در ارضاء پیدا میکنند. مثلاً، در اقدام به ایجاد روابط اجتماعی، ممکن است برای فردی، رفع نیازهای عاطفی مهم باشد و برای فرد دیگر، کسب موقعیت اجتماعی یا اقتصادی، در اولویت باشد. همچنین، طبیعی است که رفتارها بر حسب امکان ارضای نیاز، شکل بگیرند یا تغییر بیابند؛ مثلاً ممکن است مشکلات مختلف در اقدام به تشکیل خانواده، سبب شوند که بعضی افراد، روشهای جدیدتری را جستجو نمایند تا بتوانند به نیاز خود پاسخ بدهند. پس در این مثالها، مشهود و آشکار است که نیازها، هم از فرهنگ هر جامعه تأثیر میپذیرند و هم میتوانند به رفتارهای فردی و اجتماعی، شکل داده و نوع جدیدی از رفتارهای اجتماعی را به وجود آورند.
یکی از نظریههای انگیزشی را آبراهام مزلو[2] (۱۹۰۸– ۱۹۷۰) مطرح نموده است که بر طبق این نظریه، نیازها به صورت سلسلهمراتبی، تشکیل یک هرم را میدهند که در پایهی آن، نیازهای زیستی مثل نیاز به آب و غذا و خواب و... قرار دارند و پلههای بعدی نیازها را به ترتیب، نیاز به امنیت[3]، نیاز به تعلق[4]، نیاز به حرمت نفس[5] و نیاز به خودشکوفایی[6] تشکیل میدهند. نیاز به خودشکوفایی، در رأس هرم نیازهای مزلو قرار دارد و از نظر وی، ورود به هر پله از نیاز، مستلزم رفع نیازهای مرحلهی قبل از آن است. مثلاً کسی که نیازهای زیستیاش به صورت کافی رفع نگردیده است، به سختی میتواند به رفع نیازهای دیگر از قبیل نیاز به امنیت یا نیاز به خودشکوفایی بیندیشد و بپردازد.
بر اساس آنچه که از احادیث و روایات برمیآید، در اولویت قرارگرفتن نیازهای زیستی، مورد تأیید آموزههای دینی نیز هست. ارتباط دادن معاش با معاد و گرسنگی با ایمان و فقر با کفر در آموزههای دینی، گویای با اهمیتبودن نیازهای فیزیولوژیک است.
با رجوع به نظرات روانکاوی نیز میتوان مباحث دیگری از توجه به نیازها را مورد مطالعه قرار داد. بر طبق نظریات اولیهی روانکاوی نیز مراحل مختلف رشد در دوران کودکی که مرحلهی دهانی، مقعدی و فالیک را شامل میشود، نیازهای متفاوتی را به همراه دارند که عدم ارضای مناسب و کافی آنها سبب تثبیت فرد در این مراحل میشود؛ یعنی اینکه تأثیرات سوء مربوط به عدم ارضاء یا ارضای نامناسب این نیازها در ضمیر ناهوشیار فرد باقی میمانند و در آینده ممکن است حتی در شکل اختلالات و نابهنجاریهای رفتاری ، بروز نمایند.
یکی دیگر از روانشناسان، به نام هنری موری ([7] (۱۹۸۸-۱۸۹۳ نیز مطالعات خود را در مورد شخصیت، بر پایهی نیازها قرار داده است. از نظر وی، نیازها بر حسب شدتی که دارند و میزان برانگیختگی که ایجاد مینمایند، حق تقدم یا تأخر در ارضاء ایجاد میکنند و به این ترتیب، نیازهایی که در اولویت ارضاء قرار دارند، تا موقعی که رفع نگردند، باعث میشوند که به نیازهای دیگر، کمتر توجه شود. مورای، نیازها را به بیست دسته تقسیم نموده است و البته از نظر وی، ممکن است بعضی از نیازها در طول زندگی، فقط یکبار تجربه شوند و بعضی از نیازها نیز ممکن است در زندگی فرد، اصلاً بروز ننمایند.
دیوید مک کله لند ([8] (۱۹۹۸-۱۹۱۷ وجود سه نوع نیاز را در فعالیتهای اجتماعی مطرح ساخته است که عبارتند از نیاز به موفقیت[9]، نیاز به مقبولیت[10] و نیاز به قدرت[11]. از نظر وی، افرادی که دارای نیاز به موفقیت هستند، میخواهند که در فعالیتها و اهداف خود، اشخاص موفقی باشند. این نیاز در دانشمندان و مححقان، بیشتر مشاهده میشود. خیلی از افراد، ممکن است نیاز به مقبولیت و شهرت اجتماعی داشته باشند. بازیگران، هنرمندان و افراد خیّر، ممکن است نیاز به مقبولیت را بیشتر از نیازهای دیگر دنبال کنند. نیاز به قدرت، در کسانی یافت میشود که به دنبال دستیابی به سِمَتهای مدیریتی و ارتقای سطح مدیریت و ریاست خود بر دیگران هستند. نظامیان و سیاستمداران، معمولاً در این دسته قرار میگیرند.
همهی انسانهای معمولی و بهنجار، در نیازهای زیستی و غریزی با یکدیگر یکسان و مشابهند؛ اما طبیعی است که در روشهای رفع این نیازها تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی، تفاوتهایی داشته باشند و همین تفاوتها زمینهساز نیازهای تازهتری نیز میگردند که هدفشان رفع همان نیازهای اولیه است.
بعضی از نیازهای زیستی یا فیزیولوژیک، حیاتیاند و بعضی غیرحیاتی. نیازهای فیزیولوژیک حیاتی، آنهایی هستند که چنانچه رفع نگردند، سبب مرگ میشوند؛ مثل نیاز به آب و غذا.
انسانها به غیر از نیازهای فیزیولوژیک، دارای تعداد کثیری از نیازهای آموخته شده هستند که در محیط خانواده، مدرسه و اجتماع و از تعاملات فرهنگی و بین فرهنگی، کسب میشوند و همین نیازها، تفاوت اساسی زندگی انسان با حیوانات را نشان میدهند؛ مثلاً هیچ شیری به شکار نمیپردازد تا شیر موفقی باشد؛ اما نیاز به پیشرفت و موفقیت، از نیازهای آموختهشدهی و جدی بسیاری از انسانها است.
از مطالعهی نوع نیازهای مشترک غیرزیستی اکثر مردم یک جامعه، میتوان فهمید که رشدیافتگی و تعالی و توسعه در مردم آن جامعه، در چه سطحی است.
در فعالیتهای تجاری و بازاریابی، با استفاده از روش نیازسنجی، نیازها و ترجیحاتی که برای اکثر مردم یک جامعه در اولویت هستند، مورد بررسی قرار میگیرد؛ مثلاً با تجزیه و تحلیل آماری کلمات و جملاتی که مردم یک منطقه یا کشور در موتورهای جستجوگر اینترنتی وارد مینمایند و یا از موضوعاتی که در فضای مجازی، مشاهده یا مطالعه مینمایند، میتوان بعضی از نیازهای فردی یا گروهی و اجتماعی تعداد زیادی از مردم را مورد سنجش قرار داد.
تصمیمگیری و انتخاب
بر طبق نظریهی تصمیمگیری عقلانی[12]، مردم از توانایی اندیشیدن منطقی و قدرت تفکر عقلانی خود استفاده نموده و مناسبات و روابط و رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند و نیازهای فردی و اجتماعیشان را برطرف میسازند. بر طبق این رویکرد، مردم در تصمیمگیریهای خود، تابع نظریه انتظار - ارزش[13] هستند. این نظریه بیان میکند که تصمیمگیریها و رفتارهای فردی و جمعی، بر مبنای دو ارزیابی مشخص انجام میگیرد؛ یکی اینکه تصمیم گرفتهشده و رفتار انتخابشده، چه بازده مفید و مطلوبی دارد و دیگر اینکه، امکان حصول آن بازده توسط آن تصمیم و رفتار، تا چه اندازه است. (کریمی، ۱۳۹۲)
درواقع، این نظریه، مبادرت به رفتارها و تعاملات اجتماعی توسط مردم را تابع میزان امکان حصول نتیجهی دلخواه میداند؛ یعنی مردم در انتخابهای اجتماعی خود به ارزیابی منطقی و بهاصطلاح معمول، به سبک و سنگین کردن گزینههای موجود برای انتخاب میپردازند و درنهایت، آن رفتار یا عملکردی را انتخاب خواهند کرد که از نظر آنان ارزش انجام دادن و فایدهی مورد انتظار را دربر داشته باشد. مثلاً، اگر شخصی بخواهد برای سکونت خود و خانوادهاش محل جدیدی را انتخاب کند، به روش منطقی، ویژگیهایی نظیر قیمت منزل، وضعیت اخلاقی و معاشرتی و طبقهی اجتماعی و فرهنگی مردم ساکن در آنجا، دسترسی به خدمات عمومی، فاصلهی تا محل کار و توان خرید خود را مورد ارزیابی قرار داده و سپس دست به انتخاب میزند.
ملاک انتخاب در رفتارهای اجتماعی، فقط بر مبنای محاسبهی منطقی ارزش و فایدهی شخصی نیست و چهبسا انسانهایی که در انجام خیلی از فعالیتها و کارهای اجتماعی، سود و زیان جمعی را در نظر میگیرند و به تصمیمگیری عقلانی میپردازند. برای مثال، رفتارهای اجتماعی از قبیل کمک مالی در امور خیریه، برعهدهگرفتن سرپرستی کودکان بیسرپرست، کمک به آوارگان حوادث طبیعی و جنگ، شرکت در فعالیتهای مفید زیستمحیطی و صدها از این قبیل کارها که جزو رفتارهای اجتماعی هستند، معمولاً با روش تحلیل عقلی مبتنی بر منافع جمعی، ارزیابی میشوند.
نقطهی مقابل تصمیمگیری منطقی، تصمیمگیری بر اساس شانس و تصادف است. تصمیم بر مبنای تفکر منطقی، به این دلیل صورت میگیرد که میزان ریسک و عدم حصول بازده را تا حد زیاد کاهش میدهد؛ در حالی که در انتخاب یک گزینه به صورت تصادفی، تضمینی بر حصول نتیجهی دلخواه، وجود ندارد.
تصمیم گیری منطقی و عقلانی نیز ممکن است در همهی موارد به نتیجهی دلخواه نرسد؛ چرا که امکان حصول بازده مطلوب، به عوامل مختلفی مربوط است که در خیلی از مواقع، امکان پیشبینی صددرصدی آنها وجود ندارد و متغیرهای ناخواسته و پیشبینی نشده، ممکن است توقعات معقول و بازده قابل انتظار از یک انتخاب را برهم بزنند. استفاده از شیوههای معقول در بسیاری از انتخابها در صحنهی زندگی فردی و یا زمینههای اجتماعی، بسیار دشوارتر از حرکتدادن حرفهای مهرهها در صفحهی شطرنج است.
یکی ازمسائل قابل ذکر، این است که در بعضی موارد، اینطور نیست که تصمیم و انتخاب منطقی، قابل تعیین باشد و از آن اجتناب گردد؛ بلکه ممکن است راه حل منطقی، اصلاً قابل تشخیص نباشد. خیلی از انتخابها به تحقیقات و اطلاعات کامل و جامع از موضوعات مختلف نیاز دارد که فقدان آن، کار منطقی عمل کردن را سخت و دشوار میسازد.
مسئلهی دیگر، این است که هر شخصی ممکن است در تصمیمگیریهای مهم زندگی و در اقدام به رفع نیازهای فردی و اجتماعی خود به روش منطقی، با انواعی از تعارض[14] مواجه شود که از لحاظ خصوصیات جذبکننده یا دفعکننده، تردید و بلاتکلیفی قابل توجهی ایجاد میکنند.(همان منبع)
یکی از این تعارضات، تعارض گرایش – گرایش[15] است که به آن، تعارض «خواستن – خواستن» یا «رسیدن – رسیدن» یا «مثبت – مثبت» نیز گفته میشود. این تعارض، هنگامی پیش میآید که اشخاص در زندگی خود، بر سر تصمیمگیری[16] در انتخاب[17] یکی از دو یا چند موضوع مهم که نسبت به همهی آنها گرایش دارند، بر سر دوراهی بلاتکلیفی[18] و تردید در انتخاب قرار میگیرند و الزاماً با انتخاب یکی از گزینهها، امکان انتخابهای دیگر را از دست خواهند داد و همچنین نگران این موضوع هستند که انتخاب یکی از گزینهها ممکن است پشیمانی عدم انتخاب گزینه یا گزینههای دیگر را در آینده به همراه داشته باشد. مثلاٌ میتوان گفت، هنگامیکه فردی برای ادامهی تحصیل، به دو رشته با امتیازات برابر، علاقهمند است ولی نمیتواند همزمان، هردو را انتخاب نماید؛ یا زمانی که از نظر شخص، دو شغل، دارای والانس مثبت و ارزش برابر هستند اما مشغول شدن به یکی از آنها، اجباراً محرومیت از دیگری را به دنبال خواهد داشت، تعارض در انتخاب، از نوع خواستن – خواستن رخ میدهد که هر فردی را حتی به مدتی کوتاه، دچار این تعارض و تردید در انتخاب خواهد نمود.
در تعارض نوع اجتناب – اجتناب[19]، فرد در موقعیت انتخاب حداقل یکی از دو موضوع نخواستنی قرار میگیرد که بهاجبار نیز باید یکی از آن دو را انتخاب نماید؛ مانند وقتی که شخص جوانی، مشغول شدن در هیچیک از دو فعالیت شغلی پیشنهادی را دوست ندارد؛ اما بنا بر ضرورت، باید یکی از آنها را انتخاب نماید.
این نوع از تعارض، یکی از دشوارترین انتخابها را پیش روی فرد میگذارد؛ چراکه در تعارض قبلی نوع خواستن – خواستن، فرد، با انتخاب یکی از گزینهها، بالاخره موردی را انتخاب نموده است که به آن تمایل و علاقه داشته است؛ اما در تعارض نخواستن – نخواستن، گرفتار شدن فرد در انتخاب یکی از دو مورد دوستنداشتنی است و هیچکدام از موارد انتخابی، . علاقه و رضایت فرد را در خود ندارد.
تعارض گرایش – اجتناب[20] هنگامی به وجود میآید که فردی نسبت به فرد یا افراد دیگر یا نسبت به چیزی، دارای دو احساس مثبت و منفی همزمان باشد و نتواند بهسادگی فقط یک احساس را انتخاب کند؛ مثلاً، میتوان گفت، گاهی فرزند یک خانواده، نه میتواند چشم خود را بر زحمات والدینش ببندد و خدمات آنها را نادیده بگیرد و نه میتواند به توصیه و خواستهی مهم آنان در تصمیمات مهم زندگی، احترام بگذارد و عمل کند.
بنابر توضیحات بالا، به نظر میرسد که در بعضی مواقع، درهمآمیختگی عقل و عواطف، تصمیمگیری و انتخاب به صورت منطقی را با دشواری مواجه میسازد.
تعامل و تبادل اجتماعی
نظریهی تبادل اجتماعی[21] بیان میدارد که اساس تعامل و روابط اجتماعی افراد، بر بده - بستان است و هر جا و با هر نیازی که ارتباطی بین دو نفر به وجود بیاید، مبادلهی پاداش و تنبیه و تبادل نفع و ضرر نیز در بین آنان صورت میگیرد (کریمی، ۱۳۹۲) . برای مثال زوجهای خواستار یکدیگر، بر اساس اینکه چه امتیازاتی را با خود به زندگی زوجی خواهند آورد و در قبال آن، چه امتیازاتی نصیبشان خواهد شد، با همدیگر ازدواج میکنند و در طول مدت زندگی زوجی نیز مبادلهی پاداش از قبیل تحسین و تمجید و هدیهگرفتن تا تنبیهاتی از قبیل غرزدن و قهرکردن در بین همسران، وجود خواهد داشت. تعامل زوجها زمانی به طلاق میرسد که ضرر و تنبیه حاصل از تعاملات آنان بیشتر از نفع و پاداش آن باشد. باز، در مثالی دیگر، میتوان گفت که فعالیت کاری و تضمین انگیزشی اکثر کارکنان سازمانها نیز بر مبنای تعامل و رابطهی بده – بستان، استوار است؛ یعنی هر فرد شاغلی، معمولاً با تحصیلات و تخصص و نیروی انگیزه، خدمتی را در یک سازمان بر عهده میگیرد و درقبال آن، حقوق و مزایا دریافت میدارد؛ ضمن این که ممکن است چالشهای شغلی در بعضی اوقات نیز چندان رضایتبخش نباشند.
همهی مردم در روابط اجتماعی خود، گاه بهصورت خودآگاه یا حتی ناخودآگاه به تبادل پاداش از قبیل لبخند تأییدآمیز، حرف محبتآمیز و کمک و همکاری میپردازند و گاهی نیز به دلایل مختلف به تعاملات منفی از قبیل اخم کردن، گوشه و کنایهزدن و قهر و مشاجره، روی میآورند. در هر تعامل اجتماعی بهصورت طبیعی، مبادلات پاداشدهنده و تنبیهکننده و محاسبهی نفع و ضرر، وجود خواهد داشت و کیفیت و میزان شدت و ضعف هر دو وجه این مبادله میتواند به رفتارها و تعاملات اجتماعی مردم، شکل و جهت بدهد.
بر مبنای نظریه تبادل اجتماعی، همهی انسانها در هر رابطهی اجتماعی که برقرار میکنند، در واقع، مشغول مبادله با یکدیگر هستند. مبادلهی کالا با پول، مبادلهی شناخت با شناخت و احساس با احساس، نمونههایی از مبادلات در روابط اجتماعی هستند و همانطور که هر فردی ارزیابی میکند که کالایی را با چه کیفیتی و چه قیمتی خریداری نموده است، سایر مبادلات اجتماعی را نیز از نظر وجوه ارزشی، مورد بررسی قرار میدهد.
گردآورنده: س. شایسته
[1]. need satisfaction
[2].Maslow, A.
[3]. security
[4]. Belonging
[5]. self – esteem
[6]. self actualization
[7] . Murray, H.
[8]. McClelland, D.
[9]. need of achievement
[10]. need of affiliation
[11]. need of power
[12]. rational decision making
[13]. expectancy value
[14]. conflict
[15]. approach - approach
[16]. Decision making
[17]. Choice
[18]. Uncertainty
[19]. avoidance - avoidance
[20]. approach - avoidance
[21]. social exchange