اختلالات روانتنی
اختلالات روانتنی
اگر فردی به دلیل ابتلا به سردردهای شدید، مکرراً به متخصصان مختلف مراجعه کند و از متخصصی بشنود که علت سردرد او ممکن است حسادت باشد، بهاحتمالزیاد از چنین تشخیصی تعجب خواهد کرد و همچنین است وضعیت کسی که برای برطرف کردن جوشهای خاص ظاهرشده روی پوست بدنش از متخصصی بشنود که او احتمالاً به محبت، نیاز دارد؛ اما واقعیت این است که جسم انسان وقتی در تحت تأثیر حالات روانی، عاطفی و هیجانی شدید و مستمر قرار بگیرد، بهصورت ابتلا به بیماری، واکنش نشان میدهد که به آن، اختلالات روانتنی[1] میگویند.
در مورد تأثیر هیجانات بر جسم، بهصورت معمول، شاهد بودهایم یا شنیدهایم و باور کردهایم که مثلاً افراد در اثر غم و غصهی ناشی از بروز مشکلاتی در زندگیشان، بهشدت لاغر شدهاند یا در بستر بیماری افتادهاند؛ اما امراض و اختلالات جسمی زیادی وجود دارند که ما در علتیابی آنها بیشتر به سراغ عواملی نظیر ویروس، سرما و گرما، آلودگی هوا، نوع خوراکیها و عادات غذایی، طرز نشستن و راه رفتن، میزان استراحت و... میرویم و ریشههای روانی و هیجانی آنها را مدنظر قرار نمیدهیم؛ مثلاً در بروز مشکلات گوارشی از قبیل سوزش معده یا ابتلا به اسهال یا یبوست، ممکن است کسی گمان نکند که بعضی از نیازهای عاطفی پنهان وجود دارند که علت اساسی و اصلی پس پردهی این عوارض هستند.
با توجه به توضیح بالا، میتوان گفت که بسیاری از امراض و اختلالات فیزیولوژیکی و جسمی، واکنشهای بدنی فرد به عوامل و احساسات ناراحتیبرانگیز هستند و ریشه در عوامل روانی و هیجانی ناخوشایند دارند و به بیماریهای روانتنی مشهورند.
برای شناختن بهتر مکانیسم ابتلا به اختلالات سایکوسوماتیک، ابتدا باید با سازوکار عصبشناختی این بیماریها آشنا شویم.
یک بخش از دستگاه عصبی انسان، دستگاه عصبی خودمختار[2] نام گرفته است. میزان و نوع فعالیت دستگاه عصبی خودمختار، اساس فیزیولوژیک ابتلا به بیماریهای روانتنی را تشکیل میدهد. دستگاه عصبی خودمختار، دارای کننشوری مستقل از مغز و دارای دو قسمت سمپاتیک[3] و پاراسمپاتیک[4] است. دستگاه عصبی سمپاتیک از قسمت وسطی نخاع، سرچشمه میگیرد و با رشتههای عصبی خود و به کمک انتقالدهندهی عصبی نوراپینفرین، بسیاری از اندامهای داخلی بدن را کنترل میکند. ریشههای دستگاه عصبی پاراسمپاتیک، در قسمت تحتانی و قسمت ساقهی مغز قرار دارد و با رشتههای عصبی خود و به کمک انتقالدهندهی عصبی استیلکولین، نقش کنترلی و تأثیرگذاری خود را بر بسیاری از اندامهای داخلی بدن، اعمال میکند. دستگاه عصبی سمپاتیک، معمولاً در مقابل تهدیدات فیزیکی یا روانی، فعال میشود؛ بهمحض احساس وجود یک محرک تهدیدکننده، دستگاه عصبی سمپاتیک با اثرگذاری بر اندامهای مختلف، بدن را آماده میکند تا نسبت به محرک، پاسخ ستیز یا گریز نشان بدهد. فعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک، باعث باز شدن مردمک چشم، تند شدن ضربان قلب، تند شدن تنفس، انقباض رگهای خونی، اتساع معده، تخلیهی مثانه، تأثیر بر کبد و آزاد کردن گلیکوژن از آن، آزاد کردن هورمونهای اپینفرین و نوراپینفرین از غدد فوق کلیوی و کشیدگی و انقباض عضلات و ماهیچهها میشود و همهی این تغییرات بدنی، از زمان اجداد ماقبل تاریخ ما تا به امروز، آمادگیهای بدنی برای مواجهه با تهدیدات بودهاند.
قسمت دیگر دستگاه عصبی خودمختار، یعنی دستگاه عصبی پاراسمپاتیک، معمولاً در وضعیت عادی، یعنی زمانی که عامل تهدیدکننده یا محرک و احساس ناخوشایندی وجود ندارد، فعال است و اثر آن بر روی بدن، باعث میشود که مردمک چشم، ضربان قلب، دستگاه تنفس، معده، مثانه، کلیهها، عضلات، پوست و... در حالت فعالیت عادی و معمولی قرا بگیرند.
اما سؤال این است که اگر فعالیت دستگاه عصبی خودمختار در فرآیند تکاملی خلقت، نقش حفظ بقا را بر عهده دارد، چگونه جسم را با اختلال و بیماری مواجه میکند؟ در جواب این سؤال، میتوان گفت که هیپوتالاموس، فعالیت دستگاه عصبی خودمختار را به صورتی کنترل میکند که در شرایط عادی، تأثیر دو دستگاه عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک بر بدن، یکسان باشد؛ اما در وضعیت غیرعادی، یکی از دو دستگاه مذکور، فعالانه بر دیگری مسلط میشود؛ بنابراین، پرکاری یا کمکاری قسمتهای سمپاتیک و پاراسمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار، سبب بروز اختلالات جسمی خواهد شد (شاملو، ۱۳۹۰)؛ مثلاً، اگر دستگاه عصبی سمپاتیک، تحت تأثیر فشارهای هیجانی منفی بهصورت مکرر و مستمر، فعال باشد و دائماً اندام هدف خود را در حالت آمادهباش و فعالیت در وضعیت اضطراری قرار بدهد، بهاحتمالزیاد، فرسودگی، استهلاک و ازکارافتادگی آن اندامها را تشدید خواهد کرد؛ به همین صورت، وقتی شما از رخدادی ناراحت و عصبانی میشوید، در تمام طول مدتی که این عصبانیت ادامه دارد، اندام مرتبط با دستگاه سمپاتیک و پاراسمپاتیک، در حالت فعالیت غیرمعمول و نامنظم، قرار میگیرند. بهصورت مشابه، ممکن است افراد، تحت تأثیر عوامل شخصیتی، خانوادگی، اجتماعی یا شغلی، هیجانات نامطلوب را در طول روز و شب، بارها تجربه کنند و زندگی آنان در سرتاسر ماه و سال، پر از این نوع احساسات منفی ناخوشایند باشد؛ بنابراین، چنین وضعیتی، بهطور مداوم، نظم فعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک را برهم میزند و خیلی از کنشهای بدنی را از حالت تعادل خارج میکند و در چنین شرایطی، احتمال آسیب دیدن و یا بروز واکنش اختلالی در اعضای درگیر بدن، خیلی زیاد میشود.
اگر واکنشهای بدنی به فشارهای روانی، طولانیتر از حد تحمل بدن ما ادامه یابند، ممکن است عواقب زیانبار بدنی و روانی را در پی داشته باشند (گرینبرگ، ۲۰۰۸).
باید توجه داشت که علت اصلی اختلالات روانتنی، تعارضات روانی حلنشده است. برای تأیید این مدعا، در آزمایشی، سه نفر را به حالت خواب هیپنوتیزمی بردند و در خواب به آنان تلقین کردند و دستور دادند که وقتی بیدار شدند، باید از شیرینی خوشمزهای که در دستشان است بخورند؛ البته آنها قبل از اینکه هیپنوتیزم شوند، میدانستند که به دلایلی خوردن آن شیرینیها کار درستی نیست. وقتی آنان از حالت خواب هیپنوتیزمی بیدار شدند، تحت تأثیر تلقین هیپنوتیزمی، میل ناخودآگاه به خوردن شیرینیهایی داشتند که بهصورت خودآگاه، خوردن آنها را کار درستی نمیدانستند؛ در چنین حالت تعارضی، یکی از آنان اصلاً شیرینی را نمیدید؛ دیگری دچار سردرد و رنگپریدگی شده بود و نفر سوم که شیرینی را خورد، به تهوع و استفراغ، دچار شد (شاملو، ۱۳۹۰).
مثال ذکرشده، ممکن است، اختلالی نظیر هیستری تبدیلی[5] را به ذهن ما بیاورد؛ اما اختلالات روانتنی با اختلالاتی نظیر هیستری تبدیلی که قبلاً توضیح داده شد، ازلحاظ ویژگیهای زیر متفاوتند:
بیماریهای روانتنی، اضطراب بیمار را کاهش نمیدهند؛ درحالیکه ابتلا به اختلالات تبدیلی، اضطراب و نگرانی فرد مبتلا را تا اندازهی قابلتوجهی کاهش میدهند.
بیماریهای روانتنی، ریشهی فیزیولوژیک و جسمی دارند؛ درحالیکه در هیستری تبدیلی، علائم بیماری، ارتباط عصبی -فیزیولوژیکی با اندام مبتلا ندارند و اندام درگیر، کاملاً سالم هستند.
بیماران مبتلا به اختلالات روانتنی از وضعیت بیماری خود، نگران و ناراحتند و بیتفاوتی بیماران مبتلا به اختلالات تبدیلی را نشان نمیدهند.
اولین واکنشهای روانتنی را معمولاً اسهال و استفراغ و اختلالات تنفسی و یا تغییرات بدنی مثل زخم معده و فشار خون و کماشتهایی عصبی، تشکیل میدهند. بیماران مبتلا به واکنشهای روانتنی، معمولاً قبول نمیکنند که ناراحتیهای جسمی آنها در اثر عوامل روانی ایجاد شدهاند (شاملو، ۱۳۹۰).
در ادامهی مطالب، برای آشنایی بیشتر با اختلالات روانتنی و علل روانی و عاطفی مسبب بروز آنها، بعضی از اختلالات شایع روانتنی، معرفی و توضیح داده میشود.
در رابطه با اختلالات روانتنی، یکی از بیماریهای مورد مطالعه، سردردها هستند. اکثر سردردها از نوع تنشی[6] یا میگرنی[7] یا ترکیبی از هردو هستند.
به سردردهای ماهیچهای انقباضی، سردرد تنشی میگویند. انقباض مداوم ماهیچههای اسکلتی گردن، شانهها، صورت و سر، سردرد تنشی ایجاد میکنند. سردرد تنشی، معمولاً دو طرف سر را فرامیگیرد و ممکن است چند دقیقه تا یک هفته ادامه پیدا کند. پایین آمدن کیفیت کلی زندگی و کاهش کارآیی شغلی و ایجاد مشکل در روابط اجتماعی از عوارض سردردهای تنشی است.
در مورد علل روانی ایجادکنندهی سردرد تنشی، یافتههای تحقیقی، نشان داده است که اضطراب و احساس نگرانی و عدم اطمینان، احتمال ابتلا به سردرد تنشی را زیاد میکند؛ همچنین بعضی از مطالعات نشان دادهاند که سردردهای تنشی با افسردگی فرد، مرتبطند.
افراد مبتلا به سردرد تنشی، مضطرب و ناایمن هستند (مارتین، ۱۹۸۵).
نوع دیگر سردردها، میگرنی هستند. سردرد میگرنی، بسیار شدید است و شقیقه و کره چشم تا پیشانی را دربر میگیرد و حتی ممکن است در چهره و سر و گردن نیز احساس شود. در زمان شروع سردرد میگرنی، احساس پرتوهای نوری کورکننده، سرگیجه، تهوع و حساسیت نسبت به صدا وجود دارد. سردرد میگرنی، ممکن است چند ساعت تا چند روز، ادامه پیدا کند. خستگی، بیخوابی، فشارهای روانی، تغییرات هورمونی و نوع غذاها ممکن است محرک آغازکننده یا تشدیدکنندهی این نوع از سردردها باشند.
سردرد میگرنی احتمالاً با بدکاری ژنتیکی ساقهی مغز، نقص در ترشح انتقالدهندههای عصبی و بینظمی در دستگاه تعدیلکننده، مرتبط است (راسکین، ۱۹۸۵).
سردردهای میگرنی نیز فعالیتهای شخصی، شغلی و اجتماعی فرد را مختل مینمایند و سبب دوری فرد از زندگی عادی میشوند.
مطالعات نشان داده است که بسیاری از مبتلایان به میگرن، افرادی موفقیتطلب و اهل رقابتجویی هستند.
فشارهای روانی و ناکامیهای شدید و خشم سرکوبشده میتواند افراد را به سردردهای میگرنی مبتلا کند (پیرس، ۱۹۷۷).
برای مثال، حسادت، نوعی احساس خشم نسبت به داشتهها و امتیازات دیگران است و همانطور که توضیح داده شد، احساس خشم، میتواند تحریککنندهی دستگاه عصبی سمپاتیک باشد و نظم و هماهنگی در فعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک را برهم بزند؛ از طرفی، طبیعی است که افراد دارای خصوصیت موفقیتطلبی زیاد، در رقابتجوییهای خود، گهگاه، حس ناخوشایند خشم و تنفر را تجربه کنند؛ در این مواقع اگر این افراد، چنین احساساتی را بهصورت ناخودآگاه سرکوب کنند، احتمال دارد که به شکل سردردهای میگرنی در آنان بروز نماید.
روان شناسان دیگر، معتقدند که میل زیاد به همرنگ شدن با جماعت و کنترل خواستههای شخصی، علت ایجاد میگرن است.
احساس درد در استخوان[8] و عضلات[9] که معمولاً در افراد پیر، دیده میشود، علاوه بر وجود مشکلات فیزیولوژیکی دخیل در ایجاد آنها، ممکن است نوعی واکنش به عوامل عاطفی نیز باشد؛ مثلاً، پدر و مادرها در سن پیری، معمولاً با بزرگ شدن و مستقل شدن فرزندانشان و با وضعیتی که اصطلاحاً آشیانهی خالی نامیده میشود، مواجه میشوند؛ درحالیکه هنوز دوست دارند که بچههایشان مثل سالهای قبل، در کنارشان باشند و از طرفی باید بهعنوان افرادی بالغ و عاقل، واقعیت اتکا به خود و تنهایی را بپذیرند. گیر افتادن والدین در این تعارضات حل نشدنی، باعث میشود که درد پا و دست و کمر به سراغشان بیاید؛ البته این نوع دردها در والدین سالخورده، معمولاً سبب میشود که آنان، بدون تعارض، از توجه و مراقبت فرزندان و بودن موقتی یا دائم در کنار آنان بهرهمند گردند.
فشارهای روانی، ممکن است علائم دردهای مفصلی و روماتیسمی را تشدید کنند؛ چون هورمونهایی که در واکنش به استرس ترشح میشوند، باعث آماس در مفصلها میگردند (کارپی، ۱۹۹۶).
بیماریهای روانتنی، خود را در اختلالات تنفسی نیز نشان میدهند. یکی از اختلالات تنفسی، آسم[10] است. آسم، بیماری مربوط به دستگاه تنفسی است که با گرفتگی مجاری تنفسی و تنگی تنفس و خسخس کردن و سرفه، همراه است. آسم، نشانگر وجود اختلال مرتبط با گیرندههای بتا آدرنرژیک[11] (گیرندههای اپینفرین و نوراپینفرین) در ماهیچههای صاف برونشی و رگهای خونی است. هنگام مسدود شدن گیرندههای بتا ۲ آدرنرژیک در برابر کاتکولآمینها (اپینفرین و...)، آسم بهوجود میآید.
هنگامی که در یک اختلال آنزیمی، فعالیت آدنیلسیکلاز، کم میشود، پاسخدهی به کاتکولآمینها کاهش مییابد و باعث انقباضات برونشی و حملهی آسمی میشود (جاکویس، ۱۹۷۲).
آسم، به عدم تعادل دستگاه عصبی خودمختار مربوط میشود. دستگاه عصبی سمپاتیک، انبساط ششها و دستگاه عصبی پاراسمپاتیک، انقباض ششها را کنترل میکند.
آسم، با کنش نامناسب دستگاه عصبی سمپاتیک و تسلط دستگاه عصبی پاراسمپاتیک که به انسداد آدرنرژیک و تأمین ناکافی اپینفرین میانجامد، مرتبط است (بوشی، ۱۹۸۱).
فشار هیجانی شدید، علائم مشکلات تنفسی را در بعضی افراد به وجود میآورد که با نفسنفس زدن شدید، همراه است؛ ششها در اثر فشار هیجانی و به هم خوردن تعادل در فعالیت دستگاه عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک، منقبض میشوند.
بر اساس مطالعات، اغلب مبتلایان به مشکلات تنفسی، دارای مشکلات خانوادگی هستند و افسردگی یا اضطراب دارند.
جدایی از مادر در سنین کودکی و جدایی یا فقدان ناگهانی همسر و یا شکستهای عشقی دوران جوانی و بزرگسالی، ممکن است اثرات منفی خود را بهصورت حملات آسمی نشان بدهند. بروز آسم، میتواند بیانگر گریهی سرکوبشده و بغض فروخوردهی مربوط به جدایی یا فقدان باشد. کودکان، نیازمند به کسب حمایت مادر یا جانشین او، ممکن است با ابتلا به آسم، واکنش نشان بدهند.
طرد شدن از سوی مادر و نیاز به اتکای به مادر، با حملات آسمی کودکان، ارتباط زیادی دارد (جکسون، ۱۹۸۵).
بیماریهای دستگاه گوارش، از قبیل زخم معده[12] و زخم روده[13] و بیاشتهایی[14] نیز میتواند از عوامل روانی ناشی شده باشند و بهصورت اختلالات روانتنی بروز نمایند.
ترشح اسید معده، تحت تأثیر تصور یا مشاهده یا بوی غذا قرار میگیرد. چشیدن غذا نیز موجب تحریک ترشحات معده میشود. موقعی که غذا وارد حفرهی معده میشود، هورمون ترشحشدهی گاسترین، به گردش خون وارد میشود و ترشح اسید معده را سبب میگردد. آزادسازی پپسین، تحت تأثیر عصب واگ، سطوح PH و انبساط معده قرار دارد.
تعادل بین فرایندهای شیمیایی، مکانیکی، عصبی و هورمونی، باعث ایجاد سطح بهینهی ترشح اسید معده میگردد و مطالعات آزمایشگاهی بر روی حیوانات، نشان داده است که عوامل روانشناختی و هیجانی میتوانند این تعادل را برهم بزنند و افزایش مضر اسید معده را باعث شوند.
مشکلات هیجانی ناشی از موقعیتهای تعارضآمیز، باعث افزایش ترشح اسید معده و درنتیجه ابتلا به زخم معده و زخم اثنیعشر میشود (پارسل، میس و هان، ۱۹۷۲).
زخم اثنیعشر[15] معمولاً با نوشیدن افراطی الکل ارتباط دارد (اُکن، ۱۹۸۵). زخم اثنیعشر، ممکن است سبب شود که دیوارهی دستگاه معدی - رودهای سوراخ گردد و محتویات آن وارد حفرهی شکمی شود و ورم صفاق را به وجود آورد.
بر اساس مطالعات، کسانی که بین وابستگی به دیگران و اتکا به خود، دچار تعارض شدید میشوند، احتمال زیاد وجود دارد که به زخم معده مبتلا گردند.
کسانی که از نیازهای عاطفی محرومند و احساس میکنند که اعضای خانواده یا دوستان و اطرافیان به آنان بیمحبتی میکنند، ممکن است به زخم معده مبتلا شوند.
ناکامی در جلب عشق و محبت دیگران یکی از عوامل روانی ایجاد زخمهای گوارشی است (الکساندر و همکاران، ۱۹۶۸).
جدایی یا محرومیت از محبت مادر، ممکن است کودکان را به زخم معده مبتلا کند؛ نتایج یک آزمایش نشان داد که بچهموشهایی که در ۱۵ روزگی از مادرانشان جدا شده بودند، نسبت به موشهایی که در ۲۱ روزگی از مادرانشان جدا شده بودند، آسیبپذیری بیشتری نسبت به زخم معده داشتند (اُکن، ۱۹۸۵). رویدادهای ضربهآمیز از قبیل بیوفایی، متارکه و... با شروع زخم معده، رابطهی آشکار دارد.
کولیت[16] (التهاب رودهی بزرگ)، یکی دیگر از بیماریهای دستگاه گوارش است. کولیت قرحهای با اختلال التهابی داخلیترین سطح روده (کولون) و یا راستروده (رکتوم)، همراه با مدفوع خونی و چرکی همراه است که بر قشر رودهی بزرگ، تأثیر میگذارد و سبب آسیب دیدن آستر روده میگردد. کولیت باعث خونریزی معده، اسهال، کاهش وزن و کاهش آلبومین خون میشود. عوامل وراثتی و عوامل ویروسی و باکتریایی را در بهوجود آمدن کولیت، دخیل دانستهاند.
مطالعات متعدد، نشان دادهاند که ممکن است کولیت، تحت تأثیر عوامل روانی و هیجانی و بهصورت اختلال روانتنی، بروز نماید.
مطالعات و مشاهدات، حاکی از این موضوع است که کودکان و نوجوانان دارای مادران سلطهجو و پدران منفعل، بیشتر از دیگران به اختلال کولیت مبتلا میگردند.
کولیت در افراد خودمیانبین و دارای خصوصیات کودکانه که نیاز به حمایت عاطفی دارند و در کسانی که خشم خود را بیرون نمیریزند و اصطلاحاً به افراد خیلی تودار معروفند نیز مشاهده شده است.
سندرم رودهی تحریکپذیر[17] اختلالات گوارشی دیگری است که تغییرات غیرعادی در حرکات رودهای بهصورت اسهال و یبوست و شکمدرد و نفخ بعد از خوردن غذا از علائم اصلی آن است. سندرم رودهی تحریکپذیر، بیماری است که نوسان نامنظم دارد، اما بهطور کامل از بین نمیرود. عوامل ژنتیکی، تغییرات هورمونی، عفونت، داروها و غذاها را در بروز این بیماری دخیل دانستهاند.
در مورد زمینههای روانی و هیجانی ابتلا به سندرم رودهی تحریکپذیر، شواهد و مطالعات، نشان داده است، افراد وظیفهشناس و حساسی که میل زیادی به ترقی و پیشرفت دارند و در اثر ناکامیها، دچار میل ناخودآگاه به تنبیه خود میشوند، ممکن است به سندرم رودهی تحریکپذیر مبتلا شوند.
عدم کنترل مدفوع[18] و تخلیهی غیرارادی آن، از دیگر اختلالات مرتبط با دستگاه گوارش است. معمولاً کودکان در دو یا سهسالگی به کنترل مدفوع، قادر میشوند و اگر عدم کنترل، چند سال بیشتر از سن متعارف ادامه یابد، احتمال وجود مشکلات جسمانی یا روانی را پیش میآورد.
اختلال عدم کنترل مدفوع، ممکن است در کودکانی بروز نماید که والدین آنان روابط آشفتهای با یکدیگر و با کودکانشان دارند.
اختلالات، عدم کنترل مدفوع، ممکن است در کودکانی با پدران افسرده و مادران بیعاطفه که رفتار آنان از طرد شدید تا حمایت مفرط در نوسان است، بیشتر بروز نماید (کاوانان، ۱۹۸۳).
اسهال[19]، یک واکنش دفعی دستگاه گوارش است که تداوم آن میتواند به ضایعهی قشر روده بینجامد. نظر محققین این است که اسهال میتواند یکی از واکنشها به تنش عاطفی باشد. اسهال، واکنشی رایج به تنش هیجانی، ترس یا عصبانیت است (اُکن، ۱۹۸۵).
اختلالات دستگاه ادراری[20] و جنسی[21] نیز در مطالعهی اختلالات روانتنی موردتوجه قرارگرفته است. تکرر ادرار، علاوه بر امکان وجود مشکل در مثانه، در اثر اضطراب نیز به وجود میآید. قاعدگی دردناک[22]، ممکن است علت روانی داشته باشد و فقدان قاعدگی[23]، سردمزاجی، اسپاسمهای غیرارادی و عضلانی دستگاه تناسلی به مدت چند ماه، ممکن است واکنشی دفاعی در مقابل تمایلات جنسی و ترس از بلوغ باشد.
اختلالات روانتنی، بهصورت واکنشهای پوستی از قبیل اگزما یا التهاب و تورم پوست و بعضی جوشها نیز میتواند بروز نمایند.
درماتیت[24]، یکی از التهابهای پوستی است که با سرخ شدن پوست، دانههای قرمز و چرکی، پوستهپوسته شدن و خارش شدید پوست، مشخص میگردد. عوامل وراثتی و تماس با آلرژیزاها را از عوامل ایجاد درماتیت دانستهاند و تحریک توسط خاراندن نیز به تشدید آن کمک میکند.
احساس تقصیر و احساس گناه و اشتباه، وقتیکه با خودملامتگری و نگرانی همراه میشود، ممکن است درماتیت را به وجود بیاورد.
نورودرماتیت[25]، بیماری پوستی دیگری است که با علائم خشکی و پوستهپوسته شدن پوست در قسمتهای گردن، آرنج، مچ دست و ساق پا مشخص میگردد و رنگ پوست در محل ضایعه به رنگ قرمز یا بنفش تیره درمیآید. علت بدنی یا محیطی خاصی برای این بیماری بهطور دقیق، شناسایی نشده است.
از دست دادن فرد موردعلاقه در بزرگسالان و کمبود از محبت مادری در کودکان، بهعلاوهی خشم سرکوبشده، جزو عوامل اصلی مرتبط با بروز نوردرماتیت است (ویتکور و هانت، ۱۹۸۵). داشتن پدر قدرتمند و دور از دسترس و تنفر از مادر بیتوجه ازنظر عاطفی، میتواند با بروز این اختلال، مرتبط باشد.
اگزمای دوران کودکی[26]، بیماری است که با خشکی و نقاط قرمز در پوست و پوستهریزی و خارش پوست از سنین نوزادی مشخص میگردد. غذاها، داروها، تماس بدنی با شویندهها و شستشوی بیشازحد و نامتعارف بدن کودک را از علتهای ایجادکنندهی دوران کودکی دانستهاند.
اگزمای دوران کودکی، همچنین، ممکن است تحت تأثیر نیازهای عاطفی از قبیل عدم برقراری تماس بدنی رضایتبخش به همراه وابستگی شدید کودکانه به مادر، بروز کند.
کهیر[27]، بیماری پوستی است که با جوشهای پوستی و لکههای با اندازههای مختلف بهصورت متمرکز یا پراکنده، حتی در حد سرایت به حلق همراه با خارش شدید، مشخص میگردد. کهیر در مدت چند روز تا شش هفته برطرف میشود، اما ممکن است در بعضی موارد در حد سال و ماه باقی بماند که به حاد و مزمن تقسیم میگردند. داروها، خوراکیها، تماس با حیوانات یا گیاهان، از عوامل ایجادکنندهی کهیر در نظر گرفتهشدهاند.
کهیر با گریهی سرکوبشده ارتباط دارد و طبق مشاهدات، بیمارانی که موفق به گریه کردن شدهاند، درمان پیداکردهاند (واتیلوک، ۱۹۷۶).
آکنه[28]، یک التهاب پوستی ناشی از فعالیت شدید غدد پوستی است که با جوشهای زیرپوستی و گاهی چرکی مشخص میگردد. آکنه اگرچه بیماری خطرناکی نیست اما ظهور آن بر چهره، سبب زشت به نظر آمدن چهرهی نوجوانان و جوانان میشود که در این دوران برای زیبایی و آراستگی چهرهی خود، اهمیت زیاد قائلند.
نوجوانانی که احساس میکنند توسط والدین یا همسالان خیلی مورد ایراد و انتقاد واقع میشوند و آرزوی تنها ماندن دارند، احتمال ابتلا به این عارضه را دارند (گراهام، ۱۹۶۲).
آکنه نتیجهی تعارضات هیجانی میان والدین و نوجوانان است (مینوخین و همکاران، ۱۹۷۵).
تعریق مفرط[29]، با خیس بودن دائم کف دست و زیر بغل و حتی جاری شدن عرق و خیس شدن لباس مشخص میگردد و در روایط اجتماعی و شغلی فرد مبتلا ایجاد مشکل میکند. عوامل ارثی را در بروز تعریق مفرط دخیل دانستهاند. بر طبق یافتههای تحقیقی، تعریق مفرط با افسردگی و اضطراب و خودبیمارانگاری، مربوط است.
محققان اختلالات روانتنی، بیماریهای قلبی و عروقی را نیز مورد مطالعه قرار دادهاند. فشار خون اساسی که اختلالی قلبی – عروقی است، نوعی فشار خون غیرطبیعی بالا است که به انفارکتوس قلبی و سکته، منجر میشود. فشار خون اساسی میتواند در اثر اختلال در فعالیت غدد درونریز یا در اثر عوامل روانشناختی و یا ترکیبی از هر دو عامل، بهوجود بیاید. محرکهای مضر روانشناختی از قبیل استرس، اضطراب، تنفر و عصبانیت و احساس سرکوبشدهی خشم که باعث افزایش میزان نوراپینفرین میشود، با ابتلا به فشار خون مرتبط است.
بیماری کرونری قلبی[30] تحت تأثیر افزایش کلسترول، فشار خون[31]، استعمال دخانیات، عدم فعالیت جسمی، چاقی مفرط، سن، جنس و سابقهی خانوادگی بروز میکند؛ اما مطالعات نشان داده است که یک عامل روانشناختی خطرناک نیز در بروز این بیماری دخالت دارد که عبارت است از قرارگرفتن در تیپ شخصیتی که به «الف» (A) معروف است.
افرادی که در سنخ شخصیتی الف قرار میگیرند، کسانی هستند که تلاش و جدیت زیاد همراه با احساس تنش، تجربهی مدام زندگی آنان است. این افراد، قادر به ایجاد فرصت استراحت برای خودشان نیستند؛ هرچه پیشرفت میکنند، باز احساس میکنند که هنوز از خیلی افراد، عقبتر هستند. این افراد به رقابتجویی میپردازند؛ از بابت نداشتهها احساس تأسف عمیق دارند؛ از موقعیتهای از دست داده، احساس عصبانیت میکنند؛ معمولاً از وضعیت و موقعیت خود احساس رضایت ندارند و روابط اجتماعی این افراد، عمدتاً با بحث در مسائل کاری یا مبادلات اقتصادی و یا با غر زدن بر سر اطرافیان، میگذرد.
در مقابل تیپ شخصیتی که توضیح داده شد، افراد دیگری در تیپ شخصیتی «ب» (B) قرار میگیرند. افراد دارای سنخ شخصیتی ب، کسانی هستند که از تلاش و پیشرفت خودشان احساس رضایت دارند و برای بهدست آوردن موفقیتها و موقعیتهای جدید، خود را در معرض احساس تنش شدید قرار نمیدهند؛ وضعیتشان را مدام با بالاتر از خود، مقایسه نمیکنند و حرص نمیزنند و به خودشان فرصت استراحت و آرامش میدهند.
تحقیقات انجامشده، نشان داده است که تیپ شخصیتی الف و ب ازنظر میزان ابتلا به بیماریهای روانتنی متفاوتند. تیپ الف که بسیار سختکوش و جدی و بلندپروازند و تحمل اشتباه کردن و استراحت دادن به خود را ندارند، بیشتر مستعد ابتلا به بیماری شریان قلبی هستند (کرانتر گرونبرگ و باوم، ۱۹۸۵).
افراد دارای ویژگیهای تیپ الف، دو برابر تیپ ب، مستعد ابتلا به آنژین صدری و سکتهی میوکارد هستند (روزنمن و چستی، ۱۹۸۲).
تیپ شخصیتی الف، زمینهساز شروع بیماری کرونر قلبی است (گلاس، ۱۹۸۴).
رویدادهای فشارزای خانوادگی و شغلی اختلافات زناشویی و روابط ضعیف اجتماعی، احتمال بیماریهای قلبی عروقی را افزایش میدهد (الیوت، ایزدورفر، ۱۹۸۲).
دریک آزمایش، لیپیدها و لیپوپروتئینهای ۴۰ آزمودنی مرد، مورد بررسی قرار گرفت از این عده، یک نفر دارای تیپ شخصیتی الف و ده نفر در تیپ شخصیتی ب قرار میگرفتند. نتایج آزمایش نشان داد که سرم تریگلیسیرید، فسفولیپید، کلسترول سرم بتا و لیپیدهای لیپوپروتئین کمغلظت، در افراد تیپ شخصیتی الف، در سطح بالاتری قرار دارند (چستی و روزنمن، ۱۹۸۲).
تیپ شخصیتی الف، وقتی در معرض فشارهای روانی قرار میگیرند، بیشتر از دیگران، دچار مشکل فشار خون میشوند و در شرایط بدون استرس، دیرتر بهبود مییابند (شابروک و دیگران، ۱۹۹۴).
سرماخوردگی نیز اگرچه دارای علت ویروسی است، اما عوامل روانی میتوانند زمینهی بروز و تکرار آن را فراهم نمایند؛ یعنی کسانی که ازلحاظ روانی و هیجانی در وضعیت مطلوبی قرار ندارند، ممکن است زیاد دچار سرماخوردگی بشوند.
لیمفوسیتهای[32] مدافع بدن، به دو گروه B و T تقسیم میشوند که جهت جلوگیری از تکثیر ویروسها به همکاری میپردازند و سلولهای T بهشدت تحت تأثیر فشارهای روانی، کاهش مییابند.
دستگاه ایمنی بدن به عوامل روانی و فشارهای روانی حساس هستند؛ اضطراب، ناکامی، افسردگی و هیجانات منفی میتوانند باعث کاهش موقت یا دائمی عملکرد دستگاه ایمنی[33] شوند (لیپووسکی، ۱۹۸۵).
تحقیقات مربوط به اختلالات روانتنی، نقش عوامل روانی و هیجانی را بر تومورهای بدخیم نیز مورد مطالعه قراردادهاند. سرطان بیماری است که در آن گروهی از سلولها بدون کنترل، شروع به رشد و تکثیر مینمایند و بافتهای سالم بدن را از بین میبرند. پدیدهی متاستاژ، به پرکاری سلولهای B و پرکاری سلولهای T کمککننده و کمکاری سلولهای T تضعیفکننده، اشاره دارد (آدر، ۱۹۸۱). در سرطان، سلولهای T تضعیفکننده، از کار باز میمانند و در نتیجه، سلولهای B و سلولهای T کمککننده، در تشخیص سلولهای سالم از آنتیژنهای مهاجم، ناتوان میشوند و نه تنها به آنتیژنها، بلکه به سلولهای سالم که فکر میکنند آنها نیز دشمن هستند، حمله میکنند. خستگی مفرط، تب خفیف و دائمی، سرفهی مداوم، تغییر در خال یا زگیل، زخم بهبودنیافتنی، مشکل در خوردن غذا، کاهش وزن غیرطبیعی و... از علائم اولیهی سرطان هستند.
محققین، نقش عوامل روانی و عاطفی را در ایجاد سرطان و تشدید علائم سرطانی، مورد برسی قرار دادهاند. مطالعات روانشناسان، نشان داده است که سبک زندگی و احساس یأس و ناامیدی میتواند زمینهساز ظهور سرطان باشد.
افرادی که مشکلات هیجانی خود را فرومیخورند و خشم خود را سرکوب میکنند و به حال خود تأسف میخورند و خود را دست کم میگیرند، مستعد ابتلا به سرطان هستند (سیمونتون، ۱۹۷۵). فشار روانی، دستگاه دفاعی بدن را درهم میشکند و به سلولهای زیانآور، اجازهی تکثیر میدهد و مانع جنگ دستگاه دفاعی بدن علیه آنها میشود (دوتین، بیستون، گارفینکل و براون، ۱۹۸۲)؛ همچنین، تحقیقات دیگر نشان دادهاند که ایجاد احساس امید به درمان و امید و عشق به زندگی و انگیزهی مبارزه با بیماری، سبب میشود که بیماران مبتلا به سرطان، فرآیند درمانی مؤثرتری را طی کنند و مدتزمان بیشتری زنده بمانند.
در بررسی عوامل زمینهساز ابتلا به بیماریهای روانتنی، نقش عوامل وراثتی نیز موردبررسی قرارگرفته است؛ مثلاً بررسیها نشان دادهاند که برادر و خواهرهایی که برادر و خواهر مبتلا به زخم معده دارند، دو برابر افراد دیگر، مبتلا به زخم معده میشوند. مطالعه بر روی اثر عوامل فشارزا بر دستگاه گردش خون و دستگاه تنفسی دوقلوهای همسان و غیرهمسان، نشان داده است که تشابه ارثی آشکاری در این نوع واکنشها وجود دارد (شاملو، ۱۳۹۰).
میزان ابتلا به نوع اختلالات روانی در زنان و مردان، متفاوت است. مردها بیشتر به زخم معده و روده و بیماری پوستی مبتلا میشوند، درحالیکه ابتلا به فشار خون، میگرن، رماتیسم و پرکاری تیروئید در زنان بیشتر است؛ زنان هشت برابر بیشتر از مردان به پرکاری تیروئید مبتلا میشوند که البته نقش عوامل فرهنگی در تفاوت اختلالات روانتنی شایع بین زنان و مردان را نباید ازنظر دور داشت (همان منبع)
در مورد چگونگی اثرگذاری عوامل روانی و هیجانی بر به وجود آمدن نوع خاصی از اختلالات روانتنی، عدهای از روانشناسان معتقدند این اختلالات در هرکدام از اندام بدن، تعارضات خاصی را بهصورت نمادین نشان میدهند؛ مثلاً فشار خون بهصورت نمادین، خشمی را نشان میدهد که برونریزی و تخلیه نشده است.
نظریهی دیگری، تفاوت ابتلا به نوع اختلالات روانتنی را ناشی از میزان آسیبپذیری اعضای بدن میداند؛ مثلاً، ممکن است زخم معده و آسم ازلحاظ عوامل روانی به وجود آورندهی آن با یکدیگر تفاوتی نداشته باشند، ولی احتمال ابتلا به این دو بیماری بر این اساس است که کدامیک از دو دستگاه گوارش یا دستگاه تنفس فرد، دارای ضعف و آسیبپذیری بیشتری هستند؛ البته نظریات دیگری نیز عنوان نمودهاند که هرکدام از عوامل روانشناختی، گروه خاصی از اختلالات روانتنی را ایجاد میکنند، اما فرد از بین یک گروه خاص از اختلالات، به اختلال و بیماری مبتلا میشود که مستعد ابتلا به آن است؛ مثلاً، نیاز به محبت و اتکای به دیگران، احتمال ایجاد اختلالاتی از قبیل زخم معده و زخم روده و آسم را بالا میبرد، اما فرد، برحسب اینکه مستعد ابتلا به کدامیک از امراض ذکرشده هست، به آن مبتلا میگردد. (همان)
بعضی از صاحبنظران نیز، ابتلا به اختلالات روانتنی را برحسب شرطیسازی پاولفی، مورد بررسی قرار دادهاند؛ به این معنی که ازنظر آنان، اختلالات روانتنی میتوانند بهصورت پاسخی شرطیشده بروز نمایند و تکرار شوند که بهاینترتیب، اختلالات روانتنی، دیگر حاوی معنای نمادین نخواهند بود؛ زیرا که بر طبق نظریهی سمبولیسم، اختلالات روانتنی، ترجمهی غیرکلامی هیجانات به زبان بدن هستند که باید دستگاه مغزی و نخاعی را هم در بروز آنها دخیل بدانیم.
محافظت زیاد یا محدودیت و محرومیت شدید عاطفی دوران کودکی، نداشتن زمینه و شرایط کافی برای ایجاد رابطهی عاطفی و اجتماعی با همسالان، تمایل به همرنگی و تلاش و رقابت برای دستیابی به موفقیت در دوران جوانی، تنهایی، اختلافات زناشویی، طلاق، فقر و بیعدالتی، تبعیضهای جنسیتی، آشفتگیها و نابسامانیهای اجتماعی، ازجمله عوامل اجتماعی و فرهنگی زمینهساز ظهور و بروز اختلالات روانتنی هستند.
به نظر میرسد اعضای گروههای اقلیت، فشارهای روانی بیشتری را تجربه میکنند (سالسکی و اسمیت، ۲۰۰۵) و بنابراین، احتمال ابتلای آنان به اختلالات روانتنی نیز بیشتر خواهد بود.
نکتهی قابل ذکر آخر، این است که انتقال از جسم به ذهن و از ذهن به جسم، یک جریان دائمی است.
گردآورنده: س. شایسته
استفاده از منابع داخلی و منبع ترجمهشده از بنجامین وُلمن و منابع دیگر
[1]. Psychosomatic disorders
[2]. autonomic nervous system
[3]. sympathetic
[4]. parasympathetic
[5]. conversion
[6].tension headache
[7]. migraine headache
[8]. bone pain
[9]. muscular pain
[10]. asthma
[11]. adrenergic
[12]. stomach ulcer
[13]. Intestinal ulcer
[14]. anorexia
[15]. duodenal ulcer
[16]. colitis
[17]. irritable bowel syndrome
[18]. bowel incontinence
[19]. diarrhea
[20]. urinary tract disorders
[21]. sexual
[22]. dysmenorrhea
[23]. amenorrhea
[24]. dermatitis
[25]. neurodermatitis
[26]. childhood eczema
[27]. hives
[28]. acne
[29]. excessive sweating
[30]. coronary heart disease
[31]. blood pressure
[32]. lymphocytes
[33]. immune system