شعر و تصویر
تصاویر بهمن ماه 1395 و تصاویر دیگر
هرگاه به آسمان و زمین،
به باران و ابرها،
به صخرهها و کوهها،
یا به درختان و گلها مینگرم،
تو را سپاس میگویم، ای خدای مهربان من!
خوشبختی،
همان خورشید است
یا چند ابر سفید
که در پهنهی آسمان میروند
بیژن جلالی
آب از خود، شکلی ندارد
و رنگی ندارد
و از زبان سنگهای ته جوی
آواز میخواند
و به راه خاک میرود
آب، چه افتاده است!
و افتادگی او چه زیباست!
بیژن جلالی
اگر بعد از هزاران هزار سال
جهان سرآید
و از دنیای خلقت،
فقط یک گل،
برخاستن خورشید را
سلام گوید،
مرا کافی است
زیرا هیاهوی خلقت را
نیز پایانی است
و از تمام امیدها،
در نیمروز عدل خداوند،
گلی جاودانی خواهد رست
که هر صبحگاه،
گلبرگهای خود را
بهسوی ابدیت بیانتها باز کند
بیژن جلالی
چند لحظه سعادت را
باد،
دشت،
درختان،
کوههای سربلند،
آب روان،
گیاهان خشک و تازه،
خورشید فروزان،
برف دوردستها،
به من چشانیدند
این سعادت را
در هیاهوی شهر،
در بحبوحهی کار،
هنگام شمردن پول،
هنگام خرید،
هنگام سلام و خداحافظی،
سپاس خواهم داشت
من این سعادت را
چون شراب گوارایی
نوشیدم
بیژن جلالی
زمین!
من عاشق تن جاودانی تو هستم
که در بهاران، لطیف
و در تابستان،
گرم و مطبوع است
تن همیشگی تو
که در پاییز،
از خزان عشقها
غنی است
و در زمستان،
چون عروسی،
در جامهی سپید،
پنهان میشود
بیژن جلالی
http://naturepoetry.ir