< >
شبهای دراز تنهائی
با سری مست و رویائی
شبهای سرد وطولانی
در دل سرمای زمستانی
تابه سحرگهان بیدار
گهی مست و گهی هشیار
در وصفش شعر میسرودم
با خیالش خواب میدیدم
با امیدی کودکانه
با سرودی عاشقانه
تا سحرگه بیدار بودم
با نور مه دمساز بودم