مبارز نستوه قهرمان بزرگ مبارزه با استعمار و یا یک دیکتاتور ناقض حقوق بشر

TUESDAY, 29 NOVEMBER 2016

بی تردید فیدل کاسترو را چه قهرمان مبارزات استعماری و چه یک دیکتاتور ناقض حقوق بشر بدانیم به آسانی نمیتوان اورا ندیده گرفت وتبدیل به یک پا نویس در تاریخ مبارزاتی قرن بیستم کرد.

در گذشت او در چند روز گذشته بسیاری از ناقدین سیاسی موافق او را به قلم فرسایی در مورد دستاوردهای سیاسی او در مبارزات ضد استعماری چه در درون کشورش کوبا و چه در سطح جهانی بخصوص در امریکای لاتین و افریقا و نیز مبارزات او در جهت محو بی سوادی و فقر عمومی گسترش پوشش بهداشتی و برابری های نژادی و جنسی وکم کردن فاصله فقیر و غنی در جامعه وا داشت.

در عین حال منتقدین مخالف هم مطالب زیادی در مورد اعدام و شکنجه و حصر غیرقانونی مخالفین نوشتند.

در اینجا بدون اینکه در دام پیش داوری له و علیه این شخصیت بزرگ سیاسی قرن اخیر بی افتیم کوشش شده است که به علل و پیش مایه های دگر دیسی یک جوان پر شور ومیهن پرست و مدافع حقوق محرومین به یک دیکتاتور ناقض حقوق بشر بپردازیم.

کمی به گذشته برگردیم.کوبای پیش از انقلاب کشور دست نشانده ای بود که بر اثر بی سیاستی حکام شدیدا فاسدش که بازیچه ای در دست اربابان امریکايی خود بودند به یک قمارخانه و فاحشه خانه بزرگ برای توریست های امریکایی تبدیل شده بود.فقر شدید و محرومیت توده مردم وفاصله زیاد طبقاتی میهن پرستانی چون کاسترو را متقاعد کرده بود که تنها راه مبارزه با فقر و نجات کشور خلع ید از شرکت های بزرگ امریکایی و دست نشاندگانشان در دستگاه های حکومتی وانجام یک انقلاب مردمی بود.

امریکاییان نیز از همان ابتدا برای سرنگون ساختن حکومت انقلابی به تحریم های بسیار شدید اقتصادی و سیاسی پرداختند و به حیله های نامتعارف مختلف دست زدند. این ترفند ها شامل تجهیز مخالفین داخلی و خارجی و شایعه پراکنی های مختلف و اقدام های مختلف در جهت ترور کاسترو و یاران نزدیکش بود. بقول بعضی از منابع موثق سیا ۶۳۸ بار سعی کرد کاسترو را به قتل برساند.

در ماجرای خلیج خوک ها امریکاییان در زمان ریاست جمهوری کندی مخالفین وعناصر ضد انقلاب رابه کشتی های جنگی تجهیز کردند و کوبا را مورد تهاجم نظامی قرار دادند.

تمام کوشش های امریکاییان بر اثر هشیاری انقلابیون کوبایی بی نتیجه ماند. تنها اثر آن ایجاد یک بد بینی شدید در کوبا نسبت به امریکا و متحدانش بود که خود را در مقابل این ابرقدرت بزرگ تنها و بی پناه میدیدند.

آیا در چنین شرایطی میتوان اثرات روانی این سیاست هارا در میان رهبران کوبا و شخص فیدل کاسترو نادیده گرفت و از آن ها انتظار داشت که سیستم دموکراتیکی شبیه دموکراسی های غربی برقرار کنند؟

با آنکه نقض حقوق بشر و کشتار و شکنجه مخالفین به هر دلیلی قابل توجیه نیست به نظر میرسد که کلید حل معمای کاسترو در همین نکته باشد. آنان که پشت خود را به دیواردارند و شدیدا هستی و بقای خودو رژیم خود را در خطر تهاجم خارجیان می بینند قابلیت خود را برای برقراری سیستم های کاملا آزاد و دموکراتیک از دست میدهند. و به فرض محال اگر هم این قابلیت را از دست ندهند آیا با توجه به ترفند های کشور های استعمار گر موفق به حفظ و بقای سیستم ضد استعماری و در عین حال دموکراتیک و آزاد مورد نظرشان خواهند بود؟