استعمار نوین

بر خلاف تصور آنان که استعمار را متعلق به گذشته و محکوم به فنا می دانند، استعمار نه تنها نمرده بلکه به کمک تکنولوژی پیشرفته روز به روز وسعت بیشتری می یابد. منتها راه و روش و شیوه های استعماری بر حسب شرایط زمانی و مکانی مرتباً در حال تغییر و تحول می باشند. تکنولوژی مدرن، سیستم های اطلاعاتی جدید و سلاحهای پیشرفته الکترونیکی اسلحه های جدیدی هستند که امروزه بوسیله کشورهای پیشرفته علیه ممالک در حال توسعه بکار میروند. اصول سیاست های قدیمی استعماری نظیر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن تغییر نکرده منتها نحوه استفاده از انها متفاوت است.

در سالهای پس از جنگ جهانی دوم حضور مستقیم نیروهای استعماری جای خود را به حضور غیر مستقیم و یا استعمار اقتصادی داد.

استعمارگران با استفاده از ایجاد اقتصاد تک محصولی و کنترل بازار می توانستند نظرات و شرایط خود را حتی پس از استقلال کشورهای مستعمره به آنان تحمیل کنند. حضور رهبران وابسته به قدرت های خارجی در راس کارها نیز به ادامه این وضع کمک می کرد. این روش استعمار غیر مستقیم یا استعمار اقتصادی از نوع مستقیم ان بیشتر مقرون به صرفه بود، زیرا دیگر احتیاجی به حفظ نیروهای انتظامی و احیاناً درگیریهای نظامی وجود نداشت. در سی سال اخیر به علل مختلف از جمله بالا رفتن آگاهی عمومی مردم و گسترش جنبشهای ملی در کشورهای جهان سوم، ادامه استعمار اقتصادی در پاره ای از این کشورها میسر نبود. لذا شیوه های جدیدی برای ادامه وضع موجود لازم بود. مرحله بعدی که با کمک سازمانهای جاسوسی غربی نظیر سیا و انتیلجنت سرویس صورت گرفت شامل اعمالی نظیر کودتاهای نظامی و کشتن و به زنجیر کشیدن رهبران ملی و برقراری حکومتهای وابسته به قدرتهای بزرگ بود. امروزه این روش نیز موفقیت پیشین خود را ندارد.

در دهسال گذشته حتی در بعضی از کشورها عمال قدرتهای بزرگ پس از به قدرت رسیدن تغییر جهت داده مشکلات زیادی را برای اربابان خود ایجاد کردند. برای مثال عیدی امین در اوگاندا و نوریه کا در پاناما را می توان نام برد، از طرف دیگر افکار عمومی مردم کشورهای پیشرفته نیز دیگر با اعمالی چون ترورهای سیاسی و کودتاهای نظامی و بر سر کار آوردن دیکتاتورهای کوچک و بزرگ در کشورهای جهان سوم موافقت چندانی ندارد.

روش دیگری که بخصوص در سالهای اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته، تشدید اختلافات قومی و مذهبی و یا همان سیاست قدیمی تفرقه بینداز و حکومت کن می باشد.

کشورهای استعمارگر و دستگاه های تبلیغاتی آنان با بزرگ کردن اختلافات قومی و مذهبی اقوام مختلف و پیروان ادیان مختلف را بجان هم می اندازند تا از آب گل آلود ماهی گرفته و موقعیت استعماری خود را تثبیت کنند. سیاست کلی استعمارگران پس از ایجاد جنگهای قومی و مذهبی حمایت بیشتر از قدرت ضعیفتر و ایجاد یک نوع تعادل قوای مصنوعی می باشد. این تعادل قوا فقط با حمایت خارجی و استفاده از تکنولوژی برتر آنان قابل دوام است.

در این شرایط هدف استعمارگران جلوگیری از پیروزی کامل هر یک از دو طرف درگیری و ایجاد یک حالت نه جنگ و نه صلح میباشد. بدین ترتیب موجبات وابستگی سیاسی، نظامی و اقتصادی هر دو طرف به نیروهای استعمارگر فراهم می گردد. در جریان جنگ ایران و عراق رونالد ریگان علناً اعلام کرد که هدف آمریکا جلوگیری از پیروزی هر یک از دو طرف و در واقع شکست هر دو آنها می باشد. در ابتدای جنگ که پیروزی عراق حتمی به نظر می رسید، آمریکا و اسرائیل و متحدانشان سعی کردند که با فراهم کردن کمبودهای تجهیزاتی ارتش ایران از شکست کامل ان جلوگیری کنند. پس از اخراج عراق از قسمت اعظم اراضی اشغالی و ورود نیروهای ایرانی به خاک عراق،

آمریکا با دادن اطلاعات ماهواره ای از موقعیت نیروهای ایران عملاً مانع سقوط بصره شد. فرانسه، آلمان و انگلیس و سایر دول غربی نیز در تجهیز ارتش و صنایع نظامی عراق نقش مهمی داشتند، صدام حسین که از سیاست دول غربی در مورد حفظ تعادل قوا بین ایران و عراق آگاه شده بود، سعی کرد با عقب کشیدن نیروهایش خطر پیروزی ایران را بیش از اندازه بزرگ جلوه دهد تا بدین ترتیب با استفاده از کمکهای نظامی شرق و غرب ارتش عراق را تا انجا که ممکن بود بوسیله سلاحهای پیشرفته مجهز کند. بدین ترتیب او در موقعیت مناسب می توانست ضربه قاطعی را بر نیروهای ایران وارد کند. پیشروی سریع قوای عراقی در ایران پس از قبول آتش بس از طرف جمهوری اسلامی نشان داد که تا چه حد ارتش عراق خود را برای غافلگیری نیروهای ایرانی آماده کرده بود. سرعت آزاد سازی کویت بوسیله آمریکا و متحدانش که بعد از فلج کردن کامل نیروهای عراقی در اثر بمباران های دقیق صورت گرفت، نشان داد که نیروهای متحدین بسادگی می توانستند در عرض چند روز تمامی خاک عراق را اشغال کرده صدام حسین و یارانش را به عنوان جنایتکاران جنگی به پای میز محاکمه بکشانند و درس عبرتی به جنایتکارانی چون او بدهند. منتها اشکال کار این بود که وجود صدام حسین و حکومت بعثی در بغداد بهترین تضمین برای ابقای نیروهای آمریکا و متحدانش در خلیج فارس و حفظ منافع آنان در منطقه بود.

ترس از احیای مجدد ارتش صدام کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را از یکسو وادار به خرید بی سابقه وسایل جنگی و از سوی دیگر بستن معاهدات نظامی با متحدین غربی و قبول حضور نیروهای متحدین در منطقه کرده بود در واقع اشغال کویت باعث ایجاد نوعی رابطه جدید استعماری بین اعراب حاشیه جنوبی خلیج فارس و قدرتهای غربی شد. برای حفظ این رابطه وجود صدام و خطر احیای ارتش عراق لازم بود . سالها بعد که سیاست غربی ها وجود صدام حسین در عراق را مانعی برای کنترل منابع نفتی عراق یافت به بهانه وجود سلاحهای شیمیائی در عراق صدام حسین را از میان برداشت و بجای او ایران را به عنوان لولوخرخره منطقه معرفی کرد.

اشغال نظامی سومالی که به بهانه ایجاد امنیت برای رساندن کمک های انسانی به قحطی زدگان این کشور صورت گرفت نیز روش دیگری برای توجیه حضور نظامی آمریکا و متحدانش در این منطقه حساس جغرافیایی می باشد. نگاهی به اوضاع سایر کشورهای آفریقایی نشان می دهد که در آن زمان سومالی تنها کشور قحطی زده این قاره نبود. قحطی در سایر کشورهای آفریقایی نظیر موزامبیک، رودزیا، سودان و غیره نیز در اثر خشکسالی و یا جنگهای داخلی و ناامنی بیداد می کرد. منتها هیچکدام از این کشورها موقعیت ممتاز سوق الجیشی سومالی را نداشتند.

پیش از متلاشی شدن بلوک شرق ملاحظاتی چون حفظ تعادل قوا و رقابت بین دو ابرقدرت میدان عمل محدودی را در اختیار کشورهای دنیای سوم قرار داده بود. یک قطبی شدن دنیا و عدم لزوم حفظ این ملاحظات میدان عمل محدود کشورهای جهان سوم را به مراتب محدودتر کرده است.

رهبران طرف های درگیر در جنگهای داخلی و منطقه ای نباید این نکته را فراموش کنند که در انتهای هر مخاصمه هر دو طرف بازنده شده و برنده اصلی کشورهای حامی دو طرف درگیر یا در واقع استعمارگران نوین میباشند که با استفاده از این درگیریها مقدمات فروش مقادیر زیادی اسلحه و نیز حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه جنگ زده فراهم می کنند تا بدین وسیله ثروت های طبیعی این کشورها را به سهولت هر چه بیشتر تاراج کنند.

دکتر فرزاد وحید