موج جدید استعمار

بررسی تاریخی چگونگی پیدایش استعمار و نحوه عمل آن برای تشخیص جهت گیری های آینده آن امری ضروری است. از اینرو بهتر است که ابتدا به عقب برگشته تاریخ و علل پیدایش استعمار را بررسی کنیم.

تاریخ گذشته پر از جنگ های کوچک و بزرگ است که در اکثر مواقع منجر به استعمار یک گروه بوسیله گروه قوی تر شده است. کشورهای استعمارگر معمولاً در پی استفاده از امکانات مالی و انسانی کشورهای دیگر بوده و تا زمانی که مخارج نگهداری کشور مستعمره کمتر از استفاده های اقتصادی آن است حضور کشور استعمارگر نیز ادامه می یابد.

در گذشته هر گاه در اثر حضور جنبش های ملی مخارج نگهداری ارتش و حفظ مستعمره بیشتر از استفاده های اقتصادی آن گشتند تمایل کشور استعمارگر به حضور مستقیم کمتر شده و جنبش استقلال طلب موفق به کسب استقلال مستعمره شده است.

در هفتصد سال گذشته کشورهای اروپائی نسبت به ملل آسیائی، آفریقائی به علل مختلف از نظر تکنولوژیکی در سطح برتری قرار گرفته با استفاده از قدرت تکنولوژی خود اقدام به استعمار کشورهای این دو قاره نموده اند.

اسپانیا و پرتغال به عنوان سردمداران استعمار اروپائی مشغول غارت و چپاول مردم و در واقع ثروت کشورهای آسیائی و آفریقائی و بومیان آمریکا پس از کشف این قاره شدند. ثروت غارت شده به وسیله این دو کشور، سایر کشورهای اروپائی نظیر هلند، انگلیس و فرانسه را نیز ترغیب کرده پای آنها را نیز به میدان چپاول کشورهای سه قاره دیگر بازکرد.

در طول این هفتصد سال به علت پیشرفتهای تکنولوژیکی امکانات مالی و نظامی این کشورها نیز فزونی گرفته، وسایل جدیدی را برای سرکوبی ملل مستعمره در اختیار استعمارگران قرار داد. در این میان جنبش های ملی نیز بیکار نبوده و در پاره ای از این کشورها نگهداری ارتش برای سرکوب جنبش داخلی وحفظ مستعمره بیش از استفاده های مالی ناشی از حضور در کشور مزبورمیشد. قبول استقلال ایالات متحده امریکا در سال ۱۷۷۶بهترین دلیل صحت این مدعاست. نباید فراموش کرد در حالی که حضور در ایالات متحده دیگر مقرون به صرفه نبود حضور در بسیاری از کشورهای دیگر نظیر هند و کشورهای آفریقائی و غیره هنوز بسیار پر منفعت بود. چپاول مستقیم هند تا استقلال هند و پاکستان در سال ۱۹۴۹ ادامه یافت. در این سال بالاخره جنبش مردم این کشور انگلستان را متقاعد به غیر اقتصادی بودن حفظ هندوستان نمود.

در آفریقا نیز جنبش های استقلال طلبانه کشورهای این قاره منجر به اعطای استقلال به کشور غنا در سال۱۹۵۷ شد. پس از آن به تدریج اعطای استقلال به بقیه کشورهای این قاره با توجه به رشد جنبش ملی آنها ادامه یافت.

همانگونه که اشاره شدهر گاه در هر یک از این کشورها حضور مستقیم دیگر مقرون به صرفه نبود کشور مربوطه رسماً استقلال می یافت. در این زمان استعمار غیر مستقیم یا استعمار اقتصادی که به استعمار نوین نیز مشهور شده بود جایگزین حضور مستقیم کشورهای استعمارگر در این کشورها میشد. مسئله اصلی این بود که افکار عمومی کشورهای استعمار شده دیگر حاضر به قبول حضور مستقیم نیروهای استعمارگر نبود وجنبش های ملی مخارج نگهداری مستعمره را بیشتر از استفاده های اقتصادی آن میکرد.

در طول حضور مستقیم کشورهای استعمارگر، اقتصاد کشورهای مستعمره بصورتی تنظیم شده بود که کاملاً متکی به داد و ستد با کشورهای استعمارگر باشد. در بسیاری از این کشورها اقتصاد کشور بر مبنای تولید یک یا دو فرآورده معدنی و یا گیاهی که منحصراً برای فروش به بازارهای اروپائی تولید میشد قرار گرفت. تولید و فروش این محصولات در دست سوداگران کشورهای استعمارگر باقی میماند. این فرآورده ها ی منحصر به فرد در خاورمیانه نفت، در کشورهای آفریقا ئی قهوه یا مس، در هند چای و پنبه و در کشورهای آمریکای مرکزی شکر بود. ایجاد اقتصاد های تک محصولی روش شناخته شده کشورهای استعمار گر برای بقاء حضورشان در کشورهای استعمار شده بود.

ترفند دیگرکشور های استعمارگر قبل از خروج نیروهای نظامی شان از کشور استعمار شده سپردن قدرت به اقلیت ها و دیکتاتورها بود. دلیل این امر آن بود که دیکتاتورها و اقلیتهای قومی یا مذهبی بدون کمک خارجی امکان ادامه حکومت را نداشتند و در نتیجه برای حفظ موقعیتشان مجبور بودند به قدرت های خارجی که معمولا کشور استعمارگر سابق بود ند متکی شوند. بهای حمایت بی دریغ دولت استعمارگر از این حکومتها باز بودن دست استعمارگران برای چپاول ثروتهای کشورهای استعمار شده بود. برای مثال در خاورمیانه پس از اعطای استقلال به عراق حکومت را به دست اقلیت بیست درصدی سنی دادند در بحرین حکومت را به اقلیت ده در صدی سنی و در سوریه که اکثریت جمعیتش سنی بود حکومت را به علویها که در اقلیت بودند دادند. در آفریقا هم که بیشتر اختلافات کشمکشهای قومی و قبیله ای بود استعمارگران معمولا حکومت را به قبایل کوچکتر میدادند.

نباید فراموش کرد که ایجاد اقتصاد تک محصولی در اتحاد شوروی سابق نیز مورد استفاده قرار گرفته بود و اقتصاد اکثر جمهوری ها کاملاً متکی به داد و ستد با جمهوری های دیگر بخصوص جمهوری فدراتیو روسیه بود. برای مثال اقتصاد جمهوری های آسیای مرکزی کاملا بر مبنای تولید پنبه قرار گرفته بود. این کشورها حتی برای سیر کردن شکم مردمشان مجبور به ورود گندم از اوکراین بودند. کشاورزی آنها نیز از نظر ماشین آلات کاملاً به جمهوری روسیه متکی بود. آنچه مسلم است این است که استعمار به دلایل اقتصادی به وجود آمد و به دلایل اقتصادی هم حداقل نوع مستقیم آن جای خود را به استعمار نوین داد. در ضمن نباید فراموش کرد که موفقیت استعمار اقتصادی یا استعمار نوین لزوم استعمار مستقیم را کاهش میدهد.

متاسفانه چنین به نظر میرسد که نوعی استعمار مستقیم خیال بازگشت دارد. وقایع چندین سال اخیر نشان میدهند که تاکتیک های قدیمی کشورهای استعمارگر دوباره کم و بیش همانگونه که در گذشته برای استعمار مردم کشورهای ضعیف تر استفاده میشد مورد استفاده قرار گرفته اند.

در گذشته از اختلافات بین هندو و مسلمان در هند، تامیل و سینهالی در سیلان، ترک و یونانی در قبرس، ایرانی و عرب در خلیج فارس و غیره و غیره در نقاط دیگر دنیا برای به قدرت رسیدن نیروهای استعمارگر استفاده میشد. امروزه از اختلاف بین صرب و کروات، مسیحی و مسلمان، عرب و اسرائیلی، کرد و عرب، شیعه و سنی، آذربایجانی و ارمنی و ده ها اختلاف قومی و مذهبی دیگر در نقاط دیگر دنیا برای نیل به همان هدف استفاده می شود. در واقع همانطور که اشاره شد تاکتیک کلی این است که با حمایت از قدرت ضعیف تر درمناقشات مختلف میتوان بصورت مصنوعی یک نوع تعادل قوا ایجاد کرد که فقط با کمک خارجی قابل دوام است. در نتیجه حضور قدرت استعمارگر برای حیات آنها یک امر حیاتی است. تلاش استعمارگران اینست که از پیروزی کامل طرفین مقابله جلوگیری کرده یک حالت نه جنگ و نه صلح و یا در واقع یک مناقشه مداوم بین دو طرف ایجاد کرده هر دو طرف را به خود وابسته سازند. رونالد ریگان در جریان جنگ ایران و عراق علناً اعلام کرد که هدف امریکا جلوگیری از پیروزی هر یک از دو طرف و در واقع شکست هر دو آنها می باشد.

پیش از متلاشی شدن بلوک شرق ملاحظاتی چون حفظ تعادل قوا و رقابت بین دو ابر قدرت میدان عمل محدودی را در اختیار کشورهای دنیای سوم قرار داده بود. یک قطبی شدن دنیا و عدم لزوم به حفظ این ملاحظات میدان عمل محدود کشورهای فقیر را به مراتب محدودتر کرده است.

رهبران طرف های درگیر در جنگ های داخلی و منطقه ای نباید این نکته را فراموش کنند که در انتهای هر مخاصمه هر دو طرف بازنده شده و برنده اصلی کشورهای به ظاهر حامی دو طرف درگیر و یا در واقع استعمارگران نوین می باشند.

دکتر فرزاد وحید