دلایل ماندگاری زبان پارسی

شاید زبان و فرهنگ پارسی بزرگترین عامل بقای سرزمین ما و یکی از افتخارات بزرگ همه ما ایرانیان است. زبان کنونی ما پس از گذشت قرنها کم کم همچون سنگریزه ها در بستر آب جاری جلا یافته وواژه هایش از آزمایش زمان گذشته و ماندگار شده اند. آنان که به گوش خوش آیند نبودند رفته رفته کنار گذاشته شده وبا واژه های خوش آهنگ تر جایگزین شده اند. قوانین دستور زبان هم رفته رفته آسانتر و پذیرا تر شده اند. در پاره ای از زبانهای سامی و اروپائی با قوانینی برخورد میکنیم که دلیل وجودی چندانی ندارند. برای مثال جنسیت اشیا در زبانهائی نظیر فرانسه وعربی ووجود اسم مثنی در عربی. شواهدی موجود است که در پارسی باستان هم تعدادی ازاین قوانین دست وپاگیر موجود بوده اند و خوشبختانه اینگونه قوانین در اثر مرور زمان از زبان پارسی حذف شده اند.

البته وجود سخنسرایان و شاعران بسیار خوش قریحه و اندیشمند در راس آنها فردوسی توسی، سعدی و حافظ و خیام را در پایداری و توسعه زبان پارسی به هیچوجه نمیتوان انکار کرد. اگر زبان انگلیسی به داشتن شکسپیر افتخار میکند، در زبان پارسی حد اقل پنجاه شاعر هموزن شکسپیر قلم فرسائی کرده اند.

کار نامه فرهنگستان زبان پارسی بر خلاف انتقادهائی که از آن میشد رویهم رفته کارنامه موفقی بوده است. در سالهای اخیرکار ساختن واژه های معادل برای علوم و فن آوری نوین در بسیاری از مواقع بسیار موفق بوده است و بیشتر آنها به عنوان واژه های جا افتاده در زبان پارسی مورد قبول واقع شده اند .

در پنجاه سال گذشته بویژه پس از انقلاب زبان پارسی مورد هجوم مجدد واژه های ناخوش آیند عربی قرار گرفت که خوشبختانه بیشتر آنها از آزمایش زمان نگذشتند و فراموش شدند. به تازگی نیز واژه های بسیار ناخوش آیندی بوسیله جوانان وارد گفتگوهای روزمره شده اند که بی تردید عمر آنها هم به درازا نخواهد کشید و بزودی فراموش خواهند شد.

در نیمه دوم قرن بیستم مشکل دیگری که در ادبیات پارسی بوجود آمد بکارگیری تعابیر نامانوس وام گرفته شده از زبانهای اروپائی بویژه اسپانیولی فرانسه و انگلیسی است . پاره ای از شاعران جوان در نوشته ها و اشعار خود اینگونه تعابیر را به نام نو آوری به کار میبرند واز نا آشنائی مردم نسبت به زبانهای خارجی سوء استفاده کرده وانمود میکنند که خالق اینگونه تعابیر هستند. اینگونه تعابیر بویژه در شعر نو معاصر بسیار دیده میشود ومتاسفانه نزد گروهی نا آشنا به ادبیات جهانی به عنوان محکی برای بدیع بودن شعر در نظر گرفته میشوند. در حالیکه تقریبا تمامی آنها وام گرفته از کار شاعران چپ گرائ امریکای جنوبی چون پابلو نرودا وآستوریاس ویا آثار شاعران روسی اند. بی تردید مشت اینگونه افراد نیز به تدریج با آشنائی بیشتر مردم با ادبیات جهان باز خواهد شد و آنچه را به عنوان نو آوری در شعر پارسی جا میزنند نیز از آزمایش زمان نخواهد گذشت.

نو اوری نه تنها خوب است بلکه بسیار ضروری است منتهی نه به هر قیمتی. در این مورد باید وسواس بسیار به خرج داد و با دقت آنچه را که به غنی تر شدن زبان کمک میکند به کار گرفت و از استفاده از تعابیر بی مورد ونا مانوس پرهیز کرد.