< >
هیچ ننالم من از این روزگار
هیچ ننالم من از این روزگار
هیچ ندارم گله از کردگار
داده بدستم صنمی چون نگار
بر سر زلفش شدهام بیقرار
بر سرکویش شدهام ماندگار
هیچ نماندست مرا اختیار
آنکه نیاموخت ز آموزگار
پخته شود از سخن یک نگار