سرچشمهی هستی
سرچشمهی هستی
سرچشمهی هستی
نوشته: منوچهر کازرونی
روزی کودکی از والدینش سوالی پرسید. سوالی که نه دربارهی اسباببازی، نه مدرسه، و نه حتی ستارگان بود. سوالی بود که گویی از نادیدنیهای دنیای قابلدیدن میآمد. از جایی پهناور و خاموش که فقط در تجسم او زاییده شده بود.
والدینش از پاسخ سوال عاجز بودند. اما نمیتوانستند کودک را بیپاسخ بگذارند. پس داستانی با دقت، خیالانگیز، و با لحنی آکنده از اطمینان از خود ساختند.
کودک با چشمانی گشاده گوش داد و بیدرنگ باور کرد. در همان لحظه، آن داستان تبدیل به یک حقیقت برای او شد. نه از آن رو که گفته هایشان اثبات شده بود، بلکه چون کودک به داستان والدینش اعتماد کرده بود. و از آنرو داستان برای او جان گرفت.
انسان نیز چون آن کودک است. ما در برابر ناشناخته ها میایستیم و از خود سوال میکنیم:
جهان چطور شکل گرفته، چگونه آغاز شد؟
چه نیرویی آن را در کنار هم نگاه میدارد؟
و صدها سوال مشابه.
و در پاسخ به آنان، ما داستان میسازیم. برخی از این داستانها از روایات مذهبی زاده میشوند، برخی از اسطوره، و برخی از علم و دانش بشری. و هر یک میکوشد به نادیدنی، شکل دیدنی دهد. و آنچه را که ما نمیتوانیم کاملا ببینیم و یا درک کنیم، توضیح دهد.
علم ایدههای شگفتانگیزی با منطق دانسته به ما میدهد.
انفجار بزرگ—که به ما میگوید آغاز و شروع ناگهانی همهچیز از نقطهای یگانه است.
تورم کیهانی—رشد جهانی که سریعتر از تصور ما بزرگتر و بزرگتر می شود.
جهانِ جهنده—که می گوید جهان بارها و بارها فرو میریزد و باز دوباره زاده میشود.
چند جهانی—که ما جهانهای بیشماری چون حبابهایی در فضا داریم. و این حبابها در فضای بیپایان خود شناورند.
این نظریهها بر پایهی مشاهده علمی، اندازهگیری و ریاضیات دقیق استوارند. و بهترین تلاشهای ما برای فهمیدن راز پیدایش هستی و کهکشانها هستند که به ما نشان میدهند.
اما حتی اعتمادترین نظریهها نیز برای ما پرسشهایی بیپاسخ میگذارند.
پیش از هستی و یا انفجار بزرگ چه بود؟
چرا و چطور هستی وجود دارد، از وجود ناهستی و هیچی؟
آیا واژه “پیش از” برای زمان معنا دارد، وقتی که خودِ زمان تازه از همان لحظه آغاز شده است؟
شاید ما بتوانیم سرچشمه ی هستی را به گونهای دیگر تصور کنیم.
سرچشمهی هستی تنها فقط نقطهی آفرینش نیست، بلکه ریشهای پنهان است—منبعی خاموش و درخشان که همهچیز از آن برخاسته است. از دلِ آن، انرژی، ستارگان، کهکشانها، اشیاء و موجودات زنده پدید آمدند. از دل آن، جهانهای زیادی گسترده شده و میشود، هر یک با آهنگ و قوانین خود.
برخی چون جهان ما بوجود میایند، با ستارگان و حیات؛ برخی دیگر با ریتمهای زمانی متفاوت، یا در شکلهایی که ما نمیتوانیم حتی تصورشان کنیم. و چشم، درک، و احساس ما قادر به لمس و دیدن آنان نیست.
سرچشمهی هستی از ما دور نیست—در هر ذرّه، هر اتم، و هر کهکشان وجودش جاری است.
هر تکه از ماده، هر موجود زنده، با آن پیوند دارد—مثل قطرههایی که با اقیانوس یکیاند.
حتی همین حالا نیز، در سکوت و ناپیدایی، تارهای نامرئی آفرینش را در همه چیز درهم میبافد.
ما در بند زمان و فضا هستیم، در جریان آنها حرکت میکنیم، اما سرچشمهی هستی ورای این مرزهاست. از قوانین فیزیکی ما پیروی نمیکند، با زمان و مکان یا خطکش اندازهگیری نمیشود. برای همین قابل لمس، دیدن، حس، و درک ما نیست.
بینهایت و بیقانون است و در عین حال ژرفترین پیوند را با هرآنچه میبینیم و لمس میکنیم دارد.
گرانش، انرژی، حتی خودِ زندگی، شاید نشانههایی از این پیوند پنهان باشند.
تارهای نامرئی سرچشمهی هستی از کوچکترین ذره تا بزرگترین کهکشانها کشیده شدهاند، و همه چیز را به هم گره میزنند.
هیچ چیز و ذرهای از هم جدا نیست.
هر جسم، هر موجود، با تپش سرچشمهی هستی زنده است، در تار و پود کیهان بافته شده است.
علم آنچه را که میتواند ببیند و به سنجد میتواند به ما نشان میدهد. اما در ورای آن نگاه، هنوز جایی برای تصور و شگفتی هست. که علم ناتوان از درک آن است.
نادیده گرفتن نادیدنی، همانقدر محدود کننده است که نادیده گرفتن دانستهها.
شاید خردمندانهترین راه، در آغوش گرفتن هر دو حقیقت باشد:
آنچه میدانیم، و آنچه میتوانیم تصور کنیم.
همچون آن کودک که سوالش را از والدینش پرسید، ما نیز باید جرات سوال و تفکر خیالی داشته باشیم.
و در همین تفکر خیالی و شگفتی است که تارهایی را میبینیم که همه چیز را به سرچشمهی هستی پیوند میدهند—تارهایی که در میان ماده و جرم، ستارگان و کهکشانها، در بدنها و قلبهای ما جریان دارند.
سرچشمهی هستی که در سکوت نجوا میکند، در بینهایت گسترده میشود، همه را در بر میگیرد، و همه را به هم میپیوندد.
در حضور آرام و جاودانهاش، ما هرگز جدا نیستیم، هرگز تنها نیستیم—همواره بخشی از تار و پود بیپایان کیهانیم.
و با این حال… پرسشهایی باقی میمانند:
چه چیزی فراتر از اندازهگیری ما نهفته است؟
آیا هرگز ژرفای حقیقی سرچشمهی هستی را درک خواهیم کرد؟
آیا جهان ما تنها یکی از جلوههای بیشمار حقیقتی بالاتر است، یا فقط بازتابی گذرا از جاودانگی؟
آیا در زندگی روزمره، کششِ تارهایی را حس میکنیم که نمیتوانیم ببینیم؟
آیا سرچشمهی هستی هنوز هم آفرینش را شکل میدهد؟
شاید این پرسشها پاسخی نداشته باشند—و شاید، شگفتی حقیقی، درست در همین پرسشهای ما نهفته شده است؟
برای خواندن مجموعهی تار و پود اندیشههایم (Tapestry of My Thoughts) روی لینک زیر کلیک کنید: https://sites.google.com/view/johnkaz
Click on the link https://sites.google.com/view/johnkaz to explore Tapestry of My Thoughts
Medium Readers
Click on the link https://medium.com/@iselfschooling to explore Tapestry of My Thoughts