آگاهی درونی
آگاهی درونی
آگاهی درونی
نویسنده: منوچهر کازرونی
روزی روزگاری، پیرمردی بود با دو پسر. هنگامی که زمان آن رسید که پسرانش خانه را ترک بکنند و راه زندگی خود را در پیش گیرند، آنها را فراخواند. با آرامشی خردمندانه، به هر کدام یک جعبهابزار کوچک داد و گفت:
«در طول سفرتان، این را همیشه با خود داشته باشید. آن را کنار نیندازید، زیرا چیزی درون آن است که هنوز معنایش را درنمییابید.»
پسران قول دادند که به سخن پدر وفادار بمانند و راهی شدند—یکی به سوی شرق و دیگری به سوی غرب. هر یک به سویی متفاوت از زندگی رفتند، تا راه خویش را بیابند. در اینجا شرق و غرب جهتهای جغرافیایی نیستند، بلکه منظور نماد راههای گوناگون زندگیاند: یکی در جستوجوی آسایش، دیگری در پی چالش؛ یکی در تعقیب سرعت، دیگری در ژرفا؛ یکی به دنبال نور برآمدن خورشید، دیگری مجذوب درخشش غروب آن. هرچند راههایشان از هم جدا شد، هر دو هدیهای یکسان در دل خود حمل میکردند—فقط این پرسش باقی ماند که آیا آن را نگه خواهند داشت یا کنار خواهند انداخت.
پسرِ شرقی ماهها جعبهابزارش را با خود حمل کرد. اما با طولانی شدن مسیر، خسته شد. روزی با خود اندیشید: «این جعبه خیلی سنگین است. مرا در سفرم خسته میکند. بیتردید بدون آن سبکتر خواهم بود.» و بدین ترتیب، آن را کنار جاده گذاشت، به خیال آنکه باری از دوشش برداشته است.
پسرِ غربی نیز سنگینی جعبهاش را احساس میکرد، اما تصمیمی دیگر گرفت. با وجود خستگی، آن را با خود حمل کرد. بهزودی شروع کرد به گشودن آن، به کاوش در درونش و به کار گرفتن ابزارهایش. در لحظات دشوار، دریافت که همان چیزی که زمانی میخواست رهایش کند، سرچشمهی راهحلهایش است. چیزی که باری بر دوشش مینمود، کلید پیشرفتش شد.
سالها گذشت. هر دو پسر پیر شدند. آنکه جعبهاش را کنار گذاشته بود، بارها خود را ناتوان در برابر چالشهای زندگی یافت. وقتی گرسنگی آمد، راهی برای تأمین نداشت. وقتی مانعی پدیدار شد، ابزاری برای غلبه نداشت. فقر و نومیدی مسیر او را پر کرد.
اما آنکه جعبهاش را حفظ کرده بود، با قدرت گام برداشت. با دشواریها روبهرو میشد نه بهعنوان شکست، بلکه فرصتی برای ساختن و رشد کردن. هر جا میرفت، مورد استقبال قرار میگرفت، زیرا نه تنها ابزار، بلکه خرد، استفاده از جعبه- با خود داشت. زندگیاش سرشار از فراوانی، استقامت و عزت شد.
و چنین است حال ما. جعبهابزاری که پدر به پسرانش داد، چیزی نیست جز آگاهی درونی خود ما. گاهی درک و حمل بارِ آگاهی درونی سنگین به نظر میرسد. ممکن است آسانتر باشد آن را کنار بگذاریم، زندگی را با عادت و بیتوجهی بگذرانیم. و اغلب، آنچه آگاهی درونی به ما نشان میدهد، چیزی نیست که بخواهیم ببینیم—گاهی ما را به شکیبایی میخواند وقتی نتیجهی سریع میخواهیم؛ به راستی فرا میخواند وقتی سکوت ایمنتر است؛ به مهربانی دعوت میکند وقتی خشم آسانتر مینماید. مسیر درست همیشه مسیر دلخواه ما نیست.
اما هنگامی که به آگاهی درونی خود اعتماد میکنیم، وقتی از آن استفاده و آن را پرورش میدهیم، قدرت واقعیاش را درمییابیم. در آگاهی درونی، ابزارهایی نهفته است: تفکر، شجاعت، انضباط و شفقت. هرچه بیشتر به کارشان گیریم، تیزتر و نیرومندتر میشوند. هرچه با آگاهی درونی زندگی کنیم، زندگی پربارتر و معنادارتر میگردد—حتی اگر گاه از ما کارهای دشوار بخواهد.
باید از خود بپرسیم:
آیا آگاهی درونی خود را چون هدیهای میپذیریم، حتی زمانی که ما را به چالش میکشد؟
آیا میگذاریم ما را در مسیرهای دشوار رهبری کند، تا شکیبایی، تامل و درک مان را تیزتر سازد؟
آیا آن را هر روز با خود حمل میکنیم، تا با آن پل بسازیم، با چالشها روبهرو شویم و نوری به خود و دیگران برسانیم؟
آیا از آگاهی درونی خود بهره میگیریم، یا میگذاریم بیکار در درونمان بماند و چشم بسته دل به گفته ها بسپاریم؟
وقتی آگاهی درونیمان در برابر وسوسهها سخن میگوید، آیا مقاومت میکنیم یا تسلیم میشویم؟
و در ژرفترین سطح، آیا آنقدر به آگاهی درونی خود اعتماد داریم که بگذاریم ما را راهبری کند، حتی زمانی که مسیرش همان نباشد که ما میخواستیم؟
و همیشه به یاد داشته باشیم: هدیهای که با خود حمل میکنیم، شاید ما را به چالش بکشد، شاید سنگین باشد، و شاید از راههایی بگذرد که نمیخواستیم، اما دقیقاً همین هدیه است که ما را میسازد و نیکیای را که به جهان میآوریم، معنا میبخشد.
برای خواندن مجموعهی تار و پود اندیشههایم (Tapestry of My Thoughts) روی لینک زیر کلیک کنید: https://sites.google.com/view/johnkaz
Click on the link https://sites.google.com/view/johnkaz to explore Tapestry of My Thoughts
Medium Readers
Click on the link https://medium.com/@iselfschooling to explore Tapestry of My Thoughts