نوشید تا فراموش کند
اما یادش آمد
... فراموشی
تنها واژهای ست
برای دروغی که هنوز
به خودش می گوید
لعنتی هرزه
با هزار نفر خوابید
که هیچکدام
من نبودند
بعد از هفده سال شنود
گوشی تلفن را برداشتم
و به صدای نفسهایش
گوش کردم
:ساعت
یک ربع به اعتراف
:شاید باید میگفتم
"...متاسفم"
:یا
"...ببخشید"
اما کدام احمقی معذرتخواهی میکند؟
فقط من میدانستم
فردا چگونه روزنامه ها
تیتر خواهند زد
"...زن جوانی در آتش سوخت"
رد پای خیس خیانت
از فرش تا حمام
یازده قدم بود
آینه تمام آن شب
چشمانش را
ضبط کرد
:همه چیز طبق فیلمنامه پیش رفت
داخلی – حمام
دوربین روی دست
در بخاری خاکستری از دود
لباسهایی ، بدون بازیگر
...داخل وان ، آرام میسوخت