به من فرصت آبی شعری ببخش!
عصر بایدهای بزرگ
من و تو باید با هم باشیم
نامهات را خواندم برادر جانم فرزاد
کم ترسیدهیی از من ترسانک لرزان!
اگر در تپش پردهی باران
باز میآیم
شعرهای ممنوع از حصار ممنوع میگذرند
من اگر تفنگی داشتم