هنر برای هنر

همین موسیقی است که اقوام را با هم یک جا می سازد.

گریه رباب و گریز طبله در لابلای جنگ

جنگ ما را آواره می سازد و هیچ چیز مثل یک آهنگ دلنشین روح درد کشیده ما را آرام نمی سازد. وقتی در رسانه ها آمار و واقعیت های جنگ را درشت منتشر می کنند و در کوچه و خیابان صدایی جز خشونت و وحشت نمی شنویم در چنین شرایطی به کجا می توان پناه برد الا هنر و موسیقی! در روزهای سخت حتی آهنگ های قطغنی نیز ما را به گریه می اندازد. این روزها افغانستان آتش گرفته و گریه بر دردهای بی علاج مسکن خوبیست.

خبرنگار مقشوش همراه صمیم راستان مصاحبه کرده است. آقای راستان موسیقی دان، نوازنده و خواننده مهاجر افغان در آلمان می باشند که در این سال تلاش نموده اند تا از طریق موسیقی پلی میان وطنداران و مردم محلی ایجاد کنند و با آهنگ های عاشقانه وجه فراموش شده زندگی را به ما یادآوری می نمایند.

مقشوش: به نظر شما آیا هنر موسیقی می تواند ارتباط پناهندگان و باشندگان محلی را تقویت کند و به پروسه ادغام کمک نماید؟

بله چرا که نه، وقتی افغانان و دیگر ملیت ها دور هم جمع شوند، می توانیم بهترین و زیباترین پیام ها را از طریق شعر و موسیقی بیان نماییم. همچنان دردها، رنج ها و سختی هایی که هموطنان ما تحمل می کنند را برایشان بیان کنیم تا هم پذیری، شناخت و ارتباط بیشتر گردد.

همراه با باند آلمانی ها چند اجرا در مراسم های سیاسی با حضور سیاسیون آلمانی داشتم که به عنوان هنرمند افغان در باند اجرا می نمودم. در آنجا هم کیبورد را می نواختم همچنین می خواندم. حتی در یک اجرا دو آهنگ مختلف را با هم میکس کردیم. من آهنگ احمد ظاهر را به فارسی دری خواندم و آنها هم در میان اجرای من یک آهنگ آلمانی می خواندند با این حال موسیقی دو آهنگ شبیه به هم بود.

من تقریبا دو سال در یک مرکز فرهنگی میان سالان که به موسیقی نیاز داشتند، می نواختم. آنجا هم می خواندم و هم پیانو می نواختم حتی جدیدترین آهنگ هایم را برایشان شرح می دادم و ارتباط دو طرفه خوبی داشتیم.

من از فعالیت های موسیقی ام راضی هستم چرا که تمام کارها را به تنهایی انجام می دهم. هر چند روزهای اول از بقیه وطندران درخواست کمک می نمودم تا بتوانم موسیقی را ادامه دهم اما دیدم که بعضی از افغانان ما علاقه ای ندارند متاسفانه حسادت ها و رقابت های ناسالم وجود داشته و دارد. این برخوردها باعث شد تا تصمیم گرفتم خودم یک استودیو آماده نمایم، ترانه را بسرایم، موسیقی متن را بسازم تا دردها و حرف هایم را به تنهایی بیان نمایم.

مقشوش: به نظرتان شما می بایست از سبک رایج در موسیقی آلمان پیروی نمایید یا معنا و مفهومی که مردم آلمان می طلبند را در ترانه هایتان پیاده نمایید تا ارتباطات بهتری برقرار گردد؟

به نظرم باید هر هنرمندی از سبک خود را پیاده نماید و نباید به دنبال این باشد که به خاطر مخاطب مثلا آلمانی از موسیقی رایج تقلید کند. قبلا در افغانستان احمد ظاهر محروم موسیقی غربی و شرقی را ترکیب کرد پس دیگر مجبور نیستم به دنبال ترکیب و میکس موسیقی غربی و شرقی باشیم اما هر کس می تواند سبکی را که در آن راحت هست انتخاب کند و به دنبال این نباشد که ببیند مخاطب چه سبکی را می پسندند حتی یک شنونده خوب کافی است.

به یاد دارم که در کنسرت هایی که به نمایندگی از افغانان اشتراک نمودم، خواستم آهنگ های محلی افغانستان مثل قطغنی را اجرا کنم، اتفاقا حاضران آلمانی از آن استقبال نمودند و در سالن رقصیدند که نشان می دهد که آنها واقعا پسندیدند.

مقشوش: آیا می توان دردها و مصائب ناگفتنی ها را از طریق موسیقی و هنر بیان نمود؟

بله، چندی قبل یک وطندار ما در کشور همسایه به طور عمدی یا غیر عمدی آتش زدند و در گرفت، من یک آهنگ ساختم و با آلمانی ها در میان گذاشتم. همه ما یک صدا اعتقاد داشتیم که نباید این اتفاق بیافتد و در انسانیت اهمیت ندارد که فرد از کدام کشور هست چرا که ما باید عاشق انسان ها باشیم. تصمیم دارم که در آینده آلبومی درباره خاطرات و مصائب مهاجرت نیز آماده کنم.

مقشوش: چه موضوع و چه مدل آهنگ هایی را بیشتر دوست دارید؟

من بیشتر آهنگ های رمانتیک را می پسندم و دوست دارم که عاشقانه بخوانم. یک بار ترانه آهنگ معروف می پرسمت از آقای معین خواننده ایرانی گرفتم و یک موسیقی متن برایش ساختم. آن را نیز ضبط نمودم و شما می توانید در صفحات من آن را بشنوید.

هر چند آهنگ های انتقادی درباره افغانستان نیز می خوانم و در آن آهنگ ها به حس وطن دوستی و بشر دوستی ام می پردازم

مقشوش: فعالیت هنری ده ها هنرمند افغان مثل شما در خارج در این سالها چه تأثیری بر سبک و مسیر موسیقی افغانستان گذاشته است؟

در اروپا موسیقی را حرفه ای دنبال می کنند هر چند در افغانستان نیز به تازگی امکانات گسترش یافته است. وقتی بخواهیم یک ویدئو کلیپ بسازیم در حال حاضر اروپا بهتر از افغانستان می باشد چرا که امنیت وجود دارد و می توانید در هر منظره ای برویم و ضبط کنیم هر چند به خاطر جنگ در افغانستان این کار شدنی نیست.

اکثرا خوانندگان جوان افغان از هنرمندان مهاجر در خارج الگو می گیرند. متاسفانه در شرایط فعلی افغانان که در اروپا هستند موسیقی را به شکل دیگری دنبال می کنند. ناراحت کننده است که در آهنگ های محلی از الفاظ و کلمات ناشایست استفاده می کنند. وقتی به فضای مجازی نگاه کنید هزاران هزار کلیپ برای آهنگ هایی مثل لالا، بلرزان و... می سازند اما هیچ ارزش هنری ندارد و موسیقی را در راه گمراهی می کشانند. امروز آهنگ هایی می شنویم که بیشتر از آنکه تاثیر مثبتی بر دنیای موسیقی گذاشته باشند، بیشتر ضربه می زنند و هنر را به انحراف می کشانند.

مقشوش: آیا موسیقی می تواند که وسیله پیوند بین اقوام وملیت های مختلف افغان باشد ، چه نقشی می‌تواند برای آوردن صلح داشته باشد؟

بلی. وقتی یک آهنگ ملی و محبوب نواخته می شود و ساز اَتن به صدا در می آید، دیگر فرقی نمی کند شنونده پشتون باشد، تاجیک و یا هر قوم دیگری باشد چرا که همه از آن لذت می برند. همین موسیقی است که اقوام را با هم یک جا می سازد.

وقتی یک هنرمند یک آهنگ انقلابی می خواند و یا می خواهد از تمام اقوام در یک آهنگ نمایندگی کند، قطعا تاثیر می گذارد اما مهم تر فهم شنونده هست. ممکن است وقتی صد نفر یک آهنگ صلح طلبی و ضد جنگ را بشنوند، حداقل ده نفر تاثیر پذیرند و متوجه شوند که باید از جنگ دست برداریم. با یکدیگر صلح کنیم و با هیچ قومی دشمنی نداشته باشیم. همه ما باید بفهمیم که زندگی زیباست. متاسفانه در کشوری که چهل سال جنگ جریان داشته، فرهنگ و سواد بسیار ضربه خورده است. خیلی ها معنای زیبای یک آهنگ ضد جنگ را نمی فهمند.

احمد سهیل احمدی 2.8.21

زمان هایی که در گالری هستم این حس را دارم که آدم آزاد و خوشبختی می باشم

تاریکی ها و روشنایی های پناهندگی

در مسیر مهاجرت که سختی های بسیاری دارد و ناامیدی به آینده در آن موج می زند پناهندگان سرگرمی های محدودی دارند که به وسیله آن دل ایشان خوش می شود. یک پناهنده ساز می زند، دیگری می خواند و حتی در این فضای سخت تماشای بازی فرزندان نیز خوشحال کننده است. این خوشی ها خیلی کوتاه می باشند ولی برای زندگی طاقت فرسای پناهندگی خیلی خوب است.

خبرنگار مقشوش همراه نجیب حسینی مصاحبه کرده است. آقای حسینی پناهنده هنرمندی می باشند که با نقاشی هایشان واقعیت زندگی پناهندگان را به دنیا نشان می دهند. در این مصاحبه از آخرین وضعیت واکسیناسیون و کرونا در کاراتپه، هنر نقاشی و ارتباط هنر با پناهندگی پرداخته ایم.

مقشوش: از آنجایی که کشورهای اروپایی مدعی حقوق بشر هستند و در ماه های اخیر شمار زیادی از شهروندان خویش را تحت پوشش واکسین قرار داده اند، آیا واقعا به داخل کمپ های پناهندگان نیز توجه ای شده است؟ وضعیت کرونا و محدودیت های قرنطینه در کمپ موقت کاراتپه چطور است؟

درست است که داخل کمپ کاراتپه تست مثبت کرونا داشته ایم ولی خبری از تلفات به خاطر مصاب به کرونا نبوده است. افرادی که تست آنها مثبت اعلام می گردید، حدود دو هفته در قرنطینه به سر می بردند اما مصاب هیچ یک جدی نبود. با این حال هنوز کمپ قرنطینه هست ولی در یونان خبری از محدودیت های کرونایی نیست و به جز بعضی مکان های شلوغ مثل فروشگاه های بزرگ عملا نیازی نیست که ماسک همراه داشته باشیم.

در داخل کمپ باید ماسک حتما استفاده کنیم و هر فردی حق دارد یک بار در هفته طبق لیست از کمپ خارج شود. به خاطر این محدودیت ها مردم نمی توانند برای آموزش و... از کمپ بیرون بروند. متاسفانه شرایط قرنطینه در داخل کمپ مناسب نیست چرا که بیماران کرونایی در یک خیمه نگه داری می شوند. در این خیمه شش نفر یا حتی بیشتر بدون خدمات صحی اسکان می یابند.

مسئولان کمپ هیچ کمکی به پناهندگان نمی کنند با این حال بعضی از ارگان های غیر انتفاعی مثل آلمانی ها ماسک در کمپ توزیع می نمایند و کمبود ماسک وجود ندارد.

مردم یونان به طور رایگان در شفاخانه ها واکسن می شوند. چندی پیش ثبت نام برای تزریق واکسن کرونا را در کمپ آغاز نمودند. افرادی ثبت نام کردند و عده ای هم واکسن شده اند اما خبری از واکسیناسیون به طور گسترده در کمپ ها نیست. خودم شخصا برای ثبت نام رفتم اما گفتند چون شما به تازگی از قرنطینه خارج شده اید می بایست چهار ماهی صبر کنید تا بعد از آن واکسن شوید.

مقشوش: به عنوان هنرمند، هنر چقدر می تواند از دردها و سختی های مهاجرت بکاهد و روح آدم را آرام کند؟

اگر کسی معنای هنر را درک نماید، قطعا می فهمد که هنر دوای درد مردم می باشد. عملا هنر زبان مردم است. به عنوان هنرمندی که در کمپ ساکن هستم معتقدم که از طریق هنر می توان پیام های مهمی را به گوش جهانیان رساند. توریست هایی که به این جزیره می آیند و به کارگاه ما سرمی زنند، آنها تابلوهایی را می خرند که درد و سختی زندگی پناهندگی را بهتر نمایش می دهد و چنین تابلوهایی بیشتر مورد پسند است.

در این مدت دو سال من فقط از طریق نقاشی توانستم مصائب مهاجرت و سختی زندگی در کمپ را تحمل نمایم. موقعی که وارد گالری می شوم حس می کنم که وارد دنیای دیگری شده ام. وقتی آدم کاری را انجام بدهد که آن را دوست دارد خیلی تاثیر مثبتی رویش می گذارد. زمان هایی که در گالری هستم این حس را دارم که آدم آزاد و خوشبختی می باشم اما وقتی به کمپ برمی گردم حس می کنم که تمام بدبختی های دنیا روی سرم خراب می شود.

آیا تا به حال نقاشی کشیده اید که وقایع مهاجرت را به تصویر به طور واقع بینانه به تصویر کشیده باشد و مصائب مهاجرت را بیان کند؟

همیشه تلاش می کنم تا به عنوان یک هنرمند به جامعه و همنوعان خودم خدمت نمایم. در تابلوهای مختلف موقعیت ها و مکان های متفاوت از جمله کمپ، دریا و... را کشیده ام. به طور کل بیشتر نقاشی هایم مربوط به مهاجرت است. می خواهم از طریق نقاشی به باقی مردم بگویم که پناهندگان در این مسیر و در این کمپ چه می کشند.

مقشوش: چند کلمه از شما به عنوان یک هنرمند پناهنده می پرسم و لطف کنید با تخیل تان پاسخ بدهید. اول اینکه به نظر شما پناهندگی چه رنگیست؟

به نظرم می توانیم پناهندگی را در دو رنگ تشریح نماییم مثل آیینه ایست که از یک طرف آن تاریکی و رنگ سیاه دیده می شود. یعنی به عنوان یک پناهنده از جایی به خاطر ناامنی، فقر و... فرار می کنیم. در این مسیر امیدهایی در دلت روشن می شود و می توانم رنگ سبز را برای طرف مقابل آن انتخاب کنم.

مقشوش: هر موضوعی یک نمادی دارد. مثلا نماد طبعیت سرزمین ما درخت و رودخانه است. به نظر شما نماد پناهندگی چیست؟

واقعا نماد پناهندگی هم کوه هست، هم دریا و چیزهای مختلفی می تواند باشد. با این حال پناهنده با یک کوله پوشتی در این مسیر قدم برمی دارد. از کوه می گذرد و در دریای طوفانی تنها یک کوله پوشتی در اختیار دارد پس می توانم کوله پوشتی را نماد پناهندگی انتخاب نمایم.

احمد سهیل احمدی 17.7.21

اگر تعداد معدودی از افغانان کارهای ناشایست انجام می دهند دلیل نمی شود که آن را به همه افغانان نسبت داد.

نقش هنر در ارتباط جوامع

این ما هستیم که می توانیم به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، لیاقت خویش را نشان دهیم که اهانت ها و گستاخی هایی که به ما نسبت می دهند تا چه اندازه نارواست. اگر دنیا می خواهد نشان دهد که مردم افغانستان با کوله پوشتی بر دوش و فقر فرهنگی و اخلاقی مهاجرت می کنند و هر فاجعه انسانی در کشور میزبان بر گردن آنهاست، ما باید ثابت کنیم که این دروغ است و انسان های بی ارزش در میان ما بسیار کم هستند وگرنه دیر یا زود خجالت می کشیم وقتی کسی بفهمد از کجا آمده ایم. وطنداران بسیاری داریم که در کشورهای اروپایی توانسته اند با فعالیت های خویش الگو زیبا برای همنوعان خویش گردند و جامعه میزبان نیز به آنها افتخار می کند.

خبرنگار مقشوش همراه پرویز رحیمی مصاحبه کرده است. آقای رحیمی عکاس، فعال فرهنگی و مدنی هستند که از راه های مختلف به هموطنان خویش کمک می کنند. آقای رحیمی تا به حال چندین نمایشگاه عکاسی در آلمان برگزار نموده که مردم میزبان استقبال فوق العاده از آن داشته اند. در این مصاحبه به انگیزه های فعالیت های فرهنگی و مدنی در افغانستان و آلمان، تجربه ادغام در جامعه، نمایشگاه های عکاسی و انگیزه برگزاری آن گفتگو کرده ایم.

مقشوش: چه انگیزه ای سبب گردید تا شما در افغانستان فعالیت های فرهنگی و اجتماعی با سازمان های غیردولتی خارجی و داخلی، مطبوعات و رسانه های مختلف داشته بودید و در حال حاضر در اروپا نیز این چنین فعالیت هایی را ادامه می دهید؟

از آنجایی که در یک فامیل تحصیل کرده به دنیا آمده بودم و همیشه آنها سعی نمودند که مرا طوری تربیت نمایند تا به مردم کمک کنم و در امور خیر سهم گیرم. من مدیون تریبت فامیل هستم. همچنین این اتفاق به تعدد شغل هایم نیز برمی گردد. در افغانستان اگر بچه پولدار نباشیم باید از سن کم کار کنیم. من هم از سن کم تلاش نمودم و با اقشار مختلف جامعه کار کرده ام که باعث گردید تا چامعه را بشناسم و متوجه گردیدم که چطور به مردم کمک نمایم.

و دلیل سوم نیز به خاطر گرایش رشته تحصیلی ام هست که من در دانشگاه هم در لیسانس و هم در ماستری علوم اجتماعی خواندم. امروز در اینجا نیز در رشته رسانه و روابط فرهنگی به تحصیل ادامه می دهم..

مقشوش: آیا از فعالیت های خویش راضی هستید؟ آیا چنین فعالیت هایی برای شما در حد یک شغل بوده که از آن درآمد نیز داشته اید و یا ارزش بیشتر داشته است؟

تا جایی که امکان داشت تلاش نمودم تا بهترین خود را به نمایش بگذارم. از خودم راضی هستم چرا که سعی نمودم تا هر کاری که بر عهده من گذاشته می شود را به شکل احسن اجرا نمایم.

از آنجایی که من از صنف دهم کارهای مختلفی انجام داده ام، در نتیجه فکر می کنم بیشتر از درآمد در اصل تجربه کسب کرده ام. آدمی که امروز هستم و انرژی ای که دارم تا به همنوعانم خدمت کنم به خاطر تجربه هایی هست که پیشتر کسب نموده ام.

مقشوش: به نظر شما یافتن شغل در آلمان چقدر به شما کمک کرده تا در جامعه میزبان ادغام یابید؟

شخصا در مورد خودم کار یکی از عواملی بود که به من کمک نمود تا در جامعه ادغام شوم. در ابتدا از طریق تحصیل با جامعه ارتباط برقرار نمودم و بعد از آن مسائل هنری، فرهنگی و باعث گردید تا در جامعه ادغام شوم و بعد از اینها کار نیز به من در این راه کمک نمود.

مقشوش: به نظر شما صلیب سرخ جهانی در راه خدمت به پناهندگان و مهاجران در زمینه امداد، پذیرش و تسهیل ادغام آنها در جامعه میزبان تا چه اندازه ای موفق بوده است؟

من صلاحیت اظهار نظر کلی درباره سازمان صلیب سرخ جهانی را ندارم اما به عنوان یک عضو کوچک در این سازمان هو مچنین به حیث یک شهروند که با این سازمان از افغانستان آشنایی داشتم اظهار نظر می کنم.

همان طور که می دانید صلیب سرخ از سالهای دور در افغانستان خدمت می کند و برای مجروحان جنگی، اطفال یتیم و افراد بی بزاعت فعالیت دارد. از زمانی که به آلمان آمدم شاهد موارد مذکور هستم. صلیب سرخ در زمینه تهسیل ادغام و مدیریت کمپ های پناهندگان فعالیت دارد. با این حال نمی توانم اظهار نظر کلی کنم و فقط وقایعی که شاهد آن بوده ام که از طریق تسهیل ادغام، کمک برای یافتن شغل، آموزش زبان و... به پناهندگان کمک کرده است.

مقشوش: شما تا به حال پنج نمایشگاه عکاسی در آلمان برگزار نموده اید، مردم عامه آلمان تا چه اندازه از پیام هنری شما استقبال کرده اند؟

به نظرم نه تنها مردم عامه آلمان بلکه مخاطبین جدی نیز استقبال فوق العاده ای داشته اند. من مدیون آغوش باز جامعه میزبان در مورد نمایشگاه هایم هستم. ایده اولیه هر نمایشگاه را با نهادهای آلمانی در میان گذاشتم که چه هدف و چه عنوانی نمایشگاه من خواهد داشت. از آنجایی که هدف هر دو طرف بهم شبیه بوده باعث گردیده تا آنها برای تسهیل برگزاری نمایشگاهم کمک نمایند. نمایشگاه ها مملو از بازدیدکنندگان آلمانی بوده است.

مقشوش: شما سعی نموده اید تا چه حرف های پنهانی را از طریق نمایشگاه به مردم آلمان بگویید؟ چه گفته هایی پشت عکس هایتان پنهان است؟

یک مقوله معروف در عکاسی هست به این عنوان که یک عکس بیشتر از هزار کلمه می تواند صحبت کند و تاثیر بگذارد. نام و مضمون هر نمایشگاه من با فرهنگ و تاریخ افغانستان گره خورده بود. من نمی خواستم در نمایشگاه هایم مردم افغانستان را مردمی بی کاره و علاف معرفی نمایم بلکه خواسته ام تا مردم با دانش، سپاس گذار و ارزش مند به جامعه میزبان معرفی نمایم. به نمایشگاه هایم افتخار می کنم که توانسته ام از طریق آن کلتور مردم خویش را به اشتراک گذاشتم و ثابت کردم که مردم بی سواد و بی فرهنگی نیستند اگر تعداد معدودی از افغانان کارهای ناشایست انجام می دهند دلیل نمی شود که آن را به همه افغانان نسبت داد چرا که آدم های ارزشمند بسیاری در این جامعه یافت می شود.

احمد سهیل احمدی 8.5.21

بارها وقتی درددل هموطنان زجرکشیده ام را شنیدم به گریه افتادم.

پناهندگان هنرمند

صحنه، نور و بازی ما را به یاد هنر نمایش می اندازد و تئاترهای بی نظیری در جهان اجرا شده که اشک ها و لبخندهای بینندگان و حضار را همراه داشته است. اما کمتر در این سالها شنیده ایم که یک پناهنده در کشور میزبان توانسته به سطح اول بازیگری برسد تا جایی که مخاطبان و منتقدان در آن کشور او را تحسین نمایند. این رویاییست که تمام پناهندگان به آن می اندیشند. ما با پناهنده افغانی گفتگو کرده ایم که توانسته در این راه به موفقیت برسد و ثابت نموده که جامعه اگر به یک پناهنده فرصت بدهد بدون شک پشیمان نخواهد شد.

خبرنگار مقشوش همراه آقای پویا رئوفیان مصاحبه دیگری کرده است. آقای رئوفیان بازیگر شناخته شده تئاتر و نمایش هستند که در کنار اجرا به موسیقی و آواز نیز می پردازند. در بخش دوم مصاحبه به بازیگری تئاتر، انگیزه ها و استقبال مخطبان آلمانی، تجربیات کار به حیث مترجم و مشکلات واقعی پناهندگان در آلمان گفتگو کرده ایم.

مقشوش: چه انگیزه ای سبب شد که به تئاتر روی بیاورید و مخاطبان آلمانی از شما به عنوان یک بازیگر افغان چه استقبالی کرده اند؟

از کودکی به بازیگری و اجرای نمایش علاقه داشتم. وقتی در آن زمان فیلم تماشا می کردم آرزو داشتم که روزی خودم بازی کنم و روی صحنه در برابر مردم اجرا نمایم. در افغانستان هم که بودم هر چند توانایی و اجازه اجرای تئاتر را نداشتم اما تلاش می کردم تا در تولید نمایش سهم بگیرم با این حال هیچگاه آرزوی کودکی ام را فراموش نکردم.

وقتی که به آلمان آمدم، از من برای بازی در یک پارچه معروف دعوت شد. قصه این پارچه در افغانستان و دیگر کشورها هم معروف است و از من خواستند به عنوان یک مهاجر خارجی در نمایش اصلی کلاه قرمزی بازی نمایم. آن نمایش موفق گردید و چند سال آن را در مکاتب مختلف آلمان اجرا کردیم. موفقیت آن پارچه باعث شد تا تشویق شوم و بیشتر برای تئاتر تلاش کردم.

پس از آن اجرا توانستم در تئاتر های مختلفی اجرا نمایم. پارچه هایی را بازی کردم که داستان آن صرف مربوط به مهاجران نبود بلکه به حیث یک بازیگر حرفه ای که تسلط به زبان آلمانی نیز دارد آنها را بازی کردم. خوشبختانه موفق هم بودم. نکته ارزشمند برای من این است که به حیث یک بازیگر خارجی که در وطنم امکانات برای آموزش تئاتر نداشته ام اما می توانم روی صحنه همراه با بازیگران حرفه ای آلمانی بازی کنم که تئاتر را اصولی و آکادمی آموزش دیده اند و تجربه بازیگری را دارند. این چنین تجربه ای واقعا باعث افتخار من است. ژورنالیست های افغانی که در آلمان هستند بارها مرا تشویق نموده اند که هنرمند افغانی ما در یک صحنه بزرگ اجرا دارد و به من می گویند که آلمانی ها تو را به حیث بازیگر پذیرفته اند و در جامعه قبول شده ای.

وقتی یک بازیگر افغان در کشورهای همسایه بازی می کند از او به عنوان یک افغان یاد می کنند اما در آلمان متفاوت هست چرا که در نمایش ها اصلا گفته نمی شود که من از افغانستان آمده ام بلکه بازی من برای آنها مهم هست. هیچ اهمیتی ندارد که از کدام کشور، مذهب و ... آمده ام. وقتی که نمایش تمام می شود. تماشاگران می ایستند و تشویق می کنند. در آن زمان اگر خودم بخواهم، آنها به تماشاگران اعلام می کنند که یک افغان بازیگر این نمایش بوده ولی تبعیضی وجود ندارد و سوال نمی کنند که از کجا آمده ای. با این حال همیشه بعد از اجرا می گویم که من از افغانستان آمده ام و برای تماشاگران تعجب برانگیز است که این چنین خوب به زبان آلمانی تسلط دارم.

مقشوش: با توجه به اینکه شما در محکمه عالی آلمان به حیث مترجم فعالیت داشته اید، به نظر شما پناهجویان با پروسه پناهندگی در آلمان چه مشکلاتی دارند و چه خاطره ای از آن دوران به یاد دارید؟

با توجه به تجربیاتی که در محکمه و دیگر اداراتی که به عنوان یک مترجم فعالیت نموده ام، بزرگ ترین مشکل افغانان متاسفانه بی سوادی است. به یاد دارم که فلان پناهنده ای سندی که برای پناهندگی داشت بسیار مناسب و واقعی بود ولی در محکمه نتوانست درخواست خود را واقعی بیان کند و عملا جواب رد گرفت. متاسفانه از کودکی به ما تلقین شده که حق نداریم در جمعی که بزرگ تر ها نشسته اند اعلام نظر کنیم. این باعث شده که بسیار از نظر فهم و درک عقب باشیم. هموطنان نمی توانند مشکلات روزمره خود را بیان کنند و دچار مشکلات جدی می گردند.

افغانان مشکلات جدی برای کسب پناهندگی در آلمان دارند. از آنجایی که هیچ کس حتی مترجم نمی تواند به آنها در محکمه کمک کند چرا که مترجمان قسم خورده اند. مترجم نهایت می تواند از طریق تفهیم سوالات به پناهنده کمک نماید.

از نظر سطح فکری و فرهنگی تفاوت های بسیاری میان پناهندگان افغان و مردم آلمان هست. مصیبت هایی که پناهندگان در مسیر پناهندگی با آن روبه رو می شوند باعث بروز مشکلات روحی و روانی می گردد. در نتیجه در محکمه جز درد و رنج هموطنان چیز دیگری را نمی شنوم. هیچ خاطره خوشی ندارم چرا که دردهای پناهندگان را در محکمه ترجمه می کنم. بارها وقتی درددل هموطنان زجرکشیده ام را شنیدم به گریه افتادم. همیشه کوشش کرده ام از هر طریقی به آنها کمک کنم تا جواب آنها را بهتر ترجمه نمایم و شاید مشکلات آنها کمتر شود اما متاسفانه مشکلات ما و شما بسیار زیاد است.

از آنجایی که دولت افغانستان پول گرفته تا پناهندگان رد شده را بپذیرد در نتیجه تا زمانی که یک پرونده بسیار مناسب نباشد به راحتی پذیرفته نمی شود و به راحتی پرونده ها رد می گردد.

احمد سهیل احمدی 28.4.21

در هر مکان و زمانی موسیقی روحیه ما را خوش می کرد.

نغمات زیبای اعتراض

موسیقی آن نوای خوشی است که در میان ویرانه های جنگ و غربت مهاجرت حال آدمی را دگرگون می سازد. همان قدر که موسیقی مفرح برای روزگار ناخوش مردم افغانستان نعمت است بدون شک موسیقی اعتراضی که دردهای ناگفتنی بسیار مردم از جمله فقر، تبعیض، جنگ، ناامنی و حتی اشغال وطن را بیان می سازد تا تغییرات را به همراه بیاورد. هر چند امروز موسیقی اعتراضی نیز در افغانستان طرفدار دارد اما سوال اینجاست که چرا این سبک تاثیرگذار هنوز نتوانسته در میان دوست داران موسیقی جایگاهی داشته باشد که بتواند برای همدلی و صلح قدمی بردارد.

خبرنگار مقشوش همراه آقای پویا رئوفیان مصاحبه کرده است. آقای رئوفیان خواننده و موسیقدان موفق افغان هستند که در جامعه آلمان خواننده شناخته شده ای محسوب می شوند. آقای رئوفیان سالها قبل تجربه پناهندگی را نیز داشته اند. در این مصاحبه از انگیزه یادگیری موسیقی در سالهای حکومت طالبان، موسیقی و ادغام پناهجویان در جامعه میزبان، سبک اعتراضی در افغانستان و نخستین آلبوم ایشان گفتگو کرده ایم.

مقشوش: چه انگیزه ای سبب شد که شما موسیقی را در سالهای حکومت طالبان انتخاب نمودید و موسیقی در سالهای مختلف زندگی مثل دوران پناهندگی چه کمک های روحی و روانی به شما کرد؟

عشق به موسیقی دلیل این بود که یادگیری موسیقی را آغاز کرده ام و به همین علت می نوازم و می خوانم. علاقه زیاد در سالهای کودکی که مصادف با حکومت طالبان بود باعث گردید که به سمت موسیقی سوق پیدا کنم. پدرم یک کیبورد برایم خریده بود و سعی می کردم که تنهایی آن را یاد بگیرم.

به اجبار در اتاق دربسته ای موسیقی را تمرین می کردم چرا که اگر صدای موسیقی به بیرون درز می کرد ممکن بود که طالبان مشکلی به وجود بیاورند. همچنین در محفل های دوستانه نیز در خفا برای آنها می خواندم و می نواختم.

در هر عرصه زندگی به خصوص در دوران پناهندگی موسیقی از نظر روانی به من کمک کرده است. در مسیر مهاجرت وقتی جمعی از پناهجویان در اتاقی نشسته بودیم، یک دیگ یا کاسه را برمی داشتم و مثل طبل می زدم. من می خواندم و باقی پناهندگان از آن لذت می بردند. در هر مکان و زمانی موسیقی روحیه ما را خوش می کرد.

مقشوش: به نظر شما موسیقی می تواند کمک کند تا پناهنده در جامعه میزبان مثل آلمان ادغام گردد؟

صد فیصد. از خودم مثال می زنم. وقتی وارد آلمان شدم نه تنها زبان آلمانی یاد نداشتم بلکه با فرهنگ و سبک زندگی آنها نیز هیچ آشنایی نداشتم. در کمپ که بودم، معلم زبان آلمانی روزی به ما گفت که می خواهید با ما بیرون بروید و با فرهنگ سبک زندگی مردم در آلمان آشنا شوید؟ ما موافق بودیم و به کافه ترکی رفتیم. این اولین بار در آلمان بود که به کافه فرهنگی رفتم. در آنجا خوانندگان می خواندند و روی دیوار آن آلات موسیقی قرار داشت. همراه آلمانی ما به مسئول ترک کافه مرا معرفی کرد و گفت که این پناهنده می نوازد و می خواند. مسئول از من خواست برای جمع بنوازم و بخوانم. به او گفتم یک روز دیگر می خوانم.

آن مسئول به انگلیسی گفت که شاید یاد نداری وگرنه اگر اهل موسیقی باشی هیچ شرم نباید داشته باشی. روی صحنه رفتم. آهنگ سرزمین من و دو آهنگ دیگر را نیز خواندم. آنها مرا به جمع دیگری نیز معرفی کردند. این اتفاق باعث شد تا در جامعه آلمان ادغام شوم و یک سال بعد در استیجی با یک گروه دوازده نفر در آن شهر آلمان اجرا کردم.

مقشوش: شما امروز به عنوان خواننده اعتراضی شهرت دارید، چرا این سبک اعتراضی را انتخاب کرده اید و در این سالها توانسته اید به عنوان هنرمند برای همدلی و صلح میان مردم افغانستان کاری انجام دهید؟

این سبک همان طور که نامش مشخص است یعنی اعتراض! درد و مشکلات مردم را از طریق این سبک بیان می کنیم. مردم ما چه در افغانستان، چه در کشورهای خارج ظلم را تحمل کرده اند. وقتی آدم چنین مشکلاتی را می بیند اعتراض می کند. چه خوش است وقتی که مردم دردهای ناگفتنی خویش را به آدم تشریح می کنند اما صدایی ندارند ما سعی داریم آن را از طریق موسیقی بیان کنیم. من همیشه سعی کرده ام نسبت به ناملایمات اعتراص نمایم و این سبک موسیقی توانسته مردم را نیز همراه سازد.

مثلا در قضیه اخراج افغانان آهنگی را خواندم که مضمون آن این بود که چرا پناهجویان افغان را دیپورت می کنید؟ اخراج اجباری افغانان را متوقف سازید. این اعتراضات باعث گردید تا جلوی اخراج چند پناهجو را بگیرم. آنها اکنون در آلمان زندگی می کنند و از خطرات احتمالی نجات یافته اند. این سبک اعتراضی که در اجراهای مختلف اعم از تلویزیونی و... باعث گردیده تا زندگی پناهندگان مختلفی را نجات دهم و لبخند رضایت بر صورت آنها نیز بنشیند.

مقشوش: به نظر شما موسیقی اعتراضی جا پای خود را در امروز موسیقی افغانستان باز کرده است و یا هنوز هم نسبت به موسیقی های مفرح و شاد هیچ طرفداری ندارد؟

تا چند سال قبل درد اهالی موسیقی که سبک اعتراضی می خواندند این بود که چرا به موسیقی اعتراضی افغانستان آن چنان بها نمی دهند. یک مثال برایتان می زنم. چند سال قبل در یک کنسرت بزرگ اجرا داشتم که مردم مختلفی اشتراک کرده بودند. من همراه ارکستر آهنگ اعتراضی به نام آهنگ نسل جنگ اجرا نمودم. وقتی اجرا تمام شد یک دوستی جلو آمد و به من گفت که می شود قطغنی بخوانی؟ این سوال مزخرف بسیار مرا ناراحت و عصبانی کرد. به او گفتم چطور همراه ارکستر حرفه ای که هیچ یک از اعضای آن افغان نیستند بدون تمرین برای تو قطغنی کار کنم؟

درست است که آهنگ شاد نیز کار می کنم. در یک کنسرتی که بیش از هزار نفر اشتراک داشتند و از تلویزیون نیز پخش می گردید، آهنگ اعتراضی را به فارسی اجرا کردم و ترجمه آن نیز در زیرنویس در تلویزیون درج می گردید. در پایان تمام مهمانان آن کنسرت ایستادند و مرا تشویق نمودند.

خوشبختانه در اروپا سبک موسیقی اعتراضی را می توانیم به پیش ببریم. در افغانستان این سبک شروع شده و مورد تشویق مردم نیز هست اما هنوز به سطحی که در اروپا شاهد آن هستیم، نرسیده است. مثلا چند وقت قبل خوشحال شدم که آقای شکیب مصدق دوست مرا که خواننده معروف اعتراضی است به برنامه ستاره افغان دعوت نمودند. از پیشرفتی که اتفاق افتاده خوشحال هستیم.

مقشوش: شنیده ایم که به تازگی می خواهید اولین آلبوم رسمی خود را منتشر کنید، در این آلبوم چه نوع آهنگ هایی را گردآوری کرده اید؟

اولین آلبوم من به نام نترس که شامل یازده آهنگ به زبان های آلمانی و فارسی گردآوری شده است. بیشتر آهنگ ها اعتراضی می باشد و در کنار آهنگ های رپ، تعدادی به سبک محلی نیز می باشد. خواستم در اولین آلبوم رسمی ام در هر سبکی اثری داشته باشم حتی آهنگی به سبک راک نیز دارم. تا این لحظه یک آهنگ آلمانی و دو آهنگ فارسی به نام مادر و نسل جنگ ویدیو آن آماده شده است و مردم می توانند از طریق شبکه های اجتماعی به آن دسترسی بیابند.

احمد سهیل احمدی 19.4.21

در وضعیت فعلی که کرونا و ناامنی ها بیداد می کند، خوشحالیم که هنوز برنامه های معدودی برگزار می شود اما نسبت به سالهای گذشته خیلی کم رنگ تر گشته است.

سال 99، سال فاجعه آمیز برای فرهنگ

نوروز باستانی و سال نو فرصت آن است که سال گذشته را بررسی می نماییم. سال 1399 بی شک با حوادث تلخی از نظیر ترورهای هدفمند برای ملت افغان سال ناخوشی بود اما شاید روزی مردم حوادث تلخ این سال را فراموش نمایند اما بی شک اهالی فرهنگ و مطبوعات هیچ گاه فراموش نخواهند کرد. درگذشت استاد زریاب و بحران اقتصادی که سبب ورشکستگی ناشران و کتاب فروشان گشته است. در نتیجه قرن گذشته به بدترین شکل ممکن برای ما به پایان رسید.

خبرنگار مقشوش در اولین مصاحبه سال نو همراه علی جلالی تمرانی گفتگو دیگری کرده است. آقای جلالی نویسنده، ناشر و استاد داستان در کابل هستند که سالهاست برای بهبود وضعیت ادبیات کشور تلاش می کنند. در این مصاحبه به وضعیت ادبیات و فرهنگ در سال 99 پرداخته ایم.

مقشوش: در شرایط حاضر که کرونا و ترورهای هدفمند افغانستان را به دیوانگی کشیده است، آیا جلسات هنری و ادبی در کشور به خصوص کابل جریان دارد یا به تعویق افتاده است؟

با شیوع کرونا در افغانستان مثل همه کشورها قرنطینه به مدت دو ماه اعمال گردید، بعد از پایان قرنطینه کرونا در حالی که در اکثر کشورها تلفات بسیار زیادی داشت اما خوشبختانه در افغانستان تاثیر بسیار کمتری بر جای گذاشت. اما متاسفانه ثمرات قرنطینه یعنی مشکلات مالی ضربه بسیار سختی به تمام اقشار جامعه وارد نمود. از آنجایی که قدرت اقتصادی کاهش یافت، قدرت خرید مردم نیز کمتر گشت که خواه ناخواه بر خرید کتاب و دیگر فعالیت های فرهنگی نیز تاثیر بدی گذاشت.

تاثیر اقتصادی کرونا به برنامه های ادبی ضربه وارد کرد اما به حد کشورهای دیگر نبود. با این حال تضعیف برنامه های فرهنگی و کاهش اقبال عمومی به چنین برنامه هایی به نظرم بیشتر به خاطر ناامنی ها بوده و کرونا تاثیر کمتری داشته است. دیگر مثل سابق که برای هر رویدادی جلسه ای برگزار می نمی کنیم و در خیلی از مناسبت ها خبری از رویدادهای فرهنگی نیست. مثلا در شب یلدا و یا روز جهانی داستان کوتاه برنامه های شلوغی برگزار می گشت اما امسال این طور نبود. دیدیم که برای مراسم ختم استاد رهنورد زریاب به خاطر ناامنی ها و ترورهای هدفمند که باعث وحشت عمومی گشته حتی برنامه ای در کابل برگزار نشد؛ هر چند در مزارشریف یک برنامه سیاسی برگزار گردید.

در وضعیت فعلی که کرونا و ناامنی ها بیداد می کند، خوشحالیم که هنوز برنامه های معدودی برگزار می شود اما نسبت به سالهای گذشته خیلی کم رنگ تر گشته است.

مقشوش: چرا برگزاری محفل های ادبی به صورت آنلاین در افغانستان محبوب نگشت؟

یک دلیل عمده این است که به جز چند شهر بزرگ افغانستان که اینترنت گسترده وجود دارد اما در اکثر نقاط عملا شبکه اینترنت وجود ندارد. در شهری مثل کابل که اینترنت وجود دارد، اینترنت ضعیف و گران است. دلیل دوم اینکه فرهنگ برگزاری برنامه های آنلاین در افغانستان رواج نیافته است. اگر کرونا نیامده بود ما تا سالها بعد نیز امکان نداشت شاهد برگزاری برنامه های آنلاین باشیم. در مدت کرونا چند برنامه آنلاینی در هرات، کابل و.. برگزار گشت اما استقبال خاصی از آن نشد. به نظرم مشکل مهمتر از گرانی اینترنت این است که ما فرهنگ و عادت اشتراک در آن را نداریم. برگزاری جلسات رودرو بیشتر به مذاق ما می نشیند.

مقشوش: ناشران افغان در حالی که کرونا را بهم پیچده و وضع سیاسی افغانستان نیز بهم ریخته است، در این شرایط ناگوار نشر کتاب ادامه دارد و مردم از آن استقبال می نمایند؟

همان طور که پیشتر گفتم که تاثیرات اقتصادی کرونا دامن مردم را گرفت. دلیل مهم دیگر این هست که جز قشر دانشجو و تحصیل کرده ما دیگر اقشار آنچنان که باید و شاید کتاب نمی خوانند. با شیوع کرونا و آغاز قرنطینه بخش اعظم مردم بیکار شدند و همچنین با تعطیلی دانشگاه ها و مکاتب دیگر دانشجویان و محصلان نیاز و دلیلی برای خرید کتاب نداشتند هر چند آنها هم توانی برای خرید نداشتند. در این مدت دو کتاب فروشی معروف در کابل جمع کردند. چند کتاب فروشی معروف دیگر هم به مرز ورشکستگی رسیدند. هر چند ماه ها از قرنطینه می گذرد اما ناشران و کتاب فروش ها نتوانستند بدهی های خویش را بپردازند. تاجرانی که زمانی نزدیک به ده هزار جلد کتاب از کشور همسایه به کابل می آورند اما در این مدت حتی جرئت نمی کنند که چند هزار جلد کتاب هم وارد نمایند..

مقشوش: وضعیت ادبیات افغانستان در سال 1399 را چطور یادآوری می کند و این سالی که گذشت چه دستاوردهای برای فرهنگ افغانستان داشته است؟

متاسفانه سال 99 چندان پر باری برای ادبیات ما نبود. گرچه بعضی از انتشارات مثل تاک کتاب های زیادی منتشر کردند. با این حال از دست دادن اساتیدی مثل استاد زریاب خسارت زیادی به ما وارد کرد. استادی در سطح استاد زریاب چه از لحاظ توانایی فنی و ارتباط جمعی در کابل سراغ نداریم هر چند استاد فخری نیز در حال در کابل هستند اما به پای استاد زریاب نمی رسند. به طور کل برای ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی سال خوبی نبود و دستاورد عمده ای نیز نداشته ایم.

مقشوش: در وضعیت فعلی که جنگ ها و ترورهای هدفمند، کارنامه دولت افغانستان در حمایت از ادبیات و فرهنگ را چطور بازیابی می نمایید؟

متاسفانه ممکن دولت افغانستان از هر حوزه ای حمایت کند اما هیچ حمایتی از ادبیات و فرهنگ نخواهد کرد. هر چند در ماه های اخیر که آقای زهیر به عنوان سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ انتخاب گردیده است، کمی وضعیت بهتر شده و به نظر می رسد اگر ایشان به عنوان وزیر باقی بمانند، جا برای امیدواری به آینده نیز هست.

به طور کل پرونده دولت غنی و کرزی در زمینه فرهنگ خالی است. نه خبری از جشنواره های ملی و بزرگ بوده و نه محفل های ادبی هفتگی از سوی دولت برگزار گردیده است. مرگ استاد زریاب به عنوان یک لکه ننگ بر پیشنانی دولت آقای غنی خواهد ماند. استاد زریاب بامداد روز جمعه از دنیا رفتند و صبح همان روز دفن شدند آن هم بدون هیچ تجلیل و محفلی که از سوی دولت برگزار شود حتی نماینده ای از دولت در تشعیع جنازه حضور نداشت. این عمل توهین عینی به جامعه ادبی افغانستان بود.

احمد سهیل احمدی 3.4.21

هنر و رسانه

هنر موضوع غریبی در جامعه امروز افغانستان هست. جنگ، ناامنی، فقر و حوادث تلخ باعث گردیده که فراموش نماییم که هنر برای روح و روان جامعه ما چقدر ضروری است. امروز از هنرمندانی که به واقع استاد بودند و آثارشان را هر کسی در کشور دوست داشت خبری از آنها نیست. اما درد بزرگتر آنجاست که حرکت های کوچک اما ارزشمندی که در جای جای افغانستان برگزار می گردد، رسانه ها چه مکتوب و چه تصویری فراموش می نمایند که از آن تجلیل و تبلیغ نمایند.

یک سال از آغاز به کار رسانه تخصصی هنر مقشوش می گذرد. در این فرصت سعی کرده ایم تا با بخشی از هنرمندانی که در اولین سال فعالیت خویش با آنها مصاحبه داشته ایم، درباره وضعیت هنر و فرهنگ در رسانه های افغانستان، رسانه تخصصی هنر در کشور و کارنامه رسانه مقشوش در امر هنر و فرهنگ در اولین سال فعالیتش نظر ایشان را خواسته ایم.

دکتر بتول حیدری

ما در افغانستان رسانه ای که به طور تخصصی به هنر و فرهنگ بپردازد متاسفانه نداریم. هر چند هر از گاهی روزنامه ها و دیگر رسانه ها خبر و وقایع فرهنگی را پوشش می دهند با این حال رسانه تخصصی در این عرصه نداریم.

از نظر من تقریبا موفق بوده و یکی از کارهای بسیار خوب و قابل توجه ای که مقشوش آن را انجام داده این هست که چهره جدیدی از زنان هنرمند و قلم به دست را معرفی کرده است. زنانی که توانسته اند از طریق رسانه مقشوش دغدغه های ذهنی خویش را در جامعه افغانستان بیان نمایند. حتی مقشوش باعث این اتفاق شد که نسل جدید دختران و زنان هنرمند و نویسنده افغانستان از طریق این رسانه به جامعه اهل هنر ما معرفی شوند.

در مدت کوتاهی که مقشوش حرکت کرده توانسته به خوبی ظاهر شود. امیدوارم در آینده در موضوعاتی که به حیطه کاری آنها مربوط هست، بتوانند موفق تر و عمیق تر عمل نمایند و چهره های جوان دیگری نیز از طریق این رسانه معرفی گردد.

استاد رادوین انوری

تا جایی که بنده اطلاع دارم رسانه مستقل برای هنر وجود ندارد، چنین توقعی با توجه به شرایط سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی افغانستان منصفانه نیست. بلاعوض چنین انتظاری می رفت که برنامه های مدون و سازمان یافته تر پیرامون هنر در رسانه ها در خلال سایر برنامه ها هفته وار یا ماهوار تولید گردد. مردم و اهالی هنر درک واقع بینانه ای از هنر و هنرمند ندارند . واژه هنرمند همچون واژه های خلیفه و استاد بصورت گسترده در تمام ابعاد به کار برده می شود اما تعریف هنر و هنرمند را در سطح آوازخوانان کپی کار تقلیل داده اند. این هم از اثرات عدم گشایش بحث های جدی در مورد هنر و هنرمند همچنین نقد حرفه ای و سازنده آن است. امیدوارم که با رویکردهای حرفه ای تر به این موضوع شاهد گسترش و رشد هنر و هنرمند باشیم .

رسانه مقشوش هم به عنوان ادای دین به این موضوع رسالت خویش را خواسته بجا بیاورد . اما باز گله ما این هست که نگاه حرفه ای نداشته و بسیار برخورد سطحی با این موضوع داشته دلیل این ادعا انتخاب برخی شخصیت هایی ست که به عنوان هنرمند در اختیار مخاطب قرار می دهد که از لحاظ کیفیت کار در سطح مبتدی هستند . پیشنهاد بنده در این مورد این است قبل از اقدام به معرفی افراد و شخصیت های هنری مشورت با اهل خبره در هر رشته صورت بگیرد تا تخصصی تر این بحث واقع گردد.

بطور کلی این اقدام یک امر نیک پنداشته می شود و با مرتفع ساختن نقایص به جذب مخاطبین بیشتر و حرفه ای تر کمک گردد. ازین منظر میتواند پلی مستحکم تر برای ارتباط هنرمندان و شخصیت های فرهنگی به حساب آید .

مهدی احمدی رفیعا

قبلا رسانه های هنری داشته ایم ولی الآن مثل گذشته رسانه های تخصصی در امر فرهنگ و هنر نداریم.

به نظرم مقشوش در حد بضاعت خودش دراین مدت کوتاه که از تاسیس آن می گذرد خوشبختانه به خوبی توانسته به عنوان رسانه تخصصی هنری و فرهنگی عمل نماید. آرزوی موفقیت روزافزون برای همه دست اندرکاران رسانه آزاد مقشوش دارم.

احمد سهیل احمدی 15.3.21

مایل هستم که در آینده بتوانم درد مهاجرت را در نقاشی ام ترسیم کنم.

قدم اول

هنر برای مهاجران همان کلامی است که دردها و سختی هایی که در دنیای مهاجرت کشیده اند را بیان کنند تا جامعه میزبان مهربانانه به آنها نگاه کند. نقاشان مهاجر دوست دارند که دوری از وطن، غم غربت، مشکلات اقامت و ترس از آینده را روزی در بوم نقاشی ترسیم کنند. هنر برای هنر جاودانه می ماند.

خبرنگار مقشوش همراه خانم فرشته سادات مصاحبه کرده است. خانم استاد نوآموز نقاشی در کویته هستند که با آرزوهای شیرین نقاشی را آغاز کرده اند که با آثارشان دنیای مهاجرت را رنگی سازند. در این مصاحبه درباره تجربیات و دردهای مهاجرت، وضعیت هنرمندان مهاجر در پاکستان، انگیزه ها و اهداف ایشان در هنر نقاشی گفتگو کرده ایم.

مقشوش: به عنوان یک هنرمند که تجربه مهاجرت را هم دارید، هنر چقدر می تواند از دردها و سختی های مهاجرت و زندگی را بکاهد و به روح آدمی آرامش بخشد؟

پدیده مهاجرت در اصل پدیده شومی است که نیمی از جمعیت افغانستان بنا بر مشکلات زیادی که در وطن با آن دست و پنجه نرم می کنند، به شیوه های مختلفی از کشور مهاجرت کرده اند. من در شهر کویته ساکن هستم و در این شهر مهاجران افغان بسیاری زندگی می کنند و تمام مهاجران تجربه های سختی داشته اند. با این حال خود مهاجران کلاس های آموزشی و هنری دایر کرده اند اما متاسفانه دولت پاکستان از این مراکز حمایت کافی نمی کند. جز این کلاس ها فرصت های دیگر برای مهاجرین مهیا نیست و در این کلاس ها می توانیم هنر را بیاموزیم و دیگر دستاورد خاصی برای ما ندارد.

وقتی نقاشی یک نقاش مهاجر را در کنار نقاشی فردی که مهاجرت نکرده بگذاریم، دقیقا تفاوت های دو تابلو بارز است. تابلو نقاشی یک مهاجر رنگ ها، مناظر و فضای متفاوتی دارد و مخاطب می تواند از روی آن تابلو دردها و مشکلات مهاجرت را ببیند. مایل هستم که در آینده بتوانم درد مهاجرت را در نقاشی ام ترسیم کنم.

مقشوش: آیا تا به حال آثاری رسم کرده اید که واقعیت های مهاجرت را ترسیم کند؟ به نظر شما اطرافیان شما چه توقعی از آثار شما دارند؟

من هنوز در نقاشی مبتدی هستم و هنوز تابلویی نکشیده ام که مشکلات مهاجرت را نمایان کند. با این حال سبک نقاشی ام رئالیزم هست و در این سبک واقعیت های اطراف را ترسیم می کنم. تا حالا بارها نقاشی هایی از چهره افراد مختلف، طبیعت و فضای شهری کویته کشیده ام. فامیل و نزدیکانم مرا تشویق می کنند تا در نقاشی هایم احساسات را بیان می کنم. مثلا تصویری از محبت مادر به فرزند ترسیم کنم.

مقشوش: چه شد که نقاشی را انتخاب کردید و چه اهداف و آرزوهایی در نقاشی دارید؟

انسان ذاتا هنر دوست هست و فرقی ندارد که در عرصه های مختلف اقتصادی و علمی کار کند با این حال به هنر جذب می شود. دلیل اینکه به سمت نقاشی آمده ام این هست که بتوانم حرف های ناگفته ام را از طریق نقاشی بیان کنم. هر چند زمینه نقاشی برایم نسبت به دیگر هنر ها مهیاتر بود. با این حال یکی از انگیزه هایم این بود که از طریق نقاشی به دیگر وطندارانم خدمتی کنم. مثل خدممت استادان افغان که در اینجا به دیگر مهاجران نیز آموزش می دهند. دوست دارم در روزی به درجه استادی برسم و به مهاجران نقاشی بیاموزم.

مقشوش: به نظر شما مخاطب عامه می تواند حرف ها و موضوع نقاشی را به راحتی درک کند؟ چه اثری را می توانیم نقاشی خوب بنامیم؟

جواب این سوال مربوط به استعداد خود نقاش هست. وقتی نقاشی با استعداد باشد مردم عامه نیز به راحتی می توانند حرف های پنهان و موضوع نقاشی را به راحتی بفهمند. ضرورت نیست که تابلو نقاشی بسیار پیچیده باشد. نقاشی خوب به نقاشی اطلاق می شود که بتواند موضوع و حرف اصلی خود را به هر مخاطبی به سادگی بازگو کند.

مقشوش: آیا در پاکستان فرصتی مهیا هست تا نقاشی مهاجران افغان را نقاشان پاکستان مقایسه کنیم؟

همان طور که پیشتر گفتم یکی از مشکلات نقاشان در پاکستان این هست که حکومت از فعالیت ما توجه نمی کنند. در نتیجه آثار ما به طور کلی به آن سطحی نرسیده که با آثار هنرمندان پاکستان به رقابت بپردازد و قابل مقایسه باشد. هر چند در بعضی از نمایشگاه ها آثار استادان مهاجر نمایش داده می شود. متاسفانه هنرمندان پاکستان توجه زیادی به هنرمندان مهاجر نمی کنند.

احمد سهیل احمدی 26.1.21

به طور کلی خودم طرفدار ملودی و موسیقی لذت بخش هستم تا آنکه بگویم خواننده این اثر چه کسی هست.

از پناهندگی تا نوازندگی

مهاجرت و تکنولوژی دنیای امروز مردم افغانستان را نسبت به چند دهه قبل متفاوت کرده است اما هر افغانی در هر گوشه جهان وقتی آهنگ های محلی افغانستان را می شنود، حالش دگرگون می شود. در نوای رباب، دمبوره، دوتار و هر ساز دیگر طعم زندگی در افغانستان آرام و زیبا نهفته است که با گوش نهادن به آنها ما را به دوران خوش گذشته می برد. مهم نیست در پایتخت موسیقی افغانستان باشیم و یا در قلب موسیقی کلاسیک غربی زندگی کنیم.

خبرنگار مقشوش با هادی نوری مصاحبه کرده است. آقای نوری بیش از هیجده سال می نوازند و امروزه بی راه نیست اگر بگوییم که در ساز ویولون استاد به شمار می آیند. آقای نوری در این سالها تجربه همکاری با اساتید مختلف آواز افغانستان را دارند. از جمله آن اجرای کنسرت با استاد داود سرخوش را می توان نام برد. در این مصاحبه درباره وضعیت امروز موسیقی افغانستان، مهاجرت و تاثیر آن، موسیقی در سویدن، سازهای محبوب جوانان، استاد سرخوش، علی ساقی و انستیتو ملی موسیقی افغانستان گفتگو کرده ایم.


مقشوش: هیجده سال از نوازندگی شما می گذرد، وضعیت موسیقی افغانستان در این سالها چقدر رشد کرده است؟

موسیقی افغانستان یک برهه طلایی داشت که تقریبا قبل از جنگ های داخلی ما اساتید فراموش نشدنی داشتیم که متاسفانه خیلی از آنها فوت کرده اند و یا در غربت مهاجرت تنها هستند. اساتیدی مثل استاد سرآهنگ، محمد عمر ( سلطان رباب)، احمد ظاهر می توان نام برد. احمدظاهر چنان آهنگ های بیادماندنی در سبک های تلفیقی و پاپ خوانده بود که هنوز هم طرفداران بسیاری دارد. متاسفانه در دوران جنگ های داخلی و طالبان زیربنای فرهنگی افغانستان آسیب های بسیاری دید.

از 2001 به بعد آموزش های موسیقی دوباره آغاز شد که می توان به انستیتو ملی موسیقی افغانستان به سرپرستی استاد سرمست یاد کرد. انستیتو با آوردن اساتید غربی توانستند بچه های افغانستان را با موسیقی غربی و ملی آشتی دهند. امروزه ما نوازندگان ممتازی داریم که در آنجا آموزش دیده اند. با این حال فکر می کنیم که بازگشت به آن دوران طلایی کار راحتی نیست و زمان می برد.

مقشوش: شما به کدام سبک موسیقی بیشتر علاقه دارید و چه شد که این سبک را پذیرفتند؟

من سبک های مختلف موسیقی را گوش می کنم و اینطور نیست که بگویم بیشتر از کدام سبک خوشم می آید با این حال موسیقی بی کلام را بیشتر ترجیح می دهم. در عین حال از آهنگ هایی که موسیقی آن هنرمندانه نواخته شده را نیز گوش می کنم و از آن آهنگ ها لذت می برم. به طور کلی بیشتر سبک موسیقی سنتی افغانستان را گوش می کنم. هرچند تک و توک آهنگ های خوبی در سبک رپ هم شنیده ام. در سبک پاپ نیز آهنگ های خوب حتما یافت می شود و از آنها لذت می برم. در هر صورت نمی توانم بگویم که فقط یک سبک را می پسندم و از آن سبک فقط لذت می برم.

مقشوش: مخاطب عام موسیقی در افغانستان کمتر به موسیقی بی کلام گوش می دهند. آنها وقتی که آهنگ ارزشمندی را می شنوند، کمتر نوازنده را تشویق می کنند. در چنین شرایطی شما تصمیم گرفتید که نوازندگی را آغاز کنید.

صد فیصد همینطور هست. اگر موسیقی با کلام را هم با دقت گوش کنید متوجه می شوید که آهنگ هایی بیشتر مورد پسند مخاطب عام قرار می گیرد که آهنگ سازی لذت بخشی داشته و به خوبی تنظیم شده اند. با این حال صدای خواننده نیز تاثیر به سزایی دارد. به نظر شخص من ملودی که برای آهنگ ساخته می شود و تنظیم آهنگ اهمیت بالایی دارد. با این حال اینکه برای آهنگ از چه سازی استفاده شود و آن أهنگ هم چه هارمونی دارد، قطعا جزو موارد تاثیرگذار هستند تا آهنگی بین مردم محبوب و شنیده شود.

به طور کلی خودم طرفدار ملودی و موسیقی لذت بخش هستم تا آنکه بگویم خواننده این اثر چه کسی هست. متاسفانه مردم عامه آهنگ ها را با نام خواننده می شناسند در حالی که خیلی از آهنگ های فراموش نشدنی و زیبای قدیمی آهنگ ساز و نوازنده بزرگی دارند که خیلی وقت ها از آنها یاد نمی شود. به نظرم اتفاق خوبی هست که نام عوامل تولید آهنگ نیز برده شود تا در دراز مدت فرهنگ سازی شود و نگاه مردم بهبود یابد.

اتفاقا شخصا اوایل که موسیقی را شروع کردم مثل همه علاقه مندان به خواندن نیز علاقه داشتم اما وقتی که جدی به سراغ موسیقی رفتم و با نُت ها و علم موسیقی آشنا شدم، وقتی نوبت به انتخاب ساز رسید، استاد به من ساز ویولون را پیشنهاد داد و بعد از گذشت این همه سال از انتخاب خودم بسیار راضی هستم. خوشحالم که با دنیای بی نهایت موسیقی آشنا شدم چرا که یکی از اتفاق های خوب زندگی ام هست. نواختن یک ساز به آدم آرامش می دهد.

مقشوش: مهاجرت چه تاثیراتی بر وضعیت موسیقی و نوازندگی شما داشته است؟

بخش زیادی از زندگی ام تا جوانی در ایران گذشت و تا آن زمان وطنم را ندیده بودم. با این حال بیشتر موسیقی رایج در ایران را می شنیدم و بی شک روی سلیقه من نیز تاثیر گذاشته است. در هر حال از موسیقی سنتی و اصیل افغانستان نیز دور نبودم. از یک سو پدرم نوارهای موسیقی محلی را در خانه پخش می کرد. آن زمان تاثیر شنیدن این آهنگ ها را نمی دانستم اما روی ذهنم تاثیر گذاشته است. البته از اوایل نوازندگی تا سالها نیز موسیقی سنتی ایرانی را با ویولون می نواختم.

وقتی به سویدن مهاجرت کردم به طور اتفاقی به محل اجرای ارکستر سمفونیک که شهرم بود رفتم. آن مراسم به نام شب فرهنگی بود. برای اولین بار موسیقی غربی را از نزدیک در سالن می شنیدم. واقعا حس خاصی بود. بعد از آن تلاش کردم و با کمک دوستان توانستم دو ماه بعد همراه با ارکستر سمفونی در شهرم اجرا کنم. این تجربه فراموش نشدنی و تکرارنشدنی بود. بعد از این تجربه مشتاق شدم تا بیشتر با موسیقی غربی ارتباط برقرار کنم.

من در سویدن بیشتر با دو نوع موسیقی سر و کار داشته ام. یکی موسیقی کلاسیک غربی می باشد. بزرگانی مثل بتهوون نیز در این سبک می نواختند. دومی موسیقی محلی سویدن هست. وقتی با نوازندگان سویدنی آشنا شدم این موسیقی را شنیدم و این سبک محلی فرق هایی با موسیقی کلاسیک دارد. فکر نمی کنم آشنایی با این سبک ها تاثیربسزایی در موسیقی من گذاشته باشد. اعتقاد دارم که در ذهن و سرشت تک تک مردم افغانستان موسیقی محلی نهفته شده و هرکجای جهان که باشیم نمی توانیم از آن فاصله بگیریم و عملا آن را فراموش کنیم. حتی حالا وقتی می خواهم برای تنوع حالم را عوض کنم، می نشینم و آهنگ های هزارگی را با ویولون می نوازم.

مقشوش: به نظر شما نسل جوان امروز بیشتر از کدام یک از آلات موسیقی استقبال می کنند؟

به نظرم جوانان اشتیاق بیشتری به گیتار دارند و بیشتر کسانی که به موسیقی روی می آورند، جذب گیتار می شوند. حمل و نواختن با گیتار راحت هست. در نتیجه در دورهمی های فامیلی و دوستانه افراد می توانند گیتار بنوازند تا رنگ مهمانی را زیبا سازند. سازهای دیگر مثل پیانو حمل و نقل آن سخت است. در افغانستان نیز گیتار شاخص تر هست ولی در میان اقوام از موسیقی محلی استقبال خوبی می شود. در میان هزاره ها نیز دمبوره ساز محبوبی در میان جوانان است چرا که کار با آن کمی راحت تر از گیتار می باشد. مثلا در شهر هرات احتمالا رباب طرفدار بیشتری دارد.

مقشوش: در این سالها که می نوازید چه خاطرات و چه کارهای مشترکی با دیگر هنرمندان افغانستان داشته اید؟

خاطرات زیادی از همراهی با هنرمندان عزیز افغانستان دارم. افتخار همراهی با استاد داود سرخوش چه در ایران و چه در سویدن را داشته ام. همچنین چندین کنسرت با دوست عزیزم علی ساقی ستاره افغان 2015 اجرا کرده ام.

به یاد دارم که استاد سرخوش آلبوم جدیدی در سال 2016 آماده کرده بودند و برای آن آلبوم نیز تورکنسرت برگزار کردند. یکی از کنسرت ها را با ایشان همراهی کردم. بیشتر آهنگ هایی را که تمرین کرده بودیم، جدید بود. اما وقتی اجرا را در سالن آغاز کردیم، حضار به خصوص جوانان آهنگ های قدیمی را درخواست کردند. در هر حال با اصرار حضار کنسرت بیشتر با تکیه بر آهنگ های قدیمی استاد سرخوش اجرا شد.

در کنسرت دیگری به یاد دارم که یکی از سیم های ویولون کوک اش وسط اجرا در رفت. مجبور شدم آن ملودی ها را روی سیم دیگری بنوازم. با این حال آن آهنگ به خوبی اجرا شد اما تجربه سخت و فراموش نشدنی برایم بود.

مقشوش: چه توصیه ای به نسل جوان افغانستان درباره موسیقی دارید؟

فکر نمی کنم بتوانم توصیه ای داشته باشم با این حال خیلی خوشحال می شوم وقتی می بینم که علاقه مندان به موسیقی از سنین کمتر به دنبال موسیقی می روند. توصیه می کنم که جوانان بیشتر سعی کنند که دید بالاتری نسبت به آلات موسیقی داشته باشند و فقط به سازهای گیتار و دمبوره اکتفا نکنند. متاسفانه برای خیلی از سازهای غربی ما نوازنده نداریم. مثلا در مورد ساز ساکسیفون جز نوازندگان و شاگردان اسنتیتو ملی نوازنده دیگری نداریم. اصلا نوازنده ترومپت در افغانستان نمی شناسم. در مورد ویولون نیز جز خودم که در ایران آموزش دیده بودم، در افغانستان فقط اسنتیتو ملی چند نوازنده دیگری آموزش داده است.

احمد سهیل احمدی 20.1.21

شعر جزئی از زندگی من هست.

رموز شاعرانه

وقتی از مهاجران افغان چه آنهایی که در کمپ های پناهندگان ساکن هستند و چه آنهایی که در کشور غریب به تنهایی زندگی می کنند بپرسیم که چه چیزی مونس تنهایی شما می شود، می گویند که موسیقی، شعر و تصاویر زیبای افغانستان قلب ما را آرام می کند. شعر بر شاعر الهام می شود تا قلب خواننده را طراوت بخشد. دنیا افغانستان ما را با جنگ، سیاهی، انتحار، جهل و دشمنی می شناسد اما ما فراموش نخواهیم کرد که افغانستان زیباهای چشم نوازی مثل دریاهای خروشان و خوراکی های خوشمزه نیز دارد که هیچ کسی باور نمی کند که افغانستان واقعیت های زیبای پنهان داشته باشد.

خبرنگار مقشوش همراه خانم عزیزه عنایت مصاحبه دیگری کرده است. استاد عنایت بیش از چهار دهه می سرایند و می نویسند. در این مدت ده کتاب از جمله مجموعه مقالات، دو مجموعه داستان و هشت کتاب شعر منتشر کرده اند. از کتاب مجموعه داستان مرد اسیر که مربوط به گمشدگان و حوادث جنگ و مهاجرت را بیان می کند تا نگین راز شعر و دفتر شعر فارسی و هلندی از جمله کتاب های استاد عنایت هست. در این مصاحبه درباره سوژه و الهام اشعارشان، دیپورت پناهندگان و تظاهرات اتحادیه افغانان، تدریس کلتور افغانستان در هلند و شورای سراسری زنان گفتگو کرده ایم.

مقشوش: از سیر زندگی تا نگین راز شعر در این مراحل مدید کدام خاطرات و افکاری به ذهن شما خطور کرد تا این مجموعه شعرها را بسرایید؟

شعر جزئی از زندگی من هست. واقعا همه شاعران، نویسندگان و هنرمندان احساسات خود را به وسیله آثارشان بیان می کنند. آنها اطراف خود را می بینند و حوادث خوش آیند و غمناک را درک می کنند عملا ارتباط با اطراف باعث می شود که شعر به شاعر الهام شود. دقیقا اشعار کتاب سیر زندگی به من الهام شده بود و آنها را سرودم. اشعار الهام بخش آن کتاب مربوط به شرایط زندگی مردم، جنگ و مشکلات وطن و به خصوص محدودیت های زنان بود. با این حال از مردم بسیار تشکر می کنم که مرا تشویق کردند و باعث شد تا بیشتر بنویسیم و تا حال نیز می نویسم.

مقشوش: شما کدام یک از مجموعه اشعار خویش را بیشتر می پسندید؟

آفریننده تمام اشعار خویش را دوست دارد و من نیز این چنین هستم با این حال مخمس را برای حضرت بیدل سروده بودم:

بـرای دیدن رویت بگـو چه چـاره کنم

مگرچـوعطـرگل آیـم تـرا نظاره کنـــم

به باغ مهر نگـاهـت شــوم گلی خشبو

هوای عشق، مگـردرسـرت دوباره کنم

به آسمان خاطرت هـرشب ستارۀ بـاشم

که هرسو دیده گشایی ومن اشـاره کـنم

درانـتـظـارتــو بنشستـه ام کــه بــازآیی

بیـا که گریبان چوگل زشـوق، پاره کنم

زبس زدوری تــو سـوختــم درآتـش غم

زسوز سینه خود، جان ودل شـراره کنم

چه شد که رمـیدی زمـن زحرف رقیـب

بـیـا حــدیــث دلم بــا تــو آشکـاره کـنـم

(عزیزه)شکوه مکن ازسفربه وادی عشق

که کارعشق چنینست بگوچه چاره کنم؟

مقشوش: موضوع مهاجرت که در مقاله ها و در کتاب مرد اسیر دیده می شود، به نظر شما این آثار توانسته حقایق مهاجرت را آن طور که باید و شاید بیان کند؟

دو داستان کوتاه از کتاب مرد اسیر مربوط به حالات دو خانم هست که مهاجرت کرده اند و به اروپا آمده اند. یکی از آنها سالها در کمپ پناهندگان ساکن بوده اما هیچگاه جواب درخواست پناهندگی اش را نگرفته و رنج برده است. با آنکه مشکل سیاسی در افغانستان داشته و جانش در خطر بوده اما ده سال در کمپ گیر افتاده و درخواستش پذیرفته نشده است. آن زن بعد سالها تنهایی مشکل روانی پیدا کرده و او را تداوی می کنند. داستان دیگر هم شخصیت اصلی آن بانویی هست که در کشور غریب تنها زندگی می کند اما لسان آنها را نمی فهمد و با صدها مشکل مواجه هست. کتاب مرد اسیر واقعیت های تلخ مهاجرت را بازگو می کند که ما در این داستان شاهد آن هستیم.

بیش از پانصد مقاله دارم که به موضوعاتی مثل مشکلات پناهندگان، فرار از وطن، فراق و مصیبت های جنگ پرداخته ام. با این حال مطمئن هستم اگر نویسندگان مثل من به این موضوعات نپردازند بیشک دولت ها نیز این موضوعات را فراموش می کنند و همین کمک های کوچک را انجام نمی دهند. وقتی ما نویسندگان اشتباهات آنها را نقد می کنیم قطعا تاثیر می گذارد.

مقشوش: به نظر شما از تظاهرات تا مقالاتی که درباره مهاجرت داشته اید، توانسته کمکی برای پروسه پناهندگی وطنداران در اروپا داشته باشد؟

ما در هلند 63 انجمن و نهاد داریم که تحت چتر اتحادیه انجمن های افغان های هلند فعالیت می کنند. پیش از شیوع کرونا تحت برنامه ها و اقدامات ارزشمند تمام مهاجرین را جمع می کردند تا تظاهرات برگزار کنیم و برای پناهندگانی که درخواست پناهندگی آنها رد شده یا بلاتکلیف مانده اند در نتیجه از حقوق آن پناهندگان دفاع می کردیم. فارق از مقالات که مربوط به این موضوعات بوده خارج از آن نیز چه در هلند و چه در دیگر کشورهای اروپایی تظاهرات می کردیم تا در حق پناهندگان اجحاف نشود. وقتی می خواستند مهاجرین را دیپورت کنند با تظاهراتی که برگزار می کردیم باعث می شد تا شرایط تغییر کند و حتی از میدان هوایی هم پناهنده رد شده را برگرداندند. وقتی افغانی با اطفال کوچک خویش قرار است که دیپورت شود طبیعی هست که هر افغانی متاثر می شود.

مقشوش: تدریس درس کلتور افغانستان که در مکاتب هلند داشته اید، چه خاطراتی برای شما و چه دستاوردهایی برای دیگران داشته است؟

وقتی که به هلند آمدم و بعد از تسلط به زبان هلند در مکاتب اینجا استخدام شدم تا درس کلتور افغانستان را تدریس کنم. به یاد دارم که قبل از تدریس کلتور دانش آموزان و معلمان هلندی افغانستان را با همان اخباری که در تلویزیون دیده بودند می شناختند. آنها تصور می کردند که افغانستان عین قریه کوچکی است که دورتا دور آن کوه و دشت وجود دارد و مردم با مرکب رفت و آمد می کنند. وقتی که من کلتور افغانستان به شمول زبان ها، سنت ها، مناظر طبیعی و... را تدریس کردم آنها باور نمی کردند که افغانستان اینقدر زیباست. وقتی من از خوراک خوش مزه، انواع انگورها و... فیلم برای آنها نشان می دادم، آن وقت آنها قبول می کردند. به یاد دارم که وقتی در صنفی تدریس می کردم، دخترکی که والدین اش از افغانستان بودند بعد از صنف به پیش من آمد و تشکر کرد. او گفت که قبل از تدریس شما بچه های دیگر مرا مسخره می کردند که تو از کشوری آمدی که جز مرکب و بیابان چیز دیگری ندارد. اما حالا که شما تدریس کردید آنها به نزد من می آیند و از افغانستان تعریف می کنند. این خاطره را هیچ وقت فراموش نمی کنم.

مقشوش: از شورای سراسری زنان تا همایش اروپایی زنان به طور شایسته توانسته اند از زنان افغانستان نمایندگی کنند و صدای ایشان را به گوش جهانیان برسانند؟

شورای سراسری زنان یک نهاد مستقل هست که برای دفاع از حق و حقوق زن مبارزه می کنند. پیش از قرنطینه ما محفل هایی برای دفاع از حقوق زن برگزار می کردیم. زنان شورا در تظاهرات اشتراک می کردند تا صدای ما برای حفظ حقوق زن بلند باشد. اگر اعتراض های ما و دیگر نهادها نباشد قطعا در مذاکرات صلح بانوان نمی توانستند که اشتراک کنند. ما با شبکه زنان افغانستان نیز همکاری داریم و توانستیم تا پای زنان در مذاکرات باز شود.

احمد سهیل احمدی 13.1.21

نغمه های سکوت

سالهاست که ادعا می شود که در افغانستان انتقاد آزاد و آزادی بیان برقرار است، اما سوالی که مطرح می شود این که چرا ادبیات سیاسی در افغانستان رشد مناسبی نداشته است؟ از اهالی فرهنگ با نوشته های زیبای خویش تا مردم عامه به ضدیت جنگ صحبت می کنند. با این حال تصور آرزوی صلح برای ملت ما خیلی مبهم هست و هیچ وقت بزرگان قوم و خبرگان به حداقل خواسته های مردم جامه عمل نمی پوشانند. از ترور و قتل مشکوک خبرنگاران تا محدودیت هایی که برای اهل فرهنگ اتفاق می افتد واقعیت را طور دیگری نشان می دهد.

خبرنگار مقشوش همراه علی افتخاری مصاحبه دیگری کرده است. آقای افتخاری نویسنده و منتقد ادبی هستند. در این مصاحبه به واقعیت آزادی بیان، سانسور و خفقان سیاسی، وضعیت ادبیات اروتیک، ادبیات ضد جنگ، مخاطبان عامه و فعالیت های رضاکارانه اهل فرهنگ افغانستان پرداخته ایم.

مقشوش: وقتی در افغانستان ادعا می شود که آزادی بیان وجود داریم، آیا واقعا سانسور و خفقان سیاسی در افغانستان وجود ندارد؟

بحث ادبیات سیاسی تحت نام نقدهای سیاسی یا آزادی برای نقد سیاسی در این دو دهه وجود نداشته است. از دولت انتقالی آقای حامد کرزای تا دولت فعلی آقای غنی اگر بخواهیم به ادبیات سیاسی افغانستان نگاه بیاندازیم، می بینیم که مشکلات و موانعی بر سر راه وجود داشته است. ما در افغانستان با تعدد احزاب روبه رو هستیم. هر یک از این احزاب به منافع خویش یعنی تامین مالی خود فکر می کنند و می خواهند تا هفت نسل شان در امنیت کامل مالی بمانند.

در ساختار سیاسی افغانستان شخصی که در دولت وظیفه دارد تحت هیچ شرایطی نمی تواند دولت را نقد کند. عملا خودسانسوری می کند و به اشتباهات نمی پردازد چرا که از دولت معاش می گیرد. او با کوچکترین انتقاد با عواقب بدی روبه رو می شود.

اشخاصی که خارج از دولت نیز هستند هم نمی توانند دولت را نقد کنند چرا که اینان رویای چوکی دولتی را دارند و می ترسند که مبادا اگر روزی قرار باشد که گذشته اینان مورد بررسی قرار گیرد، متوجه شوند که این فرد در گذشته انتقادی کرده و عملا باعث شود که رویای این فرد از دست رود. در نتیجه این افراد هم به خاطر ترس از آینده خودسانسوری می کنند.

دسته سوم هم که امید کسب وظیفه در دولت را ندارند بازهم به دلایل زیادی از جمله فقر اقتصادی و نبود حامی باعث می شود که کسی به انتقادهای او ارزشی قائل نمی شود و صدای نقد در حنجره خفه خواهد شد. پس به نوعی سانسور سیاسی در افغانستان وجود دارد.

یکی از نمونه های خوبی که می توانیم از آن یاد کنیم، یک نویسنده مقاله ای درباره نابودی بت های بامیان نوشته بود. مقاله هیچگاه چاپ نشد ولی برای نویسنده اش حکم زندان بریدند. او مقاله را به دست سردبیر یک مجله رسانده بود. سردبیر مجله با نظام قضایی افغانستان ارتباط تنگاتنگی داشته، در نتیجه به مقامات تماس می گیرد. ماموران امنیت ملی می آیند و نویسنده را از دفتر مجله دستگیر می کنند و به دادگاه می برند. در دادگاه برایش رای صادر می گردد آن هم به خاطر اینکه نقد کرده بود. در افغانستان اگر بخواهید سیاست را نقد کنید، متاسفانه نقد شما به دین مربوط می شود. وقتی بگویید که دوره فلان رئیس جمهور و حکومتی خوب بوده ، می گویند که شما عضو همان حزب و عقیده هستید این در حالی که ما کارکردهای آن حکومت را بیان کرده ایم اما آنها جهت گیری تلقی می کنند.

این نویسنده ای که از او یاد کردم فقط در مقاله اش نوشته بود که بت های بامیان تاریخ چند هزار ساله دارند و نباید به سادگی اجازه دهید که تخریب گردند چرا که فایده های مهمی از جمله فایده اقتصادی دارند.

مقشوش: ادبیات ممنوعه به خصوص اشعار اروتیک چه قدر در فضای ادبی افغانستان رشد کرده است؟

اروتیک یا همان ادبیات برهنه نویسی هنوز در افغانستان ریشه دار نشده است و در تاریخ ادبیات ما هنوز جایی برای خودش باز نکرده چرا که شاعران برهنه سرا کمتر از انگشتان دست هستند. در نتیجه جای بحث نیست.

اینکه چرا اشعار اروتیک در جامعه افغانستان مخاطب ندارد به دلایلی مربوط هست. دلیل اول اینکه ما آشنایی کافی از جسم خود نداریم. به دلیل فضای بسته در کشور، کسی به خودش اجازه نمی دهد که برود تا آگاهی به دست آورد. خیلی از افراد خود را سانسور می کنند هر چند برای بعضی ها اصلا این موارد ممکن که مهم نباشد.

دلیل دیگری که مانع روی آوری ما به ادبیات اروتیک می شود، این است که ما وقتی اگاهی کامل نداریم در نتیجه رابطه عاشقانه مناسبی هم تجربه نمی کنیم، پس نمی توانیم توقع آثار ارزشمند را داشته باشیم. با این حال در این سالها شاعرانی از جمله جلال نظری و هدی خاموش فعالیت هایی داشته اند. این موارد در ادبیات ما خیلی کم و استثنا هست.

و دلیل آخر این است که ما در فضای بسته زندگی می کنیم چرا که آزادی های فردی در افغانستان وجود ندارد. این باعث شده که در حوزه اروتیسم هم ناکام باشیم. در یک جلسه نقد داستان به یاد دارم که نویسنده ای داستانی را فرستاد تا برای نقد منتشر کنیم. متاسفانه اکثریت این نویسنده را نقد کردند و به ما حمله کردند که چرا این داستان ها را منتشر می کنید و فحشا را ترویج کرده اید؟ حتی عده ای تهدید کردند که اگر چنین داستان هایی در جلسات شما خوانش شود، ما دیگر نخواهیم آمد.

مقشوش: ناآرامی ها و جنگ های مختلف در این دو دهه اخیر جریان دارد، چه تاثیری بر ادبیات افغانستان به طور عموم گذاشته است؟

وقتی شما به تاریخ ادبیات افغانستان نگاه می کنید می بینید که سوژه اکثریت کتاب ها مربوط به جنگ، تاثیرات جنگ و ناآرامی هاست و نویسندگان از دردهای جنگ می گویند. از شعرهای وحید بهتاش تا داستان های اکرم عثمان و محمد حسین محمدی را می توان نام برد که به این موضوع پرداخته اند.

شاعران و نویسندگان بیشتر جنگ را در آثار خویش نقد کرده اند. برای مثال داستان نویسان ما تصویر سیاهی از جنگ را بازگو کرده اند که کار به جایی هم هست. آنها به مقایسه دنیای زیبای قبل جنگ با دنیای ویران شده ی پس از جنگ ها پرداخته اند. کتابی در اواخر از داستان های نویسندگان جوان کابل تحت عنوان ترانه های نزدیک که زیر نظر آقای شهریار آرمان چاپ شده است. اکثر سوژه ها مربوط به جنگ و تاثیرات جنگ هست. روایت های تلخ از جمله پسری که پدرش را از دست داده، معشوقی که عاشقش را جنگ از او گرفته است. وقتی بخواهیم تاثیر جنگ را نشان دهیم باید بنویسم. ادبیات ما درد ناشی از جنگ را بازگو می کند که کاری کوچکی است برای اینکه جنگ خاتمه یابد.

مقشوش: ادبیات ضد جنگ چقدر طرفدار در میان مخاطبان عامه افغان دارد؟

مسلما طرفدار دارد. در افغانستان کسی نیست که از جنگ متاثر نشده باشند. هر کسی رنجی از جنگ های خانمان سوز کشیده است. متاسفانه آمار دقیقی در افغانستان نداریم با این حال از برخوردی که با مردم عامه داشته ایم می توانیم نتیجه بگیریم که ادبیات ضد جنگ طرفدار دارد و هیچ کس طرفدار ادامه جنگ نیست.


مقشوش: فرهنگیان افغانستان در این سالها در حوادث سخت انسانی و طبیعی چه نقشی داشته اند؟

حوادث طبیعی مثل سیل ها که در افغانستان اتفاق می افتد از جمله سیل اخیر در ولایت پروان که ما شاهد آن بودیم. فرهنگیان افغانستان وقتی چنین اتفاق تلخی رخ داد، در حد توان خویش امکانات اولیه و مواد غذایی برای سیل زدگان فراهم کردند. این چنین فعالیت های رضاکارانه در میان اهالی فرهنگ قابل قدر بوده است.

از زمانی که ویروس کرونا در افغانستان شیوع یافت، همین جامعه فرهنگی بودند که دست به دست هم دادند و برای آگاهی رسانی به مردم تلاش کردند. نهادها و اشخاص خیر برای خانواده های کم بضاعت که نمی توانستند نیاز اولیه خویش را فراهم کنند، رضاکاران فعالیت های چشم گیری داشته اند.

احمد سهیل احمدی 19/12/20

جنگ های داخلی در کنار تاثیراتی که بر مسائل امنیتی، اقتصادی و... داشته همچنین به فرهنگ و کلتور ما هم آسیب زده است.

نغمه های جنگ آلود

سیاه ترین و تاریک ترین حوادث را در جنگ های داخلی افغانستان شاهد بودیم. اما در میان حملات دهشت افگنانه، راکت پراکنی ، ناامنی و ترور تنها دلخوشی ملت ما صدای خوش آواز یا قصه و شعری بود که دست آنها را از میان ترس و نگرانی بگیرد و آنها را به شهر رویا ببرد تا شاید تلخی زندگی را کمی راحت تر نماید. مردم افغانستان اسیر جنگ هایی شده که فقر مالی و فرهنگی را به ارمغان آورده است. در این چنین شرایطی شاعران و غزلسرایان به ما یادآوری می کنند که زندگی دور از جنگ یک نعمتی است که نسل آگاه می تواند آن را مهیا سازد.

خبرنگار مقشوش همراه استاد عزیزه عنایت مصاحبه کرده است. استاد عنایت بیش از چهار دهه می سرایند و می نویسند. در این مدت ده کتاب از جمله مجموعه مقالات، دو مجموعه داستان و هشت کتاب شعر منتشر کرده اند. از کتاب مجموعه داستان مرد اسیر که مربوط به گمشدگان و حوادث جنگ و مهاجرت را بیان می کند تا نگین راز شعر و دفتر شعر فارسی و هلندی از جمله کتاب های استاد عنایت هست. در این مصاحبه به مقایسه ادبیات افغانستان در این دو دهه و پیش از جنگ های تنظیمی، منتقدین و آثار ایشان، فکر اولیه مرد اسیر و ادبیات جنگ گفتگو کرده ایم.

مقشوش: به نظر جامعه فرهنگی افغانستان قبل از جنگ های خانمان سوز چه تفاوت هایی با جامعه فرهنگی بیست سال اخیر کشور دارد؟

جنگ های داخلی در کنار تاثیراتی که بر مسائل امنیتی، اقتصادی و... داشته همچنین به فرهنگ و کلتور ما هم آسیب زده است. در گذشته در حالی که افغانستان کشور پیشرفته از لحاظ تکنولوژی محسوب نمی شد اما سازمان ها و دولت های وقت به فرهنگ و کلتور اهمیت می دادند. آنها برای چاپ کتاب کمک می کردند و جوانان را تشویق کرده تا رشد کنند. در آن زمان مجلات و روزنامه های مختلفی منتشر می شد عملا فرهنگ و کلتور ارزش داشت.

من نمی گویم که در این سالها فرهنگ و کلتور ما ارزش نداشته است، اتفاقا ارزش دارد. بعد از دوران تاریک رژیم گذشته ما توقعات بسیاری از این دو دهه داشتیم اما تحقق نیافت و آن طور که نیاز هست فرصت برای رشد جوانان مهیا نبود. متاسفانه گاهی اهالی فرهنگ از خبرنگاران تا آوازخوان ها سرکوب شدند. با این حال افتخارآمیز و قابل ارزش هست که نسلی که در جنگ ها رشد کرده در این سالها به طور انفرادی و شخصی تلاش ها و اقدامات ارزشمندی برای پیشرفت فرهنگ انجام داده اند. به طور مثال هنر سینما که هنر هفتم محسوب می شود اما می بینید که در افغانستان عقب مانده است.

از سینماگران تا آوازخوانان و دیگر هنرمندان به کمک خود توانسته اند که رشد کنند. مرجع و اساسی برای رشد آنها نیست. هر چند در گذشته ما هم شاهد فرهنگی بودیم که فکر و ایده داشت و هر هنرمندی براساس تفکرات ایده لوژی که داشت آثاری منتشر می کرد.

مقشوش: در این سالها که شعر می سرایید، منتقدین کدام یک از اشعار و مجموعه شعرهای شما را بیشتر پسندیده اند؟

تقریبا چهل و دو سال قبل از امروز سرودن شعر را آغاز کردم. در آن روزها از جنگ ها خبری نبود. اتفاقا آن زمان در مجلات و روزنامه هایی از جمله آواز و پامیر همچنین از طریق رادیو و تلویزیون نیز اشعارم پی در پی منتشر می شد. نمی توانم بین اشعارم تفاوتی قائل شوم که بگویم کدام یک بهتر است چرا که منتقدین تمام اشعارم را می پسندند و می گویند که زیباست. آنها مرا تشویق می کنند و به لطف تشویق آنها توانسته ام چنین آثاری را تالیف کنم. با این حال بیشتر منتقدین غزلیات و مخمسات مرا بیشتر دوست دارند. از میان کتاب های مجموعه شعر می توانم کتاب دخت غروب را نام ببرم که جایگاه خاص خود را دارد با این حال وقتی هنرمندی اثری را می آفریند، حیثیت بزرگ و عین فرزند برای اثرش درنظر می گیرد و قطعا تفکیک قائل نمی شود چرا که همه را خودش آفریده است.

در ده کتابی که چاپ کرده ام شامل غزلیات، مثنوی، رباعی، دو بیتی ، قصیده و نیمایی را در بردارد. بیشترین آثارم مربوط به رنج و درد ملت، دوری از وطن و خشونت بر زنان انعکاس یافته و به کمک اشعارم صدای مردم مظلوم وطنم را بلند کرده ام.

مقشوش: کتاب مرد اسیر که شما تالیف کرده اید، چقدر تجلی آن در درون ذهن نویسنده دیده می شود؟

کتاب مرد اسیر شامل دو داستان بلند و دو داستان کوتاه هست. دو داستان بلند مرد اسیر حکایتی از گمشدگان وطن هستند و مربوط به فامیل هایی می شود که فرزندان و اعضای خانواده را در طول این جنگ ها گم کرده اند. مرد اسیر که قهرمان این کتاب هست و از گمشدگان نیز می باشد. او در مسیر دفتر کار و خانه گم می شود و پانزده سال در پاکستان زیر نظر گروهی مسلحه زندانی و شکنجه می شود. وقتی برمی گردد می فهمد که خانه و فامیلش را به خاطر اصابت راکت از دست داده است. بلاخره خودش و خانه ویران شده را آتش می زند. ما در طول جنگ ها گمشدگان بسیاری داریم و این داستان حکایتگر همین گمشدگان هست. داستان دیگر مربوط به دختر بینوایی هست که در فامیل فقیر بزرگ می شود.

فکر اولیه مرد اسیر مربوط به سالها پیش است که در افغانستان به طور اتفاقی با مادری روبه رو شدم که با ناله و گریه قصه گمشدن فرزندش را بازگو کرد. آن قصه در ذهنم بود اما چون در افغانستان وظیفه رسمی داشتم عملا وقت نداشتم. با این حال وقتی که در هلند مهاجر شدم توانستم آن را چاپ کنم. داستان آن زن بینوا در خاطرم هنوز هم هست.

احمد سهیل احمدی 16/12/20

قبول داریم که سانسور نیست اما خودسانسوری در افغانستان وجود دارد.

فرهنگ و سانسور

هنر و به خصوص ادبیات آیینه تمام عیار جامعه هستند. وقتی آثار مرحوم استاد رهنورد زریاب را مطالعه می کنیم نه تنها درگیر تکنیک ها و گره های داستان می شویم بلکه جامعه افغانستان را هم برای ما ترسیم می کنند. این هنر ادبیات هست که می تواند نویسنده ای مثل استاد زریاب را تا ابد در خاطره جمعی ما ماندگار کند و از سوی دیگر آرزوها و رویاهای ملت را هم ترسیم کند. روزگاری که عطش ایستادگی و مقاومت در میان مردم بیش از پیش بود، کتاب های رمان در سنگرهای جهاد نیز مخاطب داشت. اما سوالی که مطرح می شود، آیا در جامعه امروز که برای آزادی صدایش را بلند می کند، مخالف سرکوب و خفقان هست و صلح را می طلبد، آیا ادبیات افغانستان توانسته خواسته های مخاطبان را برآورده کند؟ آیا ادبیات ما توانسته از آزادی و نبود سانسور برای تالیف شاهکارهای ادبی استفاده کند؟ آیا واقعا دستاوردهای ارزشمندی در ادبیات دو دهه اخیر داریم و آزادی واقعی را شاهد هستیم؟

خبرنگار مقشوش همراه آقای علی افتخاری مصاحبه کرده است. آقای افتخاری نویسنده و منتقد ادبی هستند. در این مصاحبه درباره دستاوردهای بیست ساله ادبیات، ادبیات و آزادی نسبی، سانسور و خودسانسوری، صلح در ادبیات و استاد رهنمود زریاب گفتگو کرده ایم.

مقشوش: با توجه به آزادی های نسبی که در این دو دهه اخیر در افغانستان برقرار بوده است، چه تاثیری بر رشد ادبیات افغانستان داشته است؟

اگر بگوییم که آزادی به این معناست که در افغانستان نهادی از سمت دولت ما را مجبور نمی کند که چه بنویسیم و چه ننویسیم، عملا ما آزادی داریم. اما آزادی واقعی این است که به حقوق شخص در جامعه احترام گذاشته شود که متاسفانه در این دو دهه اخیر چنین آزادی در افغانستان نداشته ایم چرا که هنوز ما با سانسور و خودسانسوری در ادبیات افغانستان مواجه هستیم. سانسور از طرف دولت افغانستان نداریم اما در ذهن هر فرد جامعه ما سانسور وجود دارد. متاسفانه غل و زنجیر در روابط اجتماعی، خانوادگی، قومی و... در افغانستان برقرار هست که به ما اجازه نمی دهد تا جامعه ادبیات افغانستان به سطح آزادی واقعی برسد.

در در این دو دهه اخیر تک و توک نویسندگانی داشته ایم که با استفاده از آزادی های نسبی توانسته اند آثار ارزشمند و متفاوتی را خلق کنند. در ادبیات داستانی و شعر ما شاهد رشد از نگاه آفرینش ادبی بوده ایم که اصولی مثل تکنیک، زاویه دید، ساختار و... رشد کرده اما این چنین پیشرفتی مربوط به آزادی های نسبی نبوده است. اگر سانسور و خفقان هم حاکم باشد ما می توانیم از نظر تکنیکی رشد کنیم. متاسفانه در این دو دهه نویسندگانی مثل آقای تقی بختیاری با تالیف رمان اتفاقات تلخی را تجربه کرد و دیگر نویسندگان هم با تالیف آثار متفاوت از جامعه ادبی افغانستان طرد شدند. وقتی شما پرداخت متفاوت و عریان تری نسبت به دیگران داشته باشید و در اثرتان هنجارها را بشکنید، باعث می شود که از سوی نهادها، انجمن ها و گروه های ادبیات افغانستان طرد شوید چرا که آزادی که به حقوق شخص احترام گذاشته شود در افغانستان هنوز وجود ندارد.

مقشوش: اینکه به قول شما آزادی واقعی را در افغانستان شاهد نیستیم، به این دلیل نیست که نویسندگان و شاعران برای آزادی های نسبی فعلی مبارزه نکرده اند؟

تا جایی من با این سوال و دیدگاه موافقم. واقعا جامعه ادبیات افغانستان آزادی را به معنای اصلی کلمه درک نکرده ایم. وقتی که ما برای آزادی مبارزه و زحمت نکشیده ایم، در نتیجه چنین فضای آزادی هم اگر در اختیار ما باشد بازهم نمی توانیم کاری کنیم. نویسندگان ما به طور عموم کاری نکرده اند هر چند معدود افرادی داشته ایم.

مقشوش:چرا در میان اهالی ادبیات افغانستان خودسانسوری هنوز وجود دارد؟

برای پاسخ به این سوال ناگزیر هستیم که به جنبش ها و رویکردهای مختلفی که در ادبیات افغانستان شکل گرفته به خصوص رویکرد برهنه نویسی از کجا آغاز شده اند و سرچشمه هنر از کجاست. وقتی انسان در جامعه ای زندگی می کند ضمیر ناخودآگاه شخص توسط روایت ها و بازگویی ها انباشته می شود. وقتی نویسنده و شاعر ما می خواهد بنویسد مسلما چیزی را می نویسد که در ضمیر ناخودآگاه خودش انباشته کرده است.

در جامعه ای که دید مذهبی به صورت وسیع وجود دارد و جامعه ادبیات ما در تنگنای تفکرات مذهبی دست و پا می زند. در نتیجه وقتی که سانسور به صورت کلی وجود دارد ما چطور می توانیم شاهد شاهکارهای ادبی باشیم و شعر ها و داستان های اروتیک را بنویسیم. چنین اصلی وقتی ممکن که نویسنده و شاعر ما خودش در زندگی شخصی اش تجربه کرده باشد، اتفاق می افتد.

قبول داریم که سانسور نیست اما خودسانسوری در افغانستان وجود دارد. تا جایی مقصر جامعه هست که قید و بندهایی دارد. وقتی شخصی بخواهد از روابط اجتماعی فرار کند باعث می شود از جامعه طرد خواهد شد. نویسندگان ما به شغل خویش، دستمزد، خانواده و جامعه ای که با آن درارتباط هست نیاز دارد. خیلی وقت ها خود را سرکوب می کند.

مقشوش: با توجه به اینکه مذاکرات صلح در دوحه در جریان است، اهل ادبیات افغانستان چه آمادگی دارند تا در امر صلح خدمت کنند؟

بحث صلح و همدیگر پذیری در جامعه افغانستان بیشتر به عدم شناخت اقوام و گروه ها برمی گردد. ما از سنت ها و فرهنگ های اقوام مختلف آگاهی نداریم و آنها را دشمن تلقی می کنیم. نخستین اقدامی که در چنین شرایط حساس به ما برای صلح واقعی کمک می کند این است که اقوام مختلف یکدیگر را بشناسند در نتیجه خیلی از سوءتفاهم ها و مشکلات حل خواهد شد. یکی از بزرگترین مشکلات در افغانستان تقابل دو دیدگاه مذهبی یعنی اهل سنت و اهل تشیع هست. وقتی افراد در مناطق اهل تسنن زندگی می کنند برای آن به طوری تبلیغ می شود که اهل تشیعه دشمن آنهاست. اتفاقا چنین نگاه اشتباهی برای برادران اهل تشیع نیز تلقی می گردد. با این برداشتی باعث می شود که ما هیچگاه به همپذیری و صلح نرسیم.

هنر بازتاب دردها و مشکلاتی هست که در جامعه اتفاق می افتد و هنر آیینه تمام عیار جامعه هست. وقتی ادبیات داستانی و شعر بیایند تا دردها و رنج های اقوام و مذهب های مختلف را در آفرینش ادبی به تصویر بکشند، در آن صورت مخاطب درک می کنند که تنها آنها نیستند که در جنگ افغانستان آسیب دیده و رنج کشیده بلکه دیگر اقوام و مذاهب هم آسیب دیده اند. در نتیجه ممکن است که هم ذات پذیری و هم پذیری اتفاق بیافتد تا صلح اتفاق افتد.

وقتی جامعه کوچک ادبیات افغانستان را بررسی کنیم، می بینیم که چنین شناختی در میان آنها اتفاق افتاده است. در انجمن شعر برای افراد فرق نمی کند که سید رضا محمدی و خانم مهتاب ساحل از کدام قوم هستند. در میان علاقه مندان به نویسندگی هم فرقی ندارد که استاد زریاب، دکترحمیرا قادری و.. از کدام قوم هستند. برای اهل ادبیات مهم خود شعر و داستان هست که از آدرس اینان چاپ می شود.

کتاب های استاد جواد خاوری، استاد زریاب و سایر آثار تالیفی را مطالعه می کنید می بینید که هر یک از اینان شناسنامه گروهی اجتماعی هست. همین ادبیات بازتابی باعث شده که حداقل ما به شناختی از یکدیگر برسیم. اما هنوز معضل صلح در افغانستان پابرجا هست با این حال امیدوار هستیم که شاعران و نویسندگان ما به نمایندگی از گروه اجتماعی خویش آثاری منتشر کنند تا ما در جامعه شاهد هم پذیری باشیم و در نتیجه صلح واقعی تحقق یابد.

احمد سهیل احمدی 12/12/20

از قافیه تا خورجین

در تاریخ ادبیات ما اشعار و متون بسیاری داریم که کلمات آهنگین و جملات فصیح را در قالب های مطبوع و جذاب نوشته شده اند اما کمتر آثار مرجعی مثل کلیله و دمنه را می توانیم بیابیم که ارزش های والای انسانی را در جملات کوتاه ذکر کرده است. فجایع و حوادث سیاسی دست به دست داده اند تا نه تنها این کتاب مرجع به فراموشی سپرده شود بلکه آثار بزرگانی مثل پدر شعر فارسی دری یعنی رودکی که کلیله و دمنه را به نظم سروده نیز از بین برود.


خبرنگار مقشوش با استاد عبدالودود فضلی مصاحبه کرده است. استاد فضلی که سالهاست می سرایند و می نویسند کتاب های ارزشمند از جمله گنج الحیات، خورجین عطار و دیار دیوار را تالیف کرده اند که به بُعد های مختلف انسانی پرداخته اند. استاد فضلی در کار بزرگ کتاب کلیله و دمنه را به نظم سروده اند. در این مصاحبه با ایشان درباره کلیله و دمنه، اثر منظوم رودکی، دیار دیوار و چهار دهه جنگ افغانستان و اشعار ایشان گفتگو کرده ایم.

مقشوش: چه انگیزه ای سبب شد که تصمیم گرفتید تا کلیله و دمنه را به نظم مثنوی بسرایید؟

تقریبا 33 سال قبل کتاب کلیله و دمنه را در طاقچه ی گاراژ تعمیرگاه موتر که بارها به آنجا رفته بودم، یافتم و به خانه بردم. کتاب فرسوده بود و صفحات اول و آخر آن نیز کنده شده بود. وقتی چند صفحه را خواندم واقعا دلچسب بود. بازی کلمات و زیبایی آن مرا جذب کرد و فهمیدم که کتاب کلیله و دمنه است. تصور کردم که کلیله و دمنه ناخودآگاه خود را به من نشان داده تا آن اثر گران سنگ را از زیر آوار فراموشی بردارم و نجاتش دهم. چنین دلیلی انگیزه من گشت تا کتاب را به مثنوی برگردانم.

داشت امیدی برایش خدمتی ایفا کنم، زین سبب در پیش چشمم خودنمایی کرده است

مقشوش: با توجه به اینکه نسخه اصلی کلیله و دمنه را که رودکی به نظم در آورده بود در دسترس نیست، شما از کدام منابع استفاده کردید تا توانستید این مجموعه نفیس را به نثر در آورید؟

واقعا از اشعار رودکی اثری بر جای نمانده با وجود اینکه به یک روایت اشعار رودکی را 12000 بیت تخمین زده و در روایت دیگر 3000 بیت نقل شده که مربوط به 5 باب اول کلیله و دمنه است. این در حالی که در ابتدا کلیله و دمنه شانزده باب بوده و دو باب نخستین که مربوط به کلیه و دمنه نبوده را حذف کرده اند. من هم این 14 باب را از روی کتاب انوار سهیلی تصحیف ملاَحسین واعظ کاشفی با کمیّت یازده هزار بیت و بدون هیچ گونه تصرفاتی جمله به جمله منظوم کردم. من پنج سال بروی این اثر شب و روز زحمت کشیدم.

درباره اینکه چرا عده ای شمار ابیات را سه هزار بیت و عده ای دوازده هزار بیت گفته اند که تفاوت بسیاری دارد. در قرن چهارم که با فرمان امیر سامانی این کتاب به نظم سروده شد. دکتر تقی وحیدیان کامیار استاد زبان شناسی از ایران در مورد کتاب منظوم کلیله و دمنه رودکی کنکاش و تحقیق کرده است که آیا پدر شعر فارسی تمام کلیله و دمنه را به نظم درآورده یا قسمتی از آن را منظوم کرده است؟ بر اساس استدلال ایشان که فردوسی در شاهنامه گفته است: نبیند کسی نامه ٔ پارسی، نوشته به ابیات صدبار سی. در نتیجه پیش از شاهنامه کسی اثری بیش از سه هزار بیت نسروده است. همچنین معلوم شده که پنج باب نخست را رودکی به نظم در آورده بود.

مقشوش: از جمله کتاب هایی که شما تالیف و منتشر کرده اید، کدام یک از کتاب های شما بیشتر مورد استقبال قرار گرفت؟

هر خواننده ای مطابق ذوق خویش اثری را می پسندد و یا نمی پسنند.نویسنده نمی تواند از تمام نظرات و انتقادها آگاه شود. با این حال کتاب هایی که به دوستان و علاقه مندان اهدا کرده ام، متوجه شدم که تمام کتاب ها مورد استقبال بوده است. فکر می کنم کتاب های کلیله و دمنه، خورجین عطار و گنج الحیات بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است چنانچه انجمن فرهنگی پناهندگان هلند به ریاست اینجینر صافی برای کتاب کلیله و دمنه رونمایی برگزار کردند که بیش از دویست مهمان از جمله نویسندگان و شاعران از شهرهای مختلف اروپا آمده بودند. برای کتاب خورجین عطار نیز در کابل رونمایی بزرگی برگزار شد و مورد استقبال زیادی قرار گرفت.

مقشوش: چه هنگامی و در چه جایی بود که تصور کتاب دیار دیوار به ذهن شما خطور کرد؟

وطن ما چند دهه در آتش جنگ های نیابتی و بی خانمان سوز می سوزد. خسارات فرهنگی، تعلیمی، اقتصادی و جانی بر جای گذاشته است. این جنگ ها جز بدبختی، فقر، وفاق و دشمنی هیچ ارمغانی نداشته است. اتفاقا خانواده های فقیر آسیب بدتری دیده اند. اطفال باید در مکتب ها به سر می بردند اما جنگ باعث شد که از تعلیم محروم گردند. اطفال به خاطر فقر اجبارا به کارهای شاقه روی آورده اند تا لقمه نان خشکی به دست آوردند. من طفلی را دیدم که مقابل دکان ها و موترها می رفت و اسپند دود می کرد. تا شاید کسی به آنها کمک کند. بعضی انسان های بی احساس نه تنها پولی به آنها نمی دهند بلکه فحش و ناسزا بر او نثار می کردند. احساس کردم که وطن مثل دیاری است که با دیوارهای بلند بی احساسی محبوس شده است. در نتیجه بر خود وظیفه دانستم تا کتابی بنویسم و چنین نامی را برگزیدم.

کتاب را سی سال پیش نوشتم و وقتی به هلند آمدم، کتاب را به کابل روان کردم و چند سال پیش منتشر شد.

مقشوش: با توجه به اینکه شما به اکثر قالب های نظم اشعار زیادی سروده اید از جمله رباعی، غزل، سپید ،نیمایی و.. . کدام یک از قالب های اشعارتان بیشتر مورد استقبال قرار گرفت و چرا مکتب خراسانی را انتخاب کرده اید؟

تمام اشعارم مورد توجه قرار گرفته است. در اشعارم به بعد های مختلف از جمله عاشقانه، عارفانه و... می پردازم. هر کسی با هر شوقی کتاب را به دست بگیرد، ناامید نمی شود. قالب غزل بیشتر مورد پسند بوده است. در مجالس فرهنگی که اینجا تا پیش از کرونا برگزار می شد و تمام اشعارم مورد پسند بود با این حال اشعار طنز بیشتر مورد اسقبال قرار می گیرد.

احمد سهیل احمدی 7/12/20


وزن جنگ و قافیه صلح

کلمات آهنگین، وزن خوش، قافیه های زیبا از ویژگی های شعر کامل هست اما شعری در خاطرات مردم باقی می ماند که از ارزش های زیبای انسانی مثل صلح و مهربانی سخن بگوید. در افغانستان که جنگ آینده نسل ها را سیاه کرده ، شعر ضد جنگ محبوب است. در روزگاری که افغانستان تحت اشغال ارتش سرخ بود، اشعار انقلابی و جهادی مردم را به مبارزه تشویق می کرد. این روزها که مردم بیش از هر زمانی از جنگ خسته و درمانده هستند، ادبیات برخواسته تا چهره تاریک جنگ را بیشتر از پیش آشکار کند.

خبرنگار مقشوش همراه آقای علیرضا دستیار شاعر جوان افغانستان مصاحبه کرده است. در این دو دهه اخیر که آزادی های نسبی در جامعه برقرار بوده است، وقت آن هست که به این بپردازیم که ادبیات افغانستان چه دستاوردهای هنری و انسانی داشته است. وقتی ظاهرا خبری از سانسور نیست آیا واقعا ادبیات توانسته از زیبایی صلح بگوید و جنگ را نفی کند؟ ادبیات سیاسی و انتقادی چه کارنامه ای داشته اند و چرا استقبال مردم از ادبیات کم است؟!

_ با توجه به آزادی های نسبی که در این دو دهه اخیر در افغانستان برقرار بوده است، چه تاثیری بر رشد ادبیات افغانستان داشته است؟

آزادی های نسبی از جمله آزادی بیان، اندیشه و... که در افغانستان داشته ایم، به هر حال تاثیراتی در ادبیات داشته و سبب گردیده تا جریان های شعری خوبی شکل گیرد. فرصتی ایجاد شده تا نویسندگان و شاعران آزادانه بتوانند کلمات را بر روی کاغذ بیان کنند. ما در افغانستان شاهد هستیم که کتاب های شعر، داستان و... بدون هیچ گونه سانسور به چاپ می رسد. این فرصت در اصل یک امتیاز محسوب می شود. این آزادی در خیلی از کشورها وجود ندارد و در نتیجه یک نعمت برای اهالی ادبیات محسوب می شود.

_ آیا شاعران و نویسندگان افغانستان برای دست یابی به این آزادی ها مبارزه کرده اند و یا اینکه یک شبه به دست آمده است؟

در گذشته چه در دوران طالبان و یا پیش از آنها در تاریخ ذکر شده که چنین آزادی هایی وجود نداشته است. شاعران و نویسندگان برای آزادی به خوبی جنگیدند. محدودیت تا حدی بود که حکومت های وقت نویسنده را تهدید می کردند که چرا چنین اثری نوشته اید و آن نویسنده هم جواب می دهد که این نوشته مربوط به یک دهه پیش است. با استقرار جمهوری اسلامی افغانستان تحولی عظیم رخ داد که آزادی نوشتاری و نبود سانسور از جمله دستاوردهای آن محسوب می شود.

_ با مقایسه ادبیات امروز با دهه شصت شمسی، چه دلایلی سبب شد که ادبیات آن زمان حتی در میان سنگرهای جهاد هم مخاطب داشت اما امروز استقبال از ادبیات چندان جالب نیست. آن هم در حالی که نویسندگان و شاعران از آزادی نسبی برخوردار هستند؟

در این سالها در حالی که آزادی در کشور وجود داشته اما موانع نیز بر سر راه بوده است. سطح سواد در میان مردم زیاد نیست. از نظر اقتصادی نیز مردم توانایی خرید کتاب را ندارند و متاسفانه خیلی ها نمی توانند برای یک کتاب 100 افغانی پول بپردازند. حتی اگر کتاب ها را رایگان هم پخش شود بازهم خیلی ها حاضر نمی شوند تا بیایند و کتابی بگیرند. مردم افغانستان بیشتر مصروف تامین امور معیشت زندگی هستند، تا اینکه بتوانند کتاب بخوانند.

_ چون موضوع سانسور ادبیات در این دو دهه اخیر در افغانستان در میان نبوده است، اهل ادبیات از این موضوع به چه نحوی استفاده کرده اند؟

یکی از خوبی های نبود سانسور در افغانستان این است که جریان های شعری به راحتی در افغانستان رشد کرده اند. در جامعه جنگ زده مثل افغانستان مزیت زیادی هست که سانسور نباشد، آزادی بیان فراهم باشد و اهالی ادبیات بدون هیچ خطری بنویسند و نشر کنند. نویسندگان می توانند درباره جنگ، ضد جنگ، خلاف دولت و گروه های تروریستی بدون هیچ خط قرمزی بنویسند.

جریان هایی که وارد ادبیات افغانستان شده از جمله جریان ادبیات اروتیک است. این جریان های نو تواند یک فرصت برای شاعران بوده و هنوز هم هست. شاعران ما می توانند در هر موضوعی بسرایند. این جریان های شعری در ادبیات افغانستان موثر بوده است.

_آیا ادبیات سیاسی افغانستان رشد کرده است و چه جایگاهی دارد؟ ممکن هست که آزادی ها ظاهری بوده باشد و نویسندگان به خاطر محدودیت به ادبیات سیاسی نمی پردازند؟

یکی از شاخه های ادبیات که در آن کارهایی یافت می شود اما آن طور باید و شاید نبوده است همین ادبیات سیاسی است. متاسفانه ادبیات سیاسی آن چنان رشدی نسبت به دیگر مکتب ها نداشته است و این یک نقطه ضعف است. کمتر به موضوعاتی برخورده ایم که نویسنده ای را به خاطر انتشار نوشته ای مورد غضب و مزاحمت دولت و دیگر احزاب قرار گرفته باشد. شاعران ما بیشتر درون گرایی می کنند تا اینکه بخواهند به موضوعات سیاسی و اجتماعی بپردازند.

امروز موضوعات ایده لوژی در ادبیات افغانستان وجود دارد اما نویسندگان کمتر به آن پرداخته اند. در حال حاضر ادبیات انتقادی بیشتر از ادبیات سیاسی دیده می شود. نوشته های انتقادی شنیده نشده و در نتیجه نویسندگان از ادبیات سیاسی دلسرد شده اند.

_ با توجه به اینکه مذاکرات صلح در دوحه در جریان است، اهل ادبیات افغانستان چه آمادگی دارند تا در امر صلح خدمت کنند؟

اگر ما صلح را از روزنه ادبیات به مردم معرفی کنیم با توجه به ظرافت ها و زیبایی های ادبیات مردم به راحتی درک می کنند. در این اواخر آثار و کارهای درباره صلح صورت گرفته است. اگر جریان شعر افغانستان در دو دهه اخیر را بررسی کنیم، می بینیم که اشعار زیادی با موضوع صلح، هم پذیری، برادری و از خود گذشتگی منتشر شده است. در این اواخر جشنواره های شعری برای زمینه سازی صلح برگزار شده است. یکی از این جشنواره ها سال گذشته تحت عنوان صلح برگزار شد و مقام اول را کسب کردم.

_ ناآرامی ها و جنگ های مختلف در این دو دهه اخیر جریان دارد، چه تاثیری بر ادبیات افغانستان به طور عموم گذاشته است؟

با بررسی کوتاه تاریخ ادبیات متوجه می شویم که با اشغال افغانستان به دست ارتش سرخ، شعر انقلابی به وجود آمد. شاعران مردم را تشویق به جنگ با روس ها می کردند. رفته رفته این جریان به جریان شعری ضد جنگ تبدیل شده است. بخواهیم و نخواهیم جریان هایی مثل جریان شعر انقلابی و ضد جنگ تحت تاثیر حوادثی هست که در افغانستان اتفاق می افتد. ادبیات ضد جنگ محبوبیت خاصی میان مردم افغانستان دارد. امروزه مخاطبان از شعرهای ضد جنگ و هم پذیری استقبال بیشتری می کنند.

_ از آثار و متونی که در این سالها تالیف کرده اید، بیشتر به چه موضوعات و قالب هایی پرداخته اید؟

من بیشتر در سه قالب کهن شعری یعنی رباعی، غزل و غزل مثنوی بیشتر می سرایم البته گه گاهی در قالب سپید و نیمایی هم طبع آزمایی کرده ام. بیشتر به گونه تلفیقی به موضوعات اجتماعی و عاشقانه می پردازم.

احمد سهیل احمدی 30/11/20

نقاشان بی مرز

نقاشی را یک هنرمند می کشد اما میلیون ها تماشاگر را به فکر وا می دارد. مهم نیست که هنرمند اهل کدام کشور و چه زبان مادری داشته باشد، تار و پود تابلو هر مخاطب بینایی را شگفت زده می کند و به لطف نقاشی هنرمندان مهاجر می توانند با فرهنگیان میزبان ارتباط برقرار کند. وقتی صحبت از خلاقیت، نورپردازی، رنگ آمیزی، ظرافت و به طور عموم نقاشی باشد، ما فراموش می کنیم که مهاجر یا وطندار هستیم. مرز نقاشی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی است.

خبرنگار مقشوش همراه استاد جاوید صفدری مصاحبه کرده است. آقای صفدری نقاش جوان مهاجر افغان در کویته هستند. ایشان در کنار نقاشی و ترسیم آثار زیبا، به هنرجویان نیز تدریس می کنند تا دیگران را هم از معجزه قلم و رنگ آگاه سازند. در این مصاحبه درباره مهاجرت، سبک ها و فرم های نقاشی در پاکستان، انگیزه و هدف از نقاشی، وضعیت هنر نقاشی در افغانستان و ارتباط مهاجران با هنرمندان پاکستانی گفتگو کرده ایم.

_ تجربیات مهاجرت که در این سالها داشته اید چه تاثیری بر قلم نقاشی شما گذاشته است؟

از زمانی که به پاکستان مهاجرت کرده ام، مهاجرت برای بنده تجربه بسیار خوبی بوده است. در همین پنج سالی که نقاشی کار می کنم، پیشرفت های خوبی داشته ام و از وضعیت فعلی نقاشی ام راضی هستم.

تا به حال درباره خاطرات مهاجرت تابلویی ترسیم نکرده ام. بیشتر تلاش کرده ام تا بهتر بیاموزم و زیباتر بکشم. در افغانستان صلح و آرامی نبود و اجبارا مهاجرت کردم. با این حال در پاکستان فضای مناسبی برای نقاشی و هنر وجود دارد. از جمله کلاس ها و استادهای بزرگوار مثل استاد هاتف و استاد رنجبر که بنده زیر نظر ایشان نقاشی را آموخته ام. پیشتر از مهاجرت هم نقاشی را دوست داشتم و از کودکی به نقاشی علاقه داشتم. پیش از مهاجرت کسی نبود که مرا در این راه راهنمایی کند.

_ بیشتر در چه سبک ها و فرم هایی نقاشی می کنید؟

ما بیشتر سبک رئالیزیم کار می کنیم و در اینجا بیشتر نقاشی هایی طرفدار دارند که به موضوعات حقیقی می پردازند. اتفاقا هنرجویان بیشتر سبک های رئالیزم و سیاه قلم را دوست دارند اما هنرمندان محدودی هستند که سبک های نو را دنبال می کنند. آنها با خاک، نخ، مو و... آثار هنری خلق می کنند.

به خصوص در گالری های نقاشی که در کویته دایر هست، تابلوهایی که سبک رئالیزم دارند، غالب هستند. شما می توانید رقص نور را در نقاشی ها ببینید.

_ چه انگیزه ای سبب شد که به نقاشی روی آوردید؟

هر کسی دوست دارد که عرصه ای را در زندگی دنبال کند. بنده نیز از کودکی دوست داشتم که نقاش شوم. همچنین عمویم استاد علی بابا اورنگ که خوش نویس و نقاش عزیزی هستند در این تصمیم نقش داشتند. من خیلی وقت ها تابلوهای عمویم را ساعت ها تماشا می کردم. آن تابلوهای زیبا سبب شد تا به نقاشی بیشتر علاقه مند شوم.

_ هدف شما از نقاشی چیست؟ به نظر شما چه تابلویی ارزش هنری بیشتری دارد؟

می خواهم تابلوهایی بکشم که احساس در آن باشد. تا به حال هدف اصلی من بهبود توانایی ام در نقاشی بوده است و تلاش کرده ام تا در تابلوها پیامی را ترسیم کنم. امید دارم در آینده نقاشی های پر مفهوم تر و معنادارتری بکشم.

مهم این است که وقتی نقاشی را می کشیم، حرفی در آن باشد. بحث ظرافت، خلاقیت و جزئیات در نقاشی اهمیت کمتری دارد. به نظرم کسی را نقاش حرفه ای می نامند که در تابلویش مفهومی دیده شود.

_ مردم عام از کدام مدل تابلوهایی که شما و دیگر شاگردانتان می کشید بیشتر استقبال می کنند؟

مردم در اینجا دوست دارند که تابلوها معنادار باشند و تابلوهای احساس برانگیز را بیشتر می پسندند. اثری که رنگ پردازی خوبی داشته باشد مخاطب را جذب می کند. مردم نقاشی هایی که طبیعت را دلکش رسم کرده باشد و به موضوع کلتور اقوام بپردازد را خیلی می پسندند. معمولا در نمایشگاه هایی که برگزار می شود، مردم از تابلوهای سیاه قلم و پرتره نیز استقبال می کنند.

_ آیا ارتباط و همکاری هنری با هنرمندان در کابل دارید؟ وضعیت امروز هنر نقاشی در افغانستان را چطور می بینید؟

تا به حال همکاری با نقاشان و گالری هایی که در افغانستان دایر هستند، نداشته ام. اما در سفری که سال پیش به کابل رفتم، به گالری های نقاشی نیز سر زدم. واقعا هنرجویان آثار خوب و پیشرفت های قابل قبولی داشتند. اتفاقا آنها موضوعات و سبک های نو را هم دنبال می کنند. با این حال سبک های نقاشی رایج در کابل تفاوت خاصی با اینجا نداشتند.

_آیا نقاشی های مهاجرین افغان در میان هنرمندان پاکستان محبوبیت دارد؟

محبوبیت بسیار خوبی دارد. حکومت پاکستان سالانه مسابقات و گالری های متعددی برگزار می کند و در آنجا مهاجران افغان نیز برگزیده می شوند و آنها را به نیکی تشویق می کنند. ارتباط و همکاری خوبی میان هنرمندان برقرار است.

_ چه پلان هایی برای هنر نقاشی و تدریس آن در آینده دارید؟

تصمیم دارم که هنر نقاشی را با جدیت ادامه دهم و پیشرفت های خوبی نیز به دست آورم. تا در آینده نه چندان زیاد بتوانم در خدمت مردم باشم و هنرجویان را بهتر آموزش دهم.

فعلا اینجا بیش از 200 شاگرد دارم و اکثرا مهاجر هستند. تعداد کمی آشنایی و شناخت از نقاشی پیشتر داشته اند. آنها سبک های رئالیزم و سیاه قلم را دنبال می کنند.

احمد سهیل احمدی 25/11/20

کتاب زیر پای جنگ

ادبیات تنها چند خط سیاه روی سفیدی نیست که در این روزهای قرنطینه و تنهایی روح آدمی را جلا بخشد. در اصل داستان ها و اشعار همان عشق هنرمند به جامعه خویش هست. در افغانستان خبری از حمایت و تشویق نویسندگان نیست و آنها گاهی با هزینه خویش کتابی منتشر می کنند تا شما به عنوان مخاطب بخوانی، سرگرم شوی و آگاه گردی. روزگاری در دهه شصت و در جبهه های جنگ، در کنار اسلحه و نان خشک می توانستید کتاب ها را هم ببینید. این ادبیات بود که معنای جهاد را روشن ساخت اما امروز در حمله بر مراکز علمی مثل دانشگاه کابل دیدید که کتاب های خونین زیر پای دهشت افگنان لگدمال شدند.

خبرنگار مقشوش با آقای محمد مهدی احمدی رفیعا مصاحبه کرده است. آقای رفیعا سالهاست که نویسنده هستند و کتاب نیز چاپ کرده اند. ایشان فعالیت های فرهنگی در مجله مهر هری و افغانستان قلم نیز داشته و جلسات قرآن برای مهاجران افغانستان نیز برگزار می کنند. در این مصاحبه درباره دغدغه نوشتن، فعالیت های ادبی ایشان، جایگاه و نقش ادبیات در افغانستان، وضعیت امروز جلسات تلاوت قرآن و دغدغه های مردم از مذاکرات بین الافغانی گفتگو کرده ایم.

_ چه انگیزه ای سبب شد که کتابی تالیف کنید و چرا دیگر به نوشتن ادامه نداده اید؟

وقتی فردی توانایی در نویسندگی داشته باشد بی شک دغدغه هایی هم دارد. یکی از مهم ترین دغدغه های نویسندگان این هست که به محیط اطراف خویش دقت کند و از ناملایمات و مشکلاتی که جامعه از آنها رنج می برد، بنویسد. چه در گذشته و چه اکنون می طلبد که انسان نسبت به جامعه اطراف خودش احساس تکلیف کند و از آنها بنویسد. در آن زمان سه مجموعه آماده چاپ داشتم که به دلایلی فرصت مهیا نبود که بیش از یک مجموعه را منتشر کنم. کتابم مربوط به مشکلات و بحران های زمان انقلاب اسلامی افغانستان بود.

به نظرم انسان اگر از استعداد و توانایی خویش استفاده نکند مانند آب راکدی گندیده می شود و از بین می رود.

_ چه عوامل و دلایلی سبب می شود که نویسندگان افغان مثل خود شما دلزده شوند و از ادبیات فاصله بگیرند؟

تصور کردم که به خاطرات دغدغه ها و مشکلاتی که مردم جامعه درگیر آنها هستند و بعضا سطح پایین سواد در بین جامعه افغان ها به خصوص در آن زمان باعث شده بود که مردم کمتر از ادبیات استقبال کنند. مشکلاتی در بحث تالیف کتاب به خصوص نبود حمایت مالی سبب می شود که یک نویسنده با هزینه شخصی خویش چاپ کند و این بسیار اذیت کننده هست. با این حال دوستان و مخاطبان از کشورهای مختلفی از کتابم استقبال کردند.

_ چه فعالیت ها و آثار ادبی در این سالها داشته اید؟

در سبک های دیگری از گذشته تا به حال مانند دل نوشته و اشعار مذهبی می نویسم. با این حال در گذشته بیشتر نوشته هایم در مجله مهر هری منتشر می شد. مجله مهر هری تقریبا دو سه سال چاپ گردید و بنده نیز مدیر مسئول آنجا بودم که یک مجله داخلی محسوب می شد اما از کشورهای دیگر مخاطب داشتیم. همچنین در بخش فرهنگی افغانستان قلم هم بخشی از آثارم چاپ شده بود.

_ به نظر شما هدف از ادبیات وسیله برای سرگرمی مخاطب هست یا آگاهی رسانی برای آنها؟

به طبع یک هدف اصلی ادبیات آگاهی رسانی است و در کنار آن سرگرمی هم مهم است. با کمک ادبیات مردم را نسبت به حوادث و واقعیت های جامعه آگاه سازیم و مردم افغانستان نیاز دارند تا به کمک ادبیات سطح فرهنگ ایشان بهتر شود. ادبیات بهترین وسیله هست تا هم مخاطب را سرگرم کرد و همچنین نویسنده پیام ها و ایده های خویش را به مخاطب بیان کند.

بستگی به خود نویسنده هم دارد. از فردی که شعری می سراید تا داستانی را تالیف میکند ممکن به فکر کسب ثروت و شهرت باشد و یا اینکه اتفاقا به وسیله ادبیات مخاطب را از معنا و مفهوم مهمی آگاه سازد.

_ امروز افغانستان که سطح سواد بیشتر شده و اهمیت تحصیل را بیشتر مردم درک کرده اند اما چرا وضعیت کتاب و کتاب خوانی این چنین تاسف بار هست؟

درست است. جامعه افغانستان از نظر فرهنگی و سطح سواد ارتقا می یابد. اما با گسترش اینترنت باعث شد که در تمام دنیا تقریبا کتاب خوانی را کنار گذاشته اند. مردم کمتر علاقه دارند که کتاب را به صورت چاپی و سنتی مطالعه کنند. این تکلنولوژی جای مطالعه کلاسیک را نمی گیرد. استفاده از تکلنولوژی مثل موبایل به بینایی چشم هم آسیب می زند.

با حضور ایالات متحده و ناتو در افغانستان سبب شد که شور و اشتیاق در میان اهالی فرهنگ به وجود آید اما تحولات و حوادث تلخی که در این دو دهه اتفاق افتاده بیشترین تاثیر را بر فرهنگیان گذاشت. آنها دچار حالت سرشکستگی و یاس شده اند. بعضی ها مثل خودم به نویسندگی کمتر می پردازیم. آن شور و شوق در دهه هفتاد و هشتاد چه در افغانستان و چه در میان مهاجران افغان کمتر شده است.

_ آیا مهاجران افغان با جریانات افغانستان به طور کامل مثل ادبیات روز و اخبار در ارتباط هستند یا خیر؟

متاسفانه فقط از طریق اینترنت می توانیم ارتباط داشته باشیم. در این فضای مسموم مثل فیسبوک که انواع دروغ ها و شایعات را به خورد بیننده می دهد که باعث می شود تا روز به روز افغان ها بیشتر دچار یاس شوند. عملا مردم می خواهند که افغانستان آرام شود. مردم به چیزی جز صلح اهمیت نمی دهند با این حال هنوز هم افرادی هستند که فعالیت های فرهنگی دارند. متاسفانه در فیسبوک جز خبر جنگ، انتحاری و اختلافات قومیتی هیچ چیز دیگری نمی بینیم.

_ امروز چون هر کس به فضای مجازی دسترسی دارد و می تواند از به هر نحوی استفاده کند. به نظر شما هنوز هم جلسات قرآن میان مهاجران افغان همان جذابیت قدیم را دارد یا خیر؟

قرآن کریم برای همه جوامع حرف تازه دارد اما به خاطر اینکه دغدغه ها و گرایش های مردم تغییر کرده است و باعث شده که تا حدی ارتباط مردم با جلسات قرآن کمتر شود. متاسفانه این روزها که کرونا شیوع یافته و فرصت برگزاری جلسات قرآن را از ما سلب کرده است در نتیجه این خلآ باعث می شود که خیلی ها از این فضا جدا شوند.

در جلسات قرآن نوجوان ها هم زیاد هستند اما به خاطر مشکلاتی مثل کرونا، کمبود استاد های توانا و... باعث شده که حضور نسل نوجوان در جلسات قرآن کمتر شود.

_ به نظر شما مهاجران افغان درباره پروسه صلح در دوحه که جریان دارد، چقدر خوشبین هستند؟

خودم شخصا خوش بینی کمی دارم. احزاب و حرکت هایی که در افغانستان حضور دارند، سران آنها به دستور خارجی ها عمل می کنند. اگر خارجی ها با هم کنار بیایند، صلح برقرار می شود وگرنه با چنین مذاکراتی صلح نمی آید. در میان مهاجران موضوع مذاکرات اهمیت ندارد و اتفاقا بیشتر درباره حوادث تروریستی مثل کوثر دانش، دانشگاه کابل و... با همدیگر صحبت می کنند.

احمد سهیل احمدی 17/11/20

نوای موسیقی در میادین صلح

در میان جنگ، ناامنی و آشوب صدای خوش موسیقی و آهنگ های خوش احمد ظاهر، فرهاد دریا و... روح افغان ها را شاد کرده و می کند. در دورهمی ها و شب نشینی ها چه در کابل و چه در کشورهای غریب فقط دمبوره، تار و... هست که روزهای خوش وطن را به خاطر آدم می آورد. موسیقی افغانی اگر آدم را شاد نکند حداقل غم بی هویتی و جنگ را کمتر می کند. سوالی که این روزها برای هنردوستان و هنرمندان اهمیت یافته، این است که آیا بعد از صلح با طالبان نیز موسیقی افغانی را در افغانستان شاهد خواهیم بود؟

خبرنگار مقشوش با خانم فریده ترانه مصاحبه دیگری کرده است. خانم فریده ترانه آوازخوان معروف افغانی هستند که سالها قبل اولین حرکت ها در عرصه هنر به نام ایشان ثبت گردید. این روزها که خانم ترانه در مهاجرت به سر می برند، موسیقی را جدی تر دنبال می کنند و آهنگ های مشهوری را در این سالها خوانده اند. در این مصاحبه درباره وضعیت فعلی موسیقی افغانی، فعالیت زنان بعد از صلح با طالبان، اصلاح یا مبارزه با طالبان، نسل جوان موسیقی افغانی، آینده موسیقی افغانی بعد از صلح گفتگو کرده ایم.

_ وضعیت زنان را بعد از صلح در افغانستان چطور می بینید؟

به طور کلی بستگی به توافق نامه صلح دارد و اینکه کدام تعهدی را امضا می کنند. با این حال ما با کسانی مذاکره می کنیم که حکومت رسمی ما را به رسمیت نمی شناسد و جامعه افغانستان تجربه تاریک و وحشت انگیز از دوران حکومت طالبان در مفکوره خویش دارند و نمی توانند گذشته را فراموش نمی کنند.

بسیار آرزو دارم که صلحی که برای آن تلاش و هزینه های بسیاری شده است به نتیجه برسد. خانم ها دست و پا می زنند تا از حقوق و آزادی های نصف و نیمه خویش در این سالها را نگه داری کنند و آزادی نسبی را از دست ندهند. متاسفانه آینده خوشی را برای زنان و کشور افغانستان نمی بینیم.

_ به نظر شما باید با طالبان مبارزه کرد و یا فعالان مدنی باید به دنبال اصلاح آنها باشند؟

من آدم میانه رو چه در زندگی شخصی و چه کاری هستم. موضوع نگرانی ما طالبانی نیستند که پای میز مذاکره با وجود ناظرین داخلی و خارجی صحبت می کنند بلکه طالبانی که در میدان های جنگ هستند و دست به خشونت می زنند. اینها با هم فرق دارند. طبیعتا همان طور که مردم از جنگ خسته هستند، ما هم از شنیدن و دیدن صحنه های خشونت و جنایت خسته شده ایم. فضای صلحی می خواهیم که حق و حقوقی که برای آن خانم ها قربانی داده اند، حفظ شود و زنان حقوق اولیه خود یعنی شهروندی را بعد از صلح می طلبند. من راضی تر به این هستم که جنگی درنگیرد و در فضای عاری از جنگ با طالبان در آرامش گفتگو کنیم و حکومتی را با هم داشته باشیم اما این را از طالبان بعید می دانم.

یکی از دلایلی که طالبان انعطاف پذیری امروز نشان می دهند به این خاطر هست که پذیرفته اند که دو دهه گذشته است. امروز خانم ها وارد عرصه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شده اند و طبیعتا طالبان نمی توانند صد در صد آنها را نادیده بگیرند. در غیر این صورت هیچ کس پای میز مذاکره با اینها نخواهد رفت. ایده لوژی آنها در آینده مشخص خواهد شد. از حرف تا به عمل برسد بسیار زمان می برد.

_ وضعیت موسیقی افغانستان را بعد از صلح چطور می بینید؟ آیا زنان هنرمند به فعالیت های خویش می توانند ادامه بدهند؟

در اصل مفکوره و ایده لوژی مهم هست و اصلا مهم نیست که بدنه طالبان با اینترنت آشنایی دارند یا نه. به این خاطر که خیلی ها می توانند با تفکر افراط گری در کشورهای اروپایی زندگی کنند. درست است که طالبان به سوشال مدیا دسترسی دارند و دنیای اطراف خود را می بینند اما حرف اصلی این است که دنیای اطراف خود را قبول ندارند و بر تغییرات سرپوش می گذارند.

به نظرم حداقل انعطاف پذیری طالبان این خواهد بود که زنان تحصیل کنند و در شرایط خاص کار کنند و موسیقی افغانستان مثل دیگر کشورهای منطقه در خارج از کشور فعالیت خود را ادامه خواهد کرد. وضعیت فعلی موسیقی را فکر نمی کنم که دیگر هیچ زمانی داشته باشیم.

موضوع این نیست که ما با طالبان مشکل داریم، بلکه فکر نمی کنم که طالبان اجازه بدهند تا آوازخوانی در کشور کنسرت برنامه کند. آوازخوان هایی زیادی از کشورهای منطقه را سراغ دارم که اجازه ندارند در کشور خویش برنامه اجرا کنند. احتمالا هنرمندان ما نیز اجبارا به خارج کوچ خواهند کرد و مردم داخل از طریق سوشال مدیا می توانند موسیقی افغانی را دنبال کنند.

_ وضعیت موسیقی و هنر شما بعد از مهاجرت چطور هست؟

سعی می کنم کاری که در توانم هست را به نحو احسنت انجام بدهم. بعد از مهاجرت به اروپا کارهای هنری ام پُر رنگ تر شده است. به خاطر آزادی و امنیتی که حاکم هست، هنر موسیقی ام خودش را بیشتر نشان می دهد. به صورت جدی به موسیقی نگاه می کنم و نگاه بیزنسی به موسیقی ندارم. در جشنواره ها و کنسرت ها در کشورهای خارجی اشتراک می کنم و بارها اجراهایی برای جمع آوری کمک برای مردم افغانستان هم داشته ام.

خودم و اکثر هنرمندان افغانی آکادمیک این هنر را یاد نگرفته ایم. من به صورت آماتور حرفه ای کار می کنم. بسیاری در موسیقی جهان می شناسم که پیشینه اکادمیک ندارند اما به صورت آماتور حرفه ای کار می کنند. موسیقی برایم اهمیت دارد. تلاش می کنم که آهنگ هایی را تولید کنم که از نظر هنری ارزش داشته باشد تا خودم و دیگران هم از آن راضی باشیم. بهتر هست که دیگران موسیقی مرا بررسی کنند و تاریخ قضاوت خواهد کرد.

_چرا آوازخوان های ماندگار مثل گذشته نداریم؟

شرایط موچود بر هنرمندان نیز تاثیر گذاشته هست. ما با شرایط بهم ریخته و پر تلاطمی در افغانستان سروکار داریم و این برعکس کشورهای دیگر هست. متاسفانه در افغانستان با وجود مشکلات امنیتی، روزمرگی ها و حوادثی که در افغانستان جریان دارد، تاثیر منفی بر روح و روان هنرمندان هم می گذارد. در نتیجه هنرمندان جوان مثل موج معروف می شوند و سپس کمرنگ می گردند. ما هنوز نتوانستیم که یک جو پایدار در افغانستان داشته باشیم. امواج مشکلات هنرمندان را از این سو به آن سو می کوبد و می برد. بعد از مدتی هنرمند جوان مجبور هست که از نظر اقتصادی خود را ساپورت کند. موسیقی در افغانستان برعکس دیگر کشورها نمی تواند از یک هنرمند حمایت مالی کند.

یکی از دلایل این هست که نمی توانند و نمی خواهند که موسیقی را از منظر آکادمیک پیش ببرند. همچنین آوازخوان های مرد و زن که در جامعه سنتی صدا بلند می کنند با فشارهای انبوه روانی از طرف مردم مواجه می شوند تا موسیقی را رها کنند.

_ موسیقی امروز افغانستان را چطور می بینید؟

موسیقی افغانستان جایگاه و تاریخ خود را دارد. متاسفانه در این دهه ها دستخوش ناملایمات شده و آن حدی که ارزش آن را دارد در جهان موسیقی ترقی نکرده است. همین وضعیت فعلی موسیقی هم ارزشمند هست. امیدوار هستم که در آینده بهتر از این هم شود.

بحث بهترین در موسیقی وجود ندارد. در گذشته هنرمندانی مثل احمد ظاهر داشته ایم اما نمی توانیم و نباید در همان سطح بمانیم. موسیقی هم باید پیشرفت داشته باشد و کشوری که درگیر جنگ هست نباید توقع بیشتر از این را از آن داشته باشیم. ما از کشوری صحبت می کنیم که روزگاری خانم ها اجازه نداشتند که صدای خود را بلند کنند. اما امروز درست است که آوازخوان های خانم و آقایی داریم که آکادمیک یاد نگرفته اند و در موسیقی خویش ضعف هایی را هم دارند اما به همین سطح نیز ضرورت داریم، وضعیت فعلی را باید داشته باشیم تا به ارزش های بیشتر دست بیاوریم. نمی توانیم بگوییم که موسیقی ما در گذشته خوب بوده و امروز نیست. ما باید از خوانندگان امروزی نیز حمایت کنیم. بی شک آنها نیز می خواهند که به سطح جهانی برسند.

_ چه ضعف ها و مشکلات موسیقی افغانستان از نظر هنری دارد؟ نظر خارجی ها نسبت به موسیقی امروز افغانستان چطور هست؟

در اصل خود موسیقی کامل شده هست. با این حال به نوگرایی نیاز داریم و جایش در موسیقی خالی هست. با اینکه ما هنرمندانی در داخل و بیرون از کشور داریم که تلاش کرده اند تا از نظر موسیقی پیشرفت کنند و برای نوآوری کار می کنند اما استقبال کمی از آنها می شود و مردم افغانستان خیلی به نوآوری در موسیقی اشتیاق ندارند؛ از این جهت هنرمندان را قدری دلزده می کند.

موسیقی افغانی را خارجی ها هم دوست دارند. موسیقی به هر زبانی که باشد مرز ندارد. نمی توانیم موسیقی را مختص و منحصر به فرد کنیم. هر کشور و هر خطه موسیقی خاص و بومی خود را دارد با این حال از نظر علم موسیقی، همه موسیقی ها با هم ارتباط دارند و خارجی ها می توانند با موسیقی ما ارتباط برقرار کنند. می بینم که خارجی ها هم موسیقی افغانی را دوست دارند و آن را تحلیل می کنند.

احمد سهیل احمدی 13/9/20

یک صحنه از دنیای مهاجرت

صحنه، نور و بازی ما را به یاد هنر نمایش می اندازد و تئاترهای بی نظیری در جهان اجرا شده که اشک ها و لبخندهای بینندگان و حضار در تئاتر را همراه داشته است. اما کمتر در این سالها شنیده ایم که نمایشی برمبنای زندگی یک پناهنده در اروپا اجرا شود. نمایشی که هر دیالوگ آن قصه های سخت مسیر مهاجرت، بلاتکلیفی در کمپ ها و غریب زدگی را در کشورهای نو را بازگو کند.

خبرنگار مقشوش با خانم زهره نوروزی مصاحبه کرده است. خانم نوروزی که پیشینه مهاجرتی دارند، سالهاست که در هالند تحصیل و زندگی می کنند. تئاتر زهره براساس زندگی و با بازی ایشان بیش از صدبار در هالند روی صحنه رفت و اجرهایی در شهرهای مختلف اروپا از جمله پاریس نیز داشته است و فیلمی کوتاه براساس این تئاتر ساخته شد. نمایش زهره در تلاش بود که تنهایی پناهندگان را در جامعه جدید و متفاوت با کمک صحنه، نور و اجرا بازگو کند و استقبال های بی نظیری از این اثر شد. در این مصاحبه درباره نمایش زهره ( سریال هلندی _افغانی)، پروسه پناهندگی در هالند، پروژه ادغام فرهنگی در جامعه هالندی و سازمان زنان هدف گفتگو کرده ایم.

_ خانم نوروزی، چه انگیزه ای سبب شد که شما به اجرای تئاتر درباره زندگی یک مهاجر بپردازید؟

در حالی که پناهجویان در مدت زمان زیادی در هالند حضور دارند اما مردم عامه هالند مفکوره و شناختی خوبی از پناهندگان ندارند. همین امر باعث می شود که خیلی از پناهندگان در زندگی اجتماعی خود به مشکلات بزرگی مواجه شوند. هالندی ها درباره وجهه اجتماعی پناهندگان تصور خوبی ندارند و مواردی مثل اینکه پناهندگان از دولت پول دریافت می کنند، تحصیل نمی کنند و شغل ثابتی ندارند، باعث شده که فکر کنند که مهاجران برای استراحت و راحتی به اینجا می آیند. سخت است که اینان را متوجه سازیم که عده ی محدودی بی برنامه و علاف هستند، اتفاقا عده عظیمی هستند که نمی توانند در جامعه هالندی خود را ادغام کنند. آنها نمی توانند زبان، فرهنگ و قوانین اجتماعی هالندی را یاد گیرند. مردم هالند باید بفهمند که دولت برنامه موفقی برای ادغام پناهندگان در جامعه نداشته است.

_ چه شد که تئاتر زهره اجرا شد؟

همراه با خانواده ام به هالند آمده بودم اما خانواده ام بعد از دوسال به آلمان مهاجرت کردند و هنوز در آلمان زندگی می کنند. ناخواسته در هالند تنها شدم. در افغانستان اتفاق نمی افتد که خانمی تنها زندگی کند. در این مدت فهمیدم که زندگی جدید و تنهایی زندگی کردن چقدر سخت است. پس سعی کردم با مردم هالند در ارتباط شوم. من همیشه از مردم هالند شکایت داشتم چرا شما توقع دارید در حالی که ما از دنیای دیگری به اینجا آمده ایم اما به سرعت و ایده آل ادغام شویم.

در همین ارتباط ها با نویسنده و تهیه کننده معروف هلندی آشنا شدم. وقتی این خانم با من آشنا شد و از مشکلاتم آگاه گشت، او از من پرسید که راضی هستی تا زندگی تو را در یک تئاتر به اجرا دربیاوریم؟ چرا که راهی بهتر از فرهنگ و هنر برای ارتباط میان فرهنگ ها نیست و من هم قبول کردم. متاسفانه در افغانستان تئاتر حرفه ای نداریم و هیچ وقت از نزدیک صحنه تئاتر را ندیده بودم و تجربه بازیگری هم نداشتم.

همان طور که هدف ما نمایش مشکلات ارتباط مردم هالند و پناهندگان بود، پس تئاتر دو شخصیتی بود و من از طرف جامعه پناهجویان و خانمی از طرف جامعه هالندی بازی کردیم. نزدیک صد بار در هالند این تئاتر به اجرا درآمد. در یکی از شب های اجرا یک کارگردانی این تئاتر را از نزدیک دید و تصمیم گرفت که فیلم کوتاهی براساس تئاتر بسازیم. فیلم کوتاهی نیز با اقتباس بر همین نمایش ساخته شد.

_ بعد از اجراهای تئاتر، کدام واکنش هایی از حضار و بینندگان درباره وضع مهاجران داشتید؟

با اجرا تئاتر، خیلی از سازمان ها، ارگان ها و به خصوص ماموران اداره مهاجرت با اشتیاق آمدند و نمایش را از نزدیک دیدند. به نظرم این چنین استقبال بزرگی دستاورد این نمایش بود و بعد از این نمایش، پیشنهادهای بسیاری داشته ام که هرگز چین موفقیتی را تصور نمی کردم.

همان طور که مردم هالند مهربان هستند اما دولت هالند در بحث مهاجرت بسیار بسیار سخت گیر هست و فعالیت های هنری به سادگی رفتار و قوانین دولت در امر پناهجویی را تغییر نمی دهد. در زمان اجرای نمایش از وکلای پارلمان تا شهردار فلان شهر، معاون شهرداری شهر لاهه و... برای تماشا آمدند و بعد از این تئاتر از من دعوت کردند تا در ابتدای کنفرانس ها به عنوان کسی که تجربه مهاجرتی دارد بروم و وقت کوتاهی به من می دادند تا از مشکلات بگویم و صحبت هایم را برای قانون گذاری در نظر می گرفتند.

_ چه شد که پروژه " ادغام در زندگی هلندی" را پیشنهاد دادید و در کمپ های هالند اجرا کردید؟

رابطه افرادی که آنجا کار می کنند با پناهندگان رابطه جالبی نیست. برای من همیشه وقتی اسم کمپ می آمد، خاطرات بدی را به یاد می آوردم. برای من جالب بود که بعد از یکی از اجراهای تئاتر با رئیس یک کمپ گفتگوی طولانی با هم داشتیم. تا آنجایی صحبت کردیم که من برایش گفتم که ایده ای دارم و او کمکم کرد تا ایده به صورت یک پروژه برای اداره گرداننده کمپ فرستادیم و رئیس کمپ از ایده من استقبال کرد.

مهم ترین کمبود در پروسه پناهندگی در هالند، مشکل ادغام فرهنگی هست. وقتی با پناهنده مصاحبه می شود و تا زمانی که جواب اقامت یا رد برای درخواست اش می آید، در مدت نامشخص ( حداقل یک سال) در کمپ بلاتکلیف ساکن خواهد بود. از پناهنده جوان تا پیر حق تحصیل، کار و هیچ فعالیت دیگری را ندارند.

در پروژه ما از این فرصت استفاده کنیم و یک سری آموزش هایی برای زندگی در هالند برای پناهندگان می دهیم. ما به پناهندگان راه های برقراری روابط اجتماعی، فرهنگ ، قوانین و تاریخ هالند را یاد می دهیم. برای پناهندگان توضیح می دهیم که در سنین مختلف که به هالند آمده اند، چطور می توانند تحصیل را شروع کنند.

پناهندگانی که اقامت هم می گیرند، دولت آموزش هایی به آنها خارج از کمپ به صورت خلاصه می دهد. کلاس آموزش زبان، تاریخ و... برای آنها برگزار می شود اما اکثر کلاس ها کاربرد ندارند. مثلا تاریخ هالند را در کتاب ها و اینترنت می توانند بخوانند اما پروژه ما شکل به روز شده ای از پروژه خود دولت هلند هست و برای افراد تاثیر و ارزش بیشتری دارد.

_ مهاجرانی که برای پناهندگی در هالند می آیند، پروژه ( ادغام در زندگی هلندی) کدام ضرورتی به آن دارند یا خیر؟

خیلی از پناهندگان استعدادها و توانایی هایی دارند اما به خاطر اینکه مدرکی ندارند و چون سن شان بیشتر از 18 سال است، تصور می کنند که دیگر دیر شده و اشتیاق برای تحصیل و یادگیری کاری نخواهند داشت. در نتیجه قبول شدگان به کمک مالی دولت بسنده می کنند. این فرصت به این چنین آدم ها داده می شود تا شانس و استعداد خود که از آن بی خبر هستند را پیدا کنند.

پروژه پناهندگان را به سمت فعالیت های بیشتر تشویق کرده است. خانم های بالای 18 سال که فکر نمی کردند که بتوانند کار کنند اما به کمک پروژه به آنها آموزش داده می شود که در هالند برای آنها هم امکاناتی برای تحصیل و کار هست.

_ سازمان زنان هدف را برای چه هدفی تشکیل شده است و سازمان کدام برنامه هایی برای امروز و آینده در کشورهایی مثل افغانستان در دست اجرا دارد؟

ده سال است که سازمان در هالند فعالیت را آغاز کرده است. موسس سازمان یک خانم افغان هست. بیشتر اعضا زنان افغان هستند. سازمان با کشورهای مختلف همکاری های فرهنگی دارد. مثل جشنواره مولانا که همراه با ترکیه و تاجیکستان برگزار کردیم. از سوی دیگر سازمان برای زنان بی سرپرستی که در افغانستان هستند، کمک مالی می فرستد. سازمان برنامه هایی مثل جمع آوری پول تا یافتن حامی و اسپانسر برای حمایت از زنان در افغانستان را هم انجام می دهد. به طور کل سازمان زنان هدف برای حقوق خانم ها در افغانستان مبارزه می کند.

احمد سهیل احمدی 8/9/20

نوای هنر مهاجران

در میان جنگ، ناامنی و آشوب صدای خوش موسیقی و آهنگ های خوش احمد ظاهر، فرهاد دریا و... روح افغان ها را شاد کرده و می کند. در دورهمی ها و شب نشینی ها چه در کابل و چه در کشورهای غریب فقط دمبوره، تار و... هست که روزهای خوش وطن را به خاطر آدم می آورد و درد غربت و تنهایی را آرام می کند. موسیقی افغانی اگر آدم را شاد نکند حداقل غم بی هویتی و جنگ را کمتر می کند.

قبل از جنگ ها موسیقی افغانستان چه در سبک های نو مثل پاپ و اپرا و چه در فولک در منطقه پیش رو بود و موزیسین های افغان و ایرانی کارهای مشهور فارسی دری را با هم ضبط می کردند. از آن روزهای خوش موسیقی افغانستان جز آلات دلنشین و ترانه های قدیمی چیزی برجای نمانده است. آفتاب پشت ابر نمی ماند و موسیقی هنوز نواخته می شود و بر دل می نشیند.

خبرنگار مقشوش با استاد انور عیار مصاحبه کرده است. استاد عیار که متولد بند امیر بامیان است و سالهاست فعالیت های جدی در زمینه آهنگ سازی، سرودن و خوانندگی دارند. فعالیت هایی از جمله گروه طرب، بنیاد هنری ققنوس با دوستان ایرانی و حضور در فستیوال های اتریش و یونان دارند. در این مصاحبه درباره موسیقی امروز افغانستان، پاپ، فولک، آلات موسیقی، دمبوره ،ستاره افغان و موسیقی افغان ها در اروپا گفتگو کرده ایم.

_ آقای عیار، چه شد که موسیقی را به طور جدی انتخاب کردید و تا به حال چه دستاورد هایی در موسیقی برای هنر افغانستان و مهاجران افغان ارائه داده اید؟

هر کسی که بخواهد کاری را شروع کند حتما اهداف و پلان هایی را دارد. هدف من این بود که حرف های ناگفته خود را از طریق موسیقی بیان کنم.

برای یک هنرمند هیچ دستاوردی بالاتر از ارتباط مخاطب با آثار او و یافتن دوستان خوب نیست. موسیقی باعث شد که دوستان خوبی در عرصه موسیقی چه در مشهد، افغانستان، اتریش و یونان بیابم که برایم خیلی ارزش دارد.

در سال 2013 که به افغانستان برگشتم، اجراهایی را در تلویزیون های مختلف افغانستان داشتم. بیشتر آهنگ هایی که ساخته ام درباره صلح، اتحاد و همدلی بوده است. فعالیت های جدی نیز برای اطفال و کودکان داشته ام. آخرین کارم در آن زمان قطعه دهمزنگ بود که دردهای مردم را بیان کرده بودم و برایم خودم کار بسیار ارزشمندی بود. در گروه موسیقی طرب هم حضور داشتم و دوستی خوبی با اعضای آن هنوز هم دارم.

وقتی به ایران برگشتم بنیاد هنری ققنوس را با دوست خوبم رضا محمدی نوازنده ویلیون، مهدی حیرانی و باقی دوستانی که آنجا بودند تشکیل شد. با کمک موسیقی با دوستان خوب ایرانی آشنا شدم و باعث شد که بتوانم موسیقی جدی ادامه بدهم.

خیلی فرصت پیش نیامد برای پناهجویان کار کنم. یک شعری سرودم به نام مسافر غریب که درباره مهاجران است. آهنگی هم دارم به نام مهاجر که چند سال پیش در ایران با همکاری دوستان برای مردم به صورت زنده اجرا کردیم.

فرصت شاگردی استادهای عزیزی مثل استاد حبیب حاصل را داشتم. ایشان استاد نازنینی در سبک موسیقی سنتی شرقی به شمار می آمدند و حق بزرگی بر گردن من و خیلی از موزیسین هایی که در مشهد هستند دارند و خدا ایشان را رحمت کند که یک سال پیش از دنیا رفتند و ما را تنها گذاشتند.

_ پناهندگان با کدام فرهنگ چطور می توانند در جامعه میزبان ادغام شوند؟

پناهندگان افغانی مثل من که به اروپا آمده ایم، یک رسالت بزرگ بر دوش داریم که هر یک ما باید از فرهنگ، هنر و تمدن خویش نمایندگی کنیم. با کمک فرهنگ رابطه ی خوبی بین ما و جامعه هنری یونان شکل می گیرد و این چنین اقداماتی برای ادغام در جامعه میزبان کمک می کند. فکر می کنم بهترین زبان برای ارتباط همین زبان فرهنگ و هنر است. وقتی بتوانیم هنر و فرهنگ اصیل خود را در کشوری که مهمان هستیم ارائه بدهیم، قطعا آنها ما را بهتر خواهند پذیرفت. هر چند متاسفانه ما بعضی اشتباهاتی نیز در جامعه پناهجویان داریم که باعث می شود جامعه میزبان دید منفی پیدا کند اما هنر باعث می شود که دید منفی تغییر کند.

به یاد دارم در جمعی از موزیسین های اتریشی نشسته بودم و هر کسی قطعه ای را نواخت. من هم که از افغانستان بودم قطعه ای از بتهوون بزرگ را نواختم. بسیار برای آنها قائل توجه بود و پرسیدن شما که از افغانستان آمدید و چطور می توانید آثار بتهون را می نوازید؟ من گفتم که جامعه موسیقی افغانستان با این کارها و اینکه اتریش مهد موسیقی سنتی جهان هم هست آشنایی دارد. خیلی مورد استقبال قرار گرفت و ارتباط خوبی برقرار کردیم.

_ به نظر شما نسل جوان امروز بیشتر از کدام سبک های موزیک استقبال می کنند؟ کلاسیک، فولک یا غزل

سلیقه ها متفاوت است. خیلی ها موسیقی کلاسیک را می پسندند و خیلی ها هم فولک. حتی امروزه بعضی ها به موسیقی رپ روی آورده اند و فعال کار می کنند و شنونده خوبی نیز هستند. به نظرم همه سبک ها ارزشمند و قابل اعتبارست. در یوتیوب بهتر می توان طرفدارها و سبک های محبوب تر را یافت.

با برخوردی که با مخاطب داشتم احساس می کنم که نسل جوان موسیقی تلفیقی را بیشتر دوست دارند. خودم جدیدا به این سبک روی آوردم با همراهی دوست خوبم استاد کیوان که در مشهد هستند؛ سعی می کنیم که کارهای تلفیقی از موسیقی فولک افغانستان تا پاپ داشته باشیم. فکر می کنم که آثار تلفیقی ما خیلی شونده خواهد داشت.

_امروز موسیقی افغانستان در چه شرایطی است و در این سالها چقدر رشد کرده است؟

قبل از سالها جنگ موسیقی خوبی داشتیم از جمله در سبک پاپ. خیلی جالب بود که همه سبک ها در افغانستان گذشته تفکیک شده بود و هر یک مخاطبین خودش را داشت. اما در دوران جنگ موسیقی و هنر ما به کما رفت. الان تازه قد راست می کند.

به نظرم موسیقی افغانستان به طور کل رشد داشته نه اینکه درجا زده باشد. بزرگانی مثل استاد دریا را می بینیم. کارهای گذشته اش را هم دیده ام و روز به روز آثار قوی تری را اجرا می کنند. این جنگ ها باعث شد که مدت زیادی هنر قوی نداشته باشیم. حتی در دورانی ضبط موسیقی را حتی می شکستند.

در مورد ستاره افغان که کار جالبی است که یک سری استعداد ها کشف شوند و بیشتر تجاری است اما متاسفانه ستاره افغان خواننده خروجی دارد اما موزیسین تقریبا خروجی ندارد.

_ از موسیقی سنتی افغانستان در بین مهاجران و پناهندگان افغان چقدر از آن استقبال می شود؟ و محبوبیت دارد؟

به وضوح دیده ام که در کشوری مثل اتریش مثلا دوتار کم یاب است و دوستان درخواست می کنند که از افغانستان برایشان بفرستند. موسیقی فولک ریشه در فرهنگ ما دارد و قطعا جایگاه خودش را همیشه خواهد داشت. خودم از علاقه مندان به دمبوره هستم اما هنوز تلاش نکردم که آن را یاد بگیرم. کارهایی بود که پیشتر با دمبوره بوده و به سبک پاپ بازخوانی کردیم که به زودی اینها را منتشر خواهیم کرد.

موسیقی کلاسیک و آلاتی که در افغانستان داریم همیشه مخاطب داشته و قابل توجه هست. برای دوستان خارج از افغانستان آلاتی مثل رباب، دمبوره ، هارمونیه و... جذاب است اما این که به چه شکلی از آن کار بکشیم هم مهم است. یک بحثی داریم که خیلی از ترانه ها و آهنگ ها بارها تکرار شده مثل سبزه به ناز می آید که بارها خوانده شده بدون آنکه تغییری و خلاقیتی در آن انجام شود. نوع نواختن سازها خیلی مهم است مثلا از دمبوره می توان بهتر از این ها استفاده کرد. چه خوب نوازندگان ما بر چیزهای که در گذشته بوده تمرکز نکنند و خلاقیت هم داشته باشند تا مخاطب با آن بهتر ارتباط برقرار کند.

_موسیقی امروز افغانستان چقدر در جهان شهرت دارد؟

کارهای فولک ما وقتی در جایی نمایش داده می شود مخاطب خوبی دارد. آلاتی مثل دمبوره، رباب و... حرفی برای گفتن دارند. نوازندگان ما در گروه های بزرگ موسیقی چه در افغانستان و حتی در یونان حضور دارند و از آلاتی مثل رباب استفاده می کنند.

به یاد دارم که خانم خارجی در خانه ام مهمان بود. در حالی که فارسی را به خوبی متوجه نمی شد. از او پرسیدم که آثار افغانی هم تا به حال گوش کرده ای ؟ او گفت کار احمد ظاهر به خصوص آهنگ ... از تو دورم من و دیوانه و مدهوش تو هستم .. را دوست دارد. همین تکه را به فارسی به من گفت و شگفت زده شدم. بزرگانی مثل احمد ظاهر که پیشتر موسیقی پاپ را خیلی خوب می نواختند و هنوز هم چه در افغانستان و چه در کشورهایی مثل پاکستان و تاجکستان مخاطبانی دارند.


_ چه توصیه ای به نسل جوان افغان درباره موسیقی دارید؟

جوانان وقتی موسیقی را شروع می کنند حتما هدف و انگیزه والا داشته باشند و به این فکر نکنند که در جمعی فقط بنوازند. مهم تر اینکه کار را به صورت اصولی بیاموزند و از تجربیات استادها استفاده کنند و به صورت تئوری هم یاد بگیرند. متاسفانه خیلی از دوستان ما موسیقی را غیر اصولی یاد گرفته اند و چون تئوری نمی دانند، نمی توانند به خوبی آهنگ سازی کنند در نتیجه آهنگ سازهای ما محدود است.

احمد سهیل احمدی 20/8/20

سیمای هجرت در پرتو هنر

هنر برای پناهندگان همان کلامی است که دردها و سختی هایی که در مسیر مهاجرت کشیده و به خاطر آن تحقیر شده اند را بیان کنند تا جامعه میزبان مهربانانه به آنها نگاه کند. پیاده روی های طاقت فرسا، جنگل های مخوف، سرما، طوفان دریا و قایق های جیوه ای و ناامیدی را هنرمند مهاجر به جان می خرد تا روزی آنها را در بوم نقاشی ترسیم کند. هنر برای هنر جاودانه می ماند.

پرتره همان طرحی از چهره مردم است که در تابلو نقاشی احساس دارد. می خندند. گریان است و آدم را به تامل وادار می کند. پناهنده در پرتره حوادثی را ثبت می کند که هیچ دوربین عکاسی در آن لحظات نمی توانسته آن را بیان کند.

خبرنگار مقشوش با خانم عاطفه اکبری مصاحبه کرده است. خانم اکبری که در کمپ موریا ساکن بوده اند. ماه ها استرس و نگرانی را با نقاشی در پروژه امید به فراموشی می سپردند. در این مصاحبه درباره هنر مهاجرت، پروژه امید، پرتره، کرونا و مصائب موریا گفتگو کرده ایم.

_خانم اکبری، کرونا بیمار همه گیر جهانی در یونان نیز شایع بوده و هست. در زمان شیوع کرونا مسئولان کمپ موریا کدام کمک و اقدامی برای حافظت از پناهجویان کرده اند؟

هیچ کمکی نشده است. تنها اقدامی که برای جلوگیری از شیوع کرونا انجام دادند، ممنوعیت ورود و خروج به کمپ ها بوده است. در این مدت که کمپ ها بسته است، امکانات پزشکی و دارویی که داشته ایم بسیار محدود است. ساعت های کمی پزشک در کمپ مستقر است. اگر فردی در بعد از ظهر یا شب علائم بیماری داشته باشد، اصلا نمی دانستیم که کرونا دارد یا نه چرا که هیچ تست کرونایی در کمپ گرفته نمی شود. افرادی که علائمی شبیه کرونا داشتند، پزشک فقط چند تا مُسَکن و عسل برای آنها تجویز می کرد و به سلامت پناهندگان اهمیت نمی دهند.

پناهندگان از وجود بیماری کرونا اطلاع داشتند و بسیار نگران هم بودند. خود پناهندگان یک سری ماسک های پارچه ای تهیه و دوختند و آنها را بین مردم کمپ پخش کردند. هر چند به خاطر جمیعت زیاد کمپ ماسک به همه نرسید و عده محدودی در کمپ ماسک داشتند.

_آیا در کمپ موریا حمایت و توجه ای از زنان، دختران و اقشار آسیب پذیر می شود؟

هیچ حمایتی از زنان و دختران در کمپ نمی شود، حتی وضعیت بهداشتی برایشان در حد صفر است. اقشار آسیب پذیر هم مثل بقیه زندگی در خیمه می کنند اما صف غذای مردم آسیب پذیر جداست. فقط روند انتقال و بررسی درخواست پناهندگی آنها کمی سریعتر از بقیه انجام می شود.

_ آیا واقعیت و حوادثی که در مسیر مهاجرت برای شما اتفاق افتاد با تصوری که از مسیر داشتید، هم خوانی داشت؟ امروز آینده را چطور می بینید؟

مصائبی که در عکس ها و فیلم ها دیدم با چیزهایی که تجربه کرده ام خیلی فرق داشت. واقعا لحظات سخت و ترسناکی را گذراندیم تا به اینجا رسیدیم. در رسانه ها واقعیت مسیر سخت و زجرآور مهاجرت را آن طور که باید و شاید نشان نمی دهند.

با حمایتی که اینجا از هنر من شده، انگیزه ام خیلی بیشتر شده است تا هدف خودم را با جدیت بیشتر دنبال کنم. وقتی در کمپ موریا بودم، هیچ امیدی به آینده نداشتم چرا که برای پناهندگان موریا مثل جهنم است. این چند هفته که از کمپ خارج شدیم، امیدی بیشتری به آینده دارم و شرایط را تحول یافته می بینیم.

_ پروژه امید کدام کمکی برای ادغام و شکوفایی پناهندگان در کمپ دارد؟ توریست ها در جزیره لسبوس چه استقبالی از فعالیت های هنری در پروژه امید دارند؟

در پروژه امید کارگاه های آموزش نقاشی وجود دارد و امکانات لازم برای نقاشی را در اختیار ما می گذارند. در کنار کارگاه نقاشی، بخش کمک های خیریه مثل لباس، مواد شوینده، وسایل کودک و... وجود دارد. آرایشگاه برای دختران، باشگاه ورزشی، خیاطی و... هم در پروژه قرار دارد.

پروژه امید خیلی کمک کرد که نقاشی را ادامه بدهیم و محیط آرامش بخشی را فراهم کرده اند تا دور از آشوب، استرس و نگرانی هایی که در کمپ داریم به نقاشی بپردازیم. بازدید کننده هایی از کشورهای دیگر هم داریم. پروژه امید خیلی معروف است و توریست ها از آثار بچه ها بازدید می کنند و اگر از تابلوهای نقاشی خوششان بیاید، آن را برای انگیزه بچه ها می خرند و هنرآموزان را حمایت می کنند.

اکثر نقاشی هایی که بچه ها کشیده اند، درباره سختی های مسیر مهاجرت هست و برای همین توریست ها بیشتر ارتباط برقرار می کنند و از ما می پرسند که با چه هدفی کشیدید و تابلو چه مفهومی دارد؟

تابلویی به سبک پرتره کشیده بودم که اسم آن را بچه های امید گذاشتم. منظورم از این نقاشی این بود که ما مهاجرت کردیم و به اروپا آمدیم تا آینده روشنی داشته باشیم. این داستان را هم پشت تابلو نوشتم. با تمام احساسم آن را کشیدم. کسی در اینجا پرتره کار نکرده بود و مسئول پروژه از این نقاشی خوشش آمد و آن را به نمایشگاه کریستیز لندن فرستاد.

_هنر چقدر می تواند از دردها و سختی های مهاجرت بکاهد و روح آدم را آرام کند؟

ما با کشیدن نقاشی، احساسات و دردهایی که در مسیر مهاجرت تجربه کرده ایم را بیان می کنیم و روی بوم با رنگ آن تجربیات را پیاده می کنیم. وقتی بیننده با اثر ما ارتباط برقرار می کند، حسی خوبی به ما می دهد و باعث می شود که انگیزه ما بیشتر گردد.

نقاشی هایی که بیشتر کشیدم، احساسات شخصی خودم بوده که موضاعت مختلفی هم داشته است. از حس آزادی که نداشتم تا حس غم و افسردگی که پیشتر همراهم بود چون هیچ حمایتی از هنر قبل از مهاجرت ندیده بودم. به دنبال این هستم که سختی های مهاجرت و راه را در نقاشی نشان بدهم چرا که بیان مصائب سخت است و امید دارم که مخاطب آن را درک کند.

وقتی تصویری را از نزدیک می بینم، ارتباط بهتری با آن برقرار می کنم و همان را بروی بوم ترسیم می کنم. مثل نقاشی پرنده ای که کنار سیم خاردار مرده است که پیشتر از نزدیک شاهد آن بودم. اولین بار که بازدید کننده ها نقاشی هایم را تحسین کردند مربوط به همین نقاشی بود آن هم وقتی که هنوز تکمیل نشده بود. توریست وقتی این نقاشی کامل نشده را دید، خوشش آمد و منتظر ماند تا آن را تکمیل کنم. از سوژه نقاشی سوال کرد و درباره مفهموم آن صحبت کردیم.

_ چقدر نقاشی کمک کرده است تا در جامعه میزبان ادغام شوید و با مردم یونان ارتباط برقرار کنید؟

تا به حال نتوانستم با یونانی ها به خوبی ارتباط برقرار کنم چرا متاسفانه تجربه های ناخوشایندی پیشتر داشتم. اول اینکه زبان مردم یونان را هنوز یاد نگرفتم. دوم خاطره خوشی از یونانی ها ندارم. وقتی که در کمپ بودیم؛ خاطرات بدی مثل آتش زدن مدرسه پناهندگان به دست فاشیست های یونان را شاهد بودم. به یادم دارم که فاشیست ها به چندین دوست پناهنده ام حمله کردند.

در خرید از فروشگاه هم یونانی ها استقبال و رفتار خوبی با ما ندارند چرا که ما مهاجر هستیم. امیدوارم به کمک نقاشی در آینده با جامعه یونان ارتباط بهتری برقرار کنم.

_پرتره به عنوان سبکی در نقاشی، چقدر اهمیت هنری دارد و مخاطب با پرتره کدام ارتباطی برقرار می کند؟

پرتره از نظر مردم و دیگر نقاشان حرفه ای به کار بازاری معروف هست و مردم هم با سبک های دیگر بهتر ارتباط برقرار می کنند. مردم هنر پرتره را هنر سفارشی از چهره به حساب می آورند. اما پرتره اهمیت های هنری هم دارد و استقبال خوبی از آثارم شده است.

تا به حال موضوعات مختلفی را در پرتره کشیدم. تا به حال پرتره های سنتی، اشخاص و... کشیده ام و موضوعات مختلفی را بیان کردم. مثل پرتره دختری با لباس های سنتی که حالت چهره غم باری در آن بود. در پرتره دنبال آن بودم که حس غم فرد را نشان بدهم و فکر می کنم که می شود احساسات شخصی را در پرتره بیان کنم.

احمد سهیل احمدی 27/7/2020

رسم مهاجران نقّاش

مهاجران و پناهندگان در غربت و تنهایی روز و شب را سپری می کنند تا روزی که در پروسه زمانبر پناهندگی قبول بشوند و بتوانند در کشوری نو سخن بگویند. دوست و یاری در غربت بیابند. در این دوران سخت و خسته کننده فقط هنر است که مرهم جان می شود. هنر آدم را به سمت وطن، به روزهای خوش دیروز و خاطرات شیرین از دست رفته پرواز می دهد تا گذر طاقت فرسای زمان را دیرتر حس کند.

نقاشی هنری است که از وجود آدمی برمی خیزد، بر پرده می نشیند تا جهانِ نقاش را به دیگران نشان دهد. نقاش مهاجر با زبان هنر از هر مرز و جغرافیایی می گذرد تا هنر را در بشریت گسترش دهد و مخاطبان را دعوت کند تا به جهان به شکل دیگری بنگرند.

خبرنگار مقشوش با رادوین انوری نقاش افغان در آلمان مصاحبه کرده است. استاد انوری نقاش مهاجری است که در سبک پُرتره و طراحی خویش شاگردانی از پاکستان و افغانستان تا پناهندگان افغان در اروپا دارد. آقای انوری پیشتر دو گالری نقاشی با هنرمندان آلمانی به طور مشترک برگزار کرده است. در این مصاحبه درباره هنر نقاشی در آلمان، سبک مدرنیته، هنر مهاجرت و سبک طراحی در افغانستان گفتگو کرده ایم.

_آقای انوری، آیا امیدی که دیروز برای این مهاجرت داشته اید، آن را چقدر واقعیت یافته می بینید؟ عملا آینده را چطور می بینید؟

از ابتدا طبق اهدافی که داشتم، تصمیم به مهاجرت گرفتم و تقربیا آن تصوری که از غرب داشته ام، در اینجا یافتم. ارتقای سطح کیفی هنر خویش هدفم بوده است. بیشتر دنبال این بودم که فرصتی بیابم تا هنر خود را دنبال کنم چرا که فرصت، شرایط و امکانات برای اینکه به صورت آکادمیک و حرفه ای هنر را ادامه بدهم نداشتم.

وقتی به سطوح فعالیت هایم در این چند سال نگاه می کنم، می بینم که به فیصد قابل قبولی از اهدافم رسیده ام. به همین دلیل از وضعیت موجود و مهاجرت راضی هستم و به آینده خویش در چارچوب همین حرکت هنری خوشبین هستم.

_ پیش از آنکه به اروپا بیایید، چه تصور و توقعی از فعالیت در اروپا داشتید؟

من این توقع را از اروپا نداشتم که جای آرمان شهری باشد. بلکه دنبال فرصتی بودم تا به هنرم بپردازم که پیشتر از من دریغ شده بود. وقتی به اینجا رسیدم منطقی واکنش نشان دادم. در حوادث و شرایطی که پیش آمده نه تعجب کرده ام و نه دلسرد شده و دچار حس افسردگی نشدم. در تمام این مسیر مثل نقاش به حوادث نگاه کردم، فقط فضا تغییر کرده و فرصت ایجاد شده وگرنه همان آدم سابق هستم.

_ تغییر فضا و مکان زندگی آیا تاثیری بر هنر شما گذاشته است؟

هنر مرز و جغرافیا نمی شناسد، به خاطر فراگیری امکانات رسانه ای مثل فیسبوک و اینستاگرام دیگر ملموس نیست. چون در حوزه مشخصی کار کرده ام، تفاوت مشخصی ایجاد نشده است. چرا که سبک من بین طبیعیت و رئالیسم است که سبکی به روش شخصی بوده و موضوعات کاری من پرتره، طبیعت، طبیعت بی جان، اجسام و... هست. تا به حال کارهای مفهمومی، موضوعی و رویکرد های مدرن کار نکرده ام.

_به عنوان یک هنرمند، هنر چقدر می تواند از دردها و سختی های مهاجرت را بکاهد و روح آدم را آرام کند؟

در بحث هنر و مهاجرت، در ابتدا باید این را در نظر بگیریم که ما بعد از اینکه مهاجرت کنیم، هنرمند بشویم و یا قبل اینکه مهاجرت کنیم، هنرمند بوده تا تصمیم به این امر گرفته باشیم.

اگر بعد از مهاجرت تصمیم بگیرم که به هنر پناه ببریم، ارزش خوبی دارد و تسکین دهنده است. می تواند بسیاری از ناهنجاری و مشکلات روحی و روانی جلوگیری کند. مشکلات بسیار جدی و حادی در بین مهاجران هست؛ چرا که از یک سو فضا تغییر می کند و از سوی دیگر شرایط خاصی که پروسه پناهندگی دارد. هنر بسیاری از خلا ها را پُر می کند.

اما اگر هنرمند هستیم و مهاجرت بکنیم، در این مسیر هنر مثل پاد زهر عمل می کند و در درون انسان هنرمند هست تا دردها، رنج ها و آسیب هایی که بر انسان های معمولی صدمه می زند، بر او تاثیری نداشته باشد.

در مسیر مهاجرت و مصائب نه تنها ذوق هنری آدم خشک نمی شود بلکه انسان را به اشتیاق در آورد تا تمام تصاویر را به پرده بکشد، چرا که خود هنر برای آدم هدف مشخص می کند. مسیرها و سختی ها را هم سهل می کند.

_نفاشی و هنر مهاجرت چقدر کمک می کند تا پناهندگان در جامعه میزبان ادغام شده و با مردم ارتباط برقرار کنند؟

طبیعی است که هنر و نقاشی نیاز به دیدن و دیده شدن دارند. این امر هنرمند را ملزم می کند که با مردم، مخاطبان، هنرمندان ، گالری ها و... ارتباط برقرار کند و نسبت به مردم عادی زودتر به فکر ادغام می افتد.

اگر منظور از ادغام شدن یعنی عادت کردن و پذیرش یک سری قوانین باشد، بله صورت گرفته است. اما اگر تنیدن در جامعه میزبان باشد، خیر هنوز رخ نداده است. امکان دارد در بعضی مسئله ها با جامعه میزبان ارتباط برقرار کنیم و شباهت هایی به دست بیاوریم؛ اما در زمینه های فرهنگی و رفتاری مسئله هایی هست که به زودی حل نخواهد شد.

_هنر نقاشی در امروز آلمان چه اصول و سبکی دارد؟

سبکی که در آلمان کار می شود، مدرنیستی هست که بیشتر به انتزاعی معروف است. اما سبکی که من کار می کنم شخصی نیست بلکه در کشورهای زیادی مثل آمریکا، بعضی از کشورهای اروپایی، روسیه و حتی در ایران و افغانستان هم کار می شود. اما عقیده دارم تکنیکی که من دارم مثل رنگ گزاری و هارمونی رنگ ها منحصر به فرد است.

نفاشی های من سبک خاصی نیست و مخاطب به راحتی می تواند با آن ارتباط برقرار کند. در همین جامعه هم آن چنان غریب نیست که بخواهم برای اینان پیشکش کنم و قابل درک نباشد.

_آیا تا به حال اثر هنری کشیده اید که وقایع مهاجرت را برایتان یادآوری کند و مصائب مهاجرت را بیان کند؟

دغدغه مهاجرت به عنوان یک ایده در ذهن وجود دارد چرا که خودم متعلق به همین پدیده رنج آور هستم و عنوان مهاجر را یدک می کشم. هنوز به این موضوع نپرداخته ام اما موضوع محوری در زندگی من به حساب می آید و امکان دارد در زمان های نه چندان دور به آن بپردازم. با این حال هدف هنری من چارچوب مشخصی دارد.

_ سبک و طراحی های شما چقدر در میان هنرمندان افغانستان بازخورد دارد؟

در حال حاضر طراحی جریان بسیار غریب و ناآشنا در بین جامعه نقاشان افغانستان است. در فضای مجازی هم رد پای درست و حرفه ای از آن نمی بینیم و در خود افغانستان هم فضای آکادمیک جدی وجود ندارد.

طراحی به عنوان هنر مستقل هنوز جا نیافته است. به همین خاطر دغدغه من این بود که خودم بتوانم طراحی را به صورت آکامیک و خودآموخته بیاموزم و تجربه کنم تا به جایی برسانم که در بین مهاجران هم جا باز کند و رشد کند. اکثرا هنرجویان من از افغانستان، مهاجران افغان در پاکستان و کشورهای اروپایی و.. هستند.

_ آیا چهره های پرتره هایی که می کشید، خیالی هستند؟

چهره ها تخیلی نیستند و از روی تصویرهای واقعی کشیده شده اند. افراد مختلفی از چهره های افغان تا اروپایی هستند. محور کار من چهره های افغانی هستند چرا که از یک سو برای آموزش به هنرجویان و از سوی دیگر برای پروژه ای برنامه ریزی می کنم. هنرجویان با توجه به چهره های افغان می توانند با روش ما همذات پنداری کنند. متاسفانه در کتاب های آموزشی فارسی از چهره های اروپایی استفاده شده است و کتاب آموزشی با چهره های افغانی تا به حال نداشته ایم و برنامه دارم تا در آینده کتابی از پرتره های افغانی منتشر کنم.

_در دو گالری نقاشی که به صورت مشترک با هنرمندان آلمانی برگزار کرده اید، مخاطبان چه واکنشی به تابلوهای شما داشته اند؟ آیا هم ذات پنداری و هم دردی با روایت تابلوها برقرار کرده اند؟

اکثر هنرمندان آلمانی به سبک انتزاعی و با رویکردهای مدرن کار می کنند ولی من سبکی دیگری دارم. کارهای آنها براساس درک از تکنیک و رنگ است. مخاطب به تحلیل بصری بسندیده می کند و به اصل مفهومی و موضوعی آثار توجه نمی کند که بخواهیم نقدهای مفهومی کند. جذابیت های بصری به لحاظ رنگ، نور و تکنیک او را جذب می کند و اگر حرفه ای باشد به بعضی موارد دیگر هم تمرکز می کند.

در سال های آتی قصد دارم آثاری با گرایش های مدرن هم طراحی کنم.

طبیعتا وقتی یک مهاجر وارد این فضا می شود برای میزبان عجیب است. آلمانی ها نگاه خاصی به مهاجرین دارند چون تصور می کنند که همه مهاجرین از جنگ و وضعیت نابسامان فرار کرده اند و فقر فرهنگی و اقتصادی آنها را آزار داده است. آلمانی ها در مسائل فرهنگی توقع فعالیت برای مهاجرین ندارند. اینکه هنرمند مهاجر در یک سطح با آلمانی ها قرار بگیرد و برای آنها جالب است.

این چنین فعالیت هایی در جامعه میزبان تاثیر دارد و نگاه آنها را به مهاجران تغییر می دهد. تا دیگر همه را در یک دید ارزیابی نکنند. اما در مسئله پروسه پناهندگی تاثیر چندانی ندارد و ندیده ام.

احمد سهیل احمدی 12/7/2020

شعر، کرونا و صلح

اشتیاق آرایه ها و صنایع ادبی کنار هم می نشینند، قافیه و ردیف برجای می ایستند تا شعری سروده شود که روح و روان را آرام سازد. مردم افغانستان با جنگ های اشغالگرانه و متعدد که در زندگی ایشان اتفاق افتاده و انسانیت را به خطر انداخته است هرگز فراموش نمی کنند. تنها شعر و ترانه هست که روان یک انسان را لذت می دهد. اما اگر یک انسان سلامت روانش را به دست بیاورد، جامعه بیشتر می خندد. کلمات جادو می کنند و این را معلمان جامعه به خوبی می دانند.

خبرنگار مقشوش با بهرام هیمه مصاحبه کرده است. در این مصاحبه به شعر افغانستان و سیاست، مصالحه و واکنش ادبیات به حکومت طالبان و وظیفه ی شاعران در بحران هایی مثل کرونا صحبت کرده ایم.

مقشوش: آقای بهرام هیمه، شعر معاصر افغانستان کدام ارتباطی با اهل سیاست داشته و آیا ابزاری برای تبلیغ ایده لوژی بوده است؟

از 1358 به بعد حکومت کمونیستی آزادی محدودی به اهل فرهنگ و ادب داد. این اتفاق فرصتی برای زمینه سازی شعر مقاومت شد. شعر مقاومت افغانستان زبان انتقادی و مخالف با حکومت وقت داشت. حتی بعضی موارد شاعران مقابل ایده لوژی و سیاست کمونیست های داخلی ایستادند. از گذشته تا به امروز، شاعران به عنوان عضوی از جامعه برای بیداری جامعه تاثیرگذار هستند. اما در اندک مواردی می بینیم که شاعرانی به فرمایش حکام و احزاب شعر می سرایند و ایده لوژی خاصی را تبلیغ می کنند.

مقشوش: آیا شاعران افغانستان اثر خود را در عصر حاضر گذاشته اند؟

آشفتگی و بهم ریختگی را در حوزه ادبی می بینیم؛ عامل این شده است که جریان واحد و تاثیرگذاری مثل شعر مقاومت و مهاجرت شکل نگیرد، اما هیچ شعری بی تاثیر نیست. شاعران امروز در بخش ایده لوژی ضد جنگ، خشونت، نقض حقوق بشر و ترویج روحیه ی سالم شعر می سرایند و در ابراز نگرانی اجتماعی به خوبی عمل می کنند. منتها ملتی که غم نان دارد، فرصت شنیدن و خواندن شعر را ندارد.

مقشوش: آیا در دو دهه اخیر دولت مندان برنامه و پلانی برای فرهنگ داشته اند؟

حکومت افغانستان در دو دهه اخیر فقط زمینه را مساعد ساخته تا انجمن های ادبی خود به خود شکل بگیرد. فضای آرامی را برای زندگی شاعران فراهم کرده است. دولت هیچ کار جدی و مستقیمی برای فرهنگ نکرده و دستاوردی نداشته است. پروژه های سیاسی، برنامه ها و جشنواره های هنری که اجرا کرده اند هیج تاثیری بر جریان فرهنگ نداشته است. در زمان دکتر نجیب و حکومت کمونیستی اگر چه مردم زیر چکمه های کمونیست پایمال شده بودند، شاهد کارهای خوبی در عرصه فرهنگ و ادب بودیم. درست که آنها از ظرفیت ها استفاده کرده اما خدمت کمی هم در عرصه ی فرهنگ کردند. حکومت فعلی تا جایی که فرهنگیان توقع داشته اند، کاری نکرده است.

مقشوش: فرهنگیان افغانستان کدام ارزش و خدمتی به جامعه افغانستان در زمان های بحرانی داشته و دارند؟

اگر امروز اهل فرهنگ برای مردم مورد احترام و با ارزش هستند، به برکت بزرگان ما مثل بیدل، خوشحال خان ختک ، رحمان بابا و مولانا است. در نظر مردم اینها مثل بُت هایی هستند و هر هنرمندی که در دایره ی این بزرگان قرار داشته باشد، ارزشمند و دوست داشتنی محسوب می شود. اشتیاق و رفتار مردم با شاعران فرقی نکرده است.

در مخمصه و بحران ها، شاعران با جامعه رابطه ی خوبی برقرار می سازند که می شود روی آن حساب کرد. در زمان بحران، شعر و هنر مرکز توجه مردم است. شاعران تلاش می کنند که بیدارگر باشند، قد علم کنند و صدای اعتراض مردم را نشان بدهند. در جامعه می بینیم که مردم چقدر دوست دارند از شعرها در سخنرانی ها و صحبت های روزمره از آن استفاده کنند.

این روزها که کرونا در افغانستان شیوع یافته است، نه تنها شاعران مسئولانه برخورد کرده اند، بلکه هر فرد جامعه که در شبکه های مجازی فعال به وظیفه ی خود که اطلاع رسانی است، عمل کرده است. اما کار بهتر را شاعران انجام می دهند که ترانه و شعر می سرایند و تلاش می کنند که با هنر خود اطلاع رسانی و آگاهی دهند.

مقشوش: چرا شعر امروز کابل هنجارشکن شده است؟ شعر چه تاثیری بر جامعه دارد؟

از یک سو دولت محدودیتی برای هنر وضع نکرده است و از سوی دیگر طبع و ذات هنرمندان این است که حتی در جامعه های بسته هم آزاد فعالیت کنند و حرف دل خود را بگویند. در افغانستان دموکراسی و آزادی بیان تا جایی موفق بوده و دستاورد هایی هم داشته است.

درست است که شعرها به خصوص غزل عاشقانه بر اوضاع و واقعیت تاثیری ندارد اما بر اشخاص، در بدترین و بهترین شرایط هم تاثیر خوب می گذارد. شعر خصوصیاتی مثل آرامش و لذت بخشی را در ذهن مخاطب آزاد می کند و طرز دید را روشن می سازد.

شاعر معلم روح یک ملت است، هرچه جامعه به سمت ادبیات سوق داده شود به سمت سلامت روانی سوق می یابد. وقتی کودک بودم و در جلسه های فرهنگی اشتراک می کردم. دید من درباره ی زندگی تغییر یافت. در حالی که در محیط جنگ زده بزرگ شده بودم اما با ورود به جامعه فرهنگی رفتار و شخصیتم تغییر کرد. این چنین تغییراتی را در جامعه می توانیم ببینیم.

مقشوش: سازمان های حمایت از کودکان کدام کمک هایی برای کودکان نیازمند و بیجاشده کابل کرده اند؟ چه امیدی به آینده فعالیت این سازمان ها در افغانستان است؟

سازمان های حمایت از اطفال تا جایی بتوانند خدمت رسانی می کنند اما فجایع و بحران بیشتر از توان این سازمان هاست. چرا که بودجه کافی را ندارند و مجبور هستند که نیازمندترین طفل و خانواده را انتخاب و کمک کنند تا برای یک ماه غم نان نداشته باشند. برای رفع مشکلات عدیده ی افغانستان مثل فقر و کودکان خیابانی، دولت باید اقدام و تلاش کند.

در گذشته شاهد بودیم که با سقوط کابل بیشتر سازمان ها و سفارت خانه ها گریختند. وقتی وضعیت بحرانی شود، هیچ سازمانی از طرف خارج نمی تواند فعالیت های عادی داشته باشند. دولت فعلی توانسته فرصتی بسازد تا سازمان ها و نهاد های مدد رسان فعالیت کنند. امیدوارم شرایط به همین شکل بماند.

مقشوش: آینده فرهنگ و ادبیات افغانستان را بعد از صلح با طالبان چطور می بینید؟

اگر جامعه با حکومت طالبانی سر صلح و آتشی داشته باشد با تفکر تحجرآمیر آشتی نخواهد کرد. اگر طالبان محدودیتی وضع کنند، جریانی از شاعران مقابل آنها می ایستد و یک سنگر ادبی مستحکم در برابر خشونت و محدودیت بر قرار می شود. در این شرایط ممکن است شاهد جریانی قوی و تازه مثل شعر مقاومت شکل بگیرد.

تفکرات طالبان از گذشته تا به حال از مدارس علمیه برخاسته اند و فرقی نکرده اند. اگر تغییری در تفکرات و ایده لوژی طالبان اتفاق بیافتد، آن وقت در یک شرایط آزاد و فرهنگی همه زندگی خواهیم کرد.

احمد سهیل احمدی 2020/5/2

زن، کرونا و هنر

وقتی هنرمندی در افغانستان بخواهد از ارزش های هنری بگوید و در برابر ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی انتقاد کند، جامعه سنتی گاهی جبهه می گیرد. اما این روزهایی که کرونا انسانیت را به چالش کشیده است، هنرمندان با هنر می توانند روح بشر تازه نگه دارند.

خبرنگار مقشوش با تمنا توانگر مصاحبه کرده است. خانم کارگردان و شاعر افغان در این مصاحبه، درباره حضور زن در تئاتر، سینما و شعر صحبت کرده است.

مقشوش: خانم توانگر، چرا در دهه های اخیر بازیگران موفق خانم در تئاتر و سینمای افغانستان کمتر بوده اند؟ اشتیاق و علاقه زنان افغان به هنر نمایش کمتر بوده و یا محدودیت ها مانع آنها شده است؟

جواب این سوال نسبی است از یک سو، هنر تئاتر در افغانستان منزلت و ارزش ذاتی خود را به دست نیاورده چرا که خیلی ها حتی نمی دانند تئاتر چی هست، اگر توضیح بدهیم بازهم تئاتر را با فیلم های اکشن بالیوود مقایسه می کنند.

چون جامعه از گذشته به خاطر حضور آدم های ناشایسته خاطره تلخی از تئاتر دارد، این هنر را بد شگون می پندارد. پس خانم های زیادی هستند که دانش، عشق و علاقه به تئاتر دارند اما واکنش جامعه دست و پای آنها را می بندد.

زمانی که چهار سال قبل به دانشکده تئاتر رفتم و کارگردانی تئاتر را انتخاب رشته کردم. اول بزرگان و فرهنگی های هرات مرا طرد و نهی کردند. آن زمان در دانشکده فقط دو خانم دانشجو بودیم. آن شاگرد دیگر هم حالا در رشته تئاتر به سطح دکترا رسیده است. اما سال تحصیلی گذشته 100 نفر خانم به رشته تئاتر جذب شدند، این تعداد از قبولی و ظرفیت دانشکده بیشتر بود.

مقشوش: شرایط برای فعالیت زنان در شهرهایی مثل هرات در دهه اخیر کدام فرقی کرده است؟ چه امیدی به بهبود شرایط دارید؟

حضور تفکرات سنتی و طالبانی زیر پوست هرات پر رنگ است. هرات شهری که از دیرباز باسواد، متمدن و فرهنگ غنی دارد اما مفکوره و اندیشه تحجرآمیز از سالها قبل باعث شده که هرات از خیلی از فعالیت های هنری محروم شود.

خانم های هرات مفکوره باز و ایده های بزرگ دارند اما فعالیت های آنها در جفرافیای هرات نبوده، ناگزیر بودند برای پیشرفت و هنر حتی به کابل و خارج از کشور بروند. زنانی که در هرات فعال هستند، ناگزیر هستند که در فضای متحجرانه کار کنند و شرایط را بپذیرند.

هنر تئاتر و سینما در هرات از گذشته که امیدی به آن نبود و روزنه ای برای آینده هم نیست، چون تنها مرجع حضور اهل تئاتر، سالن تئاتر هرات بود که قدامت 90 ساله داشت که به خاطر رایزنی فرهنگی و مشکل سیاسی با کشور همسایه از بین رفت. اتفاقا شاروالی که ادعای تمدن و شعارهای زیبای فرهنگی می داد، در اولین کار این محل فرهنگی را از بین برد. چون نتوانست کنسولگری کشور همسایه را متقاعد کند.

مقشوش: چرا هنوز در آثار مشهور سینما و نمایش افغانستان کاراکترهای زن چهره های درمانده هستند و زنان قوی در ادبیات افغانستان کمتر دیده می شود؟

فیلم هایی که داستان های آن به درماندگی، ناراحتی و مصائب زنان می پردازند از نویسنده تا کارگردان آن بیشتر خانم هستند و این خانم ها، تاریخ بسیار سیاه و تلخ گذرانده اند. مردانی که سازنده و کارگردان فیلمی هستند که زنان درمانده را نشان می دهند، به خاطر این است که خود روحیه مردسالاری دارند.

این پروژه ای که زنان درمانده با گذشته تلخ و ناراحت در فیلم نشان بدهند در حال حاضر موفق تر و برنده جشنواره های خارجی می شوند.

مقشوش: فیلم حوا، مریم، عایشه

ما فعلا در قرنی به سر می بریم که زنان با جسارت در سیاست ظاهر می شوند به خصوص که مردانی قوی در کنار خود دارند. ما مردانی داریم که راه را برای حضور زنان مهندسی می کنند. در چنین شرایطی خانم کارگردانی می آید و سه زن بدبخت با پوشش های متفاوت را نشان می دهد. این نشان می دهد که کارگردان از زمانی که در آن زندگی می کند، عقب مانده و در دوران خویش نفس نکشیده است. او خواسته با چنین فیلمی در جشنواره ها دیده شود.

مقشوش: آیا زنان موفق برای مخاطب افغان جذاب هستند؟

اشتباهی که معمولا کارگردان ها و نویسندگان در تئاتر و سینما با آن گرفتار می شوند، دست کم گرفتن مخاطب است. اگر ما فیلم و تئاتری به یک مخاطبی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و در ولسوالی محروم و دور افتاده قندهار ساکن است، نشان بدهیم نقد حرفه ای و دانشمندانه می کند و نکاتی را به شما که هنرمند هستید، می گوید که اصلا به آن دقت نکرده اید. این نشان می دهد مخاطبان امروزی کم نیستند که نمی خواهند زنان بدبخت و ضعیف را ببینند. آنها مشتاق این هستند که از زنی مستفل، قدرتمند که اهدافی در زندگی دارند مثل خانم پرفسور یعقوبی بیشتر ببینند.

مقشوش: اشعار امروز زنان افغانستان که گاها هنجارشکن و اروتیک است آیا توانسته در جامعه افغانستان درخشش داشته باشد؟

جامعه سنتی حافظ و سعدی را به راحتی نمی خوانند، چه برسد به یک شعر هنجار شکن یک زن. وقتی یک خانم می آید، شعری اروتیک و عریانی را می خواند و از محدودیت ها پا فراتر می گذارد، حتی فرهنگیانی که شخصیت های منفی و بسته ای دارند هم از آن استقبال می کنند.

مقشوش: هنرمندانی مهاجری که به افغانستان بازگشته اند، کدام فعالیت و خدمت برای زنان و ادبیات افغانستان داشته اند؟

هنرمندانی که از خارج به افغانستان برمی گردند مثل خود من، هیچ کاری نه برای فرهنگ و نه سیاست نکردیم. من در سرزمین خودم درس خواندم و تحصیل کردم به جایی رسیدم که بگویم هنرمند هستم. افرادی که از کشورهایی مثل ایران می آمدند هر چند قشنگ صحبت می کنند اما دیدگاه های بسته ای دارند و چون ظرفیت موضوعاتی که در دانشگاه به آن می پردازیم را ندارند، حتی طرد می شوند و کنار می روند. اما آنهایی که در همین آب و خاک بزرگ شده اند خیلی مفکوره های چشمگیرتری دارند.

افغان هایی که در اروپا مهاجر هستند، هر چند اروپا نام آزادی را یدک می کشد. اکثر مهاجران فعالیت های چشمگیری برای وطن ندارند و مثل اینکه در قفس طلایی اروپا گیر افتاده باشند. تجربه نشان داده است که در فضای بسته، خیلی از هنرمندان افغان استعداد هنری خود را از دست می دهند.

مقشوش: هنرمندان به خصوص زنان هنرمند، کدام خدمت و فعالیت در دوران کرونا و قرنطینه کرده اند، برای سرگرمی و اطلاع رسانی به مردم؟

از زمانی که قرنطینه شدم و در خانه ماندم، با هنرهایی که در اختیار دارم با کرونا مبارزه می کنم و آگاهی دهی می کنم. این شعار زندگی من است که در صفحه فیسبوک هم نوشتم.

یک نویسنده در شرایط بحرانی یک کشور وظیفه دارد قلم خود را به کار ببرد تا برای مردم آگاهی دهد. زنانی اهل هنر که حالا در خانه هستند، می توانند هنر خود مثل نواختن موسیقی، شعر و نثر در مورد کرونا صحبت کنند و در زمینه آگاهی رسانی پیامی علیه کرونا داشته باشند.

احمد سهیل احمدی 2020/4/21

وقت رقصیدن هنر

... رخسار هنر گونه ز مهتاب گرفته.. چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته.. ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار.. (ادیب المالک)

اگر هنر نبود، حقیقت ما را می کشت. 15 آپریل روز جهانی هنر نامیده شده است. روز هنر را به اهل هنر افغانستان تبریک می گویم به خصوص هنر مهاجرت که در فرهنگ افغانستان نه تنها یک ژانر و قله محسوب می شود بلکه سالها است که هنر افغانستان مدیون مهاجرت است.

چون غرض آمد، هنر پوشیده شد

صد حجاب از دل به سوی دیده شد (مولانا جلال الدین بلخی)

وقتی صحبت از هنر و ارزش آن برای ارتقای انسانیت می شود، خیلی ها مخالفت می کنند و هنر را بی ارزش می دانند اما این روزها که کرونا چرخ بشر را متوقف کرده، فقط هنر است که لالایی برای آدم شده تا صبر و تحمل او کم نشود به خصوص اگر در جامعه ای غریب که همسایه ات هم زبانت را نمی فهمد یک آهنگ افغانی است که روحت را نوازش می کند و یک کتاب است که آرام جانت می شود.

خردمند مردم هنر پرورند

که تن‌پروران از هنر لاغرند (سعدی)

مهاجرت از افکار و روحیات آدمی فرد دیگری می سازد به خصوص اگر زبانی جدید بیاموزیم. هنر مهاجرت گاهی صحبت از آن تصویر ایده آلی است که هنرمند از روزهای دور وطن تعریف می کند. گاهی آن آرزوهایی دست نیافتنی مثل صلح و آرامش وطن که هیچ گاه اتفاق نیافتده است. هنرمندان این روزها با قدرت تکنولوژی نه تنها به هر جایی که برق و اینترنت رسیده، می توانند صدای خود را به گوش همه برسانند بلکه حالا وقت آن است نشان دهند این هنر است که روح انسان را از تشویش نجات می دهد.

جهان هنر دائم آباد باد

از آن معدن فضل و کان هنر (فخرالدین عراقی)

یک آهنگ دلنشین و یا چند سطر یادداشت، حتی چند بیت شعر این روزها ارزش آن از هزاران هشدار بیشتر است. یک انسان که امروز با ارتباط با هنر آرامش و صبر خود را حفظ کند (چنان که گفته اند خوش زیستن، هنر است) کرونا بشر را از هم دور کرد اما انسانیت بقای تمدن بشر را با هنر حفظ خواهد کرد. هنرمندان افغان حتی آنهایی در غربت و فرسنگ ها با افغانستان فاصله دارند امروز با هنر خویش باید به داد وطن برسند.

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگاه اهل هنر شوی (حافظ)

افسوس که هنرمندی وقتی به کشورهای غربی می رسد انگار آن شور، اشتیاق و جسارتش یخ می زند. ای کاش امروز که هنر می تواند به ما یاد بدهد که چطور نظافت را رعایت کرده و در روزهایی که یک قرص نان هم ارزش دارد با زبان بی زبانی هنر به وطنداران یادآوری کنیم که انسانیت مهم تر از کرونا است. ای کاش آن هنرمندی که مهاجرت قفلی بر زلالی هنرش زده هم صدایش را بلند کند.

امروز هنرمندان افغان در هر نقطه جهان که هستند وظیفه سنگینی به دوش دارند چون در حال حاضر که تمام فامیل ها در خانه زندانی هستند، از شعر، فکاهی و موسیقی تا تخیلات جذاب که دارند با شبکه های اجتماعی و تلویزیون به خدمت اجتماع بگذارند تا خوشی ها در خانه ها رنگین بمانند.

قلندران حقیقت به نیمه جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است ( حافظ)

احمد سهیل احمدی