43 سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد. امروز حتی اگر خواستههای نسل جوان را هم نامشروع بدانیم، بیش از هر زمان دیگری با آرزوهای 20 میلیون انسانی که 43 سال پیش ظفرمندانه و شادمان به پای صندوقهای رأی رفته و به جمهوری اسلامی رأی آری دادهاند، فاصله داریم. کافی است سخنان امامشان را در بهشت زهرای همان سالِ پیروزیِ خون بر شمشیر مرور کنیم.
«مگر این ملت چه میگفت و چه میگوید:
... یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایهگذاری شد ... با سرنیزه تأسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت ... ما فرض میکنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، ... این به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.
... حالا میآییم سراغ دولتها ... در تمام طول مشروطیت الّا بعضی از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا.
... من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث ... مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد.
... تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است. ... فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است،
... قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسانها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
... این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیارش فحشاست، ... سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم.
... و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا.
... ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب میتوانست حرف بزند، نه اهل منبر میتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت میتوانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را میتوانستند ادامه بدهند.
... ملت میگوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد»
به نظر شما، نسل حاضر جز موارد فوق چه خواستۀ دیگری میتواند از دولت و نظام سیاسی خود داشته باشد؟
گیریم، برای ما مهم نباشد که این دولت وکلای ماست یا پدرانمان، یا اجنبیها یا حرامزادهها، یا اینکه سردار دلها، غلامِ حلقه به گوش روسها بوده است، حتی برای ما مهم نباشد که در دانشگاههای اسلامیِ انسانساز، اساتید به دریوزگی، علم را حتی به یک مقاله و یک واحد میفروشند، و دانشجویان به کَلاّشی برای تصاحب یک مدرک، بازارهای مکارۀ پایاننامه و مقاله راه میاندازند. همینطور گیریم برای ما مهم نباشد که نفت را به چین و کره میدهند، و در عوضش چه میگیرند. گیریم که مطبوعات و رادیو و تلویزیونِ آزاد هم نخواسته باشیم.
چه تعداد از ما راضی بوده و هستیم که انرژی هستهایِ گزافی داشته باشیم (که البته هنوز هم رنگی از آن ندیدهایم) اما
قدرت خریدمان نصف شود؟
و آنگاه که خیابان را تنها مکان برای اعتراض یافتیم، گلوله در گلویمان کنند؟
و هنگامی که ناگزیر به فضای مجازی پناه آوردیم، سگهای سایبریِ خود را گسیل دارند؟
و چون راه به جایی نبردند، از اساس کمر به قطع اینترنت ببندند؟
این هم مشکلی نبود، اگر میدانستیم یا امید میداشتیم که دیر یا زود دولتهایی بر روی کار خواهند آمد که حداقل به بخشی از نیازها و خواستههای ما نگاهی خواهند انداخت!
اما امروز چه تعداد از ما به چنین چرخشی در رویکردهای نظام سیاسی و روی کار آمدن دولتی شایسته و صالح امیدواریم؟
این وضعیتِ نامطلوب -به واسطۀ بنبستِ سیاسیِ حاکم- میرود تا ناگزیر به یک آشوب و بلوای سیاسی گسترده بینجامد که در آن دیگر هیچ کس تحمل بررسی ریشههای بحران را نخواهد داشت و سرآسیمه در جستجوی بریدن دست خائنین، و سپردن امور به دست اهلی است که هنوز نمیشناسد، و این نیز مشکلی نبود اگر که اهلش مدعی دروغین نداشت، در حالی که بسیارند کسانی که مدعی در اختیار داشتن کلید تمام مشکلاتند، اما در عمل قادر به حل یکی از آنها نیز نیستند. بسیاری از این مدعیان دروغین را به خوبی از این ویژگیِ آنها میتوان بازشناخت و آن نیاز شدیدشان به قدرت است که برای به دست آوردن آن دست به هر کاری میزنند، نخست با چاپلوسی درِ خانۀ حاکم را میزنند، و چون جواب نگیرند، و یا امیدی به گرفتنِ جواب نداشته باشند، ژستِ روشنفکری و روشنگری برمیدارند و از دور، مردم را به خیابانها میشورانند، تا که شاید در این آبِ گلآلود فرصتی نصیبشان گردد.
اما فرض کنید که اهلش را هم پیدا کردیم، دانستیم مثلاً فلان لیبرالیست یا بهمان سوسیالیست، و یا آن مرجع عظما یا اعلیحضرت میتواند حلال تمام مشکلات باشد. آیا با بریدن سرِ سایرین همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد؟ خیر! تمام این اندیشهها همواره پیروانی دارند که هرگز سکوت نخواهند کرد، و این به معنای آن است که همواره سنگهای بسیاری لای چرخهای جامعه و اقتصاد وجود دارند. اینگونه نیست که آنها کنار بنشینند و زندگی خود را بکنند. بلکه آنها از شکستخوردههای جامعه و اقتصاد یارگیری میکنند و با استفاده از آنها کارشکنی میکنند، و آشوب به پا میکنند.