گسترش زودهنگام و گستردۀ اعتراضات در روزهای آغازین که بسیار خیرهکننده بود و به کمک ایرانیانِ خارج از کشور در اندک زمانی به گوش تمام جهانیان رسید، به نحوی بود که بسیاری از مردم به این انتظار رسیدند که سرنگونی نظام ساده و نزدیک است. شاهد آن شعار «آبانْ ماه خونه، سید علی سرنگونه» بود که به طور گستردهای در سراسر کشور و توسط تمام اقشار از دانشجویان تا بازاریان فریاد میشد. بدون شک این خوشبینی برای جمع کردن ارادۀ ملی لازم و ضروری بود.
اما این سادهانگاری در حال تبدیل به ضد خود است و متأسفانه کمکم به ناامیدی و سپس نکوهش میانجامد اینکه چه فرصتهایی از دست رفته است؟ چه کارها میشد کرد؟ چرا مردم اعتصاب نمیکنند؟ چرا تهرانیها بیبخارند؟ چرا دیگر نسلها به میدان نیامدهاند؟ و بسیاری چراهای دیگر.
نگارنده نهیب میزند که جوانان فریب این پرسشهای بدخواهانه را نخورند و به جای نکوهش خود و دیگران، بدانند که این به معنای آن است که امروز زمان تصمیمات بزرگ و سخت فرا رسیده است.
هر چه زمان میگذرد و انتظار جوانان مبنی بر سرنگونی نظام از سویی به تأخیر میافتد و از سوی دیگر، توان و نیروی خود را در برخورد با عوامل فشار از دست میدهند، این تردیدها و ناامیدیها بیشتر و بیشتر میشود و متأسفانه حملۀ روانی ج. ا. هم به آن میافزاید. از روز نخست آگاهانه، از یک سو، به زخمی و خسته کردن معترضان پرداختند و از سوی دیگر با رجزخوانیهای مسئولین و تفرقهافکنیهای لشکر سایبری، و با دستگیریهای کور اما گسترده، و امروز هم با جنگهای روانی خیابانیِ نودرآمدی چون رقاصی نوچگان و جیرهخوارانِ بسیجی، میخواهند ایجاد ترس و ناامیدی کنند.
حضور دیگر اقشار به ویژه دهۀ شصتیها برای پیروزی بسیار ضروری است، اما باید بدانیم که نخست حضور آنان به سادگی ممکن نیست، گذشته از آن، حتی کافی هم نیست.
نسل هزاره، علی الخصوص دهۀ شصتیها، به دلایل متعددی به سختی وارد میدان مبارزه میشوند، اگر چه تاکنون مشوقهای اصلی اعتراضات بودهاند:
آنها اکنون دارای خانواده، همسر و فرزند هستند، سالهاست در مشاغل خود تلاش کرده و به موفقیتهایی دست یافتهاند، لذا طبیعی است که آسیب بیشتری از اعتراض خواهند دید به ویژه آنکه فشارهایهای اقتصادی هم فرصت و مجال زیادی برای خطر کردن به آنها نمیدهد.
این نسل، به واسطۀ تجارب خود از شکست یک انقلاب، بسیار دغدغهمند به سرنوشت انقلابِ دیگر هستند. آنها بسیار نگران آن هستند که انقلاب مردم مجدداً به دست انحصارطلبان بیفتد. پس این ایده که "حکومت را سرنگون میکنیم، سپس به اینکه حکومت بعدی چه خواهد شد؟ فکر میکنیم"، نمیتواند آنها را قانع سازد و بلکه وحشت بزرگی در دلهای آنها به وجود میآورد.
اما دشواری مسأله اینجاست که:
دهۀ شصتیها تنها نسلی هستند که دچار گسست نسلی شدهاند، یعنی شکاف بزرگی میان آنها و نسلهای قبلیشان است. دلیل آن، هم رشد سریع تکنولوژی بود و هم شکست ایدههای آرمانگرایانۀ نسلهای قبلی در ج. ا.. از این رو، دهۀ شصتیها را میتوان سر در آسمان و پا در زمین دانست، نیم آرمانگرا و نیم مادیگرا. گسست نسلی همچنین موجب شد که آنها همه چیز را از نو بسازند و تجربه کنند و لذا با دنیایی بسیار متکثرتر از نسلهای قبلی و بعدی روبرو شدند. آنها همچنین آخرین نسل رشد یافته در جامعۀ پدرسالار هستند. همۀ آنها بلااستثناء طعم تنبیه را چشیدهاند و گرچه همواره به پدر و معلم و استاد خود نقد داشتهاند، اما فرصت و مجالی برای طرح نمیدیدند و در صورت انتقاد هزینههای هنگفتی متحمل میشدند. از این رو، دهۀ شصتیها نسبت به نسلهای بعدی که در ناز و نعمت رشد یافتهاند، بسیار دیرباورتر شدهاند. پس این جامعۀ متکثر و دیرباور بسیار سخت میتواند به یک ائتلاف دست یابد.
از سوی دیگر، ج. ا. نیز در کنار سرکوب میدانی جوانان، تمام همت خود را معطوف به تخریب هر نوع ائتلافی کرده و میکند و گروهی از رسانهچیهای مزدور اپوزیسیون نظیر مسیح علینژاد هم با ایدههای سخیف و عملهای شتابزده و یکسویه به آن دامن میزنند.
برخی با آگاهی از عدم امکان این ائتلاف در فضای فکریِ آشفتۀ امروز دل به خیابان و همراهی ارتش بستهاند. اما افراد آگاه میدانند که
جمهوری اسلامی سپاه و بسیجی مزدور دارد و حاضر است تمام پول نفت را به آنها بدهد تا وفاداریشان را تضمین کند. از این رو آنها حتی آمادگی کشتار در سطح وسیع را هم دارند.
از این گذشته، آنها تجربۀ همپیمانِ خود، سوریه، را در کارنامه دارند. همه میدانیم که سپاه پاسداران حضور مستقیم در سوریه دارد و در این یک دهه جنگ داخلی سوریه، توانستهاند حکومت اسد را حتی از میان درگیریهای مسلحانه نجات دهند. بسیار مهم است که بدانید که در میان اپوزیسیون سوریه بر خلاف ایران، گروههای نظامی مسلح هم وجود دارند و در سال 2015/1394 جنگ مسلحانه به اوج خود رسیده بود، اما دولت سوریه آنها را مهار کرد.
با وجود این مسائل، نگارنده عمیقاً معتقد است فرصت برای ائتلاف و حضور نسل هزاره و دهۀ شصتیها و لذا موفقیت اعتراضات وجود دارد. مهمترین عاملی که ما را به وجود این فرصت امیدوار میسازد همبستگی عمیقی است که جامعۀ ایرانی در این دو ماه از خود نشان داده است که بسیار فراتر از انتظار نگارنده بود.
اما چگونه میتوان علیرغم دشواریها به یک ائتلاف ملی دست یافت؟
نخست اینکه هر نوع ائتلافی باید با یک طرح کلی از قانون اساسی باشد (نظیر پیماننامۀ جنبش) که صراحتاً امکان حضور اندیشههای رقیب و نو در آن دیده شده باشد. –بدیهی است ادعای اینکه ما در آینده میخواهیم گروهی با تکثر اندیشه جمع کنیم و قانون اساسی دموکراتیک سکولار بنویسیم، هیچ دردی را درمان نمیکند زیرا دهۀ شصتیها از این خزعبلات و ادعاهای مفت بسیار شنیدهاند.
این طرح کلی نشان خواهد داد که ما چه میزان میتوانیم به این ائتلاف اعتماد کنیم اما برای ارزیابی مشروعیتش باید راهی اندیشیده شود و بهترین راه در نهایت این است که ببینیم چه مقدار مردم به ندای این ائتلاف گوش فرا میدهند.
این تحلیل به خوبی نشان میدهد که نخست امروز زمانِ تشکیل ائتلاف است و عدم شکلگیری هر گونه ائتلافی به معنای نابودی اعتراضات و شروع یک جنگ داخلی بیپایان است که فقط جان جوانان را میگیرد و ج. ا. برای ماندن بر مسند قدرت آمادگی ریختن هر میزان خون را که لازم باشد، دارد.
دوم اینکه دهۀ شصتیها باید از زیر سلطۀ دهۀ چهل و پنجاهیها و به در آیند و تنها راه این است که خود طرحی از ائتلاف دراندازند.
در همین راستا، نگارنده فرایندهای جنبش قانون اساسی ایران را بازنگری کرده است که متعاقباً اعلام میشود.
جوانانی که سر در "دست گرفتن آیندۀ خویش" دارند، به نشر و توسعۀ این گفتمان و این راه حل به نحوی عاجل اقدام کنند.
ما به تنهایی میتوانیم انقلاب را به ساحل امنی هدایت کنیم که در آن همهمان زندگیِ آرام و دلخواهی داشته باشیم.
نگارنده پس از سه سال تحقیق و مطالعه به این نتیجه دست یافت که برای گذار از استبداد، در جامعهای از هم گسیخته و مملو از بحران، تنها راه یک جنبش قانون اساسی است به بیان دیگر، از آنجا که اندیشمندان و گروههای فکری آنچنان گرفتار اثبات ایدههای خود و نفی رقبا هستند آمادگی طرح یک قانونی که میان آنها وساطت و میانجیگری کند، ندارند. از این رو، نگارنده معتقد بود اگر مردم این میانجیگری را با طرح یک قانون اساسی میانجی که همۀ آنها را به یک چشم بنگرد، انجام دهند، شرایط برای آغاز یک انقلاب و عبور از حاکمیت ج. ا. به یک دموکراسی فراهم میشود.
در اردیبهشت 1400 طرح اولیه برای دو هزار استاد دانشگاه شاغل در دانشگاههای تهران ارسال گردید. البته از پیش مشخص بود که آنها که در خانۀ امن خود آرمیدهاند، نه جرأت پذیرش این طرح را دارند و نه علاقهای به مطالعۀ اندیشۀ دیگران و گفتگو در خصوص آن دارند.
به هر روی نگارنده سه نسخۀ دیگر به مرور زمان آماده کرد اما فرصت و مجالی برای نشر آنها فراهم نیامد تا آنکه در شهریورماه جنبش مردمی آغاز شد. در این شرایط باید این طرح بازنگری میشد که این اتفاق در نسخۀ چهارم افتاد و نگارنده با تأسیس وبگاه و صفحۀ اینستاگرام و فیسبوک به نشر آن پرداخت.
اما به واسطۀ تمام مسائلی که در تحلیلها آمده است، هنوز بسیاری از کسانی که ندای جنبش را شنیدهاند، به آن اطمینان نکردهاند. با این حال، نگارنده تا عمری داشته باشد در خصوص آیندۀ کشورش سکوت نخواهد کرد.
نگارنده در هفتههای گذشته دو مقاله در سایت ایران امروز منتشر نمود که طرح کلی جدید جنبش را در آنها رقم زد: «گذار از حاکمیت بیقانون: گزینهای برای فردای اعتراضات» و «رویارویی با خشونت و سرکوب: گزینهای برای انقلاب».
در زیر خلاصۀ این طرح ارائه میشود:
جمعی از مشاهیر (مشخصاً چهرههایی که بیشترین دنبالکننده را در اینستاگرام دارند) تشکیل شورای مشاهیر را بدهند. این شورا به نیابت از مردم، حقوق آن را از سیاسیون مطالبه میکند. پیشنهاد میشود که تعداد اعضای این شورا بین 50 تا 100 نفر باشد. مردم از طریق فضای مجازی میتوانند صدای خود و خواستشان را به آنها برسانند.
وظایف شورای مشاهیر عبارتند از: (1) جمعآوری پیشنهادهای نخبگان در خصوص مهمترین ایدهها و مسائل قانون اساسی، (2) نقد و بررسی علنی آنها و (3) نوشتن پیماننامهای که مورد تأیید ملت ایران باشد و (4) تشکیل دولت ائتلافی.
پیماننامه چشماندازی برای نسل هزاره خواهد گشود که آنها را ترغیب به مشارکت کند و نیز مبنایی برای مذاکرات با ج. ا. است. از این رو، پیماننامه میتواند به مشروعیت شورای مشاهیر و تعمیق و تقویت اتحاد ملی بیفزاید.
شورای مشاهیر پس از کسب مشروعیت، رهبریِ جنبش را بر عهده خواهد گرفت و یک دولت ائتلافی تشکیل میدهد. این شورا برای تشکیل دولت ائتلافی میتواند از داوطلبان نامنویسی کند و از میان آنها، نمایندگان گروههای فکری و سیاسی را انتخاب نمایند.
داوطلبان بایستی سه ویژگی زیر را داشته باشند:
نخست درک روشن و مشخصی از مسألۀ رهبری جنبش داشته باشند.
جهتگیری سیاسی آنها کاملاً روشن باشد. کسانی که مدعیند که سیاسی هستند اما عضو هیچ حزب و گروهی نیستند، به هیچ عنوان افراد قابل اعتمادی در سیاست نیستند. اینها عضو حزب بادی هستند که در هر مکان و زمانی منافع خود را میشناسند. یک فرد سیاسی اصیل میداند که چه تعریفی از دولت و سیاست دارد و اختلاف عقیدۀ او از دیگران در کجاهاست؟ به عبارت دیگر وجه تمیز تفکر خود از دیگر متفکرین را میشناسد و شجاعت کافی برای دفاع از باورهای خود را دارد. طبیعی است که در یک جامعۀ متکثر اندیشمندان و افراد سیاسیِ آن پراکندهاند.
سابقۀ فعالیت سیاسی داشته باشند. مهم نیست حتماً به زندان ج. ا. راه یافته باشند، مهم آن است که در عرصۀ سیاست فعالیت کردهاند و از تجربۀ نسبی برای برخورد با واقعیتهای سیاسی برخوردارند.
تعداد نمایندگان تمامی گروهها در دولت ائتلافی باید برابر باشد، به ویژه اقلیتهای قومی و مذهبی. فراگیری اعضای دولت ائتلافی (حضورِ برابرِ همۀ گروههای فکری و قومی) حسن نیتِ شورای مشاهیر را نشان خواهد داد و لذا به مشروعیت آن و تعمیق اتحاد ملی در چارچوب دولت ائتلافی کمک خواهد کرد.
دولت ائتلافی سه مرحله را تا پیروزی انقلاب بر عهده دارد:
تظاهر قدرت: اثبات پایگاه مردمی به جمهوری اسلامی با مطرح کردن برنامههای ممکن برای اعتصابات و اعتراضات سراسری پس از تصویب شورای مشاهیر اجرایی میشود. بهتر است برای افزایش شانس موفقیت از نخبگان داخلی مشورت بگیرد و لذا پیشنهاد میشود که از همان ابتدا یک لیست 50 تا 100 نفری از اندیشمندان رشتههای مختلف تهیه کنند.
مذاکره و مصالحه: این شرط برای کاهش خشونت ضروری است مادامی که قدرت دولت ائتلافی به نمایش گذاشته شد، پیشنهاد مذاکره با حاکمان ج. ا. داده میشود. باید خروجی مذاکرات به طور شفاف به مردم اعلام گردد. در این مذاکرات، راهی برای انتقال قدرت از ج. ا. به دولت ائتلافی پیدا میشود. برای موفقیت این مذاکرات، باید مشخص باشد که ج. ا. در ازای واگذاری قدرت چه چیزی به دست میآورد؟ بهترین گزینه آزادسازی آنهاست یعنی در صورتی که قدرت را به اختیار واگذار نمایند، دادگاهی علیه آنها تشکیل نخواهد شد.
اعمال قدرت: توجه شود که تظاهرات و اعتصابها ابزارهای مناسبی برای اعمال قدرت نیستند. اعمال قدرت از طریق نیروهای نظامی ممکن است. از سوی دیگر، مادامی که مذاکرات صلح به نتیجه نرسند به نوعی ج. ا. مجوز جنگ مسلحانه را به مردم داده است. دولت ائتلافی باید تشکیل یک ارتش بدهد. افرادِ آموزش دیده را استخدام نماید. به گمانم بخش بزرگی از نیروهای نظامی فعلی داخل جمهوری اسلامی که به تنهایی نمیتوانند در مقابل نظام بایستند و مجبور به اطاعت از آنها هستند نیروهای بسیار مفید و مستعدی هستند. همینطور این نیروها در حال حاضر هم به طور نسبی سازمانیافته هستند. حال اگر دولت ائتلافی از ابزارهای گفتگو و سیاستورزی به نحو بهتری استفاده نماید، و بتواند بخش کثیری از بدنۀ نیروهای نظامی را جذب نماید، سرنگونی نظام در چند ساعت میسر خواهد شد. زیرا سرداران شکمگنده توانایی ایستادن در برابر سربازان ایران را نخواهند داشت. در این حال، یعنی زمانی که ج. ا. حاضر به انتقال قدرت نشده است، پس از پیروزی همۀ ارکان نظام از صدر تا ذیل باید در دادگاه محاکمه شوند.
اما دولت ائتلافی پس از به دست گرفتن قدرت، باید شرایط را برای نوشتن قانون اساسی در شرایط عادلانهای فراهم نماید. به نظر نگارنده اگر شورای مشاهیر پیماننامۀ پیشنهادی وی را بپذیرد، در این صورت، دولت ائتلافی موظف خواهد بود که شرایط را برای شناسایی و تشکیل شورای عالی قضائی مطابق اصول پیماننامه فراهم آورد و این شورا که از نمایندگان تمام گروههای فکری به تعداد برابر تشکیل شده است، فرصت کوتاهی برای نگارش آن بر مبنای پیماننامه خواهد داشت. پیشنهاد نگارنده این است که این شورا، به جای آنکه به زور به یک توافق جمعی برسند در موارد اختلاف، چند گزینه برای قانون اساسی بنویسند.
به عنوان مثال اگر اعضای شورای عالی قضائی در اینکه دولت حق وتوی مصوبات مجلس را دارد یا ندارد، به توافق نرسید، دو نسخه تهیه میکند که یکی از آنها حق وتوی مصوبات را به دولت میدهد (جمهوری پرزیدنتال) و دیگری خیر (جمهوری پارلمانی).
بر این اساس، وجود حداقل دو نسخۀ قانون اساسی برای همهپرسی بسیار معقولتر از یک گزینه است و همینطور باید قانون اساسی قبل از همهپرسی توسط موافقین و مخالفین به نقد و بررسی گذاشته شود تا مردم به انتخاب شایستهتری برسند. به پیشنهاد نگارنده فرصت سه ماهه برای تبیین نسخههای قانون اساسی در رسانههای عمومی لازم است.