فارغی از قیل و قال و همهمه



هو

...

*جماعتی را که با یک غوره سردی می کنند و با یک مویز گرمی ،

به درکِ اسرار چه..

آنکه طالب اسرارِ "هستی" شده پای در صحرای "نیستی" می گذارد،

سر می سپارد و سِرّ می برد...

گرفتاران عالم "طبیعت" را به شریعت چه..

و

*اهل شریعت را به طریقت چه...

و

* تمام اینها را به اهل حقیقت چه..

درک احوال اهل دل اهلیت میخواهد رشد وصعود از هر منزلی اسبابی لازم دارد

که ممکن است در منازل دیگر کارایی نداشته باشدنظر در مورد ارباب قلوب ویا اصحاب سرّ

صاحب نظری میخواهد که آن منزل راگذرانده باشد ...

از کلام ما بشو(ی) زنگارِ دل

تا شود روشن تورا اسرارِ دل

چون ببینی آن یکی را در همه

فارغی از قیل و قال و همهمه ...

بحث حُجب بسیار مفصل است گذشته از حجاب تاریک ،

انوار هم حجاب میشود تا رسی به لا نقط و...همانطور که فرموده اند:

رشدارباب قلوب پاکی از حجاب علم واصطلاحات است وتعالی اصحاب سرّ،

پاکی از حجاب مشاهدات است.ومحبین و مجذوبین در پاکی ازتوجه به غیر و غیریت میکوشند

اصحاب ولایت در پاکی از تعینات تجلّیات اسمائیه و صفاتیه سعی دارند

و ارباب صحو بعد المحو و تمكینْ پاک میکنند درون را از تلوین بعد التمكین و.....

در جواب دوستان و تروک وسلوک خاص

سالک بعد از طی کردن مراحل فنا(محو،طمس،محق) به وادی بقا تشرف پیدا میکند

یعنی گذر ازفنای افعال سا ئر به فعل حق،

وفنای صفتها درصفات حق

و فنا شدن در ذات حق

و این بقاءِ بعد از فنا ست

و متفاوت است با بقایی که قبل از فنا عاریتاً داشته ...

در اصطلاح از بقای به "خویش به بقای به حق"سِیر کردن است با مَرکبِ" نیستی "

و تجربهء بی خویشی

و سلوکِ اهلِ سِرّ است به مرتبهء خفی...

در کنج فنا ،گنج بقا درویش است

در کتم عدم ز،هرچه هست اوبیش است

آنسوی عدم ، مگر که حق داند او

عود دلِ خود بر آتشی از خویش است

توضیح اینکه در عرفان عام فقط سالک خود مست میشود و

در صورت مساعد بودن شرایط منزل فنا را نیز درک میکند

اما در طی طریق خاصه علاوه بر مست شدن شخص سالک و عبور

توانایی مست کردن دیگران( ساقی گری) هم لحاظ میشود

وتجربه منزل "صحو بعد المحو" اهمیت پیدا میکند که لازمه اش ترک " مولا" در منزل فناست

اشاره ای سر بسته

در بقای بعدفنا ، تروکی فرموده اند و از جمله ترک میکنند تلوین بعد التمکین را و پاک میکنند

دریافت رااز غالب شدن تجلّیات و ...

و باز حجاب و تَرکِ حجاب نور ....

(اشاره شده معدودی از عرفای ماضی وجناب عین القضات)

و اما میدانیم هر چه نور بیشتر، دیدن مرئی بهتر، اما وقتی نور از حد گذشت مرئی را نخواهی دید

و این ضعف در دیدهء توست نه ضعف مرئی

پس این ادعا را میتوان داشت در همه جا نور رفع حجاب است اما در موردحضرت حق

نور خود حجاب خواهد بود پس ترکهایی می طلبد از انوار، جهت رسیدن به رؤیت...

تپشِ نبضِ من این راز نهان میگوید

جز غم رؤیت تو هرکه خورَد بیمار است

نشد یک دم برون از حلقهٔ او

دلی کو حق بگوید یاکه هو هو

بر آن رخساره من خالی بدیدم

جهان را غیر از او خالی بدیم

خوشا آن لحظهء بی خویشی ما

غنای مطلق و درویشیِ ما

خوشا نا گفته های عاشقانه

خوشا صمت و سکوت شاهدانه

خوشا آندم که بینم من همان خال

که راز خلقت است ادراک این حال..