هُوْ""
مختصرترین حروف مشترک در بین ارواحِ مجرد این کلمهء دو حرفیست است
که اُمّ الأسماءگفته شده
و اشاره دارد به ذات مطلق وهویّت محض حضرت حق
اما برخی از عالمان ظاهر از قصور استعداد و قلّت فهم ضمیر "هُوَ"
را بااسم ذات "هُوْ"مترادف شمرده اند که البته از نا آگاهیست
و همچنین مختصات این ذکردر هر طریقه ای متفاوت است
(به لحاظ زمان و مکان و عدد و نوع ادای ذکر)
که شرحش مفصل است ...اما به صورت عام ،
شیخ احمد سرهندی در باب ذکر هُوْ نوشته اند:تا دم را نرم کرده،
و زنگ حجاب و داغ های آن ها را بردارد،
و وسواس دیو لعین از حواشی سینه دور سازد، تا صدر را، انشراحی و دل را انفتاحی،
و غافلان را اشتباهی، و مبتدعان را اصلاحی، و مشکان را اخلاصی،
و منکران را انقیادی، و زاهدان را تضرّعی، و وجدیان را وجدی،
و محبّان را اضطرابی و ذوقی، و مشتاقان را اشتیاقی،
و روحانیان را مشاهدتی، و عارفان را معرفتی،
و عاشقان را تجلّیاتی از نورانی ذکر پدید آید، باتفاق جمیع المشایخ.
شیخ شهید عین القضات همدانی در تمهید اصل دهم
در مورد این ذکر مینویسد طالبان به دو دسته اند
قسمتی از آنان، مطلوبند كه آنها را به خودی خود، به خود می رسانند. دسته دوم،
طالبانی هستند كه آنها را از آنان به خود می رسانند طالبانی كه مطلوبند،
همه اسرار و علوم را در الف «الم» می بینند.
و می نویسد: «ابتدای ایشان این اسم باشد كه «الله» تا مقلوب شود،
چنان كه هیچ نماند،
مگر «هُوْ» ؛و طالبی دیگر را مقلوب شود؛ ابتدای «الهادی» بود.
توضیح اینكه: برخی از طالبان مطلوب، با توجه به روش و احوال درونی،
در اثر عشق به حق تعالی،
و استغراق در «هُوْ» به علوم و اسرار ازلی و ابدی دست می یابند...
(توضیح اینکه متأسفانه در نسخه هایی از تمهیدات دیده ام که "هُوْ" را "هُوَ" نوشته اند
که نشان میدهد نسخه بردار از مختصات این کلمه در طریقت بی اطلاع بوده)
ذکرِ " هو" ای یار من بسیار گو
هر چه می خواهی درونِ خود بجو
http://8263.mihanblog.com/post/54
ذکرِ " هو" ای یار من بسیار گو
هر چه می خواهی درونِ خود بجو
گر نداری مرشدی ، جویا بشو
چون بدیدی خاکِ گردِ پا بشو
گر تو یابی مرشد صاحب دلی
خدمتش کن تا بیابی صیقلی
هر چه فرمانت دهد زآن سر مپیچ
تا بیابی راهِ حق را همچو "هیچ"
بده ساقی آن مِی که هُوْگفته ام
که حق را به حَقش نکو گفته ام
*****************************
بده آتشى تا كه آبم كُند
برَد آب و هستى خرابم كند
مئى ده كه از خویشتن گم شوم
سبو بشكنم ساكن خُــــم شوم
شک به عدم نیست که او هیچ نیست
شک به وجود است و هم او هیچ نیست
نیست گمانم که جز او هیچ نیست
هست یقینم که جز او هیچ نیست
معنی هو با تو بگویم که چیست
اوست دگر این من و تو هیچ نیست
یک سخنی بشنو و یکرنگ باش
قول یکی گفتن و دو هیچ نیست
خُم مِی آور چه کنم جام را
مست و خرابیم و سبو هیچ نیست
............................................................
ما و منی را بگُذار ای عزیز
کز من و ما یک سر مو هیچ نیست
غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ
هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست
نوش کن و باش خموش و برو
هیچ مگو گفت و مگو هیچ نیست
(باش یکی رو که دو رو هیچ نیست)
هُوْ
***
اسمِ
اسم
است
اینکه
می گوییم
هو
طالبِ اویی تو هَم هویی بگو...
وجود اعظم با نام هاي مختلف در زبان هاي مختلف ناميده مي شود، اما اهل طریقت، او را، هُوْ"" - نام طبيعتي نه نام انسان ساخته-
تنها نام بي نام مي خوانند كه تمام طبيعت او را دائما مي خوانند. صداي هو بسيار مقدس است، صوفيان آن را اسم اعظم- نام بسيار والا- مي خوانند چون آن ريشه و پايان هر صدا و پيش زمينه ي هر كلمه است. كلمه هو روح همه ي اصوات و كلمات است و در تمام آنها نهفته مي باشد. متعلق به هيچ زباني نيست و هيچ زباني نمي تواند به ان تعلق داشته باشد. اين فقط نام واقعي خداست. نامي كه هيچ مردمي و ديني نمي تواند ادعا كند كه متعلق به آنهاست. اين نام نه تنها توسط انسان توليد مي شود بلكه توسط حيوانات و پرندگان نيز تكرار مي شود. همه ي چيزها و موجودات اين نام را اعلان مي كنند چون هر فعاليتي از زندگي به صورت مشخص يا نامشخص اين صوت را بيان مي كند. اين همان كلمه اي است كه در انجيل اشاره شده كه قبل از اينكه نور به وجود بيايد وجود داشته است.