خلاصه: به احتمال زیاد قیامت حاصل برخورد جِرم یا اجرام آسمانی با کُرهی زمین است که جهنمی از آتش از آن میسازد و ارواح را دفعتاً از ابدان خارج میکند. ارواح تازه رها شده و ارواح از قبل اسیرِ زمین در معرض احتمال کمک خدا برای نجات قرار میگیرند. شواهد ریاضی متعددی در این زمینهها ارائه شده است.
فرمت اچ تی ام ال این مقاله نیز در زیر، عمدتاً برای تسهیل سرچ اینترنتی، قرار داده شده است و در مواردی ممکن است در آن ترتیب اعداد برعکس شده باشد - مبنا همان فرمت تصوبری PDF ارائه شده در بالاست.
کیفیت قیامت
به نظر میرسد آنچه در قرآن با ساعه و قیامه به آن اشاره میشود احتمالاً مربوط به حادثهی هولناکی است که بهطور ناگهانی برای کرهی زمین رخ میدهد، کرهای که مسکن ارواحِ بدندار و بدونِ بدنِ بسیاری است. این حادثه احتمالاً تصادمی بزرگ و نابودگر با اجرام آسمانی است. در 47:18 گفته شده است که این واقعه بغتتاً روی میدهد. در این حال همهی ارواحی که در بدنها مستقرند یا بدون بدنند اما کرهی زمین مأوای آنهاست دفعتاً حیران و سرگردان و بیبدن و آواره میشوند و احساس میکنند محملهای خود را از دست دادهاند و این احتمالاً آن چیزی است که از آن به صحرای محشر تعبیر شده است.
69:1 الحاقه 69:2 ما الحاقه 69:3 و ما ادریک ما الحاقه 69:4 کذبت(1122) ثمود(550) و(6) عاد(75) بالقارعه(409) (=2162) آن چیزی که محقق میشود چیست؟ آن چیز، کوبندهای میباشد که قوم ثمود و عاد آن را تکذیب کردند. احتمالاً جِرمی آسمانی است که احتمالاً در سال 1709 هجری قمری با زمین برخورد میکند و جهنمی در زمین ایجاد میکند. این قارعه یا کوبنده از آسمان به زمین برخورد میکند، پس احتمالاً 69:4 مضمونِ کذبت(1122) ثمود(550) و(6) عاد(75) بالقارعه(409) من(90) السماء(133) الی(41) الارض(1032) را میرساند: 182×19=1122+550+6+75+409+90+133+41+1032 و ...×19=4 1122 550 6 75 409 90 133 41 1032 69.
101:1القارعه(407) 101:2ما(41) القارعه(407) (=448) 101:3و(6) ما(41) ادریک(235) ما(41) القارعه(407) (=730). گویا اینجا هم قصد تأکید بر این است که این قارعه یا تصادف از آسمان به زمین است، القارعه(407) من(90) السماء(133) الی(41) الارض(1032): 5×19×19=1+407+90+133+41+1032+101 که در آن 5 احتمالاً اشاره به تعداد کلماتِ عبارتِ اخیر دارد.. سورهی 101 با آیهی شاخص آن، القارعه، که معادل ابجدیش 407 است احتمالاً سورهی تصادف با معادل ابجدی 575 میباشد و حاصلِ جمع سه عدد اخیر 3×19×19 است که در آن 3 احتمالاً اشاره به تعداد این سه عدد دارد. در 101:2 سؤال میشود قارعه چیست. و شاید جواب آن تصادف باشد. پس احتمالاً در این آیه منظور از القارعه(407)، تصادف(575) است: ...×19=2 575 407 101 (با جابجا کردن 101 و 2 در این معادله باز یک مضرب 19 به دست میآید). آیهی 101:3 با ارزش ابجدی 730 میگوید تو چه میدانی که القارعه چیست: 12×19+606=3+730+101. در این معادله 606 معادل ابجدی کلمهی التصادف است. پس احتمالاً در تحقیقات میتوان در این آیه به جای القارعه، التصادف گذاشت، و(6) ما(41) ادریک(235) ما(41) التصادف(606) (=929): ...×19=3 929 101، و ...×19=3 6 41 235 41 606 101 (با جابجا کردن 101 و 3 در این معادله باز یک مضرب 19 به دست میآید).
13:31 ... و(6)[39] لایزال(79)[209] الذین(791)[939] کفروا(307)[442] تُصيبُهُم(547)[714] بما(43)[86] صنعوا(217)[357] قارعه(376)[639]او(7)[42] تحُلُّ(438)[512] قريبا(313)[427] من(90)[166] دار(205)[249] هم(45)[113] حتي(418)[495] يأتي(421)[524] وعدُ(80)[159] الله(66)[169] ... ... و همواره کفار به خاطر آنچه کردهاند مستقيماً دچار قارعه (یا آن کوبنده) خواهند شد يا در نزديكي خانههايشان فرود ميآيد تا هنگامي كه وعدهي خدا (قيامت عظمي بعد از اصابت تمام كنندهي دوم) فرارسد ....
براي عبارت «و لايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه» داريم:
...×19=31 6 79 791 307 547 43 217 376 13
به نظر میرسد قارعه(376) در 13:31 مُشعِر به همان تصادف(575) باشد: 9×19+9×376×19×19+376×19×19=31 575 13. احتمالاً 9 در این معادله به گونهاي اشاره به تعداد لغاتِ عبارت دارد. اما تعداد لغات اين عبارت 8 است مگر اين كه استثنائاً (شايد چون اشارهي صريحي به 9 شده است) لايزال را به صورت دو كلمهي لا(31) و يزال(48) در نظر گيريم، كه در اين حال خواهيم داشت:
...×19=31 6 31 48 791 307 547 43 217 376 13. و نيز با همين حساب و با توجه به آن كه گفته شد كه احتمالاً منظور از قارعه، تصادفی از آسمان به زمین است، داريم و(6) لا(31) یزال(48) الذین(791) کفروا(307) تُصببُهُم(547) بما(43) صنعوا(217) تصادف(575) من(90) السماء(133) الی(41) الارض(1032): ...×19=1032 41 133 90 575 217 43 547 307 791 48 31 6، و ...×19=31 1032 41 133 90 575 217 43 547 307 791 48 31 6 13. احتمالاً این همان تصادف آسمانیِ 1709 قمریِ منجر به قیامت میباشد، و(6) لا(31) یزال(48) الذین(791) کفروا(307) تُصببُهُم(547) بما(43) صنعوا(217) قارعه(376) 1709 من(90) السماء(133) الی(41) الارض(1032) (=5371): 15×19×19=31+5371+13، و (اگر تنها از شمارهی سوره استفاده کنیم) ...×19=6 31 48 791 307 547 43 217 376 1709 90 133 41 1032 13. جالب اینکه دو موردِ اخیرِ جمعی و ضربی همچنان منجر به مضارب 19 میشوند اگر بهجای «قارعه 1709 من السماء الی الارض» تنها 1709 ذکر شود، و(6) لا(31) یزال(48) الذین(791) کفروا(307) تُصببُهُم(547) بما(43) صنعوا(217) 1709 (=3699): 197×19=31+3699+13، و (اگر تنها از شمارهی سوره استفاده کنیم) ...×19=6 31 48 791 307 547 43 217 1709 13.
همانگونه که گفته شد به نظر میآید آیات 101:1 تا 101:3 اشاره به کوبیده شدن زمین در اثر تصادفی آسمانی دارد که منجر به قیامت میشود. و بلافاصله بعد از این آیات میخوانیم
101:4 یوم(56) یکون(86) الناس(142) کالفراش(632) المبثوث(1079) (=1995=(4+101)×19) روزی که مردم مانند پروانههای پراکنده شده میشوند
101:5 و(6) تکون(476) الجبال(67) کالعهن(176) المنقوش(527) (=1252) و کوهها مانندِ پشمِ رنگینِ زده شده میشود
به علت چنین برخورد و واقعهی مهیبی همه جان میدهند و روحهای آنها دستهجمعی مانند پروانههایی که به صورتِ تجمعی از پیلههای خویش خارج میشوند از بدنهای خود که همچون پیله روحِ آنها را در بر گرفته است خارج و سرگردان میشوند. همچنین چنین ضربهی مهیبی کوهها را خُرد و متلاشی میکند. به نظر میرسد این واقعه در سال 1709 قمری رخ میدهد؛ در عبارتِ آیهی 101:4 به جای یوم، عددِ 1709 را بگذارید تا مشاهده کنید: 192×19=1709+86+142+632+1079.
این دو آیه از لحاظ مضمون به یکدیگر پیوستهاند، یوم یکون الناس کالفراش المبثوث و تکون الجبال کالعهن المنقوش: ...×19=56 86 142 632 1079 6 476 67 176 527 و چون دو آیه کاملاً به هم پیوستهاند شمارههای آنها را با هم جمع کرده (9=5+4) و از آن دو به عنوان یک آیه در تحقیقِ جایگزینی 1709 با معادلِ ابجدی یوم استفاده میکنیم: ...×19=9 1709 86 142 632 1079 6 476 67 176 527 101. (در این عبارت اگر جای 101 و 9 را عوض کنیم باز مضربی از 19 به دست میآید.)
در آیات 66 تا 77 سورهی 43 آمده است که ساعه ناگهانی در میرسد و مؤمنین داخل بهشت میشوند در حالیکه مجرمین در عذاب جهنم ماندگار (که ترجمهی خالد است) میشوند. به نظر میرسد خدا از اتفاقی ناگهانی که برای کُرهی زمین رخ میدهد و آن را به جهنمی از آتش تبدیل میکند صحبت میکند. در این جهنم، مجرمین (یعنی در واقع روحِ مجرمین که راهی به طبقاتِ بالاتر نیافته و تنها زمین مأوایشان بوده است) ماندگار میشوند درحالیکه مؤمنین از این جهنم بیرون آمده و به طبقات بهشتی (روحی) داخل میشوند. طرح خلقت، تناسخ ارواح جهتِ دراختیارگذاشتنِ امکانِ رهاییِ روح از بند زمین میباشد اما اگر تا زمانِ وقوعِ آن واقعهی عظیم هنوز ارواحی امکان خلاصی خود را بهدست نیاورده باشند دیگر تنها ارواحِ مؤمن نجات مییابند و این عقوبتِ بیتوجهیِ خودِ این ارواح به نجاتِ خود در فرصتهایی که در اختیارشان قرار داده شده بود میباشد که باعثِ گرفتار شدنشان میشود.
44:56 لایذوقون فیها الا الموته الاولی و وقیهم عذاب الجحیم در این آیه صحبت از وصف بهشتیان است که جز مرگی که آنها را به بهشت آورد دیگر دچارِ چرخهی تناسخ و مرگهای دیگر نیستند و بالتبع از عذاب حادثهی هولناکی که برای زمین اتفاق میافتد نیز نگاه داشته میشوند (چون اصلاً در زمین نیستند).
در آیات 56:40 تا 56:50، خدا سرنوشتِ انسانهای گناهکار یا دارای ذخیرهی قابلِ تسویهی سنگین را در روز واقعه، با آن سوزندگیِ آتشِ حادثه و دودهای غلیظِ ناشی از آتشسوزیهای ناشی از تصادفِ بزرگ، بیان میکند که چگونه دچار سوزندگیِ جهنمند. در این آیات، یکی از عللِ وضعیتِ فعلیِ آنها این بیان میشود که میگفتند «آیا پس از آنکه بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته میشویم، و یا نیاکانِ ما نیز برانگیخته میشوند؟» و خدا پاسخ میدهد که همهی نسلهای نخستین و آخرین در روزی که از پیش تعیین شده است جمع گردانده میشوند. چنانکه میبینیم خدا پاسخ نمیدهد که آنگونه که تصور میکردند که خاک و استخوان مجدداً احیا میشود چنین خواهد شد (درحالیکه این میتوانست صریحترین پاسخ باشد) بلکه در مقابلِ این استفهامِ کلی که سائلین، رجعت را تنها جسمانی تصور مینمایند (و گویا قدرتِ درکِ اصالتِ روحیِ انسان را ندارند) میگوید که همه جمع میشوند (همچنانکه درواقع بر روی زمین جمع هستند منتهی در آن موقع محلِ سُکنای خود را از دست میدهند و باید موقعیتی جدید بر حسبِ ذخیرههای خود برگزینند).
در آیات 56:1 تا 56:6 به حادثهی هولناکی که برای زمین اتفاق میافتد اشارههای صریح میشود.
89:21 کلا اذا دُکّت الارض دکا دکا
89:22 و جاء ربک و المک صفا صفا
89:23 و جِایءِ یومئذ بجهنم یتذکر الانسن و انی له الذکری
نه چنان است؛ آنگاه که زمین، سخت در هم کوبیده شود و پروردگارت و فرشته (ها) صف در صف آیند؛ در آن روز، جهنم پیش آورده خواهد شد و انسان متوجه اشتباهاتش خواهد شد اما دیر است.
چنانکه میبینیم در آیاتِ فوق از درهمکوبیده شدنِ زمین و متعاقبِ آن بهوجود آمدنِ جهنم صحبت میشود. در چنین شرایطی که تمام ارواح، سرگردانند روحالارواح (خدا) و فرشتگان برای رسیدگی به امور آنها میآیند.
87:12 الذی یصلی النار الکبری همان کسی که در آتشِ بزرگ در آید
87:13 ثم لایموت فیها و لایحیی آنگاه در آن نه میمیرد و نه زنده میشود
طبق آیات فوق خدا صراحتاً میگوید رَوَند تناسخ (مردن و زنده شدن) پس از آن حادثهی بزرگ و در آن جهنمِ ایجاد شده متوقف میشود. ارزش ابجدیِ لایموت فیها و لایحیی 658 است (که برای آن 19=8+5+6) و ارزش ابجدیِ لاتناسخ 1142 است و برای این دو در ارتباط با 87:13 داریم (13+87)×19=13+1142+658+87.
25:25 و یوم تَشَقَّقُ السماء بالغمم و نُزّل الملئکه تنزیلا روزی که آسمان، با ابر شکافته شود و فرشتگان نازل شوند نازل شدنی
2:210 هل ینظرون الا ان یأتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملئکه و قُضی الامر و الی الله تَرجع الامور آیا جز این انتظار دارند که خدا و فرشتگان، در (زیر) سایههایی از ابر بهسوی آنان بیایند و کار (داوری) یکسره شود؟ و کارها بهسوی خدا بازگردانده میشود.
در دو آیهی فوق به همزمانیِ ایجاد ابرها و شکافته شدنِ آسمان در روزِ قیامت اشاره میشود. به نظر میرسد آن حادثهی هولناک که برای زمین، و احتمالاً تا حدودی منظومهی شمسی، اتفاق میافتد همراه با صدایی مهیب (صور) است و باعثِ شکافته شدنِ جَوّ زمین میشود (و درواقع جو زمین را میپراکَنَد و احتمالاً از بین میبرد. قابل توجه است که در قرآن سماء یا سموت گاهی به طبقاتِ جو زمین و گاهی به آسمانِ حاویِ ستارگان اطلاق میشود (به نظر میآید غالباً هفت آسمان اشاره به طبقاتِ هفتگانهی جَوّ (لایههای اتمی و مولکولی O3،O2، NO، N2، O، He، و H که برحسب وزن اتمیِ خود بر رویِ یکدیگر سوار شدهاند) دارد و لایههای زمین نیز به همین تعداد است)). این امر احتمالاً بر اثرِ فرود جِرم آسمانیِ بزرگی بر زمین و عبورِ آن از جَوّ زمین و ایجاد ابر بر اثر عبور از جوّ میباشد. چنین فرودی علاوه بر ایجاد ابر، جهنمی از گرما در زمین ایجاد میکند و علاوه بر آن، بر اثر ایجادِ دودهای غلیظ (دخان)، دیگر از منظر سطح زمین، خورشید و ستارگان، مکدر و سیاه به نظر میرسند. علاوه بر این، چنین برخوردی مهیب که با عبور چنان جِرمی از میان سیارگان منظومهی شمسی صورت میگیرد مسلماً باعثِ بروز اختلال در مدارِ معمولِ این سیارگان و در واقع به نوعی باعث پراکندگی آنها (که به علتِ روشنتر بودن از ستارگان (به علتِ نزدیکیشان به زمین) میتوان لفظِ کواکب را بر آنها اطلاق کرد) میشود (82:2 و اذا الکواکب انتثرت) بهگونهای که احتمالاً باعثِ سقوطِ ماه بر روی خورشید میشود (اجتماعِ شمس و قمر). چنانکه در زیر خواهیم دید، به شکافتگیِ فوقالذکر در 69:16 که ارزش ابجدی آن 1878 است نیز اشاره میشود: 191656×19×19=16 1878 69.
69:13 فاذا نفخ فی الصور هنگامی که یکباره در صور دمیده شود (گویا اشاره به صفیرِ ناگهانیِ فرود است). 19=3+1+9+6
69:14 و حُمِلَت الارض و الجبال فدُکتا دکه وحده و زمین و کوهها یکباره برداشته شده و خُرد شوند خَردشدنی ناگهانی (در اینجا گویا از اثرِ یک تصادمِ شَدید با کُرهی زمین که باعث برداشته شدنِ خاک و کوهها میشود صحبت میشود).
69:15 فیومئذ وقعت الواقعه پس آن روز است که واقعه(ی آنچنانی) وقوع یابد.
69:16 و انشقت السماء فهی یومئذ واهیه و آسمان شکافته شده پس در آن روز از هم گسیخته میشود.
کلمهی یومئذ(766) در دو آیهی اخیر به کار رفته است. ارزش ابجدی 69:15 که، برخلاف 69:16، کلاً مستقیماً در وصف روز قیامت است برابر است با 1635 و تاریخ احتمالی قیامت 1709 قمری، یا 1658 شمسی، است: 176×19=1709+1635، و ...×19=16 1658 766 69.
14:48 یوم تُبدّل الارضُ غیرَ الارضِ و السموتُ و بَرَزوا لله الوحد القهار روزی که زمین و آسمان چیز دیگری میشود و برای خدای واحد قهار حاضر شوند. در این آیه گفته میشود که از شدتِ تحولاتی که در زمین و جَوّ آن حاصل میشود گویی دیگر این زمین و آسمان (یا جَوّ) آن، همان زمین و آسمانِ قبلی نیست. این زمین و آسمانِ دگرگون شده محلِ حضورِ خدا و فرشتگان (برای حسابرسی) خواهد بود.
در 39:55 به اینکه عذاب، بغتتاً وارد میشود اشاره میشود (که احتمالاً منظور، همان حادثهی ناگهانی است).
در 39:60 خدا راجع به چهرهی گناهکاران در روز قیامت صحبت میکند و در آیهی بلافاصله بعد از آن میگوید که خدا متقین را نجات میدهد که آسیبی نبینند و اندوهی به آنها نرسد. این نحوهی بیان میرساند که اصلِ قیامت بر عذاب و سختی است، چون درواقع مترادف با حادثهی هولناک ناگهانیای برای زمین است، که از این سختی و عذاب، کسانی توسط خدا نجات پیدا میکنند.
39:67 و ماقدروا الله حقَ قدرِه و الارضُ جمیعا قبضَتُهُ یوم القیمه و السموتُ مطویّت بیمینه سبحنه و تعلی عما یشرکون و قدر خدا را آنچنانکه باید ندارند و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضهی اوست و آسمانها پیچیده در دست اوست. منزه است و تعالی از آنچه بدو شرک میورزند. به نظر میآید منظور از آسمانها، یا السموت(537)، در این آیه، یعنی در 39:67، همان طبقات اتمسفر زمین، یا طبقات(552) الجو(40)، است که در قیامت پیرو حوادث هولناک آن پیچیده در ید قدرت خداست: ...×19=67 512 40 537 39.
39:68 و نفخ فی الصور فصعق من فی السموت و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه أخری فاذا هم قیام یَنظُرون و در صور دمیده میشود پس هر که در آسمانها و در زمین است مگر کسی که خدا بخواهد بیهوش میشود، سپس بارِ دیگر در صور دمیده میشود و بناگاه آنان برپای ایستاده و مینگرند. احتمالاً حادثه با صفیر وحشتناکی همراه است که در وهلهی نخست باعثِ بیهوشیِ تقریباً تمامِ موجوداتِ رو و داخلِ زمین و واقع در جَو میشود، ولی هنوز موجوداتی هستند که مقاوم باشند و بیهوش نشوند. به نظر میرسد حادثه با صفیر وحشتناک(ترِ) دیگری، احتمالاً چند ماه بعد، ادامه مییابد که اینبار تقریباً باعثِ هلاکتِ ناگهانی کلیهی موجوداتِ زنده میشود و به همین علت گویی تمامِ ارواح بهطورِ ناگهانی از بدنها بیرون کشیده شده و قیام میکنند و هاج و واج به نظاره میپردازند.
39:69 و أشرقت الارض بنور ربّها و وُضع الکتب و جِایء بالنبین و الشهداءِ و قضی بینهم بالحق و هم لایُظلمون و زمین با نورِ پروردگارش روشن میشود و پروندهها به میان آورده خواهد شد و پیامبران و شاهدان جلو آورده خواهند شد، و بینِ همه به حق و بدونِ ظلم قضاوت خواهد شد. در این آیه گفته میشود بلافاصله پس از مرگِ بدونِ عودِ همه و قیامِ روحیِ تمامِ موجودات، روحالارواح به نور وجود و حضورِ خود زمین را روشن میکند و انبیا و شاهدان، جهتِ آنکه در سیستمِ داوریِ آحادِ ارواح و تعیینِ سرنوشتِ آنها شرکت کنند حضور خواهند یافت همانگونه که درواقع ایشان برای هدایتِ همین آحاد، همواره دربین ما بودهاند تا هرکس خواست بتواند از وجودِ آنها استفاده کند.
84:1 اذا السماء انشقت هنگامی که آسمان از هم بشکافد. به نظر میآید منظور، جَوّ زمین است که بر اثر آن جِرمِ نافذ شکافته میشود.
84:3 و اذا الارضُ مُدّت 84:4 و القت ما فیها و تخلّت و آنگاه که زمین، مسطح شود و آنچه در خود دارد بیرون افکَنَد و تهی شود. دراین آیات، خدا اشاره به انفجارات و زیروروشدنهای زمین میکند که باعثِ بیرون کشیده شدنهای درونِ زمین و مسطح شدنهای ناهمواریهای زمین میشود وقتی که همه چیز خُرد میشود و میلرزد و ....
84:14 إنه ظن ان لنیحور قطعاً او فکر میکرد با تغییرِ حال (به سوی ما) باز نمیگردد. در اینجا از لغت رجعت که متناسب با تناسخ است استفاده نشده است، و در کلمهی حور معنایِ تغییر و برگشت از وضعی به وضعِ دیگر مستتر است. و روشن است که در قیامت که دیگر تناسخی وجود ندارد در بُعدِ روحی، که حالی سوایِ جسمِ فیزیکی است، رویِ افراد در حضور خدا تصمیمگیری میشود.
80:33 تا 80:37 فاذا جاءت الصاخه. یوم یفر المرء من اخیه. و امه و ابیه. وصحبته و بنیه. لکل امری منهم یومئذ شأن یغنیه. در این آیات، خدا زمانی را که آن صدای مهیب میآید یادآور میشود که در وضعیتی که متعاقبِ آن پیش میآید هرکس از شدتِ کاری که به خاطرِ نگرانی از این وضعیت بدان گرفتار است متوجه برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندانش نیست.
19:71 و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا و هیچکس از شما نیست مگر اینکه در جهنم وارد شده باشد. این بر پروردگارت حکمی قطعی است.
19:72 ثم ننجی الذین اتقوا و نَذَرُ الظلمین فیها جِثیّا سپس کسانی را که پرهیزگار بودهاند میرهانیم و ستمگران را بهزانودرافتاده در آن رها میکنیم.
هنگامی که بهطورِ ناگهانی، آن واقعهی بزرگ برای زمین حادث میشود همه، اعم از خوب و بد، دچار آن میشوند و بالتبع همه در جهنمی که از آن واقعه بهوجود میآید گرفتار میشوند اما سپس نیکان، یعنی ارواح نیکان، از این جهنم نجات داده میشوند زیرا آنقدر سبکبار هستند که به طبقات بهشتی صعود داده شوند. اما ارواح گرانبار ستمگران که ثقیل و وابسته به دنیا و ماده است امکانِ رهایی پیدا نمیکند. درواقع آنها، برخلاف بعضی ارواح، قبل از قیامت نیز امکانِ اوجگیری و کنده شدن از زمین را ندارند و پیرامون محلِ مألوفِ خود مستقرند و احیاناً در چرخههای تناسخ گرفتار میشوند.
78:17 تا 78:23 ان یوم الفصل کان میقتا. یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا. و فتحت السماء فکانت ابوبا. و سیرت الجبال فکانت سرابا. ان جهنم کانت مرصادا. للطغین مءابا. لبثین فیها احقابا. قطعاً میعاد، روزِ جدایی است. روزیکه در صور دمیده میشود و پس از آن گروه گروه بیایید. آسمان گشوده شود پس حکمِ دروازههایی را پیدا کند. و کوهها حرکت میکنند گویی سرابی بیش نبودند. بهدرستیکه جهنم کمینگاهی است. برای سرکشان بازگشتگاهی است. روزگاری دراز در آن بمانند.
به دنبال آن صفیرِ وحشتناک، مرگِ ناگهانیِ عمومی خواهد آمد و جدا شدنِ ناگهانی ارواح از بدنها و نیز غافلگیر شدنِ دیگر ارواحِ رویِ زمین. و اتمسفرِ زمین برداشته میشود (آسمان گشوده میشود) چنانکه گویی دروازههای آسمان گشوده شده است. زمین چنان دچار لرزش و تلاطم میشود که کوهها به حرکت میافتند و هموار خواهند شد و سرابی از کوهبودنِ خود برجامیگذارند. این جهنم، کمینگاهِ بدکاران است که در آن گرفتار میمانند. برای سرکشان بازگشتگاه است یعنی همانگونه که ارواح، بهجای صعود به طبقات بهشتی در طی تناسخاتِ خود، به زمین و در بدنهای جدید بازگشت میکردند برای سرکشان باز همین زمینِ جهنم شده بازگشتگاه است و آنها همچنان پس از آن مرگِ همگانی باید به آن بازگردند و درواقع در آن بمانند و قابلیتِ جدایی از زمین را ندارند و احتمالاً باید مدتهای دراز تا کسبِ این قابلیت، در جهنم زمینی (تا پس از تسویهی اندوختههاشان) باقی بمانند.
78:38 یوم یقوم الروح و الملئکه صفا لایتکلمون الا من أذن له الرحمن و قال صوابا روزی که روحالارواح و ملائکه به صف قیام کنند و کسی سخنی نگوید مگر کسی که رحمان اجازهاش داده و هماو سخنِ صواب گوید.
78:39 ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مءابا این روزِ حقی است، پس هرکه میخواهد، راهِ بازگشتی به سوی پروردگارِ خود اتخاذ نماید.
متعاقبِ آن حادثهی هولناک، خدا (روحالارواح)، و ملائکه جهت رسیدگی به امور ارواحی که قسمتی از خودِ اویند میآیند. آنهایی میتوانند نجات یابند که خواسته باشند راهِ بازگشتی به اصلِ خود، یعنی خدا، درپیش گیرند.
77:8 فاذا النجوم طمست پس هنگامی که ستارگان محو و ناپیدا شوند
77:9 و اذا السماء فُرِجَت و هنگامی که آسمان شکافته شود
77:10 و اذا الجبال نسفت و هنگامی که کوهها برکنده شود
77:11 و اذا الرسل اقّتت و هنگامی که برای رسولان تعیینِ وقت شود
77:12 لِای یوم اُجّلت برای چه روزی تعیینِ وقت شود
77:13 لیوم الفصل برای روزِ جداسازی
77:14 و ما ادریک ما یوم الفصل و چه دانی که روز جداسازی چیست
در آن واقعهی عظیم که دود، فضای اطراف زمین را گرفته است از روی زمین، ستارگان محو وناپیدایند. در آن زمان، اتمسفرِ زمین شکافته شده و ازبین رفته است و بر اثرِ لرزشهای مهیب، کوهها از جا کنده میشوند. در آن زمان، که ارواحِ تازه مردگان و مردگانِ قدیمی سرگردانند، رسولان خدا (که روحهایی متعالیند) مقرر است که برای شرکت در رسیدگی به امور این ارواحِ سرگردان شده، با خدا و ملائک همکاری کنند در روزی که ارواح پاک و ناپاک ازهم جدا میشوند.
77:25 الم نجعل الارض کفاتا 77:26 احیاءً(21) و(6) اموتا(448) آیا زمین را دربرگیرندهی کافی برای زندگان و مردگان نساختیم؟ 25×19=448+6+21، و 4×19‑148×77×19=448 6 21.
در این آیات اشاره میشود که زمین مأوای ارواح مردگان نیز میباشد، ارواحی که نتوانستهاند آنقدر سبک و متعالی باشند که اوج بگیرند و لذا همچنان در بند زمین و تناسخند.
77:30 انطَلِقوا الی ظِلّ ذی ثاث شُعَب بروید به سوی سایهی سهشاخه
77:31 لا ظلیلٍ و لایُغنی من اللّهَب نه سایهدار (و خنککننده) است و نه از شعله حفاظت میکند
77:32 انها تَرمی بشَرَرٍ کالقَصر شرارههایی چون کاخ پرت میکند
77:33 کانّه جملَتٌ صُفر گویی شترانی زردرنگند
در آیاتِ فوق، صحنهای از آن حادثهی واقع بر زمین توصیف شده است: دودِ عظیم و غلیظِ سهشعبهای که گویا سایهای در برابر نورِ خورشید، که از بین فضایِ بدونِ اتمسفرِ زمین میتابد، ایجاد کرده اما خود بسی داغ و سوزان است. و شرارههایی از آتش به بزرگیِ عمارتهای پادشاهی و به رنگ شترانِ زردفام.
76:13 متکئین فیها علی الارائک لایرون فیها شمسا و لا زمهریرا در آن (بهشت) بر تختها تکیه زنند. در آنجا نه خورشیدی ببینند و نه سرمایی.
این آیه به طورِضمنی رسانندهی این مطلب است که در جهنمِ زمین (بدونِ پوشش)، خورشید احتمالاً نقش بزرگی دارد. اما آیه میگوید اگر بهشت در زمینِ جهنمی نیست به این معنی نیست که زمهریر و جایی سرد است.
75:3 ایحسب الانسن الّن نجمع عظامه آیا انسان میپندارد که استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد
75:4 بلی قدرین علی ان نُسَوی بَنانَه آری، قادریم که (حتی خطوطِ سرِ) انگشتانِ او را موزون و مرتب کنیم
در آیات فوق، خدا جوابِ کسانی را میدهد که منکرِ قیامتند و برگشتِ انسان را بعید میدانند و در عینِ حال تصوری غیر از برگشتِ جسمانی ندارند. خدا این قدرت را در این آیات برای خود اثبات میکند اما در عین حال تأیید نمیکند که چنین است بلکه با روندی که تا انتهای سوره مشاهده میشود این امر را در واقع در موردِ تناسخ و برگشتِ انسان در همین دنیا ثابت میکند نه در موردِ قیامتِ کُبری.
قرآن در سه جا اشاره میکند که در قیامت پس از دمیده شدن در صور، انسانها از گورها (به سوی پروردگارشان) میآیند:
36:51 و نُفِخَ فی الصور فاذا هم من الاجداث الی ربهم یَنسِلون و در صور دمیده میشود پس ناگهان از قبرها به سوی پروردگارشان میشتابند
54:7 خُشَّعا ابصرُهم یَخرُجون من الاجداثِ کأنهم جَرادٌ مُنتَشِر با چشمهای خاشع همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج میشوند
70:43 یومَ یَخرُجونَ من الاجداث سِراعا کانهم الی نُصُبٍ یوفِضون روزی که از قبرها به سرعت خارج میشوند گویی که به سوی بُتها میدوند
همانگونه که گفته شد متعاقب صداهای وحشتناکِ آن حادثهی عظیم (نفخهی صور) تمامیِ موجوداتِ زنده میمیرند. بر اثرِ این مرگِ ناگهانی گویی همهی انسانهای زنده ناگهان بهطورِ دستهجمعی بدنهای خود را ترک میکنند. از آنجا که انسان اصلاً روح است نه جسد، پس درواقع، بدنِ انسان حکمِ گور یا قبر را برای روح دارد. همچنانکه گور محلِ قرار گرفتنِ بدن یا جسد در آن است بدن نیز محلِ قرار گرفتنِ (موقتیِ) روح در آن است، پس نقشِ گور را برای روح بازی میکند که در آن حادثهی بزرگ این روحهای مقیم در بدنها بهطورِ ناگهانی و دستهجمعی اقدام به ترکِ قبرهای خود، یعنی بدنهای خود، میکنند. پس احتمالاً منظور از اجداث(509) همان ابدان(58) یا اجسام(105) است و شاید از همین روست که 58 509 و 105 509 هر دو مضرب 19 هستند. به نظر میرسدکلمهی ابدان(58) در هرکدام از سه آیهی 36:51، 54:7، و 70:43 به نحوی، ویژه بودنِ خود را نشان میدهد: 9×19=43+58+70، و 2873×19=7 58 54، و ارزش ابجدی 36:51 اگر در آن الاجداث را با ابدان جایگزین کنیم 138×19 است. با جمعِ جداگانهی شمارهی سورهها و شمارهی آیهها برای این سه آیه به عبارتِ ساختگی 160:101 برای کُلِ این سه آیه که یک مفهوم را میرسانند دست مییابیم. با توضیحی که در بالا داده شد قاعدتاً معنی دقیق هر کدام از این سه آیه وقتی بهدست میآید که بهجای الاجداث(540) در هرکدام ابدانهم(103) بگذاریم، و شاید از همین روست که 101 540 160 و 101 103 160 هر دو مضرب 19 میباشند. به نظر میآید همانگونه که گفته شد برای دریافت معنای دقیقِ 36:51 باید کلمهی الاجداث(540)، که با 33×19=51+540+36 گویا بر ویژه بودنش در آیه تأکید میشود، با کلمهی ابدانهم(103) جایگزین شود تا عبارتِ و(6) نفخ(730) فی(90) الصور(327) فاذا(782) هم(45) من(90) ابدانهم(103) الی(41) ربهم(247) ینسلون(206) به دست آید: ...×19=6 730 90 327 782 45 90 103 41 247 206. و هر گاه الاجداث(540) را در 54:7 با الاجسام(136) جایگزین کنیم احتمالاً معنای دقیقِ آیه به صورتِ خشعا(971) ابصر(293) هم(45) یخرجون(869) من(90) الاجسام(136) کانهم(116) جراد(208) منتشر(990) به دست میآید: ...×19=7 971 293 45 869 90 136 116 208 990 54، و ...×19=990 208 116 136 90 869 45 293 971. و نهایتاً در 70:43 به نظر میرسد به جایگزینیِ هر دویِِ الاجسام و ابدانهم به جای الاجداث، به اضافهی جایگزینی تاریخهای احتمالیِ قیامت (1709 قمری، 2279 میلادی، و 1658 شمسی) به جای یوم، تأکید میشود تا به دست آید 1709 یخرجون(869) من(90) الاجسام(136) سراعا(332) کانهم(116) الی(41) نصب(142) یوفضون(952) یا 2279 یَخرُجونَ من الاجداث سِراعا کانهم الی نُصُبٍ یوفِضون یا 1709 یخرجون(869) من(90) ابدانهم(103) سراعا(332) کانهم(116) الی(41) نصب(142) یوفضون(952) یا 2279 یَخرُجونَ من ابدانهم سِراعا کانهم الی نُصُبٍ یوفِضون یا 1658 یَخرُجونَ من ابدانهم سِراعا کانهم الی نُصُبٍ یوفِضون:
...×19=952 142 41 116 332 136 90 869 1709، و ...×19=952 142 41 116 332 136 90 869 2279، و ...×19=1709 869 90 103 332 116 41 142 952، و ...×19=2279 869 90 103 332 116 41 142 952، و ...×19=43 1658 869 90 103 332 116 41 142 952 70.
50:42 یوم یسمعون الصیحه بالحق ذلک یوم الخروج روزی که بهدرستی صدای بلند را میشنوند. این روز، روزِ خروج است.
ظاهراً آیه دارای پیامِ مهمی است و شاید از همین روست که برای ارزش ابجدیِ آن، 2223، داریم 117×19=56‑2279=2223 که در آن درضمن 2279 سالِ پیشبینی شده برای قیامت به میلادی و 56 ارزش ابجدیِ یوم است، همچنانکه ارزش ابجدی ذلک(750) یوم(56) الخروج(840) عبارت است از 12‑1658 که در آن 1658 سالِ پیشبینی شدهی قیامت به شمسی، و 12 تعداد ماههای سال است و برای آن همچنین داریم ...×19=840 56 750 چنانکه برای یوم(56) الخروج(840) داریم 19‑7×19×19‑2×2279×19=56 840.
اما منظورِ آیه خروجِ چهچیزی و از کجاست؟ باتوجه به آنچه قبلاً گفته شد بهنظر میرسد منظور، خروجِ ناگهانی و دستهجمعیِ روحها از بدنها در پیِ بروزِ حادثهی برخورد با زمین است که منجر به مرگِ ناگهانی تمام زندگان میشود، پس احتمالاً منظورِ آیهی 50:42 عبارت است از یوم(56) یسمعون(236) الصیحه(144) بالحق(141) ذلک(750) یوم(56) الخروج(840) من(90) ابدانهم(103): 19‑7×19×19=42+56+236+144+141+750+56+840+90+103+50، و 19+15149206250913269343×19×19×19=56 236 144 141 750 56 840 90 103. گویا آیه رویِ ا(1) ل(30) خ(600) ر(200) و(6) ج(3) (...×19=3 6 200 600 30 1) مِن(90) الابدان(89) خیلی تأکید دارد که داریم 141022×19×19=19+22901×2223=42 89 90 50 که در آن 2223 ارزشِ ابجدیِ آیه است.
22:7 و ان الساعه ءاتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور در این آیه که دارای ارزش ابجدیِ 2×19+6×19×19 است هم به زمان قیامت و هم به کیفیت آن اشاره میشود. عبارتِ من(90) فی(90) القبور(339) در 22:7 که برای آن داریم ...×19=7 339 90 90 22 کنایه است از الارواح(247=19+12×19): ...×19=7+247+90 90 339+22. پس گویا در 22:7 خدا میگوید ان(51) الله(66) یبعث(582) الارواح(247): ...×19=7 51 66 582 247 22، یا با در نظر گرفتنِ کل آیه و تاریخهای (1709 قمری مصادف با 2279 میلادی) پیشگویی شده برای زمان قیامت (الساعه) گویا خدا در 22:7 در حال بیان این مطلب است که «و(6) ان(51) 1709 (یا 2279) ءاتیه(417) لا(31) ریب(212) فیها(96) و(6) ان(51) الله(66) یبعث(582) الارواح(247)»: 19+...×19×19=7 247 582 66 51 6 96 212 31 417 1709 51 6 22 و ...×19=7 247 582 66 51 6 96 212 31 417 2279 51 6 22
44:10 فارتقب یوم تأتی السماء بدخان مبین منتظر روزی باش که آسمان دودی روشن برآوَرَد.
ظاهراً این آیه بیشتر به توصیفِ قیامت مربوط است: 19‑12×19=10+155+44 که در آن 155 معادلِ ابجدی قیمه است. به نظر میرسد با ورود جِرمِ آسمانی به جَوّ زمین یا پس از برخوردِ آن با زمین، دودی عظیم حاصل میشود. ظاهراً باید منتظر این اتفاق در 1709 قمری یا 2279 میلادی یا 1658 شمسی بود. پس احتمالاً در 44:10 شاید بتوان تنها ف(80) ا(1) ر(200) ت(400) ق(100) ب(2) را نگهداشت و به جای یوم تأتی السماء بدخان مبین یکی از این تاریخها را گذاشت: 19+7×19×19=10+80+1+200+400+100+2+1709+44، و 19‑165×19=10+80+1+200+400+100+2+2279+44، و ...×19=10 80 1 200 400 100 2 1658 44 (7 احتمالاً به هفت لایهی جَوّ و 165 به ارزش ابجدی لا اله الا الله اشاره دارد).
7:40 ان الذین کذّبوا بءایتنا و استکبروا عنها لاتفتح لهم ابوب السماء و لایدخلون الجنه .... بهدرستیکه برای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و نسبت به آنها استکبار ورزیدند درهای آسمان باز نمیشود و به بهشت وارد نمیشوند .... پس معلوم میشود جهنم در آسمان نیست یعنی جهنم در روی زمین و بر اثرِ آن حادثه(ی برخورد) بهوجود میآید. در این آیه (در قسمتِ لایدخلون الجنه) اشارهی غیرمستقیم به محبوس ماندن (اکثرِ) ارواح در جَوّ و اطراف زمین وجود دارد.
22:1 یایها الناس اتقوا ربکم انّ زلزله الساعه شیء عظیم در این آیه به صراحت زلزلهی قیامت بس عظیم خوانده شده است. زمان قیامت (احتمالاً 1709 قمری مصادف با 2279 میلادی) الساعه(167) خوانده شده است: 10×19=1+167+22 و ...×19=1 1709 22 و ...×19=1 2279 22.
در آیات 1 تا 6 سورهی 56 به حادثهی زیرورو و خُردکنندهای که در زمانِ خود بر زمین واقع میشود اشاره میشود و بعد در آیهی 7 این سوره گفته میشود شما سه گروه هستید. گرچه بلافاصله بودنِ بیانِ این مطلب به ذهن متبادر میکند که در هنگامِ واقع شدنِ قیامت شما سه دسته هستید اما تصریحی بر این موضوع و دلیلی بر صحت این موضوع وجود ندارد و ممکن است خدا سوایِ وقایع قیامت بهطورکلی گفته باشد که شما سه دسته هستید، یک گروه در قیامت اهل سعادت و نجاتند و یک گروه در قیامت اهل شقاوت و عذابند و گروهی هم پیش از اینها سبقت گرفتهاند (و السبقون السبقون) که مقربونیاند که قبل از وقوع قیامت به طبقات بهشتی صعود کردهاند. شاهد بر این مطلب میتواند این باشد که بلافاصله در چند آیهی بعد به توصیف این مقرّبون پرداخته شده و گفته شده است که گروه کثیری از آنها از گذشتگان و تنها قلیلی از آنها از متأخرین میباشند و این کاملاً روشن است که گذشتگان فرصت بیشتری داشتهاند که در چرخههای تناسخ خود را تزکیه کرده و از این چرخهها خود را رها ساخته و به طبقات بهشتی صعود کنند.
70:8 یوم تکون السماء کالمهل روزی که آسمان چون فلز گداخته گردد. در این آیه هم اشاره به زمان قیامت وجود دارد و هم به کیفیت قیامت. به نظر میرسد در 70:8 منظور از السماء(133)، الجَوّ(40) (یعنی اتمسفر زمین) باشد که تحت تأتیر نفوذ جرم یا اجرام آسمانی که قیامتِ زمین را بهپا مینماید همچون فلز گداخته میشود، ...×19=8 40 133 70، و اشارهی یوم(56) به زمان قیامت، احتمالاً 1709 قمری یا 2279 میلادی، است، 97×19=8+1709+56+70 و 127×19=8+2279+56+70. اگر یوم موصوف و بقیهی آیه صفت آن تلقی شود آنگاه کل آیهی 70:8 با ارزش ابجدیِ 791 به زمان قیامت، احتمالاً سال 1658 شمسی، اشاره دارد، 133×19=7×19×19=8+1658+791+70 (که ضمناً در آن 133 معادل ابجدی السماء و 7 تعداد لایهها یا طبقات اتمی-مولکولی اتمسفر زمین است). به این ترتیب منظورِ 70:8عبارت است از یوم(56) تکون(476) الجو(40) کالمهل(126)، 19425596888×19×19=8 56 476 40 126 70.
70:9 و تکون الجبال کالعهن و کوهها چون پشمِ رنگینِ زده شده شود. روشن است که در اثر چنین برخورد یا برخوردهایی با زمین و ارتعاشات عظیم و نیرومند حاصل از آن پوستهی جامد زمین و بویژه ارتفاعات آن متلاشی و خُرد میشود.
73:18 السماء منفطر به کان وعده مفعولا در تحولات آن روز، آسمان شکافته میشود. وعدهی پروردگار شدنی است. به نظر میرسد بر اثر ورود جرم آسمانی بزرگ به جو زمین و متعاقباً برخورد آن با زمین، جوّ زمین پراکنده و به تعبیری شکافته میشود. پس گویا نکتهی کلیدیای که 73:18 بیان میکند الجو(40) منفطر(379) به(7) میباشد، ...×19=18 40 379 7 73.
75:6 یسءل ایان یوم القیمه میپرسد قیامت کِی خواهد بود 75:7 فاذا بَرِق البصر پس آنگاه است که دیدگان خیره بماند (شاید 1709 قمری یا 2279 میلادی است که جمع هرکدام با ارزش ابجدی آیه، 1407، مضربی از 19 است: 19‑165×19=1709+1407 (که در آن 165 معادل ابجدی لاالهالاالله است) و 194×19=2279+1407) 75:8 و خسف القمر و ماه تاریک گردد 75:9 و جُمِع الشمس و القمر و خورشید و ماه جمع شوند.
احتمالاً شدت وقایعِ خیرهکنندهی آن روز بهگونهای است که تراکم دودهای غلیظِ اطراف زمین باعث تیرگیِ رؤیتِ ماه از روی سطح زمین قبل از سقوط بر روی خورشید میشود که احتمالاً بهدلیلِ از مدار خارج شدنِ ماه و دیگر سیارات (کوچک) بهدلیل ورود جِرم با اجرام آسمانی بزرگی که با زمین برخورد میکند صورت میگیرد (همچنین دور شدنِ ماه از زمین به سمتِ سقوط بر خورشید نیز باعث کمسو شدنِ آن میشود).
75:9 و(6) جُمِعَ(113) الشمس(431) و(6) القمر(371) (=927)، ...×19=9+6 113 431 6 371+75، بهنظر میرسد منظور از جمع شدن شمس و قمر، جذب شدنِ ماه در خورشید بر اثر ورود جِرم یا اجرام آسمانی سنگینِ برخوردکننده با زمین و بههمریختنِ نظمِ گردشِ سیاراتِ منظومه باشد. یعنی احتمالاًمنظورِ 75:9 عبارت است از «و جُذِبَ القمر فی الشمس» که ارزش ابجدی آن 1603 است: 19+19×19×19‑1603×19×19+12×1603×19×19=9 1603 75 (و البته همگان از سنخیت قمر (و شمس) با عدد 12 آگاهند)، یا اینکه با عاریتِ مصدرِ انکدار (به معنی سقوط) از آیهی 81:2 (که دارای مضمونی مشابه است) احتمالاً منظور 75:9 عبارت است از «و(6) انکدرت(675) القمر(371) علی(110) الشمس(431)»، ...×19=9 6 675 371 110 431 75، یا «و القمر انکدرت علی الشمس»، ...×19=9 6 371 675 110 431 75. و جالب اینکه مجموع ارزش ابجدی هر سه جملهی « و جُمِع الشمس و القمر» و «و جُذِبَ القمر فی الشمس» و «و انکدرت القمر علی الشمس» مضربی از نوزده است.
81:1 اذا الشمس کُوِّرَت 81:2 و اذا النجوم انکدرت
آنچنانکه معنای احتمالاً اولیهی تکویر (پیچیدنِ چیزی و بهشکلِ مُدَوّر درآوردنِ آن) و انکدار (سقوط) ایجاب میکند احتمالاً این آیات درحال اشاره به روزی میباشند که با ورود جرم آسمانیِ عظیمی به منظومهی شمسی، که نهایتاً با زمین برخورد کرده و از آن جهنمی بهوجود خواهد آورد، نظمِ این منظومه که برای مدت مدیدی کوک شده بوده است بههم میخورَد و سیاراتِ سیار در صفحهی گردش به دور خورشید (بهویژه کوچکترین و نزدیکترینهای آنها) از مدار خود خارج و دچار هرجومرج میشوند و نتیجهی طبیعیِ چنین وضعی، سقوط آنها (یعنی کوچکترین و نزدیکترینهای آنها) بر خورشید، یعنی مادرِ منظومهی شمسی، میباشد، و این سقوطِ دَوَرانی بر خورشید و جذب شدنِ چرخشی در خورشید نمونهی بارزِ تکویر است. لذا به نظر میرسد منظور از النجوم در 81:2 همان سیاراتی باشند که دچار انکدار یا سقوط بر خورشید میشوند. به روشنی 81:2 که دارای ارزش ابجدی 1513 است ویژگی بارزی دارد، 19+2×19+81×19=2+1513+81. به این ترتیب به نظر میرسد منظورِ 81:2 در واقع عبارت است از «و(6) اذا(702) النجوم(130) انکدرت(675) علی(110) الشمس(431)»، ...×19=2 6 702 130 675 110 431 81، و به این مطلب وقتی بیشتر میتوان اعتماد کرد که متوجه شویم برای عبارت علی(110) الشمس(431) داریم 9966953ر14×1513×19≈22690×19=110 431 که در آن علاوه بر اینکه 19=0+9+6+2+2، میبینیم که 110 431 تا چه حد به مضربِ 1531 بودن (یعنی به مضربِ ارزش ابجدیِ «و اذا النجوم انکدرت» بودن) نزدیک است (به نزدیکیِ 9966953ر14 به 15 توجه کنید)؛ در واقع داریم 19×5‑19×15×(6+702+130+675)=110 431.
81:11 و اذا السماء کُشِطَت و هنگامی که اتمسفر اطراف زمین پوستکَن شود (یعنی همانندِ پوستی (محافظ) از روی زمین برکنده و نابود شود و حرارت و آتش در زمین، دوزخی بزرگ ایجاد کند). این اتفاق در زمان قیامت که احتمالاً سال 1709 قمری یا 2279 میلادی است میافتد، یعنی احتمالاً منظور آیه عبارت است از و(6) اذا(702) الجو(40) کشطت(729) فی(90) 1709 که دارای ارزش ابجدیِ ...×9×9×19 میباشد (که در آن 9 معادل ابجدی جَوّ است)، یا و اذا الجو کشطت فی 2279 که ارزش ابجدی آن مضربی از نوزده است.
در 81:13 گفته میشود بهشت نزدیک آورده میشود (اُزلفت) درحالیکه در مورد جهنم (جحیم) چنین عبارتی بهکار برده نمیشود و (در 81:12) گفته شده است که شعلهور میشود (سُعرت)، و این به این معناست که بهشت بر روی زمین نیست و پیش آورده میشود اما جهنم بر روی همین زمین شعلهور میشود.
82:1 اذا السماء انفطرت 82:2 و اذا الکواکب انتثرت 82:3 و اذا البحار فجرت 82:4 و اذا القبور بعثرت
آنگاه که آسمان از هم بشکافد، و آنگاه که کواکب پراکنده شوند، و آنگاه که دریاها طغیان کنند، و آنگاه که گورها زیر و زبر شوند. در این آیات، خدا به شکافته شدن اتمسفر و از مدار خارج شدنِ سیارات منظومه و تلاطمهای اقیانوسها و زیروروشدن خشکیها در اثرِ آن حادثهی عظیم اشاره میکند. (قابل توجه است که چنانکه از معنای بُعثرت برمیآید 82:4 به زیر و رو شدن آنچه در دل خاک است و پدیدار شدن آنها اشاره دارد کما اینکه در 99:2، و اخرجت الارض اثقالها، به خارج شدنِ بارهای سنگین درون زمین در واقعهی قیامت اشاره میشود. اشارهی موجود در 82:4 عیناً در 100:9، افلا یعلم اذا بُعثر ما فی القبور، تکرار میشود که به همان معناست نه به معنای احیای جسمانیِ مردگانِ دفن شده در دل خاک.) هرگاه در 82:1 به جای السماء بنویسیم الجَوّ، ارزش ابجدی آیه 78×19=1482 میشود (که در آن ضمناً 15=8+7=2+8+4+1).
82:3 و اذا البحار فجرت و هنگامی که دریاها حدشکنی کرده و طغیان کنند
81:6 و اذا البحار سجرت و هنگامی که دریاها افروخته شوند
قابلِ تصور است که اگر قرار باشد جِرم یا اجرام آسمانی بزرگی به زمین برخورد کند در مرحلهی نخست علاوه بر خُرد شدنِ کوهها و ارتفاعات بر اثرِ ارتعاشاتِ شدیدِ ناشی از برخورد، از آنجا که بیشترین مساحتِ سطح زمین پوشیده از آبِ اقیانوسهاست وُرودِ این جِرم و برخورد آن با زمین (و احتمالاً فرودِ مستقیمِ آن در اقیانوس) باعث تلاطم شدید و بالا آمدنِ ناگهانی و سریع آب اقیانوسها و بهواقع حدشکنی و طغیان آبهای سطح زمین میشود، و احتمالاً متعاقباً حرارتهای آزاد شدهی ناشی از تصادم و حرارتهای ناشی از خودِ جرم یا اجرام برخوردکننده باعث غَلَیان و جوشش و انفجار و درواقع برافروخته شدنِ آب اقیانوسها میشود.
84:7 فاما من اوتی کتبه بیمینه 84:8 فسوف یحاسب حسابا یسیرا 84:9 و ینقلب الی اهله مسرورا
84:10 و اما من اوتی کتبه وراء ظهره 84:11 فسوف یدعوا ثبورا 84:12 و یصلی سعیرا
به نظر میرسد هنگامِ قیامت و جهنم شدنِ زمین، ارواح به قصد خلاصیِ خود از این جهنم رو به سوی بالا به سمتِ خروج از زمین دارند که در آنجا خدا و فرشتگان قرار گرفتهاند. خوبانِ ایشان به آن بالا راه داده میشوند و گویا هنگامی که نامهی اعمالشان به ایشان داده میشود، از آنجا که در زندگیِ دنیایی معمولاً با دستِ راست چیزِ تحویل داده شده تحویل گرفته میشود، با دستِ راست تحویل میگیرند زیرا رو به سوی تحویل دهنده دارند. اما بَدانِ ایشان به آن بالا راه ندارند و به سمتِ جهنم زمینی بازگردانده میشوند، پس رو به آتشِ زمینی و پشت به عالَمِ بالا دارند و لذا هنگامِ تحویلِ نامهی اعمال به ایشان گویا از پشتِ سر به ایشان تحویل داده میشود زیرا پشت به تحویل دهنده دارند. 84:10 دارای ارزش ابجدی 2300 است، ...×19=10+2300+84، و با این تفسیر گویا منظورِ آن «و اما من اوتی کتبه وراء ظهره اقبالاً للارض» میباشد که دارای ارزش ابجدیِ 184×19 است.
86:1 و السماء و الطارق سوگند به آسمان و آن کوبندهای که با صدایی مهیب برخورد میکند.
86:2 و ما ادریک ما الطارق و تو چه میدانی آن کوبنده چیست.
86:3 النجم الثاقب جِرمِ آسمانیِ شکافندهای است.
به نظر میرسد در هیچ جایِ دیگرِ قرآن به صراحتی که در این آیات از این سورهی 17 آیهای (شاید در اشاره به تاریخ 1709) آن جِرمِ آسمانی برخوردکننده به زمین و شکافندهی اتمسفر زمین، که جهنمی از زمین بهوجود میآوَرَد، معرفی شده است دربارهی آن واقعه صحبت نشده باشد. آن جِرم آسمانی (که در این آیات با کلمهی نجم به آن اشاره شده است) از فضای کیهانی میآید (و مربوط به جَو زمین نیست). بنابراین السماء در 86:1 به کیهان یا در تعبیر قرآنی النجوم اشاره دارد و شاید از همین روست که هرگاه النجوم را در 86:1 جایگزین السماء کنیم ارزش ابجدی 86:1 برابر با 483 میشود که برای آن داریم 30×19=1+483+86. از طرفی 86:3 میگوید که جِرم آسمانی، شکافنده است، و معلوم است که منظورش این است که شکافندهی آسمان یا السماء است. یعنی 86:3 در حال بیانِ «النجم(124) الثاقب(634) السماء(133)» میباشد، ...×19=3 133 634 124 86. اما در 86:3 منظور از این السماء(133) که تلویحاً بیان شده است عبارت است از الجَوّ(40)، ...×19=3 40 133 86، یعنی منظور نهایی آیه، النجم(124) الثاقب(634) الجَوّ(40) میباشد، ...×19=124+634+40.
89:22 و جاء ربک و الملک صفا صفا خدای تو در قیامت همراه ملائک صف در صف به زمین میآیند.
تفسیر المیزان توضیح داده است که منظور از جاء ربک در واقع جاء امر ربک میباشد. اما تحقیقِ کُدیِ مربوط به درج کلمهی امر موفق نیست. اگر به جای کلمهی امر کلمهی نفس را (که برای ارزش ابجدی آن هم به صورت کلیِ 190 و هم به صورت تفکیک شدهی ن(50) ف(80) س(60) داریم 10×19=190 و 26740×19=60 80 50 (که در آن ضمناً 19=0+4+7+6+2)) تحقیق کنیم خواهیم داشت: ...×19×19=6 5 190 222 6 121 171 171 که تأییدی پرقدرت است بر جملهی «و(6) جاء(5) نفس(190) ربک(222) و(6) الملک(121) صفا(171) صفا(171)» یعنی خودِ خدا و ملائک صف در صف میآیند. حقیقت این است که آنانکه برای خدا تعیینِ تکلیف میکنند در اشتباهند. خدا در صحبت کردن بسیار راحت و صادق و صمیمی است. در جایی میگوید که در قیامت ساقهای بلورینش هویدا میشود و در جایی خود را از رگهای گردن به انسان نزدیکتر میداند و در جایی میگوید که در قیامت همراهِ فرشتگان، صف در صف به زمین میآید. خدا خود بهتر میداند کیست و چگونه عمل میکند و نیاز به ما ندارد که گفتههای صریحش را تفسیر کنیم هرچند که امر پروردگار نیز منظور باشد.
89:21 کلا(51) اذا(702) دکت(424) الارض(1032) دکا(25) دکا(25) نه، آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود. ...×19=51 702 424 1032 25 25. چه زمانی زمین اینگونه در هم کوبیده خواهد شد؟ احتمالاً در سال 1709 قمری مصادف با 2279 میلادی و 1658 شمسی. هرگاه به جای معادل ابجدیِ اذا تاریخ 1658 را بگذاریم خواهیم داشت کلا(51) 1658 دکت(424) الارض(1032) دکا(25) دکا(25)، ...×19×25=25 1032 424 1658 51، و نیز میتوانیم به جای اذا دکت الارض دکا دکا یکی از این تاریخها را بگذاریم، ...×19=51 1658 و ...×19=21 1709 51 89 و ...×19=21 2279 51 89.
2:167 و قال الذين اتبعوا لو اَنّ لنا كَرّه فنتبرّأ منهم كما تبرءوا منا كذلك يريهم الله اعملهم حسرت عليهم و ما هم بخرجين من النار در اين آيه نقلِقول پيروان ارباب كفر در قيامت بيان ميشود كه اگر اجازهي بازگشت دوبارهاي (شايد مشابه با بازگشت در چرخهي تناسخ) به آنها داده شود از آن ارباب تبري ميجويند آنچنانكه آنان از ايشان در قيامت تبري ميجويند. خدا بيان ميكند كه اينگونه، اعمالشان را بهصورت حسرتهايي به آنها مينماياند و ميافزايد كه ايشان از آتش خارج نميشوند. به نظر ميآيد خروج از آتش بيان شده در اينجا در مقابل ورود به آتش بيان شده در جاي ديگري از قرآن است كه در آن بيان داشته است كه همه، چه خوب و چه بد، در آن وارد ميشوند (زيرا اتفاقي است ناگهاني ناشي از برخوردي با زمين كه همه را دچار ميسازد) منتهي خوبان پس از ورود از آن خارج ميشوند، و در اين آيه تأكيدِ مجدد كرده است كه بَدان از آن (پس از اين ورودِ همگاني) خارج نميشوند (و اين لزوماً به معناي عدمِ خروجِ هميشگيِ آنها نيست).