خلاصه: نشان داده میشود که رمزگشایی از آیات قرآن نشان میدهد که این آیات نه تنها مؤید که مؤکد وجود تناسخ، که شواهد تجربی و علمی فراوانی برای آن وجود دارد، هستند. نشان داده میشود حتی آیاتی که در ظاهر آن را نقض میکنند در واقع بیان تمثیل گونهای از قرآن در تأیید آنند.
فرمت اچ تی ام ال این مقاله نیز در زیر، عمدتاً برای تسهیل سرچ اینترنتی، قرار داده شده است و در مواردی ممکن است در آن ترتیب اعداد برعکس شده باشد - مبنا همان فرمت تصوبری PDF ارائه شده در بالاست.
تناسخ در قرآن
شواهد تجربی و علمی فراوانی در وجود تناسخ وجود دارد. همچنین تناسخ به عنوان یک امر بدیهی و متقن در اکثر قریب به اتفاق ادیان غیرابراهیمی مورد پذیرش و استفاده است. در ادیان ابراهیمی، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، نیز این امر رد نشده است (و حتی توسط برخی فرق این ادیان کاملاً پذیرفته شده است) بلکه صریحاً بدان پرداخته نشده است. به نظر میرسد خدا به این مسئله، همچون بسیاری از دیگر مسائل، بهگونهای سمبلیک و رمزآلود در قرآن پرداخته است، بهگونهای که گرچه ظاهر آیات مربوطه در نظر سادهنگرِ اولیه تأییدی بر تناسخ نیست اما مضمون آنها پس از امعان نظر مؤید آن به نظر میرسد و همین امر موجب شده که بعضی از علما و فرقههای اسلامی معتقد شوند که آیات قرآن در تأیید تناسخ است. به هر حال وجود شواهد فراوان تجربی و آزمایشی بر تناسخ و وجود شواهدی در قرآن که میتواند دال بر تناسخ باشد و بهویژه عدمِ ردِ صریح آن در قرآن، باعث شده است عملاً حداقل اعتقاد به تناسخ در جوامع اسلامی کفرآمیز تلقی نشود و بتواند کمابیش به عنوان یک مبحثِ قابل تحقیق، مطرح باشد. (دلیل رد تناسخ در برخی روایات اسلامی منتسب به ائمه، تصور این است که اعتقاد به تناسخ مستلزم رد قیامت و بهشت و جهنم است، در حالی که تناسخی که در این مقاله و سایر مقالات این سایت اثبات میشود برای هموار کردن مسیر سیر به قیامت برای انسان است و اصلاً در راستای اثبات معاد است.) بررسی ارائه شده در اینجا نشان میدهد که احتمالاً قرآن اصلاً تأکیداتِ محکمی بر وجود تناسخ دارد.
2:28 کیف تکفرون بالله و کنتم اموتا فاحیکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون چگونه به خدا کفر میورزید و حال آنکه شما مرده بودید پس شما را زنده کرد سپس شما را میمیرانَد سپس شما را زنده میکند سپس به سوی او بازمیگردید. نخستین کلمهی اِحیا (یا زنده کردن) در این آیه نمیتواند در اشاره به خلقت یا تولد یا نشأت از عدم یا چیزی غیر مربوط به انسان باشد زیرا به صراحتِ آیه این اِحیا، هم در مورد مخاطبین انسانی است و هم، به نحوی قویتر، در مورد مخاطبین انسانیِ مرده است. به عبارتی سادهتر، آیه در اولین فرازِ قسمتِ اصلیِ خود میگوید شُمایی که الآن زندهاید همانهایی هستید که قبلاً انسانِ مردهای بودید. این یعنی تناسخ. به نظر میرسد بر اینکه در این آیه از تناسخ صحبت میشود در فرازهای بعدی قسمت اصلی آیه تأکید میشود: سپس شما را میمیراند (که همان مرگ در این دورهی حیات است) سپس زنده میکند (که همان بازگرداندن روح در بدنی جدید به صورت تولدی جدید میباشد). به نظر میرسد این روالِ دورههای متوالی مرگ و زندگی تا آنجا که روح به اندازهی کافی تزکیه شده و قابلیت بازگشت به نزد خدا، که منشآ اولیهی روحها بوده است، را پیدا کند ادامه مییابد: ثم الیه ترجعون. ارزش ابجدی آیه 5070 و ارزش ابجدی تناسخ 1111 است و به نظر میرسد 2:28 صراحت بر اثبات تناسخ دارد: 19×19‑41×19×19×19+5070×19×19=111112×19=28 1111 2.
40:11 قالوا ربنا امتنا اثنتین و احیینا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل این آیه در ادامهی آیاتِ قبل از خود در موضوع مکالمهای بین کفار و منادیان الهی، سخن کفار را بیان میکند که میگویند خدایا دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده کردی، اکنون دیگر به گناهانمان اعتراف میکنیم، آیا راه خروجی هست؟ احتمالاً منظور از دو بار در این آیه چند بار است نه لزوماً دقیقاً دوبار، شاید همانگونه که وقتی در فارسی مثلاً به یک انسان مکررالخطا میگوییم «دوباره این کار را کردی؟» لزوماً منظورمان این نیست که او دقیقاً دوبار آن کار را انجام داده است. و نیز منظور از اعتراف به گناهان توسط کفار احتمالاً همان تزکیه یافتن روح خطاکاران و قابلیت پیدا کردن آنها به خارج شدن از چرخهی تناسخ است. به این ترتیب به نظر میرسد این آیه بیان میدارد که روح خطاکاران پس از طی چرخههای متوالیِ تناسخ و مزکی شدن، دنبال راه خروج از چرخهی تناسخ میگردد، یعنی گویا مفهوم آیه، این عبارت است: قالوا ربنا امتنا اثنتین و احیینا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من التناسخ من سبیل. ارزش ابجدی این عبارت، که ظاهراً مفهومِ واضحترِ 40:11 میباشد، 7473 است: 396×19=11+7473+40.
به اشتباه تصور میشود سخن کفار با خدا که در این آیه بیان شده است در جهنم اتفاق میافتد درحالیکه در آیات قبل از این آیه در این سوره هیچ شاهدی بر این امر وجود ندارد (و اینکه در 40:6 گفته شده است که کفار همدمان آتشند نمیتواند دلیلی بر این امر باشد) بلکه، برعکس، شاهدی وجود دارد که این مکالمه در عالم روح قبل از قیامت اتفاق میافتد زیرا در 40:9 فرشتگان در ادامهی دعای خود نسبت به توبهکاران، به خدا میگویند هر که را در آن روز از بدیها حفظ کنی البته رحمتش کردهای، در حالیکه اگر این مکالمات در زمان قیامت در حال انجام بود نباید به زمان قیامت با عبارت آن روز (یومئذ) اشاره میشد.
20:55 منها(96)[205] خلقنکم(840)[1055] و(6)[39] فیها(96)[204] نعید(134)[257] کم(60)[130] و(6)[39] منها(96)[205] نخرجکم(913)[1091] تاره(606)[694] اخری(811)[912] (=3664) (19=4+6+6+3). شما را از زمین خلق کردیم و شما را در زمین باز میگردانیم و یک بار دیگر شما را از زمین خارج میکنیم. بدن انسان طی فرایند تکامل در واقع از زمین به وجود آمده است. هم چنین روشن است که اجزای بدن پس از مرگ به زمین باز میگردد. هم چنین تولد هر انسانی در طی فرایند تغذیه، تنفس، رشد و امثالهم که همه اکتساب از مواد زمین است رخ میدهد و بنا بر این تولد گویا خروج از زمین است. این تعبیرها مربوط به بدنِ مادی انسان است، اما خطاب خدا به روحی است که پس از به ثمر نشستنِ فرایند تکامل، ساکنِ این بدن شده است که همان طور که بدنِ حامل تو را در اصل در طی تکامل، از زمین خلق کردیم و آن را پس از مرگ، که مصادف با انتزاع تو از بدن است، به زمین باز میگردانیم، با ایجاد بدن جدیدی در طی یک تولد، که گویا خروجی از زمین است، تو را دو باره طی فرایند تناسخ بدن دار میکنیم و گویا طی این فرایند تو را دو باره از زمین خارج مینماییم. پس گویا منظور در 20:55 عبارت است از منها(96) نخرجکم(913) فی(90) التناسخ(1142) تاره(606) اخری(811): ...×19=811 606 1142 90 913 96. هم چنين ارزش ابجدي سرجمع «منها نخرجكم في[165] التناسخ[1303] تاره اخري» مضربي از 19 است. یا بهطورِ کاملتر بايد بگوييم منظور كل آيه (با ارزش ابجدي 3664)، تناسخ(1111) است:
...×19=55 1111 3664 20
(اگر بر خلاف قاعده، نعیدکم که در حقیقت دو کلمه است یک کلمه با ارزش ابجدی 194 در نظر گرفته شود خواهیم داشت: منها(96) خلقنکم(840) و(6) فیها(96) نعیدکم(194) و(6) منها(96) نخرجکم(913) فی(90) التناسخ(1142) تاره(606) اخری(811): ...×19=55 96 840 6 96 194 6 96 913 90 1142 606 811 20، و ...×19=55 811 606 1142 90 913 96 6 194 96 6 840 96 20)
79:1 و النزعت غرقا سوگند به آنان که سخت جان میگیرند
79:2 و النشطت نشطا سوگند به آنان که با نشاط جان میگیرند
79:3 و السبحت سبحا سوگند به آنان که به گونهای روان شناورند
79:4 فالسبقت سبقا پس روحهایی که (در رهایی از چرخهی تکرار) از دیگر روحها سبقت میگیرند
79:5 فالمدبرات امرا پس روحهایی که به تدبیرِ امر خود میپردازند
79:6 یوم ترجف الراجفه روزی که مضطربشونده مضطرب شود
79:7 تتبعها الرادفه متعاقباً امری مرادف و مکرر رخ دهد (که برگشت در بدنی جدید است)
79:8 قلوب یومئذ واجفه در این روز قلبهایی هراسان است
79:9 ابصرها خاشعه دیدگان آنها خاشع است
79:10 یقولون اءنا لمردودون فی الحافره میگویند آیا ما به داخل دنیا برمیگردیم
79:11 اءذا کنا عظما نخره در زمانی که استخوانهایی پوسیده شدهایم
79:12 قالوا تلک اذا کره خاسره میگویند اگر چنین شود این امر، بازگشت یا تکراری خسارتبار است
79:13 فانما هی زجره وحده پس بهدرستی که آن برگشت (توأم با) یک فریاد است
79:14 فاذا هم بالساهره پس ناگهان آنان در زمینِ هوشیاری خواهند بود
به نظر میرسد در این آیات، حالات روح، همزمان و پس از قبض روح، در حالیکه روح از بازگشت دوباره و درگیر شدن در چرخهی خُسرانزایِ تناسخ اِبا دارد، بیان شده است. در دو آیهی آخر شاید به فریادی که کودک در زمان به دنیا آمدن میکشد اشاره میشود. پس، از یک نظر، این آیات از سورهی 79، که مجموع شمارهی آنها 105 است در مورد تناسخ(1111) میباشد: 15×19‑79×19=1111+105. آیا منظورِ 79:4 سبقت گرفتنِ روحها در خلاصی از تناسخ یا عبارتِ عربیِ فالسبقت(673) سبقا(163) فی(90) الخلاص(752) من(90) التناسخ(1142) است: ...×19=673 163 90 752 90 1142، و ...×19=1142 90 752 90 163 673. آیا منظورِ 79:6 اضطرابِ محتضر در روز مرگ یا عبارتِ عربیِ یوم(56) ترجف(683) الراجفه(320) فی(90) یوم(56) الموت(477) است: 93×19=6+56+683+320+90+56+477+79 ، و ...×19=56 683 320 90 56 477. اگر آیات فوق واقعاً در بارهی تناسخ باشد مستقیمترین اشاره به تناسخ(1111) در آنها توسط 79:7 با کلمهی رادفه بهعمل آمده است. هرگاه معادل ابجدی رادفه را حرف به حرف، به صورتِ ر(200) ا(1) د(4) ف(80) ه(5)، مجاوریکدیگر بنویسیم خواهیم داشت: 19‑19×19‑19×19×19‑7×19×19×19+1199×19×19+7×1199×19×19×19=200 1 4 80 5 که در آن 7 شمارهی آیهی 79:7 . 1199 معادل ابجدی این آیه است. تتبعها الرادفه یا تتبعها(878) تناسخ(1111): 63×19=7+1111+79، و ...×19=7 878 1111 79. آیهی 79:8 ظاهراً بیان میدارد که روحها در روزی که میخواهند بازگشت یا عود کرده و در بدنِ جدیدی حلول کنند هراسانند که مضمونِ عبارتِ عربیِ قلوب(138) یوم(56) العود(111) واجفه(95) میباشد: 5×19×19‑8×999×19+8×999×19×19‑8×8×999×19×19+8×999×999×19+8×8×999×999×19=
95 111 56 138 که در آن 8 شمارهی آیهی 79:8 و 999 ارزش ابجدی این آیه است. همانگونه که گفته شد به نظر میرسد در 79:13 به فریاد طفل در لحظهی تولد اشاره میشود: ارزش ابجدی عبارت فانما هی زجره وحده من الطفل 35×19 است و احتمالاً 79:13 میخواهد بگوید فانما(172) هی(15) زجره(215) وحده(23) من(90) الطفل(150) بالتولد(473): 19‑...19×19=13 172 15 215 23 90 150 473 79.
در قرآن در 7 سوره و 8 آیه از خلق(730) جدید(21)، در اشاره به خلقت جدید انسان، صحبت میشود که به نظر میرسد منظور از آن همان بازتولد انسان در فرایند تناسخ(1111) است: 2×7×7×19=1111+(730+21)
در چهار آیهی 13:5، 32:10، 34:7، و 50:15 عبارت «خلق(730) جدید(21)» به کار رفته است. اگر شمارههای سورهها و شمارههای آیههای این چهار تا را جداگانه جمع کنیم 129:37 به دست میآید که برای آن داریم: 230×19×19+93×21 730×19=37 1111 129.
در دو آیهی 14:19 و 35:16 عبارتِ ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید تکرار شده است. حاصلِ جمع ارزش ابجدی این عبارت، 2309، و ارزش ابجدی تناسخ، 1111، برابر است با 180×19. احتمالاً منظور از این عبارت، آوردنِ خلق جدید در طیِ فرایند تناسخ است یعنی ان(51) یشأ(311) یذهبکم(777) و(6) یأت(411) بخلق(732) جدید(21) فی(90) تناسخ(1111): ...×51×19=311 777 6 411 732 21 90 1111. ارزش ابجدی خلقاً جدیدا 753 است و از این که 49 1111 753 17 مضرب 19 است استنباط میشود که احتمالاً منظور از خلقاً جدیدا در 17:49 همان تناسخ(1111) است. خلقاً جدیدا یک بار دیگر در همین سوره در 17:98 آمده است که اگر 17 آن را با 17 عبارت اخیر، و 98 آن را با 49 عبارت اخیر جمع کنیم باز یک مضربِ 19 به دست میآید: 147 1111 753 34.
آیهی 17:49 میگوید و(6)[39] قالوا(138)[250] ا(1)[3] ءذا(702)[740] کنا(71)[145] عظما(1011)[1128] و(6)[39] رفتا(681)[775] ا(1)[3] ءنا(52)[95] لمبعوثون(704)[946] خلقا(731)[839] جدیدا(22)[94]،
و آیهی 17:98 میگوید ذلك(750)[852] جزاؤ(17)[78] هم(45)[113] بانهم(98)[211] كفروا(307)[442] بءايتنا(465)[577] و(6)[39] قالوا(138)[250] ا(1)[3] ءذا(702)[740] كنا(71)[145] عظما(1011)[1128] و(6)[39] رفتا(681)[775] ا(1)[3] ءنا(52)[95] لمبعوثون(704)[946] خلقا(731)[839] جديدا(22)[94].
اگر این دو آیه در رابطه با تناسخ باشد قاعدتاً آنچه که در این آیات به عنوان مبعوث شدن در خلقتی جدید آمده است اشاره به تناسخ دارد، یعنی احتمالاً منظور 17:49 عبارت است از:
و(6) قالوا(138) ا(1) ءذا(702) کنا(71) عظما(1011) و(6) رفتا(681) ا(1) ءنا(52) لمبعوثون(704) خلقا(731) جدیدا(22) فی(90) التناسخ(1142):
...×19×19= 1142 90 22 731 704 52 1 681 6 1011 71 702 1 138 6
و [39] قالوا [250] ا [3] ءذا [740] کنا [145] عظما [1128] و [39] رفتا [775] ا [3] ءنا [95] لمبعوثون [946] خلقا [839] جدیدا [94] فی [165] تناسخ[1235]:
...×19= 49 1235 165 94 839 946 95 3 775 39 1128 145 740 3 250 39 17
(و اگر بر خلاف قاعده، هر کدام از اءذا و اءنا را یک کلمه حساب نماییم خواهیم داشت:
و(6) قالوا(138) اءذا(703) کنا(71) عظما(1011) و(6) رفتا(681) اءنا(53) فی(90) تناسخ(1111): ...×19=6 138 703 71 1011 6 681 53 90 1111)
و منظور 17:98 عبارت است از ذلک(750) جزاؤ(17) هم(45) بانهم(98) کفروا(307) بءایتنا(465) و(6) قالوا(138) ا(1) ءذا(702) کنا(71) عظما(1011) و(6) رفتا(681) ا(1) ءنا(52) لمبعوثون(704) خلقا(731) جديدا(22) فی(90) تناسخ(1111):
...×19=750 17 45 98 307 465 6 138 1 702 71 1011 6 681 1 52 704 731 22 90 1111
ذلك [852] جزاؤ [78] هم [113] بانهم [211] كفروا [442] بءايتنا [577] و [39] قالوا [250] ا [3] ءذا [740] كنا [145] عظما [1128] و [39] رفتا [775] ا [3] ءنا [95] لمبعوثون [946] خلقا [839] جديدا [94] فی [165] التناسخ[1303]:
...×19=852 78 113 211 442 577 39 250 3 740 145 1128 39 775 3 95 946 839 94 165 1303
...×19=98 1303 165 94 839 946 95 3 775 39 1128 145 740 3 250 39 577 442 211 113 78 852 17
(و اگر بر خلاف قاعده، هر کدام از جزاؤهم و اءذا و اءنا را یک کلمه حساب نماییم خواهیم داشت:
ذلک(750) جزاؤهم(62) بانهم(98) کفروا(307) بءایتنا(465) و(6) قالوا(138) اءذا(703) کنا(71) عظما(1011) و(6) رفتا(681) اءنا(53) فی(90) تناسخ(1111):
...×19=1111 90 53 681 6 1011 71 703 138 6 465 307 98 62 750)
آیهی 50:15 بیان میکند افعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید، و احتمالاً منظورش عبارت است از ا(1)[3] فعیینا(221)[409] بالخلق(763)[910] الاول(68)[175] بل(32)[71] هم(45)[113] فی(90)[165] لبس(92)[158] من(90)[166] خلق(730)[836] جدید(21)[91] فی(90) [165] التناسخ(1142) [1303]: ...×19=1 221 763 68 32 45 90 92 90 730 21 90 1142 و
...×19=15 1303 165 91 836 166 158 165 113 71 175 910 409 3 50
گویا بر خلق(730) جدید(21) فی(90) تناسخ(1111) در 50:15 تأکید میشود: ...×19=730 21 90 1111، و ...×19=15 730 21 90 1111 50.
(در صورتی که بر خلاف قاعده، افعیینا را نه دو کلمه که یک کلمه در نظر گیریم خواهیم داشت: افعیینا(222) بالخلق(763) الاول(68) بل(32) هم(45) فی(90) لبس(92) من(90) خلق(730) جدید(21) فی(90) تناسخ(1111): ...×19=1111 90 21 730 90 92 90 45 32 68 763 222، و ...×19=15 1111 90 21 730 90 92 90 45 32 68 763 222 50.)
آیهی 32:10 میگوید و قالوا اءذا ضللنا فی الارض اءنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کفرون. ارزش ابجدی این آیه 4618 (که در آن 19=8+1+6+4) میباشد. احتمالاً منظور از خلق(730) جدید(21) (=751) در 32:10 تناسخ(1111) باشد: ...×19=10 1111 730 21 32، ...×19=10 1111 751 32، و شاید به همین دلیل باشد که اگر به جای خلق جدید در این آیه کلمهی تناسخ را بگذاریم ارزش ابجدی آیه برابر با 262×19 میشود (262=ایران!).
آیهی 13:5 بیان میدارد و ان تعجب فعجب قولهم اءذا کنا تراباً اءنا لفی خلق جدید اولیک الذین کفروا بربهم و اولیک الاغلل فی اعناقهم و اولیک اصحب النار هم فیها خلدون. اگر همهی این آیه در مورد تناسخ باشد مضمون آیه منکرین آن را (لابد پس از روشن شدنِ حقیقت) کافر و مستوجب آتش میداند. ارزش ابجدی کلِ آیه 7446 است و احتمالاً تمامِ آن در مورد تناسخ(1111) است: 38073715×19×19=5 1111 7446 13، همچنین اگر از چپ به راست شمارهی سوره و سپس از ابتدا تا انتهای آیه ارزش ابجدی کلمات آیه را، با این تغییر که بعد از خلق جدید دو کلمهی فی تناسخ را اضافه کنید، بگذارید و سپس شمارهی آیه را بنویسید یک مضرب 19 به دست میآورید.
56:60 نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین
55:61 علی ان نبدل امثلکم و نُنشئکم فی ما لاتعلمون
55:62 و لقد علمتم النشأه الاولی فلولا تذکرون
ما در بین شما مرگ را مقدر کردیم. هیچکس همانند ما نمیتواند مشابههای شما (یعنی انسانهایی مثل شما (از جنس خودتان)) را جایگزین (شما) کند و شما را در [ترجمهی کلمهی فی] آن (بدنی) که نمیدانید زنده کند. (قبل از چنین زنده شدنی در بدنی دیگر، عجالتاً) به زنده بودن (و درواقع به زنده شدنِ) اَوَّلی (و فعلیِ) خود علم دارید پس چرا متذکر نمیشوید.
در این آیات (یعنی در آیات 60، 61، و 62 از سورهی 56 و بهویژه در 56:61)، خدا به (تناسخ(1111) یعنی) تعیینِ مرگ (و حیاتهای چندباره) بین افرادِ بشری (جهتِ تسویه و تکامل روحیِ آنها) و اینکه آدمی نمیداند که در حیاتِ بعدی به چه صورت عود میکند اشارهی مستقیم دارد: ...×19=61 1111 56، و ...×19=62 1111 56+61 1111 56+60 1111 56. این چرخههای تناسخ ادامه دارد تا انسان یا بتواند روح خود را از این چرخه نجات دهد و به طبقات بهشتی وارد کند یا اینکه فرصتِ تناسخی که بر روی زمین در اختیار او گذاشته شده به پایان رسد و فرد درحالیکه هنوز نتوانسته است خود را از این چرخههای تناسخ رها کند با آن واقعهی نابودکنندهی کُرهی زمین، که مأوای این ارواحِ ناقادر به صعودِ خود است، مواجه شود. در آن زمان، دیگر فرصتی نخواهد بود و فرد بر حسب آنچه ذخیره کرده است یا قادر به نجاتِ خویش است یا اینکه دچارِ جهنمِ حاصل از آن واقعه خواهد شد و احتمالاً مسیرِ تکامل و تنبیهِ خود را باید در آن شرایطِ عذابآور و دشوار طی کند.
84:19 لترکبن طبقا عن طبق قطعاً طبقه به طبقه سوار میشوید. در این آیه به نظرمیرسد خدا میگوید روح که اصلِ شماست طبقه به طبقه در فرایند تناسخ(1111) سوارِ جسمهای جدید میشود تا آنکه خود را متکامل کند و راه نجات را بیابد. ارزش ابجدی آیه 1045 است و احتمالاً منظور آیه، لترکبن طبقا عن طبق فی(90) التناسخ(1142) باشد (فی التناسخ=1232): ...×19=19 1232 1045 84، و
19+2×19×19+64×1232×19‑5× 1142 90×19=19 1111 84.
67:2 الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور کسی که مرگ و زندگی را خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست عزیزِ آمرزنده
به نظر میرسد در آیهی فوق، اشاره به خلقِ چرخهی مرگ و زندگی یا تناسخ میشود که در طی آن، روح فرصتِ پالایش مییابد تا درصورتی که نیکوکار باشد یا بشود نجات یابد. بر حسب اینکه بیان کنیم موت و حیات، تناسخ است که در فرایند ابتلا، احسن را برمیگزیند یا اینکه بگوییم موت و حیاتی که در فرایند ابتلا اَحسَن را برمیگزیند تناسخ است منظور آیه میتواند الذی(741) خلق(730) التناسخ(1142) لیبلوکم(138) ایکم(71) احسن(119) عملا(141) و(6) هو(11) العزیز(125) الغفور(1317) با تطبیقهایِ کُدیِ 239×19=741+730+1142+138+71+119+141+6+11+125+1317 و ...×19=741 730 1142 138 71 119 141 6 11 125 1317 یا الذی(741) خلق(730) تناسخ(1111) و(6) هو(11) العزیز(125) الغفور(1317) با تطبیقهای کُدیِ ...×19=741 730 1111 6 11 125 1317 و ...×19=2 1317 125 11 6 1111 730 741 67 باشد، یا، با بهره بردن از هردو موردِ اخیر، منظورِ 67:2 احتمالاً الذی خلق تناسخ لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور، با ارزش ابجدی 4510، است: 241×19=2+4510+67.
عبارتِ انکم مبعوثون من بعد الموت با ارزش ابجدی 1428 که احتمالاً به تناسخ(1111) اشاره میکند در 11:7 آمده است: ...×19=7 1111 1428 11، ...×19=1428 1111.
در آیهی 42:9، که حاصلِ جمعِ ارزش ابجدی آن با 42 و 9 برابر است با 188×19، میخوانیم و هو یحی الموتی، و به نظر میرسد در آن منظور از یحی(28) الموتی(487)، تناسخ(1111) باشد، ...×19=9 1111 28 487 42، ولذا احتمالاً منظور، و(6) فی(90) التناسخ(1142) هو(11) یحی(28) الموتی(487) میباشد: ...×19=6 90 1142 11 28 487.
44:8 لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ءابائکم الاولین ارزش ابجدی آیه 1288 است که مجموع ارقام آن 19 است. این آیه از 40 حرف تشکیل شده است و به نظر میرسد در آن املای یحیی (با ارزش ابجدی 2×19) نسبت به یحی ارجح است. بهوضوح عبارتِ یحیی(38( و(6) یمیت(460) مهم است، ...×19=460 6 38، و به نظر میرسد منظور از یحیی و یمیت (زنده میکند و میمیراند) با ارزش ابجدی 504 همان تناسخ(1111) است: 85×19=1111+504، حتی بهصورتِ تفکیک شده، این عبارت، ی(10) ح(8) ی(10) ی(10) و(6) ی(10) م(40) ی(10) ت(400)، با تناسخ، ت(400) ن(50) ا(1) س(60) خ(600)، جمع میشود: ...×19=10 8 10 10+6+10 40 10 400+400 50 1 60 600، و نیز گویا همین صورت تفکیکشدهی کلمات گویایِ آن است که در 44:8 منظور از یحیی و یمیت، تناسخ است: ...×19=8 600 60 1 50 400 400 10 40 10 6 10 10 8 10 44.
44:35 ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین (کافران گویند) مرگی جز مرگِ نخستینِ ما وجود ندارد و ما (مجدداً) زنده نمیشویم. در این آیه گویا خدا عقیدهی منکرانِ تناسخ را تخطئه میکند، و کلمهی الاولی (نخستین) بهوضوح میرساند که خدا درصددِ اثباتِ مرگهای پیاپی در تناسخ است. به عبارتی، عقیدهی کافران مبنی بر ما نحن بمنشرین با اثباتِ نحن(108) بمنشرین(652) (در تناسخ(1111))، رد میشود: 40×19=108+652، و 19+16×19×19×19=1111+652 108. همچنین اعتقاد آنها مبنی بر نفی حقیقتِ وجودِ مرگی غیر از مرگ اول، که ظاهراً حق بودنِ آن با کُد خوردنِ الا(32) موتتنا(897) الاولی(78) بهصورتِ 53×19=32+897+78 اثبات شده است، گویا با بیان اینکه مرگ ما نخستین مرگِ ما نیست در قالبِ اثباتِ کُدیِ لا(31) موتتنا(897) الاولی(78) بهصورتِ ...×19=31 897 78 رد میشود.
بهنظر میرسد آیات 51 تا 57 سورهی 44 (دخان) در وصفِ متّقینی است که دارای چنان ارجی هستند که قبل از قیامت و حتی قبل از درگیر شدن در چرخهی تناسخ و تنها پس از اولین مرگ (یا مرگهای) خود مستقیماً به طبقات بهشتی صعود میکنند، و این بهویژه از مقابلهای در کلمهی «اولی» بین آیهی 44:35 که بهصورت انکاری از سوی کفار بیان شده و آیهی 44:56 که بهصورتِ اثباتی از طرف خدا بیان شده است بیشتر مشهود است و نیز باتوجه به اینکه در آیهی 44:56 گفته شده است که خدا آنها را از عذاب جهنم نگهداری میکند، یعنی برخلافِ آنچه که در جایی دیگر از قرآن گفته شده است که همه در جهنم وارد میشوند و خوبان نجات مییابند گویا در اینجا منظور این است که اصولاً متقین حتی در ابتدا نیز وارد جهنم نمیشوند (زیرا اصولاً قبل از وقوع آن حادثهی جهنمیِ زمین واردِ بهشتهای فوقِ زمینی شدهاند). بهعبارتی فحوای 44:56 که در مورد متقین صحبت میکند بیانکنندهی این است که آنان به دوزخ وارد نخواهند شد (لاوارد=242): 19‑19×19=56+242+44.
45:26 قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الی یوم القیمه لا ریب فیه و لکن اکثر الناس لا یعلمون
خدا شما را زنده میکند سپس میمیراند سپس در روز قیامت که شکی در آن نیست جمع میکند. خدا ما را زنده میکند در حالیکه مرده بودهایم و پس از طی چرخههای مرگ و زندگی یا همان تناسخ در روز قیامت که این چرخهها لاجرم متوقف میشود همگان بهصورتِ روح در زمینِ جهنم شده مجتمع میشوند. گویا این آیه دقیقاً در مورد ت(400) ن(50) ا(1) س(60) خ(600) است: ...×19=26 400 50 1 60 600 45.
46:33 اولم یروا ان الله الذی خلق السموت و الارض و لم یعی بخلقهن بقدر علی ان یحیی الموتی بلی انه علی کل شیء قدیر مگر نمیبینند که خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرد و در خلقِ آنها درمانده نگردید قادر است مردگان را نیز زنده کند. آری، او به هر کاری قادر است. (در بعضی از رسمالخطهای قرآنی بهجایِ یحیی(2×19=38) در این آیه یحی نوشته شده است که صحیح بهنظر نمیرسد.) بهنظر میرسد این آیه اشارهی کاملاً مستقیمی به تناسخ دارد. اگر چنین باشد درواقع عبارتِ ان یحیی الموتی به تناسخ اشاره میکند. به عبارتی منظور از آیهی سهقسمتیِ 46:33 بهصورتِ «اولم یروا ان الله الذی خلق السموت و الارض و لم یعی بخلقهن بقدر علی (4826)» «ان یحیی الموتی (576)» «بلی انه علی کل شیء قدیر (883)» که برای آن داریم ...×19=33 883 576 4826 46، عبارت است از «اولم یروا ان الله الذی خلق السموت و الارض و لم یعی بخلقهن بقدر علی (4826)» «تناسخ(1111)» «بلی انه علی کل شیء قدیر (883)» که برای آن داریم ...×19=33 883 1111 4826 46.
در سورهی 37 سخن خدا در روز قیامت با منکرینِ لا اله الا الله بیان میشود که
37:38 انکم لذائقوا العذاب الالیم 37:39 و ما تجزون الا ما کنتم تعملون 37:40 الا عباد الله المخلَصین در اینجا بندگانِ خالص شدهی خدا از حضور در جهنمِ ایجاد شده در زمین و حساب و کتاب مستثنی شدهاند (چون قبلاً بالا کشیده شدهاند)، و تلویحاً در آیهی بعد گفته میشود که وضعیتِ آنها معلوم است:
37:41 اولئک لهم رزق معلوم 37:42 فوکه و هم مکرمون 37:43 فی جنت نعیم 37:44 علی سرر متقبلین 37:45 یطاف علیهم بکأس من معین 37:46 بیضاء لذه للشربین 37:47 لا فیها غول و لا هم عنها ینزفون 37:48 و عندهم قصرت الطرف عین 37:49 کأنهم بیض مکنون 37:50 فأقبل بعضهم علی بعض یتساءلون در آن زمان که زمین به جهنم تبدیل میشود آن ارواحِ پاکِ بالاکشیدهشده نیز گویا از بیرون ناظرِ وقایع هستند و با هم در این باره گفتگو میکنند. 37:51 قال قائل منهم انی کان لی قرین یکی از آنها میگوید که راستی من در دنیا شیطانِ همزادِ خود را داشتم، 43×19=51+(شیطن)369+(قرین)360+37. 37:52 یقول اءنک لمن المصدقین 37:53 أءذا متنا و کنا ترابا و عظما أءنا لمدینون که میگفت آیا واقعاً باور داری که وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم جزا مییابیم. 37:54 قال هل انتم مطلعون آیا از وضعیت او اطلاعی دارید؟ 37:55 فاطلع فرءاه فی سواء الجحیم پس اطلاع حاصل میکند پس او را در میان دوزخ میبیند. 37:56 قال تالله ان کدت لتردین به او میگوید بهخدا چیزی نمانده بود به هلاکتم اندازی. 37:57 و لو لا نعمه ربی لکنت من المحضرین و اگر نعمت پروردگارم نبود من نیز جزوِ احضارشدگان بودم. این مطلب رسانندهی این است که این افراد بدون حساب و کتاب و تصمیمگیری در مورد بازگشت آنها به دنیای فیزیکی به طبقاتِ بهشتی صعود میکنند، نه مثل بقیه که تا زمان واقع شدنِ جهنم در چرخهی تناسخ باقی میمانند که در آن موقع به دادگاهِ خدا احضار شده و در مورد ابقای آنها در جهنم یا نجات از آن تصمیمگیری میشود. 37:58 أفما نحن بمیتین 37:59 الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین با ذوق میگویند آیا واقعاً دیگر جز همان مرگِ اَوَّلی که از آن به اینجا صعود کردیم دچار عذاب چرخهی تناسخ و نهایتاً عذابِ باقیماندن در جهنم نخواهیم بود. 37:60 انّ هذا لهو الفوز العظیم 37:61 لمثل هذا فلیعمل العملون بهراستی که این کامیابیای عظیم است. آنهایی که میخواهند کاری کنند پس باید کاری اینچنین کنند. همچنانکه دیدیم این آیات نقلقول ارواح متقی است که شاهد جهنم از بالا هستند و در صحبت با هم اظهار خوشحالی میکنند که یعنی آیا واقعاً دیگر بهجز همان مرگ اول دچار تناسخ نخواهند شد. منظور آنها از پرسش مطرح در 37:58 که دارای ارزش ابجدی 742 است درواقع عبارت 12 حرفیِ فما نحن بمیتین با ارزش ابجدیِ 19+2×19×91=741 است (که در آن ضمناً 12=1+4+7)، و قسمتِ اصلیِ 37:59 که درواقع دنبالهی فما نحن بمیتین است عبارت است از الا موتتنا الاولی با ارزش ابجدیِ 53×19. بهنظر میرسد منظور از بمیتین در 37:58 عبارت باشد از بالتناسخ، یعنی گویا پرسش واقعی این آیه أ(1) فما(121) نحن(108) بالتناسخ(1144) است: 602162169×19=1 121 108 1144
مسئلهی تناسخ گرچه یکی از اصول مسلم تقریباً تمام ادیان غیرِ ابراهیمی تلقی میشود اما در ادیانِ ابراهیمی نه صریحاً و قاطعانه رد و نه بدینگونه تأیید شده است. گویا طرحِ خدا این بوده است که این موضوع به صورت سِر یا غیب، مکتوم بماند و در نزدیکیِ آخرالزمان کشفالسر شود یا از پردهی غیب درآید. در 25:6 میخوانیم قل انزله الذی یعلم السر فی السموت و الارض انه کان غفوراً رحیما و چنانکه گفته شد احتمالاً منظور از سِر در این آیه تناسخ است و لذا احتمالاً این آیه در تأییدِ تناسخ(1111) است، 6956×19×19=6 1111 25 و گویا منظورِ آن قل(130) انزله(93) الذی(741) یعلم(150) تناسخ(1111) فی(90) السموت(537) و(6) الارض(1032) انه(56) کان(71) غفورا(1287)ً رحیما(259) میباشد، ...×19=6 130 93 741 150 1111 90 537 6 1032 56 71 1287 259 25. مضمون این آیه (یعنی 25:6 قل انزله الذی یعلم السر فی السموت و الارض انه کان غفوراً رحیما) خیلی شبیه به 49:18 ان الله یعلم غیب السموت و الارض و الله بصیر بما تعملون میباشد و چون برای این آیه نیز در تأیید احتمالیِ تناسخ(1111) (اما بهصورتِ جمعی) داریم 62×19=18+1111+49 پس احتمالاً منظورِ این آیه در مشابهت با منظور 25:6 عبارت است از ان(51) الله(66) یعلم(150) تناسخ(1111) فی(90) السموت(537) و(6) الارض(1032) و(6) الله(66) بصیر(302) بما(43) تعملون(596) (اما بهصورتِ جمعی)، 217×19=4123=18+51+66+150+1111+90+537+6+1032+6+66+302+43+596+49 (که در آن ضمناً 10=7+1+2=3+2+1+4). ظاهراً در 10:20 و همچنین در 52:41 نیز منظور خدا از الغیب(1043)، تناسخ(1111) است: ...×19=20 1111 1043 10 و ...×19=41 1111 1043 52، همچنانکه ظاهراً در 53:35
ا(1)[3] عند(124)[209] ه(5)[36] علم(140)[246] الغیب(1043)[1169] فهو(91)[192] یری(220)[326] که برای آن داریم ...×19=1 124 5 140 1043 91 220 نیز منظور از الغیب(1043)، تناسخ(1111) است، 118×19=2242=35+1111+1043+53 (که در آن ضمناً 10=8+1+1=2+4+2+2)، و آیه در حال گفتن اعنده علم تناسخ فهو یری است: ...×19=220 91 1111 140 5 124 1، و حتی اگر بر خلاف قاعده، اعنده(130) را کلاً یک کلمه در نظر بگیریم هنوز داریم اعنده علم تناسخ فهو یری: ...×19=220 91 1111 140 130، بهویژه اینکه در آیاتِ دنباله و در ارتباط با این آیه با صراحتِ بیشتری به مسئلهی تناسخ پرداخته شده است.
53:44 و(6) انه(56) هو(11) امات(442) و(6) احیا(20) و او بمیراند و زنده کند. اینکه خدا میمیراند امر غیرمأنوسی برای ذهنِ مخاطبین قرآن نبوده است. اما اینکه زنده میکند امری غیرمأنوس بوده است و لذا غالباً به زنده کردنِ مردگان در قیامت توسط خدا تعبیر شده است درحالیکه احتمالاً منظور از آن اشاره به تناسخ است و شاید ازاینروست که در تحقیقِ کُدی میتوان بهجای ارزش ابجدیِ احیا ارزش ابجدی تناسخ(1111) را گذاشت: 91×19=1729=44+6+56+11+442+6+1111+53 (که در آن ضمناً 19=9+2+1+7) و ...×19=1111 521 که در آن 521 ارزش ابجدیِ «و انه هو امات و» میباشد.
53:40 و ان سعیه سوف یری این آیه بلافاصله بعد از دو آیهی 53:38 و 53:39 آمده است که بیان میکنند هیچکس گناه دیگری را به دوش نخواهد گرفت و برای انسان جز نتیجهی سعیش باقی نخواهد ماند و ترجمهی 53:40 این است که انسان بهزودی نتیجهی سعی خود را خواهد دید و بلافاصله بعد از 53:40 در دو آیه گفته میشود سپس در آیندهی دورتر جزای کاملتری خواهد گرفت و نهایتاً به خدا خواهد رسید. بهنظر میرسد مفهوم و توالی این آیات اشاره به وجود چرخهی تناسخ جهت تزکیهی روح و نهایتاً بهره بردن از این تزکیهها در هنگام حاثهی قیامت جهت نجات و نهایتاً ملحق شدن به خدا پس از تزکیهها و تصفیههای لازم میباشد. پس احتمالاً منظور 53:40 این است که انسان فی(90) تناسخ(1111)، یعنی در روند تناسخ، نتیجهی سعی خود را خواهد دید: ...×19=40 1111 90 53 و ...×19=40 1764 53 که در آن 1764 ارزش ابجدیِ «و ان سعیه سوف یری فی تناسخ» میباشد.
در متن آیاتی که بهنظر میرسد به تناسخ اشاره میکنند آیهی 53:47 و ان علیه النشأه الأخری به نشئهی دیگر اشاره میکند که بهنظر میرسد بیشتر از اینکه اشاره به قیامت باشد اشاره به تناسخ است که نشئات دیگر را برای روح فراهم میآوَرَد، یعنی گویا منظور آیه و(6) ان(51) علیه(115) تناسخ(1111) میباشد: ...×19=6 51 115 1111
70:4 تعرج(673)[770] الملئکه(136)[347] و(6)[39] الروح(245)[359] الیه(46)[152] فی(90)[165] یوم(56)[164] کان(71)[145] مقدار(345)[466] ه(5)[36] خمسین(760)[932] الف(111)[185] سنه(115)[212] که برای آن داریم: ...×19=4 673 136 6 245 46 90 56 71 345 5 760 111 115 70
به نظر میرسد خدا در این آیه از دورهای حدوداً پنجاه هزار ساله صحبت میکند که در طی آن در جریان چرخههای تناسخ، ارواحِ جدا شده از خدا (و تبعید شده به زمین) و بالتبع روحالقدس و فرشتگانِ کارگزار خدا که دستاندرکار امور مربوطهاند خود را (مجدداً)، در زمانِ آن واقعه، بهسویِ خدا بالا کشیده و رجعت میدهند. پس در این آیه با ارزش ابجدی 2659 گرچه تلویحاً هم به روز قیامت، احتمالاً 2279 میلادی، اشاره میشود (19+19×19+2279=2659)، و هَم احتمالاً همانگونه که گفته شد به تناسخ(1111) ارتباط داده میشود (...×19=4 1111 70)، یوم(56) به معنای دوره(215) گرفته شده است، یعنی گویا منظور آیه عبارت است از تعرج(673) الملئکه(136) و(6) الروح(245) الیه(46) فی(90) دوره(215) کان(71) مقدار(345) ه(5) خمسین(760) الف(111) سنه(115). و چون پس از این دورهی 50000 ساله این عروج احتمالاً در تاریخ پیشگویی شده برای قیامت، 1709 قمری و 2279 میلادی، صورت میگیرد احتمالاً منظور آیه تعرج الملئکه و الروح الیه فی دوره کان مقداره خمسین الف سنه فی 1709 با ارزش ابجدیِ 243×19، یا تعرج الملئکه و الروح الیه فی دوره کان مقداره خمسین الف سنه فی 2279 با ارزش ابجدیِ 273×19 میباشد. (اگر حتی بر خلاف قاعده، مقداره(350) یک کلمه محسوب شود خواهیم داشت: ...×19×19=115 111 760 350 71 215 90 46 245 6 136 673 و ...×19=673 136 6 245 46 90 215 71 350 760 111 115)
75:40 الیس ذلک بقدر علی ان یحیی الموتی آیا چنین خدایی قادر نیست مردهها را زنده کند؟ به نظر میرسد منظور خدا از احیا اموات حیات بخشیدن به آنها در روند تناسخ باشد، یعنی گویا در 75:40 منظور از ان(51) یحیی(38) الموتی(487) (=576) عبارت است از تناسخ(1111): ...×19=40 1111 51 38 487 75 و ...×19=40 1111 576 75 و ...×19=40+1111+ 51 38 487+75
86:8 انه علی رجعه لقادر البته او بر بازگرداندن انسان پس از مرگ قادر است.
86:9 یوم(56) تبلی(442) السرائر(502) روزی که اسرار آشکار میشود. ...×19=502 442 56
به نظر میآید در 86:8 با کلمهی رجعه(278) به وجود تناسخ(1111) اشاره میشود، 3×19×19‑...×19=8 1111 278 86. این تناسخات، برای آنان که نتوانند سرانجام خود را از چرخهی آن نجات دهند، منتهی به روز قیامت (یوم تبلی السرائر) میشود. پس گویا یک کلمهی «الی» بین دو آیه یا درواقع در ابتدای آیهی 86:9 در تقدیر است بهویژه که ارزش ابجدی 86:8 برابر است با 41×19 که در آن 41 ارزش ابجدیِ الی میباشد. گویا 86:9 با ارزش ابجدیِ 1000 (برای یوم تبلی السرائر) کلمهی الی با ارزش ابجدی 41 و قبل از آن متن آیهی قبل از خود (انه علی رجعه لقادر) با ارزش ابجدی 779 را در تقدیر دارد: ...×19=9 1000 41 779 86
23:100 لعلّی اعمل صلحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون
در 23:99 و در این آیه خدا میگوید که به هنگامِ رسیدنِ مرگ انسان، او از خدا تقاضای برگشت به دنیا برای انجام اعمال صالح و جبران آنچه نکرده است را میکند. سخنِ خدا در این آیه این است که اینها همه حرف است که توسط انسان در این لحظه زده میشود و واقعاً معلوم نیست اگر به دنیا برگردد چنین کند و گرنه تا روزِ قیامت چرخهی تناسخ وجود دارد و او را احتمالاً بارها به دنیا برمیگرداند، اما آیا او بهخاطر دارد که چرا میخواسته است به دنیا برگردد و آیا در اصلاح خود خواهد کوشید. بهنظر میرسد منظورِ قرآن از برزخ که تنها در همین آیه در رابطه با بعد از مرگ از آن یاد شده است همان چرخهی تناسخِ پایدار تا آن حادثهی عظیمِ بهوجود آورندهی قیامت میباشد، یعنی در 23:100 منظور از برزخ (ب(2) ر(200) ز(7) خ(700)) همان تناسخ (ت(400) ن(50) ا(1) س(60) خ(600)) است، ...×19=100 400 50 1 60 600 2 200 7 600 23 و ...×19=100 600 60 1 50 400 600 7 200 2 23، و چون یوم یبعثون مورد اشاره در آیه همان روز قیامت است که احتمالاً در سال 1658 شمسی بهوقوع میپیوندد پس گویا آیهی 23:100 درحال بیان این است که لعلی(140) اعمل(141) صلحا(129) فیما(131) ترکت(1020) کلا(51) انها(57) کلمه(95) هو(11) قائلها(147) و(6) من(90) ورائهم(262) التناسخ(1142) الی(41) 1658، ...×19=100+140+141+129+131+1020+51+57+95+11+147+6+90+262+1142+41+1658+23 و ...×19=100 140 141 129 131 1020 51 57 95 11 147 6 90 262 1142 41 1658 23
3:27 تولج(439) الیل(71) فی(90) النهار(287) و(6) تولج(439) النهار(287) فی(90) الیل(71) و(6) تخرج(1203) الحی(49) من(90) المیت(481) و(6) تخرج(1203) المیت(481) من(90) الحی(49) و(6) ترزق(807) من(90) تشاء(702) بغیر(1212) حساب(71)
بهنظر میرسد در این آیه خدا چرخهی زندگی و مرگِ حادث برای روح در تناسخ را به چرخهی آمد و شدِ روز و شب تشبیه کرده است. پس احتمالاً منظورِ خدا از 3:27، که ارزش ابجدی آن 8326 است (19=6+2+3+8) و برای آن داریم ...×19=71 1212 702 90 ..... 90 71 439، عبارت است از «تولج(439) الیل(71) فی(90) النهار(287) و(6) تولج(439) النهار(287) فی(90) الیل(71) و(6) فی(90) تناسخ(1111) تخرج(1203) الحی(49) من(90) المیت(481) و(6) تخرج(1203) المیت(481) من(90) الحی(49) و(6) ترزق(807) من(90) تشاء(702) بغیر(1212) حساب(71)»، ...×19=71 1212 702 90 ..... 49 1203 1111 90 6 71 90 ..... 90 71 439. همچنین حاصل جمع ارزش ابجدی این عبارت (9527) و اعدادِ 3 و 27 (از 3:27) برابر است با 503×19. و بهنظر میرسد در رابطه با 3:27 تأکید بر عبارت «فی تناسخ تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی» با ارزش ابجدیِ 4853 میباشد: 257×19=27+4853+3.