مواردی دیگر در قرآن

خلاصه: تأیید ریاضی‌وار کدگشایی شده‌ی بسیاری از شأن نزول‌های آیات، اثبات بعضی ظرایف ادبی آیات قرآن، تعیین دقیق شب قدر اصلی (21)، اثباتِ ذوالقرنین بودنِ کورش، مطالب جالبی در رابطه با لااله‌الاالله، و ... مطالبی است که در این مقاله می‌خوانید.

PDF

WORD

فرمت اچ تی ام ال این مقاله نیز در زیر، عمدتاً برای تسهیل سرچ اینترنتی، قرار داده شده است و در مواردی ممکن است در آن ترتیب اعداد برعکس شده باشد - مبنا همان فرمت تصوبری PDF ارائه شده در بالاست.

مواردی دیگر در قرآن

 

آیات 1 تا 8 سوره‍ی 63 بنا بر آنچه در تفاسیر نوشته شده است در رابطه با منافقین و به طور مشخص عبد الله بن ابی نازل شده است. در زمانی که محمد و لشکرش برای شرکت در جنگی بیرون از مدینه بودند متعاقبِ درگیری‍ای بین انصار و مهاجرین عبد الله بن ابی گفت که وقتی به مدینه برگردیم عزیزترین (که منظورش خودش بود) ذلیل‍ترین (که منظورش محمد بود) را بیرون خواهد کرد. پس از لو رفتنِ این اظهارات، او در نزد محمد گفته‍های خود را تکذیب کرد اما خدا با نزول این آیات او را رسوا کرد.

63:8 یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجنّ الاعز منها الاذل و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنفقین لایعلمون   در این آیه خدا نقلِ قولِ عبد الله بن ابی را آورده است که در آن منظورِ عبد الله بن ابی از الاعز خودش و از الاذل محمد بوده است، اما به نحوی ظریف خدا عکس این را ثابت می‍کند، یعنی اولاً عبدالله‍بن‍ابی(207) را الاذل(762) معرفی می‍کند، 51×19=207+762، و ثانیاً تنها محمد را الاعز معرفی نمی‍کند بلکه چون در ادامه‍ی آیه می‍گوید و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین در واقع الله(66)، رسوله(301)، و المؤمنین(227) (که جمع ارزش ابجدی آنها 594 می‍شود) را الاعز(109) معرفی می‍کند: 19‑2×19×19=594+109 (و یا به گونه‍ای دیگر، هرگاه در عبارت و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین به جای العزه کلمه‍ی الاعز را بگذاریم ارزش ابجدی عبارت 41×19 می‍شود).

 

در 42:52 خدا به پیامبر می‍گوید روحی از امر خودمان (روحا من امرنا) را به سوی تو وحی کردیم. در این آیه بین مفسرین اختلاف است و روحا(215) من(90) امر(241) نا(51) را بعضی از مفسرین قرءان(352) می‍دانند و گروهی آن را جبریل(245) می‍دانند درحالیکه به نظر می‍رسد منظور هردوی اینهاست: 215+90+241+51=245+352، گویی قرآنِ نازل شده توسط جبرئیل، خودِ جبرئیل است، شاید زیرا گوینده‌ی کلام خدا که جبریل است همان کلام خداست و کلام و مکلّم یکی است.

 

43:31 و قالوا لو لانُزّل هذا القرءانُ علی رجل من القریتین عظیم و (کفار قریش) گفتند چرا این قرآن بر یکی از مردان بزرگ مکه و طائف نازل نشد. در تفاسیر، اشخاصِ مختلفی به عنوانِ دو مردِ سرشناس و بزرگِ مکه و مدینه در آن زمان، ذکر شده‍اند که ظاهراً بیشتر روی ولید از مکه و عروه از مدینه تأکید می‍شود، و بعضی هم گفته‍اند مقصود، فردِ بخصوصی نبوده است. اما به نظر می‍رسد در 43:31، مقصود از رجل(233) یا رجل من القریتین عظیم (با ارزش ابجدیِ 2144)، به درستی، همان ولید(50) و عروه(281)، که جمع ارزش ابجدیشان 331 است، باشد: 19+14×14×19×19‑2×43×14×14×19×19+2×43×43×14×14×19×19+31×43×43×14×14×19×19=31 331 233 43، و ...×19=31 331 2144 43.

 

43:26 و اذ قال ابرهیم لابیه و قومه اننی براءٌ مما تعبدون   43:27 الا الذی فطرنی فانه سیهدین   ابراهیم به پدر و قومش گفت من واقعاً از آنچه می‍پرستید جز آن کسی که مرا به‍وجود آورد بیزارم پس به‍درستی که او هدایتم می‍کند.

43:28 و جعلها کلمهً باقیهً فی عَقِبِه لعلهم یَرجِعون   و او آن را در پیِ خود سخنی جاویدان کرد باشد که آنان بازگردند.

سؤال این است که ابراهیم چه چیزی را در پی خود سخنی جاویدان کرد؟ به آن چیز با ضمیرِ «ها» اشاره شده است و باید چیزی باشد که در دو آیه‍ی قبل به آن اشاره شده باشد. اما با نگاه نخست به این دو آیه چیزی نمی‍یابیم که «ها» مستقیماً به آن برگردد. اما با توجه به اینکه می‍دانیم ابراهیم منادی توحید و در واقع منادیِ شعارِ لا اله الا الله بوده است و آن را در پیِ خود جاودان کرده است پس باید دنبال این شعار در 43:26 و 43:27 بگردیم: اننی براء مما تعبدون نظیرِ لا اله است، و الا الذی فطرنی نظیرِ الا الله است. پس در 43:26 منظور از اننی براء مما تعبدون، با ارزش ابجدی 928، عبارت است از لا اله، با ارزش ابجدی 67، ...×19=26 67 928 43، و در 43:27 منظور از الا الذی فطرنی، با ارزش ابجدی 1122، عبارت است از الا الله، با ارزش ابجدی 98، ...×19=27 98 1122 43. یعنی منظور از عبارتِ اننی براء مما تعبدون الا الذی فطرنی با ارزش ابجدی 2050 همان لا اله الا الله با ارزش ابجدی 165 است، ...×19=2050 165. به این ترتیب، در 43:28 منظور از کلمهً باقیه، با ارزش ابجدیِ 213، همان اننی براء مما تعبدون الا الذی فطرنی، با ارزش ابجدی 2050، می‍باشد: ...×19=28 2050 213 43، یا به عبارت بهتر، در 43:28 منظور از کلمهً باقیه، با ارزش ابجدیِ 213، همان لا اله الا الله، با ارزش ابجدی 165، می‍باشد: ...×19=28 165 213 43.

 

در مقاله‍ی زمان قیامت راجع به اینکه احتمالاً 44:16 اشاره به زمان پیش‍بینی شده برای قیامت دارد صحبت شد. اما در تفاسیر، دو تفسیر برای این آیه آمده است که بیان‍کننده‍ی ارتباط این آیه به قیامت یا جنگ بدر که انتقامِ لشکر اسلام از کفار بود می‍باشد. به نظر می‍رسد هر دو درست است و خدا در یک آیه به هردو اشاره می‍کند. ارزش ابجدیِ بدر 206 است: 14×19+1410×165×19=16 206 44، و 14×19=16+206+44  (165 ارزش ابجدی لا اله الا الله است).

 

در 44:18 موسی(116) خود را رسول(296) امین(101) می‍خوانَد: 19‑19×19+64296764×19×19×19=18 116 296 101 44، و 27×19= 116+296+101.

 

آیات 3 و 4 و 5 از سوره‍ی 44 بیان میکند که «به‍درستی‍که آن را در شبِ مبارکی، که در آن هر امرِ نازل شده‍ی سربسته‍ای گشوده می‍شود، به‍صورتِ امرِ سربسته‍ای از جانب خودمان نازل کردیم. به‍درستی‍که ما انذاردهنده و فرستنده‍ی مرسلین هستیم». با توجه به معنای این آیات و نیز معنای آیات سوره‍ی قدر و نیز آیه‍ی 2:185 و نیز 25:32 اینگونه فهمیده می‍شود که روح قرآن به‍صورتِ سربسته از عالم الوهیت به عالم دنیا و زمین (و نه احتمالاً به شخص پیامبر اسلام) در شب قدر نازل شده و سپس به‍تدریج به‍صورتِ گشوده‍شده بر روح محمد نزول یافته است، و نیز ظاهراً شب یا شب‍های قدر تنها به همین دلیل مهم نیستند بلکه همواره در آن شب یا شبهای مبارک، امورِ کلی، نازل شده و گشوده می‍شود.

ارزش ابجدی قدر 16×19 است (که در آن 16، مجموع ارقام شماره‍ی سوره‍ی قدر نیز می‍باشد). تمام آیات سوره‍ی قدر (ونیز آیاتی دیگر از قرآن) درباره‍ی لیلهُ(75) القدر(335) است: 3965×19=335 75. ارزش ابجدیِ عبارت قرآنیِ انا انزلنه فی لیله مبرکه 33×19 است.

به نظر می‍رسد از نظر قرآن گرچه شبهای 19، 21، و 23 (و حتی 27 ماه رمضان) لیالی قدر هستند اما لیله القدر اصلی شب 21 رمضان می‍باشد: در 44:3 و 97:1 به نزول قرآن با انا(52) انزلنه(143) فی(90) اشاره می‍شود و برای این عبارت به‍تنهایی و نیز هردوی این آیه‍ها ونیز آیه‍ی تصنعی 141:4 که از جمع نظیر به نظیر آن دو به‍‍وجود آمده است در رابطه با این لیالی داریم  ...×19=23 90 143 52+21 90 143 52+19 90 143 52، ...×19=3 23 90 143 52 44+3 21 90 143 52 44+3 19 90 143 52 44، ...×19=1 23 90 143 52 97+1 21 90 143 52 97+1 19 90 143 52 97، و ...×19=4 23 90 143 52 141+4 21 90 143 52 141+4 19 90 143 52 141. و در رابطه با شب 21 به‍طور اختصاصی داریم ...×19=21 90 143 52، ...×19=3 21 90 143 52 44، ...×19=1 21 90 143 52 97، و ...×19=4 21 90 143 52 141. به‍علاوه، همین وضعیت برای 44:3 تنها با ذکر شماره‍ی لیالی قدر وجود دارد: 6981×19=3 23 44+3 21 44+3 19 44، و 27 23×19=3 21 44 (به‍علاوه مشاهده کنید که در عبارتِ اخیر چگونه شماره‍ی تمامیِ لیالیِ قدر یکجا آمده است). همین وضعیت برای 2:185 وجود دارد منتهی با این تفاوت که جای شماره‍ی سوره و آیه را عوض کنیم (شاید به این خاطر که در آن مستقیماً به شب قدر اشاره نشده است): 2437×12×19=2 23 185+2 21 185+2 19 185، و 19+513×19×19=2 21 185. و گویا در روابط زیر آیه‍ی 97:1 تآکید می‍کند (که علیرغم اصلی بودن 21) همه‍ی شبهای 19، 21، 23، و حتی 27 (رمضان) از لیالی قدرند: ...×19=1 23 21 19 ‍97، و 19+47×19+47×19×19+2×47×1047×19+630×165×47×1047×19=1 27 23 21 19 ‍97 (که در آن 165 ارزش ابجدی لا اله الا الله است).

عبارت مشترک در 44:3 و 97:1 و بالتبع 141:4 انا انزلنه فی لیله با معادل ابجدی360 (برابر با تقریبِ سرراست شده‍ی روزهای سال که امور آنها در شب قدر مقدر می‍گردد) می‍باشد و داریم ...×19=4 360 21 141+1 360 21 97+3 360 21 44.

در 97:3 (که برای آن همچنین داریم 19=3+7+9) گفته شده است که لیله القدر بهتر از الف شهر (هزار ماه) است. شاید الف شهر با معادل ابجدی 616 در 97:3 ویژگیِ بارزی دارد: 19+2704×19×19=3 616 97، و اگر به‍طورِ نمادین ارزش ابجدی 97:3 را با 1000 (که همان الف است) جمع کنیم خواهیم داشت 154×19=2926=1000+1926 (که برای آن همچنین داریم 19=6+2+9+2=0+0+0+1+6+2+9+1).  و شاید از همین روست که جمع ارزش ابجدیِ آن (یعنی الف شهر) با ارزش ابجدیِ لیلهُ القدر، 410، برابر است با ارزش ابجدی 97:5، سلام هی حتی مطلع الفجر، که خود برابر است با 54×19.

44:3 بیان می‍کند انا انزلنه فی لیله مبرکه انا کنا منذرین. ارزش ابجدی فی برابر است با مجموع لیالی قدر، یعنی 90=27+23+21+19. از طرفی انا کنا منذرین با ارزش ابجدی 1173 قسمتِ اصلی آیه نمی‍باشد، و برای بقیه‍ی آیه، یعنی انا(52) انزلنه(143) لیله(75) مبرکه(267)، (و نیز همان دو قسمت) داریم: 3×19×19+111577×1173×19+111577×90×19=52 143 75 267.

 

46:30 قالوا یقومنا انا سمعنا کتبا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه الی الحق و الی طریق مستقیم

46:31 یقومنا اجیبوا داعی الله و ءامنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم

46:32 و من لایجب داعی الله فلیس بمعجز فی الارض و لیس من دونه اولیاء اولئک فی ضلل مبین

آیات فوق، نقل‌قول‌هایی است از گروهی از جن که به آیات تلاوت شده توسط پیامبر اسلام گوش فرامی‌دادند. در 46:30 به‌نظر می‌رسد تلویحاً بیان می‌شود که تنها تورات و قرآن کلام‌های مستقیمِ خداوندی بوده و هستند. در 46:31 و 46:32 منظور از داعی الله هم می‌تواند محمد باشد و هم «کتبا»ِ مذکور در 46:30، اما از آنجا که به‌ویژه در 46:32 به‌نظر نمی‌رسد منظور از طولِ مدتِ اجابتِ داعی الله در زمین ، تنها طولِ مدتِ عمرِ پیامبرِ اسلام بوده باشد به‌نظر می‌آید منظور از داعی‌الله(151) همان کتباً(423) مذکور در 46:30 باشد: 23×19‑2×423×19×19+643×47×423×19×19=23×19‑57423423×19=32 423 151 46.

 

47:13 و کأین من قریه هی اشد قوه من قریتک التی اخرجتک اهلکنهم فلا ناصر لهم   نیرومندتر از شهرِ تو که بیرونت کرد بسی شهرها بود که بدونِ هیچ یاوری هلاکشان کردیم. روشن است که منظور از قریتک(730) در این آیه (47:13)، مکه(65) می‌باشد: 3×15×19=13+65+730+47

 

47:14 افمن کان علی بینه من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا اهواءهم

در تفسیر مجمع‌البیان در ذیل عبارت کمن زین له سوء عمله از بعضی منجمله از امام ابی‌جعفر نقل شده است که منظور، منافقین (یا به رسم‌الخط قرآنی منفقین(330)) هستند: 80×19‑17×14×1047×19=14 330 47

 

47:38 ... و ان تتولوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لایکونوا امثلکم   و اگر روی برتابید خدا جایِ شما را به قومی غیر از شما خواهد داد که دیگر مثل شما نخواهند بود. نقل شده است که پیامبر اسلام قوم مذکور در این آیه را قوم سلمان فارسی، یعنی قوم فارس، معرفی نمود، به‌عبارتی، منظور از قوما غیرکم با ارزش ابجدی 1417، فارس با ارزش ابجدی 341 است: 3×19+2×47×19=38+341+1417+47، و 53×19‑25×1047×19‑603×15×262×1047×19=38 341 1417 47 (که در آن 262=ایران)

 

48:26 ... فانزل سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم کلمه اتقوی ...   نقلِ‌قول‌های زیادی وجود دارد که کلمه(95=5×19) التقوی(547) همان لا(31) اله(36) الا(32) الله(66) است: 9×19+11×642×19+4×642×642×19=1655727×19=66 32 36 31+547 95 که در آن 642 معادل ابجدی کلمه‌التقوی، و 165 معادل ابجدیِ لا‌اله‌الا‌الله است. همچنین به‌نقل از کافی، امام صادق اعتقاد دارد کلمه‌التقوی همان ایمان، که به خط قرآنی به‌صورتِ ایمن(101) نوشته می‌شود، (و درواقع ایمان به لااله‌الاالله) می‌باشد: 43×19=26+101+642+48

 

49:12 ... و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا ...   در چند نقلِ‌قولِ مختلف آمده است که این آیه در موردِ غیبتی که از سلمان(181) شده بود نازل شد: 19‑19×19+181×19+181×19×19‑8×181×181×19=12 181 49

 

51:43 و فی ثمود اذ قیل لهم تمتعوا حتی حین   در تفسیر این آیه گفته شده است که بعد از اینکه قوم ثمود ماده‌شتری را که به‌معجزه از دل کوه بیرون آمده بود کشتند صالح، پیامبرِ این قوم، سه روز به آنان مهلت داد تا توبه کنند و آنان چنین نکردند و مشمول عذاب خدا شدند. در آیه به‌صراحت گفته شده است که تا «حین»، خوش و متمتع باشند، و می‌دانیم که خوشی و تمتع با توبه‌ی سریع جهتِ رفعِ عذاب منافات دارد. از طرف دیگر از کلمه‌ی «حین» در قرآن به‌صورتِ قید زمان، غالباً برای اشاره به زمان قیامت استفاده شده است. به‌نظر می‌رسد در این آیه هم منظور از حین همان سالِ حادثه‌ی قیامت (احتمالاً 1709 هجری و 2279 میلادی) است، و به‌این‌ترتیب این آیه و دو آیه‌ی بعدیِ آن بیانگرِ این است که از قومِ ثمود خواسته شده بود که تا هنگامِ قیامت درحالیکه متمتع هستند از امر پروردگار روی‌برنتابند اما این قوم چنین نکردند و دچار عذاب شدند. به‌این‌ترتیب احتمالاً در 51:43 منظور از حین(68) عبارت است از 1709 یا 2279، ...×19=43 1709 68 51 و ...×19=43 2279 68 51، و منظورِ آیه، عبارت است از «و فی ثمود اذ قیل لهم تمتعوا حتی حینَ 1709» که ارزش ابجدی آن برابر است با 19‑13×19×19، یا «و فی ثمود اذ قیل لهم تمتعوا حتی حینَ 2279» که ارزش ابجدی آن برابر است با 4×19+4×68×19 (که در آن 68=حین).

 

همچنانکه بررسی‌های تاریخی و فرهنگی نشان می‌دهد (مثلاً به تفسیر المیزان رجوع کنید) منظور از یأجوج(23) و(6) مأجوج(53) که در قرآن در دو آیه‌ی 18:94 و 21:96 از آنها یاد شده است مغول(1076) می‌باشد: ...×19=1076 53 6 23، و 19+72×19=1387=96+94+1076+53+6+23+21+18 (که در آن 72 ارزش ابجدی کلمه‌ی نوزده است و 19=7+8+3+1).

همچنین در 18:90 قرآن بیان می‌دارد حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تَطلُعُ علی قوم لم نجعل من دونها سترا   تا اینکه این‌بار (ذوالقرنین، که به احتمال قوی همان کورش است) به منتهی الیهِ شرق رسید که در آنجا قومی (وحشی و) برهنه را یافت. روشن است که ازلحاظ تاریخی به احتمال قوی این قوم(146) همان مغول(1076) می‌باشد: 70×19=90+1076+146+18

 

تحقیقات تاریخی نشان می‌دهد که ذوالقرنینِ مذکور در قرآن (یا به‌صورتِ تفکیک شده ذ(700) و(6) ا(1) ل(30) ق(100) ر(200) ن(50) ی(10) ن(50)) همان کورشِ ناجیِ بنی‌اسرائیل (یا به‌صورتِ تفکیک شده ک(20) و(6) ر(200) ش(300)) می‌باشد: ...×19=300 200 6 20 50 10 50 200 100 30 1 6 700. در قرآن تنها در سوره‌ی 18 از ذو(706) القرنین(441) که منظور از آن کورش(526) است یاد می‌شود: ...×19=526 441 706 18.

18:83 یس‌ءلونک عن ذی القرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکرا   از تو درباره‌ی ذوالقرنین می‌پرسند. بگو به‌زودی برای شما درباره‌ی او قرآن را می‌خوانم.   اگر این ترجمه درست باشد و منظور از ذکرا(921) در آن قرءان(352) باشد، که به‌نظر می‌رسد چنین باشد، باید گفت که خدا به‌گونه‌ای در این آیه صحبت کرده است که گویا قرآن یا ذکر درواقع لوح محفوظی است که هربار به‌مناسبت از آن خوانده می‌شود و آنچه ما به‌عنوانِ قرآن می‌شناسیم درواقع همین مناسبت‌های تجسم‌یافته است (در آیه‌ی نُنَزلّ من القرءان ما هو شفاء ... نیز چنین به‌نظر می‌رسد که قرآن چیزی بیش از آن چیزی است که به‌صورتِ پاره‌ای از آن جهت نزول گزینش شده است): 67×19=352+921. همچنانکه گفته شد در 18:83 منظور از ذ(700) ی(10) ا(1) ل(30) ق(100) ر(200) ن(50) ی(10) ن(50) همانا ک(20) و(6) ر(200) ش(300) است: ...×19=83 20 6 200 300 700 10 1 30 100 200 50 10 50 18. همانگونه که حاصلِ جمع شماره‌های سوره و آیه‌ی 18:83 و ارزش ابجدی آیه، 3262، مضربی از 19 است حاصلِ جمع شماره‌های سوره و آیه‌ی 18:83 و ارزش ابجدی کورش، 526، نیز مضربی از 19 است.

همواره در اعصار گذشته راهنمایانی الهی وجود داشته‌اند که به صورتی غیرمعروف و در حاشیه، هادیِ فرمانروایانِ عصر خود بوده‌اند. با مراجعه به مندرجات تاریخ انبیا متوجه می‌شویم که احتمالاً خضر نیز چنین نقشی را برای ذوالقرنین ایفا می‌کرده است. بدین‌لحاظ به‌نظر می‌رسد منظور از سبب، به معنیِ وسیله‌ی ارتباطِ ذوالقرنین با خدا یا خدا با او، در آیات 85، 89، و 92، به مجموعِ 266=14×19=85+89+92، از سوره‌ی 18، که ارزش ابجدی هر سه آیه رویِ‌هم 2773 می‌شود، و ارزش ابجدی سه تا سببا ذکر شده در این سه آیه 195 می‌شود، همانا خضر(1600) می‌باشد، ...×19=266 1600 2773 18 و ...×19=266 1600 195 18، که ذوالقرنین از او تبعیت و اطاعت می‌کرد و درواقع خضر راهنما و هادیِ او در کارهایی که انجام می‌داد بود.

18:84 انا مکنا له فی الارض و ءاتینه من کل شی‌ء سببا   به‌واقع در سراسرِ زمین به ذوالقرنین تمکن دادیم و اسباب (یا وسایل) هر کاری را برای او فراهم آوردیم.

18:85 فأتبع سببا   پس او پیرویِ واسطه‌ای (بین خدا و خودش) را کرد. (فأتبع(553) خضرا(1601): ...×19=85 1601 553 18)

18:86 حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حامیه و وجد عندها قوما قلنا یذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا   تا اینکه در روندِ کشورگشایی به آخرین نقطه‌ی غرب که دریای گرمِ گل‌آلودِ غیرقابلِ‌عبوری بود رسید و متوقف شد. قومی را در نزدیکی آنجا یافت. ((احتمالاً) از طریقِ سفیرِ خود یعنی همان سبب) به او گفتیم ای ذوالقرنین می‌توانی آنها را (در انتقامِ ستمی که آنها قبلاً کرده بودند) عذاب کنی یا اینکه (با عفوِ آنها) دربینِ آنها حُسنِ‌رویّه پیشه کنی (صَلاح تو در حُسنِ‌رویّه است). (ارزش ابجدی این آیه با کلمه‌ی حامیه به‌جای حمئه برابر است با 3×19×19+526×19 که در آن 526 ارزش ابجدی کورش است.)

18:87 قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یُرَدّ الی ربه فیعذبه عذابا نکرا

18:88 و اما من ءامن و عمل صلحا فله جزاء الحسنی و سنقول من امرنا یسرا

ذوالقرنین گفت چنین می‌کنم (یعنی حُسنِ‌رویّه پیش می‌گیریم). اما کسی که زورگویی کند بلافاصله سرکوبش می‌کنیم و به‌علاوه هنگامی که در آینده به‌سوی پروردگارش می‌رود او او را دچارِ عذابِ بی‌سابقه‌ای خواهد کرد. و اما کسی که ایمان بیاورد و صالحانه رفتار کند علاوه بر اینکه جزای نیکویی نزد پروردگارش دارد ما نیز بر او آسان می‌گیریم.

18:89 ثم اتبع سببا   به‌دنبالِ آن از واسطه‌ی فوق‌الذکر تبعیت کرد. («ثم‌أتبع»(1013) خضرا(1601): ...×19=89 1601 1013 18)

18:90 حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدهاتَطلُعُ علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا   تا اینکه این‌بار به منتهی الیهِ شرق رسید که در آنجا قومی (وحشی و) برهنه را یافت.

18:91 کذلک و قد احطنا بما لدیه خُبرا   اینگونه ما از تمام وقایع و کشورگشایی‌های او خبر داریم. (در این آیات به جهان‌گستری کورش کبیر از شرق و غرب (و شمال و جنوب) اشاره می‌شود.)

18:92 ثم اتبع سببا   به‌دنبال آن باز از واسطه (یعنی خضر(1600)) تبعیت کرد. (90×19=92+1600+18)

18:93 حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لایکادون یفقهون قولا   تا به فضای بین دو کوه رسید که در دامنه‌ی آن کوه‌ها قومی را یافت که به زبانِ دیگری تکلم می‌کردند.

18:94 قالوا یذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا   گفتند ای ذوالقرنین، مغول‌ها در زمین (ما) فساد می‌کنند. آیا اگر هزینه‌ی آن را تقبل کنیم بین ما و آنها سدّی بنا خواهی کرد؟

 

شعار اصلی اسلام لا اله الا الله با ارزش ابجدی تفکیکیِ ل(30) ا(1) ا(1) ل(30) ه(5) ا(1) ل(30) ا(1) ا(1) ل(30) ل(30) ه(5) است، و عددِ مربوط به ارزشِ ابجدیِ تفکیکیِ این عبارت، یعنی 5 30 30 1 1 30 1 5 30 1 1 30، مضربی از 15×19 است. عبارت توحیدی لا اله الا الله در قرآن در دو جا آمده است، 37:35 و 47:19. اگر دو عددِ 35 37 و 19 47 از این دو آیه‌ی حاویِ لا اله الا الله نمایندگی کنند جمع آنها با عددِ 30 1 1 30 5 1 30 1 1 30 30 5 که از لا اله الا الله نمایندگی می‌کند مضربی از 19 به‌دست می‌دهد. و حتی اگر برای تأکید بیشتر بر اینکه این دو آیه، حاویِ لا اله الا الله است معادلِ ابجدی این عبارت، 165، را بین شماره‌های سوره و آیه قرار دهیم و دو عددِ به‌دست‌آمده‌ی 35 165 37 و 19 165 47 را با عدد فوق که گفتیم از لا اله الا الله نمایندگی می‌کند جمع کنیم با تأکیدِ بیشتری مضربی از 19 به‌دست می‌آید چون درواقع مضربی از 12×19×19 به‌دست می‌آید. و اگر به‌نشانه‌ی توحید خالص و همه‌جایی از جمعِ دو عدد اخیر، یعنی  35 165 37 و 19 165 47، دو عددِ 35 37 و 19 47  را کم کنیم همچون ابتدایِ این پاراگراف مضربی از 15×19 به‌دست می‌آوریم.

 

37:83 و انّ من شیعته لابرهیم این آیه بلافاصله بعد از مجموعه‌آیاتی در باره‌ی نوح و در ابتدای مجموعه‌آیاتی در باره‌ی ابراهیم آمده است و اینگونه تداعی می‌شود که این آیه می‌گوید ابراهیم شیعه‌ی نوح بود. اما بنا بر استدلال تفسیر المیزان، در قرآن شیعه یعنی پیرو کسی، چه این کَس قبل از پیرو باشد چه بعد از او. لذا این احتمال هست که منظور خدا این است که ابراهیم کَسی در مسیر محمد (و شیعه‌ی او) بود، یعنی ضمیرِ ه(5) به محمد(92) برمی‌گردد، ...×19=83 92 5 37، و منظور آیه و انّ من شیعه محمد لابرهیم با ارزش ابجدیِ 4×12×19=912 می‌باشد.

 

37:101 فبشرنه بغلم حلیم نقل‌قولهای زیادی هست که این بشارت، تولد اسمعیل(211) است (نه اسحق) (و بالتبع ذبیحه‌ی ابراهیم، اسماعیل بوده نه اسحاق که بشارتش بعداً داده شده است): 1958479×19=101 211 37

 

نقل‌قول‌های بسیاری وجود دارد که آیه‌ی 60:1 درباره‌ی حاطب(20) ابن(53) ابی(13) بلتعه(507) نازل شده است: ...×19=1 507 13 53 20 60

 

گفته شده است که 60:8 در پاسخ درخواست اسماء(103) از حضرت محمد برای رفتن به دیدار مادر مشرکش نازل شده است: 9×19=8+103+60

 

59:2 در مورد بنی(62) النضیر(1091) نازل شده است: 19+2×19+277×2×59×19=1091 62، و در آن با عبارتِ الذین(791) کفروا(307) من(90) اهل(36) الکتب(453) به آنها اشاره می‌شود: ...×19=2+62 1091+791 307 90 36 453+59

 

نقل‌قول‌های بسیاری وجود دارد که 59:11 درباره‌ی عبدالله(142) بن(52) ابی(13) که در ماجرای بنی‌النضیر منافقانه عمل کرد نازل شده است. در این آیه با عبارت الذین(791) نافقوا(238) به او اشاره می‌شود: ...×19=11+142 52 13+791 238+59

 

58:8 الم تر الی الذین نُهوا عن النجوی ثم یعودون لما نهوا عنه و یتنجَون بالاثم و العدوان و معصیت الرسول و اذا جاءوک حیوک بما لم‌یحیک به الله و یقولون فی انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر   آیا ندیدی کسانی را (منظور منافقین و یهود است) که از نجوا (و درگوشی حرف‌زدن) نهی شدند و باز بدانچه نهی شدند برگشتند و به گناه و دشمنی و نافرمانی با رسول به نجوا می‌پردازند و هنگامیکه بر تو می‌گذرند به‌گونه‌ای مغایر با آنچه خدا می‌کند به تو سلام می‌کنند (یعنی به‌جای السلام علیک می‌گویند السام علیک که به معنیِ«مرگ بر تو» می‌باشد و وانمود می‌کنند که گفته‌اند السلام علیک) و در بین خود می‌گویند پس چرا خدا ما را بدانچه که می‌گوییم عذاب نمی‌کند. (عجله نکنند که) جهنم آنان را بس است که آنرا خواهند چشید و چه بدبازگشتی است. آنچه در این آیه با عبارت حیوک(44) بما(43) لم‌یحیک(118) به(7) الله(66) مورد اشاره قرار گرفته است عبارت السام(132) علیک(130) است: ...×19=8+132 130+44 43 118 7 66+58

 

58:14 الم تر الی الذین تولوا قوما غضب الله علیهم ما هم منکم و لا منهم .... در این آیه خدا راجع به دوستی منافقین با یهود صحبت می‌کند و می‌گوید آیا نمی‌بینی کسانی را (منظور منافقین‌اند) که دوستی می‌کنند با قومی (منظور یهودند) که خدا به آنها غضب کرده است، و آنها نه از شمایند و نه از آنها. این عبارتِ آخر به روالی طبیعی حالِ منافقین را بیان می‌کند که منافقین («آنها»ی اول)  نه جزو شما هستند و نه جزو آنها (یعنی یهود). اما بعضی از مفسرین می‌گویند که منظور از عبارت آخر این است که یهود («آنها»ی اول) نه از شما هستند و نه از آنها یعنی منافقین. با تحقیق کُدی معلوم می‌شود که همان تعبیر اول درست است و در این آیه ضمیرِ هُم(45) (که به‌صورت کلمه‌ی مستقلی آمده است)، در عبارت ما(41) هم(45) منکم(150) و(6) لا(31) منهم(135)، به الذین(791) که اشاره به منافقین دارد برمی‌گردد: (1458)×19=791+45 و ...×19=14 41 791 150 6 31 135 58

 

نقل شده است که آیه‌ی 58:22 در باره‌ی ابی(13) عبیده(91) بن(52) جراح(212) که در جنگ بدر پدرش را کشت نازل شده است: ...×19=22+13 91 52 212+58

 

خدا در 53:24 می‌گوید: مگر انسان آنچه را آرزو کند دارد؟ و در 53:25 می‌گوید آن سرا و این سرا از آنِ خداست، و در 53:26 می‌گوید و کم من ملک فی السموت لاتغنی شفعتهم شی‌ءا الا من بعد ان یأذن الله لمن یشاء و یرضی   و بسا فرشتگانی که در آسمان‌هایند که شفاعتشان به کاری نیاید مگر بعد از اینکه خدا برای کسی که بخواهد و راضی باشد اذن شفاعت به فرشتگان دهد. آیه‌ی اخیر ممکن بود اینگونه نیز ترجمه شود که  و بسا فرشتگانی که در آسمان‌هایند که شفاعتشان به کاری نیاید مگر بعد از اینکه خدا به هرکدام از فرشتگان که بخواهد و راضی باشد اذن شفاعت کردن بدهد. ترجمه‌ی نخست، که به نظر می‌رسد ترجمه‌ی صحیح باشد، مستلزم برگشتِ ضمیرِ مَن(90) (م(40) ن(50)) در 53:26 به الانسن(192) (ا(1) ل(30) ا(1) ن(50) س(60) ن(50)) (مذکور در 53:24) است: 19×19=26+192+90+53 و 19‑10243940×26×19=2×19+5025329×53×19=1 30 1 50 60 50+40 50

 

دو آیه‌ی 52:45 و 52:46  از نظر موضوعی دنبال یکدیگر و در واقع یک جمله (و درباره‌ی پیشگویی قرآن در مورد روز جنگ بدر) می‌باشند و شاید از این روست که ارزش ابجدی این دو آیه روی هم برابر است با 14×19×19=266×19=5054 (که ضمناً 14=6+6+2=4+5+0+5)

 

68:10 و لاتطع کل حلّاف مهین   و از همه قسم‌خورندگانِ پست تبعیت مکن.   در تفسیر، نقل قول‌های مختلفی هست که منظور از حلاف(119) مهین(105) در آیه‌ی 68:10 ولید(50) بن(52) مغیره(1255)، یا اخنس(711) بن(52) شریق(610)، یا اسود(71) بن(52) عبد(76) یغوث(1516) می‌باشد. اما سیاق آیه با آوردنِ کلمه‌ی کُل رساننده‌ی این است که منظورِ آیه تمام آنهایند، ...×19=10+71 52 76 1516+711 52 610+50 52 1255+119 105+68.

 

72:7 و اَنّهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبعث الله احدا

به نظر می‌آید این آیه قسمتی از نقل قول جِنّیانی باشد که با پیامبر اسلام برخورد داشته‌اند برای دیگر جِنیان که «گروهی از انسانها، همچون شما، فکر نمی‌کردند که خدا کسی را به پیامبری مبعوث کند». چنین ترجمه‌ای مستلزم این است که منظور از احدا(14) در 72:7، محمد(92) باشد، 19-19×19+19985×19×19=7 92 14 72، و اَنّهُم(96) در 72:7 به رجالٌ(234) مِن(90) الانس(142) در آیه‌ی قبل از این آیه برگردد، ...×19=7 142 90 234 96 72 (985 ارزش ابجدی وثیق زاده انصاری است).

 

73:16 فعصی فرعون الرسول فأخذنه اخذا وبیلا   پس فرعون در برابر رسول نافرمانی کرد لذا ما هم انتقام سختی از او گرفتیم. روشن است که منظور از الرسول(327) در 73:16، موسی(116) می‌باشد: 2×14×19=16+116+327+73. درواقع منظورِ 73:16 عبارت است از فعصی(250) فرعون(406) موسی(116) فأخذنه(1436) اخذا(1302) وبیلا(49)، 4×19×19+116×19=192×19=16+250+406+116+1436+1302+49+73، یا فعصی فرعون موسی بن عمران فأخذنه اخذا وبیلا که دارای ارزش ابجدی 19×19‑12×19×19 می‌باشد.

 

77:48 و اذا قیل لهم ارکعوا لایرکعون   گفته شده است که 77:48 درباره‌ی قبیله‌ی ثقیف(690) که حاضر به خم شدن به عنوان رکوع نبودند نازل شده است، و قاعدتاً ضمیرِ هُم(45) به آنها بازمی‌گردد: ...×19=48 690 45 77. گویا 77:48 می‌گوید «و اذا قیل لثقیف ارکعوا لایرکعون»(=2253): ...×19=48 2253 77.

 

90:1 لا اقسم بهذا البلد   90:2 و انت حل بهذا البلد   90:3 و والد و ما ولد   قسم به حجاز که تو در آن اقامت داری و قسم به ابراهیمِ پدر و عَرَبِ زاده‌ی اسماعیل.   ارزش ابجدی 90:1 برابر است با 53×19. منظورِ دو آیه‌ی نخست عبارت است از لااقسم(232) بحجاز(21) و(6) انت(451) حل(38) بحجاز(21): ...×19=232 21 6 451 38 21. متن آیه‌ی آخر عبارت است از و(6) والد(41) و(6) ما(41) ولد(40): ...×19×19=40 41 6 41 6. منظور از والد(41) در 90:3 ابرهیم(258) است: ...×19=3 258 41 90. منظور از ما(41) ولد(40) (=81) در 90:3 عرب(272) است که زاده‌ی اسمعیل(211) است: 2×19×19+...×19=3 272 81 90 و 19‑12×19×19=272+41 40 و 19+12×19×19=211+40 41. خطابِ 90:2 به محمد است و گویا می‌گوید و(6) محمد(92) حل(38) بهذا(708) البلد(67): ...×19=2 67 708 38 92 6 90. و منظور از هذا البلد در 90:2 حجاز است و گویا می‌گوید و(6) انت(451) حل(38) بحجاز(21): ...×19=2 21 38 451 6 90 (در عبارت اخیر جای 2 و 90 را می‌توان عوض کرد و همچنان مضربی از 19 داشت).

 

90:6 یقول اهلکت مالا لبدا   می‌گوید من مال بسیاری را تلف کردم.   گفته شده است که این گفته‌ی حارث بن نوفل بن عبد مناف بوده است. یعنی منظور 90:6 عبارت است از «یقول حارث بن نوفل بن عبد مناف اهلکت مالا لبدا» که دارای ارزش ابجدیِ 1937 است و برای آن داریم ...×19=6+1937+90.

 

92:5 فاَما مَن اعطی و اتقی   و اما کسی که عطا و احسان کرد و تقوا گُزید.   نقلِ‌قول‌های چندی وجود دارد که این آیه در مورد ابوبکر نازل شده است. یعنی در 92:5 منظور از مَن(90) اعطی(90) و(6) اتقی(511) عبارت است از ابوبکر(231)، 19+...×19×19=5 231 511 6 90 90 92، یا اینکه گویا مضمون 92:5 عبارت است از فاَما(122) ابوبکر(231)، ...×19=5 231 122 92.

 

92:18 الذی(741) یؤتی(426) مالَه(76) یتزکی(447)   کسی که اموال خود را برای تزکیه‌ی خویش می‌بخشد. ...×19=741 426 76 447 و ...×19=19+60427×741=426 76 447 (که در آن ضمناً 19=7+2+4+0+6). نقلِ‌قول‌های چندی وجود دارد که این آیه در مورد ابو دحداح نازل شده است. یعنی گویا منظور 92:18 عبارت است از ابو(9) دحداح(25) یؤتی(426) ماله(76) یتزکی(447)، ...×19=18 447 76 426 25 9 92، و چون الذی به کلمه‌ی الاتقی در آیه‌ی قبل از این آیه ،یعنی 92:17، برمی‌گردد برای اطمینان از این که 92:18 در موردِ این فرد نازل شده است وضعیت به گونه‌ای ترتیب یافته است که می‌توانیم در متن آیه‌ی 92:17 به‌جای الاتقی بگذاریم ابو دحداح تا متن آیه بشود «و سیجنبها ابو دحداح» (و ابو دحداح از آتش دوری می‌جوید) که دارای ارزش ابجدیِ 9×19 می‌باشد.

 

95:3 و هذا البلد الامین   به ‌نظر می‌رسد منظور از هذا(706) البَلَد(67) الامین(132) در 95:3 حجاز(19) باشد، ...×19=3 19 132 67 706 95، و گویا مضمونِ 95:3 و(6) هذا(706) الحجاز(50) می‌باشد، ...×19=3 6 706 50 95.

 

111:4 و امرأته حماله الحطب   در این آیه همسر ابولهب، ام(41) جمیل(83) (که گویا نامش نشان خورده است، ...×19=41 83)، مورد مذمت خدا واقع شده است. لذا گویا 111:4 در حال بیان این است که و(6) امرأته(647) ام(41) جمیل(83) حماله(84) الحطب(50)، ...×19=4+6+647+41+83+84+50+111 و ...×19=4 6 647 41 83 84 50 111 و ...×19=50 84 83 41 647 6.

 

در آیه‌ی 3:3 به‌طور مستقیم و غیرمستقیم به نزولِ القرءان و التوره (البته اگر املای التوریه در نظر گرفته نشود) و الانجیل اشاره شده است. مجموع ارزش ابجدی سرجمع این سه کلمه برابر است با 19×19+66×19 که در آن 66 ارزش ابجدی الله است.

 

در قرآن نام چند سوره به نام پیامبران مختلف است که از میان آنها تنها سه نفر اولوالعزمند: نوح، ابراهیم، و محمد. سوره‌ی نوح 28 آیه دارد و ارزش ترتیبی ابجدی نوح نیز 28 است. سوره‌ی ابراهیم 52 آیه دارد و ارزش ترتیبی ابجدی ابراهیم نیز 52 است. سوره‌ی محمد 38(=2×19) آیه دارد و ارزش ترتیبی ابجدی محمد نیز 38 است.

 

3:7 هو الذی انزل علیک الکتب منه ءایت محکمت هن ام الکتب و اخر متشبهت فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و مایعلم تأویله الا الله و الرسخون فی العلم یقولون ءامنا به کل من عند ربنا و مایذکر الا اولوا الالبب

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن، آیاتِ محکم است که اساسِ کتابند و بقیه متشابهند. پس کج‌دلان جهت فتنه‌جویی به‌دنبالِ متشابهات و تأویل آنها می‌روند درحالیکه تأویل آنها را جز خدا و راسخان در علم، که می‌گویند به کتابی که کلاً (اعم از محکم و متشابه) از نزد خدایمان آمده است ایمان داریم، نمی‌دانند و کسی جز خردمندان متذکر نمی‌شود.

آیه به‌گونه‌ای است که قسمتِ دوم آن را اینگونه نیز می‌توان ترجمه کرد: ....... در حالیکه تأویل آنها را جز خدا نمی‌داند، و راسخان در علم می‌گویند به کتابی که کلاً (اعم از محکم و متشابه) از نزد خدایمان آمده است ایمان داریم و کسی جز خردمندان متذکر نمی‌شود.

اینکه منظور واقعی آیه کدام است مایه‌ی اختلافِ نظرِ مفسرین بوده است. اما به‌نظر می‌رسد بالاخره خودِ خدا معین می‌نماید که منظور، همان ترجمه‌ی نخست است، زیرا هیچ تحقیقِ کُدی روی عبارتِ «هو الذی انزل علیک الکتب منه ءایت محکمت هن ام الکتب و اخر متشبهت فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و مایعلم تأویله الا الله و یقولون الرسخون فی العلم ءامنا به کل من عند ربنا و مایذکر الا اولوا الالبب» موفق نیست درحالیکه برای عبارتِ «هو(11) الذی(741) انزل(87) علیک(130) الکتب(453) منه(95) ءایت(412) محکمت(508) هن(55) ام(41) الکتب(453) و(6) اخر(801) متشبهت(1147) فاما(122) الذین(791) فی(90) قلوبهم(183) زیغ(1017) فیتبعون(618) ما(41) تشبه(707) منه(95) ابتغاء(1405) الفتنه(566) و(6) ابتغاء(1405) تأویله(452) و(6) مایعلم(191) تأویله(452) الا(32) الله(66) و(6) الرسخون(947) فی(90) العلم(171) و(6) یقولون(202) ءامنا(93) به(7) کل(50) من(90) عند(124) ربنا(253) و(6) مایذکر(971) الا(32) اولوا(44) الالبب(66)» در رابطه با 3:7 داریم ...×19=66 44 32 ..... 93 202 6 171 90 ..... 741 11 و ...×19=7 66 44 32 ..... 93 202 6 171 90 ..... 741 11 3.

 

3:93 كل(50) الطعام(151) كان(71) حلاً(39) لبني(92) اسرءيل(302) الّا(32) ما(41) حرّم(248) اسرءيل(302) علي(110) نفسه(195) من(90) قبل(132) ان(51) تنزل(487) التوريه(652) قل(130) فأتوا(488) بالتوريه(654) فاتلو(517) ها(6) ان(51) كنتم(510) صدقين(254)

منظور از اسرءيل(302) در اين آيه يعقوب(188) است. ارزش ابجديِ اين دو كلمه هم‌ارز يكديگر است يعني در هر عبارتي كه مضرب 19 شود مي‌توانند جايگزين يكديگر شوند.

اين آيه از چهار قسمت به‌شرح زير تشكيل شده است: «كل الطعام كان حلا لبني اسرءيل» با ارزش ابجدي 705، «الا ما حرم اسرءيل علي نفسه» با ارزش ابجدي 928، «من قبل ان تنزل التوريه» با ارزش ابجدي 1412، «قل فأتوا بالتوريه فاتلوها ان كنتم صدقين» با ارزش ابجدي 2610. آيه را مي‌توان به دو گونه‌ي زير ترجمه كرد كه تنها تفاوت ظاهري اندكي با يكديگر دارند اما نهايتاً يك منظور را مي‌رسانند: «تمام خوراكي‌ها بر بني‌اسرائيل حلال بود جز آنچه يعقوب قبل از نزول تورات بر خود حرام كرده بود. بگو اگر راست مي‌گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد.»،  «تمام خوراكي‌ها قبل از نزول تورات بر بني‌اسرائيل حلال بود جز آنچه يعقوب بر خود حرام كرده بود. بگو اگر راست مي‌گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد.»

ترتيب آيه بيشتر ناظر بر ترجمه‌ي نخست است: 19×19+...×19×19×19=705 928 1412 2610، و هرگاه در عبارت دوم اسرءيل(302) را با يعقوب(188) جايگزين كنيم داريم: ...×19=705 814 1412 2610. همچنين براي كلمه به كلمه‌ي آيه داريم:

...×19=50 151 71 39 92 302 32 41 248 302 110 195 90 132 51 487 652 130 488 654 517 6 51 510 254

و هرگاه، در آيه، دومين كلمه‌ي اسرءيل را با يعقوب جايگزين كنيم داريم

19×19+...×19×19×19=50 151 71 39 92 302 32 41 248 188 110 195 90 132 51 487 652 130 488 654 517 6 51 510 254

همچنين با درج شماره سوره و شماره آيه داريم:

...×19=93 50 151 71 39 92 302 32 41 248 302 110 195 90 132 51 487 652 130 488 654 517 6 51 510 254 3

و اگر به‌جاي اسرءيل بنويسيم يعقوب داريم:

...×19=93 50 151 71 39 92 302 32 41 248 188 110 195 90 132 51 487 652 130 488 654 517 6 51 510 254 3

اما ترجمه‌ي دوم كه بيشتر ناظر به شكلِ آيه به‌صورتِ«كل(118) الطعام(286) كان(145) حلاً(90) لبني(208) اسرءيل(436) من(166) قبل(211) ان(92) تنزل(604) التوريه(846) الّا(71) ما(80) حرّم(329) يعقوب(337) علي(217) نفسه(329) قل(205) فأتوا(587) بالتوريه(852) فاتلو(649) ها(39) ان(92) كنتم(644) صدقين(415)» مي‌باشد نيز مي‌تواند درست باشد (اعدادِ نشان داده شده ارزش ابجديِ سرجمع مي‌باشد):

...×19=415 644 92 39 649 852 587 205 329 217 337 329 80 71 846 604 92 211 166 436 208 90 145 286 118

 

3:122  اذ همت طائفتان منکم ان تفشلا و الله ولیهما و علی الله فلیتوکل المؤمنون

در این آیه خدا به دو طائفه بنو سلمه و بنو حارثه که می‌خواستند در جنگ سستی کنند اشاره می‌کند که در حالی که خدا یاور آنها بود جای سستی برای آنها نبود. اما ظاهر آیه طوری بیان شده است که برخی تصور کرده‌اند که خدا می‌گوید به خاطر سستی آنها خدا یاور آنهاست در حالی که منظور آیه این است که در حالی که خدا یاور آنهاست آنها نباید سستی می‌کردند. به عبارت دیگر منظور از و الله ولیهما در واقع و لکن الله ولیهما است. پس می‌توان گفت که منظور آیه اصلاً این است: اذ همت بنو سلمه و بنو حارثه ان تفشلا و لکن الله ولیهما و علی الله فلیتوکل المؤمنون. ارزش ابجدی سرجمع این عبارت 321×19 است. (نکته‌ای حاشیه‌ای: زمانی از خواهرم درخواست کرده بودم که از یکی از هم دوره‌ای‌های سابق دانشگاهیش بخواهد که برایم برنامه‌ای کامپیوتری بسازد که با دادن ارزش عددی به حروف، ارزش عددی کلماتِ جملات را به سرعت به دست دهد. اکنون متوجه شدم که در این برنامه فراموش شده جایی برای ؤ در نظر گرفته شود در حالی که قاعدتاً باید موقعیتی همسان با و برای ؤ در نظر گرفته می‌شد و از این رو این برنامه ارزش صفر برای ؤ در نظر می‌گیرد در حالی که ارزش ابجدی ؤ معادل با ارزش ابجدی و (6) است. چون از این موضوع اطلاعی نداشتم کل جمله اذ همت بنو سلمه و بنو حارثه ان تفشلا و لکن الله ولیهما و علی الله فلیتوکل المؤمنون را به برنامه دادم و برنامه ارزش عددی 4218 که مضربی از 19 است را به دست داد. نخست باور کردم که خدا همین منظور از آیه را تأیید کرده است. اما متوجه شدم که ؤ در این جمله دارای ارزش صفر محسوب شده است. وقتی ارزش درست 6 را به آن دادم برای جمله مضربی از 19 به دست نیامد. اما هنگامی که در برنامه به حروف، ارزش ابجدی سرجمع را دادم متوجه شدم به درستی ارزش ابجدی سرجمع جمله همچنان مضربی از 19 است. این مورد و چند مورد مشابه دیگر در سراسر تحقیقات، به وضوح نشان می‌دهد که قرآن به طور دینامیکی و زنده در حال هدایت کردنم برای یافتن حقیقت است (ولو این که ابتدائاً اشتباهی صورت گیرد)). چنین خدای زنده‌ای را آیا می‌توان دوست نداشت؟)

 

3:135 و الذین اذا فعلوا فحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم‌یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون

گفته شده است که این آیه در باره بهلول نباش (كسى كه قبرها را نبش مى‌كرد و كفن مردگان را مى‌دزديد) نازل شد، چون اين مرد در يكى از اين دزدي‌هايش قبر دخترى از انصار را نبش كرد، و جنازه را بيرون آورده و كفنش را باز كرد _ بدنى سفيد و زيبا يافت _ شيطان زناى با او را در نظرش جلوه داد، و با او زنا كرد، آنگاه پشيمان شد، و نزد رسول خدا آمده جريان را به عرض ایشان رساند، ولى رسول خدا او را رد كرد، و او از مردم كناره گرفت، و دور از آنها در كوه‌هاى مدينه به عبادت و مناجات پرداخت، تا آن كه خدا توبه‌اش را قبول نموده آياتى از قرآن در باره‌اش نازل شد.

به نظر می‌رسد خدا این موضوع را تأیید می‌کند: جمع ارزش ابجدی الذین تا آخر آیه (10198) و 3 و 135، مضربی از 19 است و این نشان می‌دهد که اشاره الذین به فردی خاص است که به احتمال زیاد بهلول(73) نباش(353) است که کل آیه 3:135 در باره او نازل شده است: ...×19=135 353 73 3