خدای باستانی  زمان و سرنوشت ایرانیان، زَروان بود. ایزدی نیرومند که هیچ‌کس از او گریزی نداشت و آنچه باید رخ می‌داد، به هر رو، به دست او  اتفاق می‌افتاد


!به یاد می آوری!؟ آنکه را پیش ازین بودی و آنکه بعد از این خواهی بود؟


در گذر زمان همه چیز در سایه‌ی ای مداوم رو به محو شدن می‌رود. رنگ می بازد،  مات می‌شود و میپوسد.  زروان یا زمانه، چون دیوی بلند بالا،  بر همه کس سایه می‌اندازد و بی هیچ رحمی، همه چیز را رو به زوال می‌برد،  تا آنجا  که اثری از ما بر جای نمی ماند


مجموعهٔ ی زروان، نبردی است رنگین، میان یک هنرمند و خدای اهریمنی زمان. جنگی است از پیش باخته،  برای بازسازی آنچه از دست رفته است. تلاشی است هرچند نافرجام،  برای  بازیابی رنگ ها و باز پس گیری زیبایی. کوششی برای یادآوری عشق‌های فراموش‌شده و شمعی روشن، به یاد قلب‌های از تپش ایستاده


.باشد که چون زخمی بر تن زمانه به یادگار بماند


صبا سعادت

مهر ماه 14