در ذم سوگواری و در مدح خشم
آرمیتا هومان
در ذم سوگواری و در مدح خشم
آرمیتا هومان
مهر ۲۵۸۴ (۱۴۰۴)
فریدون: آرمیتا هومان، پژوهشگر در سازمان نوفدی (NUFDI) و دانشآموختهی رشتهی سیاستگذاری اجتماعی از دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی است. او در دو رشتهی سیاستگذاری اجتماعی و نیز ارتباطات بینالملل، مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه سیراکیوس در نیویورک گذراند. آرمیتا هومان در این یادداشت نسبتا کوتاه در «فریدون» تلاش میکند در ضرورت پاسداری از خشم مقابل جمهوری اسلامی بگوید.
«این روضهخوانیها مردم را از خرد دور کرده، و شوراندن احساسات جای اندیشه را گرفته است. نتیجه آن بوده که جامعه به جای پیشرفت، در چرخهی گریه و زاری گرفتار آمده است».
گفتهی بالا از «احمد کسروی» است که در کتاب «شیعهگری» در دهه ۲۰ شمسی نوشته است. او یادآور میشود که فرهنگ عزاداری در جامعهی ایرانی، جامعه را به سمت سوگواری و انفعال گرایش داده است. ریشهی این امر را میتوان در جهان عرب نیز دید؛ جایی که آیین عزاداری شیعیان در آغاز، بازتاب ناتوانی آنان در مقابله با خلفای وقت بود. هنگامی که توان و ارادهی جنگیدن در میانشان رو به ضعف گذاشت، آیین سوگواری جایگزین کنش سیاسی و نظامی شد.
در ایران نیز، از عصر صفویه به بعد، بخشی از حاکمان و دستگاههای مذهبی با تشویق و حمایت از مجالس روضه و سینهزنی، این آیینها را به یکی از ارکان فرهنگ عمومی بدل کردند؛ گرچه میزان و انگیزهی این حمایت در دورههای مختلف یکسان نبوده است. به این ترتیب، مناسکی که در بسیاری از ملتها وسیلهی هویتسازی و انسجامبخشیاند، در ایران بیش از هر چیز با نوحه و ماتم گره خوردند و هویت جمعی ما را به تجربهی مداوم غم فرو کاستهاند.
چنین فرهنگی، غم و مرگ را تقدیس میکند، شهید را زندهتر از زندگان میشمارد و مرگ را بر زندگی برتری میدهد؛ گویی ما در چرخهای بیپایان از جدال، مرگ و عزاداری گرفتار شدهایم. ذیل رژیم سلطهگری که سوگواری برای کربلا را به اصلیترین مناسک سال بدل کرده است، نبایستی از مبارزه ملی خود کربلا بیافرینیم. نبایستی اجازه داد خشم و اراده از ما ربوده شود و جای فریاد عدالت، بار اندوه بر دوش ما نهاده شود. نبایستی اجازه داد که مبارزه ملی ما در سوگواری و اشکریزی برای «مظلومان» خلاصه شود. انگار که این گریه تا آنجا الزامی شده که در فرهنگ ما رسم «تباکی» پدید آمده است؛ رسمی برای آنان که اشکشان خشک شده اما ناگزیرند با اشکِ نمایشی، حرمت خود را در میان گریهرویان سینهچاک حفظ کنند.
صادق هدایت در رمان فکاهی «توپ مرواری» مینویسد: «مردم به اندازهای گریه رو شده بودند که اشکشان دَم مَشکشان بود. حتی مومنین دو آتشه شیشهی اشکدان داشتند و اشکی که در مجالس روضهخوانی برای اولاد علی میریختند در آن جمع میکردند و بعد از مرگ این شیشه ها را توی قبرشان میگذاشتند تا در روز [معادل با] پنجاه هزار سال، کار عمله و اکرهی آن دنیا را آسان کنند و ثابت نمایند که روی زمین برای اولاد علی دلشان سوخته و چشمشان حیض شده است».
در فرهنگ ما بارها رخ داده است که شخصیتهای جنگجو و مقاوم، ناخواسته به چهرههایی مظلوم و قربانی بدل شدهاند؛ گویی تاریخ بیشتر بر رنج آنها تاکید کرده تا بر اراده و کنششان. چنین روایتی، بهویژه دربارهی کسانی که میتوانند همچون آرش یا گردآفرید شاهنامه نماد اراده و پایداری باشند، بیاختیار بُعد فعال و ایستادگی آنها را کمرنگ میکند. بیگمان هر جامعهای برای کشتهشدگانش معنا میسازد؛ از مارتین لوترکینگ تا چارلی کرک، از آنه فرانک تا برونا تیلور و برای ما از ندا آقاسلطان تا نیکا شاکرمی، همه زخمهای ماندگار خاطره جمعیاند. اما مسئله این است که چگونه این خاطره را زنده نگه داریم: با تبدیل آن به آیین سوگواری، یا با دمیدن در شعلهی عدالتخواهی؟ در تاریخ معاصر، ایرانیان بارها اعتراضات بزرگ و خونینی را رقم زدهاند، اما همواره خطر آن است که فرهنگ غالب سوگواری، خشم جمعی را به سکوت و اشک فرو بکاهد. زخمی که از جاویدنامانی چون مجیدرضا و کیانوش بر جانمان نشسته است، بیش از هر چیز خشم و آتشی زبانهکش میخواهد، نه صرفا اندوهی خاموش.
خشم، پاسخی منطقی و طبیعی به سرکوب، تحقیر و بیعدالتی است. خشم سرچشمه تغییر و رهایی است. خشم، نه به معنای خشونت کور، بلکه به معنای انرژی رهاییبخشی است که جامعه را به عمل وا میدارد. آنچه جنبشهای آزادیخواهانه را - از جنبشهای فمینیستی قرن ۱۹ تا خیزش مهسا - زنده نگاه داشته است، همین خشم است. خشمی بهحق، بهموقع و بهاندازه که نیروهای اجتماعی را بسیج میکند. این واقعیت اجتنابناپذیر است که ما، با وضعیت اسفناک ایران، اندوه را نمیتوانیم از زندگی خود حذف کنیم؛ اما میتوانیم خشم ناشی از آن را به ابزار پیروزی بدل کنیم. همانطور که «ماییشا چری» در «دفاع از خشم» اشاره کرده است، ابراز خشم از سوی جامعه، روشنگر ارزشهای مشترک جامعه است. ارزشهایی چون برابریخواهی، نوگرایی و ملیگرایی که برای جنبش ملی ایرانیان هر روز پر رنگتر میشوند.
این یک واقعیت است که جمهوری اسلامی، ایران را به فروترین نقطه تاریخی خود کشانده است؛ با قطعی برق در جهانی پر از روشنایی، با ورشکستگی آبی، با یکی از بیارزشترین واحدهای پولی در جهان، ما همچنان با رژیمی روبهرو هستیم که روز به روز با دهنکجی به ما، به تعداد قربانیان اعتراضات میافزاید. البته که به قول ایرج میرزا: «در ایران تا بود ملا و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی». اما من ایمان دارم در پاسخ به چنین حقارتی که این رژیم بر ما ایرانیان واداشته است، جامعه ایران آتشفشانی در شرف فوران است و با شناختی که از نسل خود دارم، ما آنچه به حق طلب داریم را پس خواهیم گرفت.
رژیم جمهوری اسلامی، ایران را از ما ایرانیان دزدیده است؛ ما آن را پس خواهیم گرفت.