وقتی گریبان عدم

Post date: May 22, 2015 1:38:00 AM

شعر اصلی:

وقتی گریبان عدم

با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را

پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را

در آسمان‌ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را

با اشک‌هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم

نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این

دیوانگی و عاقلی

یک دم شد این عاشق شدن

دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا

از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی‌تر شد و

عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو

نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم ازین

دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم

شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آن سوی یقین

شاید کمی همکیش‌تر

آغاز و ختم ماجرا

لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من

در مردمک‌های تو بود

افشین یداللهی

شعر طنز:

وقتی شکم طعم تو را

قبل از رسیدن می‌چشید

وقتی هوس بوی تو را

از قبل پختن می‌شنید

من عاشق رویت شدم

ای کاسۀ استامبولی

چیزی نمی‌دانم از این

درماندگی و خوشگلی

وقتی که من عاشق شدم

قاشق درون کاسه شد

خوردن فراوان‌تر شد و

کم کم شکم هم خسته شد

من بودم و ظرفان تو

نه حال بود و نه دلی

چیزی نمی‌دانم از این

درماندگی و کاهلی