سوء تفاهم های زیادی در مورد اقتصاد وجود دارد و بسیاری از این سوء تفاهم ها بر تصمیماتی که می گیریم ، به ویژه تصمیمات سیاسی تأثیر می گذارد. اما بدترین مغالطه اقتصادی همه چیز سردرگمی "ثروت" و "پول" است. این دو مفهوم بسیار ، بسیار ، بسیار متفاوت هستند و سردرگمی این دو به دلیل تصمیمات سیاسی احمقانه ، جان صدها میلیون انسان را در قرن گذشته هزینه می کند.
هدف من با این مقاله تعریف "پول" و "ثروت" است و توضیح اینکه چرا این دو مفهوم متفاوت هستند.
قبل از اینکه من به گوشت این مقاله، من نیاز به توضیح این مقاله نمی خواهیم در مورد باشد. این مقاله به عنوان یک کارت هال مارک خوشحال نیست. ما غالباً کلیشه هایی در مورد چگونگی خرید پول خوشبختی نمی شنویم ، یا اینکه پول چگونه پولدار نمی شود. در حالی که ممکن است این گفته ها از ارزش خاصی برخوردار باشد ، موضوع این مقاله نیست.
بیایید در مورد ثروت صحبت کنیم. "ثروت" همان چیزی است که زندگی ما را بهتر می کند. این می تواند کالاها و خدمات و همچنین مقوله های انتزاعی مانند آموزش و منابع طبیعی باشد. نمونه های خاص ثروت ممکن است باشد. آب تمیز ، غذا ، خانه ها ، مدرک دانشگاهی مفید ، اتومبیل ، دوچرخه ، خدمات پزشکی و غیره
وقتی افراد به سر کار می روند ، غالباً می گویند که "می توانند" درآمد کسب کنند ، اما در واقعیت "پول" نیستند ، بلکه ثروت می آفریند. کشاورز سیب بیرون می رود ، و درختان سیب را تمایل دارد و سیب تولید می کند. سپس سیب به واسطه انواع دیگر ثروت معامله می شود. کشاورز سیب های خود را برای زمین ، خانه ، تحصیلات عالی برای فرزندان خود و کمک دیگران برای تجارت محصولات درختان خود معامله می کند. (کمی با من بمان.)
یک باغ سیب ، که در آن یک کشاورز ثروت (بله ، بر روی درختان) رشد می کند ، به شکل سیب.
کشاورز در اینجا ثروتی ایجاد می کند که قبلاً وجود نداشت. او ثروت را به شکل سیب ایجاد می کند. مردم قادر به خوردن سیب هستند که بدنشان را تغذیه می کنند.
در این مرحله بسیاری از خوانندگان ممکن است اعتراض کنند که کشاورز به طور مستقیم سیب را صرف هر چیزی نمی کند. او با صرف مستقیم سیب ، تحصیلات دانشگاهی را برای فرزندان خود خریداری نمی کند. او ابتدا سیب را به فروشگاه های مواد غذایی می فروشد و سیب را با پول مبادله می کند.
پول ، در دنیای مدرن ، غرب ، ارزش ذاتی ندارد. اگر خود شما با 10 میلیون دلار پول نقدی در یک جزیره بیابانی گیر افتادید ، آن صورتحساب های کاغذی جدا از کریلینگ و عایق کاری برای شما هیچ ارزشی ندارند. یک کاغذ محکم از ساخت و ساز ارزش بیشتری از قبض هزار دلار خواهد داشت ، زیرا کاغذ ساخت و ساز باعث ایجاد روشنایی بیشتری می شود.
پول درون و خود هیچ ارزشی ندارد. این تنها واسطه ای است که انسان با آن تجارت ثروت می کند.
در زمان ما ، پول حتی از طلا حمایت نمی شود. به خودی خود ، حتی ارزش کاغذ چاپ شده روی آن را نیز ندارد.
تنها دلیلی که پول به هر ارزش و اعتبار دارد ، دلیل آن این است که وسیله ای مناسب است که پزشک ، کشاورز و نجار می توانند بدون نیاز به متوسل شدن به اسکناس ناکارآمد ، کالاها و خدمات را مبادله کنند.
این همه ممکن است واضح به نظر برسد. پس نظر من چیست؟
Fallacy Pie Fixed
در عرصه سیاسی ، من اغلب می شنوم که مردم از پول ثروت احتکار شکایت می کنند ، همراه با اظهارات مختلف به "داشتن" و "نداشتن". گفته می شود ثروتمندان می خواهند این پول را نگه دارند ، در حالی که فقرا رنج می برند. این دلالت این است که اگر ثروتمند باشید ، از فقرا استفاده می کنید. مردم همچنین در مورد جمعیت بیش از حد صحبت خواهند کرد ، و در مورد اینکه چگونه ما به اندازه کافی غذا ، آب و منابع کافی برای گردش نداریم.
این به آن چیزی می خورد که اغلب "Fallacy Pie Fixie" نامیده می شود. این عقیده است که می توان میزان ثروت در جهان را با یک پای مقایسه کرد ، مانند چیزی که شما در روز شکرگذاری می خورید. ثروت ثابت در جهان وجود دارد و ثروت هرگز ایجاد نمی شود و از بین نمی رود. هرچه تعداد بیشتری از افراد متولد می شوند ، برش پای ما نازک تر و نازک تر می شود. کسانی که "ثروتمند" هستند سهم ناعادلانه ای از پای را می گیرند.
سیب پای ، ساخته شده از سیب های کشاورز
بلافاصله ، مغالطه اصلی باید آشکار به نظر برسد. سیصد سال پیش ، در جهان به مراتب تعداد افراد کمتری وجود داشت ، اما امروز اکثریت قریب به اتفاق مردم ثروتمندتر از اجدادشان صد سال پیش بودند.
از این قاعده چند استثنا وجود دارد ، کشورها و مناطقی که با آشفتگی و بی ثباتی سیاسی روبرو هستند ، با این وجود ، به غیر از آن استثنائات ، اکثریت قریب به اتفاق مردم امروز از جمله حتی نسبت به یک قرن پیش ، از جمله افراد نسبتاً فقیر ، وضعیت بهتری دارند.
افق هنگ کنگ. میلیون ها فقیر از سراسر آسیا به این شهر آزاد سرمایه داری هجوم آوردند و در نتیجه زندگی آنها بسیار بهبود یافت.
از نظر دسترسی به اطلاعات ، بسیاری از ما دستگاه های خود را با دسترسی به اینترنت در جیب های خود حمل می کنیم - کتابخانه ای وسیع که ثروتمندتر از هر چیزی است که متعلق به بزرگترین پادشاه است. از نظر دسترسی به اطلاعات ، هر کسی که این مقاله را می خواند ، ثروت بیشتری نسبت به هرکسی در جهان داشته است که فقط 20 سال پیش داشته است.
علاوه بر این ، همانطور که آرتور بروکس خاطرنشان می کند ، در سراسر جهان ، فقر در سطح گرسنگی از سال 1970 تاکنون 80 درصد کاهش یافته است.
اگر از فقر متنفر هستید ، باید سرمایه داری را دوست داشته باشید
وقتی کودک بودم ، در آمریکا زندگی می کردم ، مادران به فرزندان خود می گفتند که باید شام خود را بخورند و شکرگذار باشند ، زیرا بچه های گرسنه در چین وجود داشتند که دوست دارند آن شام را بخورند.
با این حال امروز ، چین با وجود داشتن جمعیتی بزرگتر از گذشته ، به سرعت در حال تبدیل شدن به یکی از ابر قدرتهای اقتصادی جهان است. این به دلیل تحولات تکنولوژیکی و گشودگی بیشتر چین به بازارهای آزاد (که با نام سرمایه داری نیز شناخته می شود) نسبت به نسل های گذشته است. این را با زمانی مقایسه کنید که کمونیستهای چین همه را به کار در مزارع اعزام کردند و 40 تا 60 میلیون چینی از گرسنگی در اعدام بودند.
فیلم کوتاه باور نکردنی در مورد اقتصاد در جهان در حال توسعه. عفو عنوان تاسف بار.
جمعیت بیش از حد و محیط زیست؟
در این مرحله ، بسیاری از خوانندگان سؤالهای بیشتری در مورد جمعیت زیاد و تأثیر انسان بر منابع طبیعی و محیط زیست خواهند داشت. من قبلاً فیلم هایی در مورد برخی از این مباحث ساخته ام ، اما بحث مفصل در مورد این مباحث فراتر از محدوده این مقاله است.
یکی از دو ویدئویی که من در پاسخ به ادعاهای نادرست بیل نای درباره بیش از حد جمعیت ساختم.
یک کنایه اقتصادی وجود دارد که بین اندازه جمعیت و فقر هیچ ارتباطی وجود ندارد. به گفته دکتر توماس ساول ، اقتصاددان مشهور ، بسیاری از فقیرترین مناطق جهان مانند بسیاری از مناطق زیر صحرای آفریقا نسبت به بسیاری از مناطق دیگر جهان جمعیت بسیار کمی دارند. به عبارت دیگر ، آن دسته از افراد گرسنه ای که در تلویزیون در آفریقا می بینیم به دلیل جمعیت زیاد رنج نمی برند. فقر آنها به دلایل دیگری است. (احتمالاً کمبود جمعیت تا حدی.)
در مقابل ، آنچه را که قبلاً در مورد چین گفته شد ، در نظر بگیرید.
از دید محیطی ، انتشار سوخت های فسیلی یکی از بزرگترین نگرانی هایی است که مردم نسبت به رو به رشد جمعیت دارند. انتشار سوخت های فسیلی ، و تأثیر ادعای آنها بر جهانی آب و هوا ، اغلب نمایشگاه الف است به همین دلیل ما نیاز به کاهش جمعیت انسانی جهان داریم.
اما آیا واقعاً مشکل در اینجا بیش از حد جمعیت است؟ فناوری هسته ای موجود از قبل توانایی ایجاد الکتریسیته ایمن ، قابل اعتماد و سبز را دارد. مشکل این نیست که ما افراد زیادی داریم ، این است که مردم از انرژی هسته ای می ترسند.
ما می توانیم در تمام طول روز در مورد توسعه فناوری سوخت های زیستی و ایده هایی برای استفاده از توریم و سایر سوخت های جایگزین ایمن به عنوان جایگزینی برای سوخت های فسیلی در خودروها پیش برویم. با تحولات موجود در منابع انرژی جدید ، مانند سوختهای زیستی و پتانسیل راکتورهای توریم ، ممکن است به زودی نگرانی از انتشار سوخت های فسیلی چیزی از گذشته باشد.
در اینجا یکسری موارد وجود دارد که فراتر از محدوده این مقاله است ، اما به طور خلاصه ، این طور نیست که ما افراد زیادی داریم یا منابع طبیعی خیلی کمی داریم ، این در مورد استفاده از آن منابع به شکلی است که عاقلانه و کارآمد باشد.
پس پول چیست؟
من از تکرار خود متنفرم ، اما تکرار و تأکید بر این نکات مهم است. پول ثروت نیست. پول صرفاً واسطه ای مناسب است که ثروت را با آن مبادله می کنیم. من توانایی خود را برای ایجاد یک نوع ثروت خاص به کارفرمای خود می فروشم و آنها ثروتی را که من برای پول در چک من ایجاد می کنند ، تبادل می کنند.
هرچه به عنوان یک جامعه رشد می کنیم ، شیوه های جدید تولید ثروت را نوآوری می کنیم و آنرا جمع می کنیم. در گذشته یک کشاورز فقط می توانست تعداد معدودی از مردم را تأمین کند ، اما کشاورز امروز 155 نفر به طور متوسط در سراسر جهان تغذیه می کند . این بدان معنی است که کشاورز سیب بیشتری برای "پرداخت" بیشتر مردم و ایجاد فرصتهای اقتصادی جدید دارد. به عنوان مثال ، اکنون او می تواند آن سیب ها را برای خرید خانه ای بزرگتر "خرج کند" و فرزندان خود را به دانشگاه بفرستد ، در حالی که ممکن است کشاورز در سال 1817 این فرصت را نداشته باشد.
Fixie Pie Fallacy نتوانسته است این موضوع را درک کند. این درک نمی کند که مردم ثروتی را در مشاغل خود ایجاد می کنند ، و صرفاً از پول برای تبادل آن ثروت استفاده می کنند. دسترسی به ثروت همان چیزی است که ما را ثروتمندتر می کند ، نه پول بیشتر.
پول خود هیچ ارزش ذاتی ندارد.
به همین دلیل است که اگر یک Scroogen McDuck قرن بیست و یکم تصمیم بگیرد که در یک طاق پول در یک طاق شنا کند ، تمام کاری که او انجام می دهد کاهش سرعت تورم است.
Scrooge McDuck شنا در استخرهای پول
عدم موفقیت سیاست های دولت دلسوزانه "دلسوز"
اکنون اینجاست که همه اینها با هم جمع می شوند. در ایالات متحده ، سیاستهای اقتصادی چپ تقریباً همیشه بر گرفتن پول از "ثروتمندان" و دادن آن به "فقرا" متمرکز است. این مقامات دولتی نمی توانند تفاوت بین ثروت و پول را تشخیص دهند و اقتصاد را از نظر "پای ثابت" بررسی کنند.
غالباً دولت فدرال سعی خواهد کرد با چاپ پول بیشتر ، مانند اقتصادی که آلمان پس از جنگ جهانی اول انجام داده ، مشکلات اقتصادی را حل کند. این باید برای هرکسی که از تاریخ چیزی می داند وحشتناک باشد. مشکل این است که چاپ بیشتر پول سیب ، ماشین یا خانه بیشتر ایجاد نمی کند. این به معنای واقعی کلمه فقط یک تورم ناسالم از مقاله ایجاد می کند که فقط در یک نظریه انتزاعی که برای خودمان ایجاد می کنیم دارای ارزش است. (این همچنین باعث ایجاد بی اعتمادی در امنیت پول های مذکور می شود ، اما این فراتر از آن چیزی است که من در اینجا مطرح می کنم.)
اگر ثروت معادل پول بود ، دولت ها می توانستند با چاپ پول بیشتر ، تمام مشکلات اقتصادی ما را برطرف کنند. این غذا ، مسکن و مراقبت های بهداشتی را برای همه فراهم می کند و هیچ کس مجبور به کار نیست. اما همانطور که هر کودکی می بیند ، اقتصاد به این سادگی نیست.
توماس ساول ، اقتصاددان کلاس جهانی ، درباره ثروت ، فقر و سیاست بحث می کند.
به همین دلیل است که در نهایت سیستم های سوسیالیستی و کمونیستی فرو می ریزند. دولت ها پول را با زور توزیع می کنند و هرگونه انگیزه ای برای کارآفرینان برای ریسک و ایجاد ثروت از بین می برند.
همین مشکل را می توان در مورد سیاست های رفاهی نیز گفت. وقتی دولت مالیات یک شرکت را 30،000 دلار می گوید و آن پول را به کسی برای رفاه می دهد ، این نشان دهنده یک شخص کمتر است که این شرکت می توانست استخدام کرده باشد.
بنابراین به جای استخدام شخص دیگری برای تمایل به مزرعه سیب ، آن کشاورز مجبور می شود شخصی را برای نشستن در خانه بپردازد. ممکن است فردی که در خانه نشسته است ، کسی باشد که واقعاً می خواهد کار کند ، اما از آنجا که شرکت های اطراف وی برای رفاه مالیات می گیرند ، کمتر شغل موجود است ، و او در رفاه گیر کرده است. او که در رفاه قرار دارد ، به جای تولید آنها ، فقط سیب مصرف می کند.
از طرف دیگر ، شاید کشاورز آن پول را برای خرید یک کود سالم از یک گاو کشاورز خرج کرده و دو برابر سیب را برای جامعه تولید کند.
من می دانم که درک برخی از این ممکن است دشوار باشد و پذیرش دیگران برای آنها دشوار است ، اما بیشتر آنچه که در اینجا گفته می شود اقتصاد اساسی است.
ممکن است برنامه های رفاهی "احساس دلسوزی" داشته باشند ، اما به عنوان کسی که در برنامه هایی مانند اینها حضور داشته است ، واقعاً موذیانه است. دلسوزترین کاری که برای یک فرد در فقر می توان انجام داد کمک به آنها برای یافتن کار است. به جای صرف صرف ثروت ، به این فرد فرصت داده می شود ثروت بیشتری از آنچه مصرف می کند ، ایجاد کند. به ازای هر 1.00 دلار که در یک کارخانه پرداخت می شود ، احتمالاً 1.10 دلار ثروت ایجاد می کنند.
من در منطقه ای زندگی می کنم که اقتصاد بسیار ضعیف است و بخش عظیمی از مردم برعهده رفاه هستند. مالیات ها به طور بسیار ناچیزی زیاد است و با وجود دانشکده ها و دانشگاه های بیشمار در منطقه ، جوانان تمایل به بسته بندی و ترک کردن برای رفتن به کشورهای دیگر برای یافتن کار دارند. حتی اگر بتوانید شغل مناسبی پیدا کنید ، مالیات در منطقه من به طرز چشمگیری زیاد است. این همان برنامه های رفاهی برای کمک به فقرا ، در پایان ایجاد مالیات بالا ، از بین بردن شغل و قرار دادن افراد بیشتر به بهزیستی ، که پس از آن گرد هم می آیند و به همان سیاستمداران بی فایده رأی می دهند که پیشنهاد می کنند همه مشکلات خود را با کمک مالی حل کنند.
در طول دو سال و نیم از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه ، من علیرغم داشتن دو مدرک دانشگاهی در بیوتکنک ، کار و کار خود را ادامه داده ام. من در آن زمان مزایای دولت ، از جمله تمبر های غذایی دریافت کرده ام.
اما یک برنامه وجود داشت که به عنوان موضوعی که یک تلاش بی فایده و بیهوده برای پرتاب پول برای این مشکل نبود ، از من برجسته بود.
یک برنامه دولتی که در واقع مفید بود
از قضا ، چند سال گذشته طعم بدی برای برنامه های رفاهی دولت در دهان من گذاشته است. ما داده های خوبی داریم که نشان می دهد برنامه های رفاهی فقط فقر ایجاد می کنند. اما تجربیات شخصی من با برنامه های رفاهی ، دست اول را به من نشان داد که چقدر می توانند مخرب باشند.
با این وجود ، در همه این موارد یک برنامه وجود داشت که مخصوصاً مفید برای من بود.
در شهر من برنامه ای برای افراد معلول وجود دارد که می توانید با یک مشاور که به شما در یافتن کار کمک می کند ، بنشینید و بنشینید. در مورد من ، من هر دو هفته یک بار با این پیرزن کوچک نشسته ام و او از سر رزومه من رفت ، آن را به تعمیرات اساسی داد ، به من مشاوره مصاحبه داد ، به من در ارتباط با مکانهایی کمک کرد که بتوانم لباس حرفه ای بگیرم ، و حتی به من داد. کارت بازرگانی.
اما بزرگترین کاری که او برای من کرد این بود که مرا در مورد شبکه سازی به من یاد داد و به من کمک کرد تا چگونگی ارتباط با افرادی را پیدا کنم که ممکن است افرادی را در زمینه من بشناسند.
در حالی که من به جزئیات این موضوع نمی پردازم ، مطمئناً با اطمینان 100٪ می توانم بگویم که این یک برنامه دولتی بود که به من شخصاً کمک کرده است. این برنامه ای است که می گوید: "سلام ، شما می خواهید کار پیدا کنید؟ بیایید به شما کمک کنیم تا کار پیدا کنید. "
از طریق این برنامه ، حتی به من فرصت داده شد كه به مدت یك ماه در آزمایشگاه تحقیقات اچ آی وی كار كنم و تجربه كنم ، حتی اگر فقط به من حداقل دستمزد داده می شد. (و این حداقل دستمزد 15 دلاری هم نبود.) اما صادقانه بگویم ، با توجه به ارزشی که از داشتن تجربه کاری کسب کردم ، در آن آزمایشگاه به صورت رایگان کار می کردم.
این برنامه به جای پرداخت مالیات مشاغل موفق و رو به رشد که به دنبال استخدام افراد بودند و آن پول را به بیکارگان می انداختند ، به دنبال کمک به افراد معلول بودند که وارد نیروی کار شوند و شغل رویاهای خود را پیدا کنند.
نتیجه گیری
نکته مهم در اینجا این است که توزیع مجدد پول یک راه حل بلند مدت برای مشکلات اقتصادی نیست. پول و ثروت دو چیز بسیار متفاوت هستند و وقتی دولت ها و شهروندان این دو را اشتباه می گیرند منجر به سیاست های مخرب دولت می شود.
بحث و گفتگوهای عمیق در مورد رفاه ، بیش از حد جمعیت ادعا شده ، نگرانی های زیست محیطی ، اصلاح آموزش و سایر موضوعات دیگر بسیار فراتر از محدوده این مقاله است.
هدف من در اینجا این است که به راحتی بیان کنم که مردم نمی توانند اسکناس دلار بخورند. اگر به عنوان یک جامعه ، ما می خواهیم مردم از فقر برخیزند و از نظر مالی مستقل شوند ، باید با ورود افراد به نیروی کار شروع شود. با کار کردن افراد ، آنها تجربه کسب می کنند و فرصت های بیشتری باز می شوند. آنها سپس می توانند در نردبان اقتصادی به نژاد بعدی برسند و شروع به صعود کنند. متأسفانه قوانین "دلسوزانه" حداقل دستمزد فقط به فقیران ، به ویژه مردان سیاهپوست فقیر ، نمی توانند اولین شغل خود را پیدا کنند و شروع صعود را انجام دهند ، اما باز هم ، من دست و پا می زنم.
اگر به عنوان یک جامعه می خواهیم دلسوز باشیم ، باید به افراد کمک کنیم تا کار پیدا کنند ، چه از طریق یک برنامه دولتی مانند برنامه ای که من توضیح دادم ، یا از طریق یک برنامه مشابه در یک موسسه خیریه خصوصی ، یا به وسیله دیگر. اما تا زمانی که شخصی نتواند کار معناداری را پیدا کند که صورتحساب خود را پرداخت می کند ، محکوم به شرم داشتن پرونده خیریه است و این چیزی نیست که ما بخواهیم خودمان یا همسایه خود آرزو کنیم.
برخی از افکار
توجه به این نکته ضروری است که این یک مقاله ساده است و نه یک پایان نامه در مورد اقتصاد. بدیهی است که بسیاری از فرهنگ ها در طول تاریخ از طلا به عنوان پول استفاده می کردند - که دارای ارزش عینی است و در این صورت پول خود دارای ثروت عینی است. به همین ترتیب ، جستجوی سریع گوگل تعاریفی را برای "ثروت" به غیر از آنچه در اینجا توصیف می کنم به شما می دهد ، و این اشکالی ندارد! به خاطر داشته باشید که کلمات می توانند براساس متن تعاریف متفاوتی داشته باشند.
هدف من با این مقاله فقط ایجاد تمایز بین "پول" و "ثروت" در این زمینه خاص بود. "ثروت" همان چیزی است که مادی و قابل معامله است ، و این باعث می شود زندگی و زندگی فرد بهتر شود. "پول" واسطه ای دلخواه است که توسط آن تجارت می شود.
بدون شک میلیون مو با این مقاله قابل تقسیم است ، مانند هر مقاله. اما لطفاً به هسته اصلی این مقاله توجه کنید. هرکسی می تواند یک ترول اینترنت "باهوش تر از شما" باشد ، اما کسی که دارای هوش واقعی است وقت می برد تا ارزش واقعی را در هسته آنچه در اینجا بحث می شود ، ببیند.