قایقی از ماه ،
پارویی از برگ.
چه خیال ها
که به سر دارد
جوبار پاییزی .
یوسف_صدیق
♥
♥
♥
♥
بید مجنون !
خسته ای یا سر به زیر ؟
نه این و … نه آن،
تنها قلبم را در گیسوانم
رها کرده ام.
قطاری دور بشود،
قطاری نزدیک.
بدرودی دست تکان بدهد.
زمان
پا به پای دلتنگی ها برود
و پا به پای شاخههای گل بازگردد.
درودی آغوش بگشاید.
روی نیمکت نشسته باشی
و ایستگاهی در تو
خالی، خالی، خالی…
یوسف_صدیق
♥
♥
♥
…
نامت را
تکیه گاه دلتنگی هایم کرده ام.
حرفی بزن، حتا تلخ.
می خواهم
چون الفبایی سوزان
میان واژه هایت خاکستر شوم.
یوسف_صدیق
♥
♥
♥
♥
نه اینجایی ام،
نه آنجایی.
سنگ رودخانه ام
که میغلتم.
سیب ها
در آرزوی دهان حوا.
تهران
در تب سقوط ریال.
آدم از آدم می گریزد،
رویا از کابوس.
♥
♥
♥
♥
خود را می نویسد یا مرا ؟
خود نویسی
که به نامت عادت کرده است
♥
♥
♥
♥
پدر ،
آخرین نامه اش را
دوباره می خوانم.
پشت پرچین یادها
صدای چکیدن های کلمه
♥
♥
♥
♥
ماهی هفت سین
هر شب
سیزده قدم به جلو ، مرگ
یوسف صدیق
♥
♥
♥
♥
متن عاشقانه
این روزها هیچکس
فارسی را
کامل صحبت نمی کند.
من از ردیف الفبا
حروف نام ات را دزدیده ام.
یوسف صدیق
♥
♥
♥
♥
تو ناگهان رفتی !
و من ناگهان دریافتم:
آدم میتواند نفس بکشد؛
راه برود
و گوری را در خود حمل کند.
یوسف صدیق
♥
♥
♥
♥
عطر قهوه، بوی شب بو.
شعر من پلک نخواهد زد
مگر تو بیایی
و ستاره ها به خوابگاهشان
پشت حواس پنجگانه ام بازگردند.
ای آفتابی که تن پوشت را
از بی خوابی های شعرم گرفته ای،
بگذار سایه ای باشم برایت، سایه ای
و از کهکشان الفبا تا سیاره ی سکوت
همراهی ات کنم.
گاهی رفتن
معنایی جز آمدن ندارد.
چمدان ات را ببند
و به پروانه ای که هر پگاه
روی شانه ات می نشیند
بگو : دیگر وقت رفتن است.
هم تو می دانی، هم من
عددها در شعر، سرگیجه می گیرند
مقیاس ها دیوانه می شوند
پس من چگونه بگویم، چکونه بگویم
چند تا، چقدر ، تا آسمان
دوستت دارم…
یوسف_صدیق
♥
♥
♥
♥
اشک لرزان
کِی توانَد
خویشتن داری کند؟
رهی معیری
♥
♥
♥
♥
و عشق سوء تفاهمیست
که با «متأسفم» گفتنی فراموش میشود
شاملو
♥
♥
♥
♥
در را می بندی
دور می شوی، دور دور.
شعر در خانه می ماند
تا دلداری ام بدهد
یوسف صدیق
♥
♥
♥
♥
یخ آب میشود در روح من،
در اندیشههایم.
بهار،
حضور توست
بودنِ توست.
“مارگوت بیکل”
ترجمه احمد_شاملو
♥
♥
♥
♥
هوای بارانی …
از چترهای این خیابان بی انتها
کدام یک
شانه هایش را می بوسد ؟
زمان چیز عجیبیه
همه چیز رو بی اجازه میبره
جز دوست داشتن رو…
♥
♥
♥
♥
و عشق رنگ زیبای انار است ….
به پیج «انارستان دل»، پیج عاشقان، سر بزنید و اناری (عاشق) شوید.
♥
♥
♥
♥
می خواهم در شعرهایم قدم بزنی،
ترانه بخوانی،
سینه سرخ ها را تماشا کنی.
می خواهم در شعرهایم بشکفی.
عطر تنت را اما
برای شب های تنهایی ام می گذارم.
♥
♥
♥
♥
هنوز ایستاده ام ؛
و به تمام نبودن هایت
لبخند میزنم ..
ازهمان لبخندهایی که
در عمقش
چالی ظاهر میشود
خیالم “تخت” است !
در خیالم ، پیچکی باش
قلبم را بالا برو
رد شو از چشمم
تمام را در بر بگیر
در خیالم
من ، تو را در خود حل میکنم
سبز میشوم
گل می دهم “تخت”را فراموش میکنم
♥
♥
♥
♥
سینه ام را
تکیه گاه شانه هایت می کنم
در ناودان ها
ملودی باران جاری ست
در ما، سکوتی
که نام دیگر عشق است
♥
♥
♥
♥
جز من اگرت عـاشق و شیـداست بگو
ور میل دلــت به جــانب مـــاست بگو
گر هیچ مـرا در دل تــو جـــاست بگو
گر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو
♥
♥
♥
♥
چشمهایت واژهواژه مستِ خواب
نرگـسِ دُردانـهاَت، پـُر آب وُ تــاب
روبهروی پنجــره جــــا مانــدهام،
تــا ببینـم جلــــوهای، در ماهتـاب
♥
♥
♥
♥
انجیری رسیده ام
مرا بچین!
می خواهم
آخرین خاطره ام،
طعم دهان تو باشد.
♥
♥
♥
♥
بِـهشـت ،
جای مُناسـبی بَرای مَن نیست ..
در بندِ حـوری و
رود های جـاری نیسـتَم ..
من جَهنّـم میخواهَم ،
بیـابـانی ، جـایی ،
“امّـا کنـارِ تـو ..
♥
♥
♥
♥
مـــن
با تو پر از عشقم
و دور از تو پر از
هیچ ..